پيسه گنده خوار انه...
گذري در آيين ها وباورهاي تيرماسيزه شو ؛ نوشته نادعلي فلاح،پژوهشگر و نويسنده نوري،به بهانه 12 آبان(13 تيرما باستاني تبري)
تير ما ، ماه چهارم از ماهاي باستاني تبري برابر با آبان ماه هجري شمسي مي باشد: «تير ما ،ماه چهارم از ماههاي باستاني تبري، در اين ماه، جو، گندم، وعدس و ديگر چيزها تقسيم كنند».[1]
شب سيزدهم اين ماه يعني غروب دوازدهم به لالشو ،لالك شو، ابا اباشو[2] و...»معروف است. افراد به صورت گروهي دم در خانه مردم رفته در حالي كه يك شيش يا تركه بلند در دست دارند. ابا ابا يا ابه ابه ميكنند و از صاحب خانهها هدايايي دريافت ميكنند كه به صورت تبرك است.
اين شب داري تقدس خاصي بين اهالي مازندران مي باشد، پيشينه اي طولاني دارد. افرادي كه دم در خانهها ميروند و لال بازي ميكنند از احترام فوق العادهاي برخوردارند.
تير ماه را آخر پاييز يا مطلق پاييز وخزان ميدانند چرا كه در مازندران آخرين ماه هر فصل فارسي جزء فصل يعدي قرار ميگيرد.
عامه مردم اعتقاد دارند كه اسفند ماه جزء بهار است و خرداد تابستان ، شهريور پاييز و آذر هم تابستان . تير ماه تبري كه برابر با آبان است آخرين ماه فصل پاييز قرار ميگيرد: «تير ماه معني مطلق آن فصل يا خزان است ، امير معزي گفته است :
كنون كه خور به ترازو رسيد و آمد تير شدند راست شب و روز چون ترازو وتير» [3]
«روز سيزدهم تير ماه باشد. در زمان يكي از ملوك عجم چند سال باران نباريد. در اين روز خواص و عوام گرد آمده دعا كردند، همان موقع باران آمد. بدان سبب مردم شادي و نشاط كردند. آب به يكديگر ريختند و از آن روز اين رسم بر جا مانده است.» [4]
تير ماه مازندراني كه اوج بارش باران است با اين نام بي مناسب نيست .«تير ماه نام آن منسوب به تير يا تيشتر، ستاره بارن است .تير ماه باستاني تبري همزمان از اعتدال پاييزي است »
تير يا تيشتر ايزد باران با ديو خشكسالي در جنگ است. پشت هشتم اوستا اختصاص به آن دارد. «وي نيروي نيكوكاري است كه در نبردي گيهاني با اپوشه (اپوش) ديو خشكسالي كه تباه كننده زندگي است درگير ميشود. تيشتر «ستاره تابان و شكوهمند»، نخستين ستاره و اصل همهي آبها و سرچشمهي باران و باروري است.»[5]
نبرد بين اين دو نيرو يا دو خدا جالب توجه است. ابتدا اپوشه برتيشتر غلبه ميكند ولي از اهورا مزدا كمك ميطلبد و پيروز ميشود: «تيشتر به شكل اسب زيباي سفيد زرين گوشي، با ساز و برگ، به درياي گيهاني فرو رفت در آن جا با ديو اپوش كه به شكل اسب سياهي بود و با گوش و دم سپاه خود ظاهري ترسناك گذاشت، روبهرو شد.
