از رنجي که مي بريم
يادداشتي از شیخ عبدالله شاهینی، مدرس حوزه علمیه و دانشگاه های گرگان
شاید هیچ انسانی را نتوان پیدا کرد که خالی از درد و رنج باشد، بی جهت دنبال چنین انسانی نگردیم، چرا که" رنج جزئی از زندگی است"
مهم، مواجهه با درد و رنج است، چرا که با" معنا دهی" به رنج هایمان می توان از درجه ی آزاردهی آنان کاست، به گونه ای که نه آزار دهنده، بلکه تحمل آن آسان و چه بسا صفا بخش گردد
البته اندازه درد و رنج انسان ها یکسان و یک اندازه نیست ...دوستی را می شناسم که ببینیدش، در وهله اول گمان می کنید هیچ دردی در زندگی اش نیست، اما کافی است که چند دقیقه پای صحبت هایش بنشینید، گو اینکه تمام رنج عالم توی یک کاسه، او سر کشیده است !...خوب، در این وضعیت چه باید کرد ؟....
ناگفته نماند رنج دو گونه است، برخی رنج ها را خودمان فراهم کرده ایم ..تفکر ناپاک ،احساسات نادرست، تخیّل مهار نشده و مهمتر از همه "عشق های نامتوازن" اینها ، همه روزه ما را دچار غم، رنج، ناامیدی، هراس و دلهره می کند؛ این دسته از رنج ها را باید حلّ کرد، صبر و مدارا جایش اینجا نیست.
راهش این است که با تسلط بر فکر و ذهن و خیال اجازه ندهیم که هر چیزی برای ما تبدیل به یک" دغدغه" گردد، تسلط بر ذهن راه حل بسیاری از رنج هاست.
بسیاری از ما متحمل رنج هائی در زندگی هستیم که منشا آنها در ذهن و فکر خودمان نهفته است، لذا راه درمان را از بیرون خودمان نجوئیم.
"درد" خودمان هستیم "راه درمان" هم از درون خودمان می گذرد، راه درمان در تسلط بر ذهن و فکر است
"عیسی مسیح" می گوید:" شما بدل به همان چیزی می شوید که فکر می کنید" به عبارت، دیگر هر چیزی که داخل ذهن و فکر ما شود، به مرور ما نیز همان رنگ و شکل را خواهیم گرفت
کمی، کاستی، نداری، ضعف، ناکامی، شکست، فقر و بیچارگی وقتی اینها وارد در ذهن و ماندگار شوند، انسان نیز به مرور شکلی به مانند همین ها خواهد گرفت از این رو بهترین درمان همان است که از اساس اینها را در ذهن یا وارد نکنیم و یا اگر داخل شدند، ماندگارشان نسازیم
البته راه حل دیگری هم هست، اینکه رنج های خود را جا بگذاریم !! هر گاه از لحظه ای به لحظه ای دیگر می رویم تلاش کنیم به همراه زمان، همه رنج هائی که برای آن لحظه داشتیم را همانجا جا بگذاریم و خالی سفید و بی رنج پا به لحظه ی بعد بگذاریم ....امتحان کنید ...شدنی است ...بارها در مواجهه با رنج و اندوه، اینگونه عمل کرده ام و نتیجه هم گرفته ام
سنجاق گرفتم و رنج و اندوه خودم را به همان لحظه ای که می رفت بگذرد، مُحکم بستم و همراه همان هم رفت و خالی از درد و رنج پا به لحظه ای نو گذاشتم !!...تعجب نکنید ...همین الآن امتحان کنید .
اما دسته ای دیگر از رنج ها خارج از حیطه ی اراده و خواست ما است، مرگ و میر، برخی بیماری ها ،بعضی از فراز و نشیب های زندگی و ....این دسته از رنج ها را باید با صبر و تحمل پذیرا شد و از سر گذراند.
شایسته است یک دست تواضع، مقابل خداوند و دست دیگر عشق به او، با این دو دست، رنج و مشکل را در آغوش گرفت و صبر کرد و مدارا پیشه کرد.
آب داغ که چای کیسه ای تا داخل آن نیفتد، رنگ و طعم دلنشین چای را آشکار نمی کند، این دسته از رنج ها برای ما این گونه اند.
دست تواضع به سوی خداوند یعنی هر آنچه از او می رسد را می پذیرم و دست عشق که به سوی او بلند می شود به این معنا است که سختی و رنج، من را از "غیر او" جدا و به "او" متصل می کند و فقط عشق او در خانه ی دلم جای دارد
دوستان !...در دل سختی ها و رنج ها گشایش هایی است که فقط با صبر و مدارا می توان به آنها رسید.
"پروین اعتصامی" در دیوانش حال و روز پیرمردی مُفلس را بیان می کند؛ " گره گشای" عنوان مثنوی کوتاهی است که در آخرش، طی چند بیت نتیجه گیری جالبی دارد
گندُمم را ریختی تا زر دهی / رشته ام را بُردی که تا گوهر دهی
و یا می گوید:
اندر این پستی، قضایم زان فکند / تا تو را جویم تو را خوانم بلند
بله، گاهی گندُممان را می ریزد تا بهتر از آن را به ما بدهد، این یک اصل بنیادین در زندگی هر انسان خداجوئی است، عجیب اینکه گاهی با مراجعه به خانه ی دیگران با درهای بسته مواجه می شویم تا بفهمیم که فقط در خانه ی خدا باز است.
دیگران اجابت مان نمی کنند، تا خداوند را بُلند تر و بُلند تر صدا کنیم!
- چهارشنبه 22 آذر 1391-0:0
با سلام خدمت جنابعالی .بزرگوار مطالبت بسیار زیبا و علمی و کمک کننده بود .تشکر