رو در رو سه شبانه روز با هم جنگيدند. امّا اپوش نيرومندتر از كار به درآمد و تيشتر با «غم و اندوه» به سوي اهوره مزدا فرياد برآورد كه ناتواني او از آن است كه مردمان نيايشها و قربانيهاي شايستهاي بدو تقديم نكردهاند. آنگاه اهوره مزدا خود براي تيشتر قرباني كرد تا نيروي ده اسب، ده شتر، ده گاو نر، ده كوه و ده رود در او دميده شد. بار ديگر تيشتر و اپوش رو در روي هم قرار گرفتند. اما اين بار تيشتر كه نيروي قرباني بدو قوت بخشيده بود از كارزار پيروز به درآمد و آبها توانستند بيمانع به مزارع و چراگاهها جاري شوند.» [6]
تيشتر بارانزا وقتي پيروز شد آب همه جا را فرا گرفت آب مايع حيات است آيا بدون آب ميتوان زندگي كرد؟! پس بايد آن را پاس داشت و احترام گذاشت به همين خاطر قرباني انجام ميگيرد در چنين موقعي جشن برپا ميشود. همهي ستاره تيشتر را ميستايند. «تيشتر ستاره شكوهمند را ميستايم كه آبهاي ايستان و روان و چشمه و جويبار و برف و باران ] همه[ اويند.»[7]
« ... تيشتر به درياي فراخكرت ميرود، دريا را به جوش ميآورد، آن را متلاطم ميسازد و امواج را به سوي ساحل ميراند، آن چنان كه نه فقط كنارههاي دريا بلكه مركز دريا به جوش ميآيد، آن گاه بخار از دريا به سوي ارتفاعات كوه هند، كه در ميان درياي فراخكرت قرار دارد، برميخيزد و به جلو ميرود، ابر و مه ايجاد ميكند و باد جنوب را از همان راهي كه هَوَم دهندة ستويس، عبور كرده دنبال ميكند، باد نيرومند مزدا مه را به جلو ميراند و باران و تگرگ به روستاها، به مزارع و به هفت كشور جهان فرو ميريزد. [8]
ما ميبينيم در چنين روزي آرش كمانگير بارها كردن تير ميخواهد مرز ايران و توران را مشخص كند. اگر بسياري از اين باورها و اسطوريها را نماد و نشانه بگيريم. كه چنين هم است، تير آرش نميتواند نماد بلاگردان و بدبختي و تباهي باشد براي جامعهي ابتدايي آن زمان، بلا و بدبختي كه دامنگير وطن شد با تير آن را دوركرده باشد و آنگاه خودش در چنين روزي قرباني شده باشد.
مگر نه اين كه اهور مزدا قرباني كرد تا تيشتر نيرو گرفت بر «اپوش» ديو خشكسالي پيروز شد به هر صورت در چنين روزي در مازندران جشن گرفته ميشود با تركه با شيش بر در و ديوار و خانه و درخت ميزنند تا بركت و زايايي زياد گردد.
اگر تركه را نماد تير آرش بگيريم كه عدهاي همچنين اعتقادي دارند باز نشان دهنده زايايي و باروري است و از بين برنده پليدي و ناباروي است كه با ديو خشكسالي در ارتباط است.
در اوستا آمده است.«تيشتر ستاره شكوهمند را ميستايم كه شتابان و چالاك به سوي دريا «فراخ كرت» تازد بسان تير پرّان «آرش» تيرانداز، بهترين تيرانداز ايراني ـ كه از كوه «ائبرئوخشوت» به سوي كوه خوانَونَت بينداخت.
آن گاه آفريدگار «اهورا مزدا» ] نيروئي شگرف[ بدان ] تير «آرش»[ بخشيد و آب و گياه و «مهر» دارنده دشتهاي فراخ ـ گرداگرد ] خويش[ راهي براي او آماده ساختند. [9]
«به هر صورت آرش نماد قرباني در راه خداي تير يا تيشتر ميتواند باشد و جشني كه تير ماه مازندراني در دل پاييز انجام ميگيرد نشانهي غلبه خداي باران بر خداي خشكسالي است و چنين شباهت هايي در فرهنگ وآيينهاي ديگر سرزمين هم وجود دارد. [10]
مردمان تبري در چنين شبي چشن باشكوهي ميگيرند، خيرات ميكنند. هدايا ميدهند وشبي پرمعنا و پر رمزوراز سمبليك است. «سيزدهمين ماه از ماه تير تير روز نام دارد. ايرانيان باستان در اين روز جشني باشكوه به نام (تير جشن) برگزار ميكردند. بازمانده اين جشن به نام تيرماه سيزده شو – شب سيزدهم تير ماه – در ميان كوه نشينان لارجان و ديلمان و...نگاه داشته شد.
توجه «در تير روز از ماه فروردين تير ،جشن گرفته مي شود كه معروف به سيزده فروردين است.تطبيق اين دو قابل توجه است».[11]
اين شب و مراسم آن تاريخچه مهم و سرنوشت سازي براي وطن دارد، نشان دهنده دلاوريها و فداكاريهاي مردان اين مرزوبوم و از خود گذشتگي پهلواناني است كه در راه وطن جان خودشان را در طبق اخلاص گذاشتهاند و هر گونه شك ودودلي را براي پاسداري و پاسداشت اين مرز وبوم به دل راه ندادند.
آري آرش كمانگير پهلواني بود كه در اين راه جانش را فدا كرد. به همين خاطر در چنين شبي به نام آرش كمانگير مردم جشن ميگيرند و تا پاسي از شب بيدار ميمانند.
ابوريحان بيروني در آثار الباقيه آورده است:«كه افراسياب جون كشور ايران غلبه كرد و منوچهر را در طبرستان در محاصره گرفت . منوچهر از افراسياب خواهش كرد (؟) كه از كشور ايران به اندازه پرتاب يك تير درخور به او بدهد و يكي از فرشتگان كه نام او اسفنديار بود حاضر شد و منوچهر را امر كرد و تير و كمان بگيرد به اندازه اي كه به سازنده هاي آنان نشان داد.
چنان كه در كتاب اوستا ذكر شد «آرش) را كه مردي با ديانت بود حاضر كردند گفت:«تو بايد اين تير وكمان را بگيري و پرتاب كني » و آرش برخاست و برهنه شد و گفت:«اي پادشاه و اي مردم، بدن مرا ببينيد كه از هر زخمي و جراحتي و علتي سالم است و من يقين دارم كه چون با اين كمان اين تير را بيندازم پاره پاره خواهم شد و خود را تلف خواهم نمود . ولي من خود را فداي شما كردم. سپس برهنه شد.
به قوت و نيرويي كه خداوند به او داده بود كمان را تا بنا گوش خود كشيد و خود پار ه پاره شد و خداوند باد را امر كرد كه تير او را از كوه رويان بر دارد و به افصاي خراسان كه ميان فرغانه و تبرستان است پرتاب كند و اين تير در موقع فرود آمدن به درخت گردوي بزرگي گرفت و كه در جهان از بزرگي مانند نداشت....و منوچهر و افراسياب به همين مقدار در زمين با هم صلح كردند و اين قضيه در چنين روزي بود و مردم آن را عيد گرفتند .
«....منوچهر و ايرانيان را در اين حصار كار سخت و دشوار شده بود به قسمتي كه ديگر به آرد كردن گندم و پختن نان نميرسيدند. زيرا طول ميكشيد و گندم و ميوه هاي كال كه هنوز نرسيده بود ميپختند و بدين جهت پختن ميوه و گندم در اين روز رسم شد. و برخي گفتهاند كه روز پرتاب كردن تير اين روز بوده كه روز تير ميباشد كه تيرگان كوچك است و روز چهاردهم آن شش روز است كه تيرگان بزرگتر باشد در اين روز خبر آورند كه تير يك جا افتاده و در اين روز مردم آلات طبخ و تنورها را مي شكنند زيرا در اين روز بوده كه افراسياب رهايي يافتند و هريك به كار خود مشغول شدند»[12]
در باره داستان آرش كمانگير اغلب مردم مازندراني بر اين اعتقادند كه اين شخص مازندراني بوده و خودش را در راه وطن فدا كرده است .اما مكاني را او تير را پرتاب كرده است نظريات متفاوتي دارند. عدهاي كوه دماوند را مدنظر دارند. عدهاي هم مكاني به نام پامال بيشه در جاده چمستان نور آن طرف رودخانه آلشرود .در چنين نقطهاي آرش تيرش را از چله كمان رها كرد .همچنين اعتقادي به شكست ايرانيان در برابر تورانيان و افراسياب ندارند ومي گويند : فقط تعيين مرز ايران و توران بوده است و عدهاي ميگويند ايران پيروز شد.
آري آرش در چنين زماني (تير ماه سيزده شو) به بلندترين نقطه ايران، دماوند بام ايران و با تمام قوا تيري را رها كرد تا مرز ايران و توران را مشخص گردد. تير در يكي از نقاط توران زمين فرود ميآيد كه نزديك سرزمين چين بود. زيرا ايران آن موقع وسعت زيادي داشت ودر منطقه چنين درختي روييد و براي مردم همان منطقه آن درخت مقدس ميباشد و هر ساله در همان مكان مراسمي اجرا ميگردد به همين خاطر اهالي مردم مازندران غروب روز دوازدهم تير ماه تيري به در خانهها رفته و با شيش يا تركه بلند
كه نوك آن كيسه يا دستمال بسته شده كيسه يا دستمال را از طريق دريچه اتاق يا سوراخ پشت بام يا در ورودي منزل وارد خانه ميكنند وميگويند:
لال بمو لال مار بمو (لال آمد مادر لال آمد )
پار بورده امسال بمو (پارسال رفت و امسال آمد)
و چه گهره مشت بوو (بچه توي گهواره بزرگ شود)
سنخ[13] دونه مشت بوو (صندوق پر از برنج شود
و......
صاحب خانه خوراكي هايي مثل گردو، كشمش؛ انار،گندم،پول سكه اي و......داخل دستمال ميگذارد و به آنها مي دهد يا بعضي توي حياط ميگذارند تا لالها بردارند و بعد ميگفتند به همه جاي خانه شيش يا تركه بزند. چون تركه تبرك بود و باعث خير و بركت. همچنين درختهايي كه كم ميوه يا اصلاً ميوه نمي دادند با تركه مي زدند تا ميوه بدهد «شيش نمادي از تير كمان اوست ]آرش] [14]
مردم خوراكي هايي مثل آجيل هاپريشت[15] يا هاپيشت يا هابيشت خوراك مخصوص شب تيرماه سيزده را مي خورند و تا پا سي از شب بيدار مي مانند و جشن ميگرفتند.
نزد مردم ميخساز رسم بر اين است كه در اين شب، پس از غروب آفتاب سيزده نوع تنقلات صرف شود. گندم، شاهدانه، بادونه، تخممرغ رنگ شده، نخود و كشمش از جمله اين تنقلات است. ضمناً پسربچهها صورت خود را ميپوشانند و به در خانهها ميروند وكيسهاي كه سر آن را با نخي بستهاند به داخل خانهها مياندازند. صاحبخانه خوردني در كيسه آنها مياندازد.[16]
در روستاي مهر كتي يا مار كتي آمل با اسب يا خر به در خانه مردم ميرفتند و با تركه بلند به در خانهها ميزدند و شعر ميخواندند و صاحب خانه هم خرجين اسب و خر را با وسايلي از قبيل: برنج، توت خشك، پارچه و غيره پر ميكردند.
« مردم بر اين باورند كه اين شب تنها شبي است كه اسب چشمهايش را ميبندد و به اصطلاح ميخوابد.»[17] سيزده جور غذا و ميوه تهيه مي كردند و دور هم جمع ميشدند و ميخورند. معمولاً غذاها و ميوههايي تهيه ميكردند كه در اين فصل كم بود. ميوههاي از قبيل :ازگل، نارنگي، هندوانه، خربزه، به و...غذاهايي مثل كباب مرغ ،غاز ،اردك بوقلمون، ماهي وقيمه بادمجان و... فاميلها هر كدام ميوه اي خريده و به منزل بزرگترها مثل پدر بزرگ و مادر بزرگ و يا بزرگ طايفه ميرفتند و جشن ميگرفتند و به زبان محلي شعر ميخواندند سيزده جور غذا را ميل ميكردند و شادي مينمودند.
« در اين شب معتقدند كه بايست سيزده نوع تنقلات بعد از شام صرف شود مهمترين آنها عبارت است از : انار، تخمه، مركبات، گندم برشته با گردو، كشمش، خربزه، مخصوصاً هندوانه ، باقلايي كه چند شب در آب نمك خيسانده باشند بنام شورپسته و غيره صرف مينمايند. و بعد از صرف آنها تا نصف شب به گرفتن فال از ديوان حافظ خود را سرگرم ميدارند. اين قسمت به قدري معمول و مورد علاقه آنان است كه بيشتر پيرزنان اغلب غزليات خواجه را از بردارند و افسانه زيادي از حافظ ميگويند. [18]
عقيده بر اين است كه حضرت علي در اين شب به دنيا آمده است .در شب ني ها به صدا در مي آيند .بهترين ني را مي توان در چنين شبي به دست آورد كه هفت بند دارد و به ني هفت بند يا لله واي[19] هفت بند معروف است .
اگر در همان لحظه اي كه حضرت علي به دنيا آمد، آب رودخانه را بردارند آب تبديل به شمش طلا مي شود.«مردم سواد كوه بر اين باورند كه در شب سيزده يك لحظه همه آبهاي جهان راكد ميشود، اگر كسي شايستگي آن را بيابد كه آن لحظه را درك كند هر شئي كه در آب بيندازد طلا خواهد شد. [20]
درباره به دنيا آمدن حضرت علي رضا خراني از شاعراني كه شعر او سينه به سينه در بين مردم رواج دارد.از روستا خرات محله كجور مي باشد گفت:
رضا بوته مه جان مدعا بموئه
تيره ماه سيزده علي دنيا بموئه
رضا گفت مدعي من آمد
تيره ماه سيزده علي به دنيا آمد .
ختم پيغمبر مبارك با بموئه
خلعت علي عرش اعلا بموئه
پيامبر براي تبريك آمد
هديه براي حضرت علي از عرش اعلا آمد
یاامیر پازواری شاعر شوریده مازندرانی می گوید:
تیرماسیزه شو خجیره tir mā sizə ŝu xəjirə))
(شب تیر ما سیزده شب زیبا وخوبی است.)
دوس لبون شروت او خجیره dus labun ŝarvat ?u xəjirə))
(شهد شیرین لبان دلبر نوشیدنی وزیباست)
کمون بلفه وچش سیو خجیره kamun bəlfə ?u čəŝ siu xəjirə))
(ابروی کمانی وسیاهی چشم معشوق زیباست.)
عید شو با یار سینه سو خجیره?idə ŝu bā yār sinə su xəjirə))
(درشب عیدسینه به سینه با یار زیباست.)
نیما یوشیج پدر شعر نو چه بسیار جالب این سنت حسنه ودیرینه را به نظم وتصویر کشیده است:
تیر ما سیزه شو بیه من چو بِِئیرم. tir mā sizə ŝu bayə(?u)mən ču )
ba?irəm)
(شب تیر ماه سیزده شد من چوب(برکت وبخت گشایی)را به دست گیرم.)
لال از زبون شه چش خو بئیرم. lāl az zəbun ŝe čəŝe xu ba?irəm))
(خاموش وساکت خواب از چشمانم رخت بر بندد.)
بئیم کیجای ور و تو بئیرم. b?im kijā ye vay ?u tu ba?irəm))
(بیایم کنار دختر و اورا به رقص بگیرم.)
دسمال هادم و هرو برو بئیرم. dasmāl hādəm ?u həru bəru ba?irəm))
(دستمال بدهم وخوراکی بگیرم.)
( بر گرفته از کتاب یوش اثر طاهباز)
در منطقه ی بلده به خصوص یوش وحوالی آن مرسوم است،در شب تیر ما سیزه شو دو سه نفر جوان شباهنگام در حالی که دردست یکی از آن ها (شیش )ترکه نازک اما بلند به طول چند متر می باشد ،وارد منازل مردم شده،یکی از آن ها اشعاری در وصف ومدح مولا علی(ع) می خواند وآن فردی که چوب در دست دارد،گاهی به صورت خود جوش و گاهی هم به خواهش وتقاضای خانم خانه چوب برکت وبخت گشایی را آرام بر سر اهالی خانه مخصوصا دختران دم بخت می زنند.(از افاضات دوست شاعر ونقادم شیون نوری.)
در روستاي كوس رز آمل طبق معمول به لال ها هدايا مي دهند. آن خانواده هايي كه فقير بودند و تهي دست به جاي وسايل توي دستمال يا كيسه خاك ميريختند و بعد به بيرون ميانداختند چرا كه بچهها (لالها)حق ورود به خانه را نداشتند. طريقه انداختن يا با چوپ يا تركه بود ويا اينكه توي حياط خانه ميگذاشتند.
در روستاي گُل محله يا گِل محله سر و رويشان را مي پوشاندند و با يك تركه بلند نوك آن را كيسه يا پلاستيك وصل مي كردند و به دم در خانه ها رفته تا صاحب خانه وسايلي مثل شيريني ، ميوه و....را داخل كيسه بريزد در بعضي از جاها هم پول ميريختهاند، معمولاً افرادي پول مي دادند كه در خانه ميوه نداشتند .در ضمن اين شعر را هم مي خواندند.
تيره ماه سيزده شو علي دنيا بمو (شب تير ماه علي به دنيا آمد )
پيامبر مبارك با بمو (پيامبر براي تبريك آمد)
قرآن از عرش اعلا بمو (قرآن مجيد از عرس اعلا آمد )
صلوات برسين صاحب زمون بمو (صلوات بفرستيد صاحب زمان آمد )
دين وبركت مازندرون بمو (دين و بركت مازندران آمد )
با خوردن تنقلات،ازگل، وهندوانه و... تا پاسي از شب بيدار ميماند. مردم بر اين باورند كه رونق و فراواني و خوشبختي در طول سال به سراغ خانواده خواهد آمد.
«در روز قبل از اين شب نيز، با تبر بر درختهايي كه ميوه نميدهند حمله كرده وقصد قطع كردن آنها را در ظاهر مي كنند وكسي جلو مي آيد و به عنوان وساطت مانع از قطع آن درخت ها مي شود و قول مي دهد كه در سال آينده – سالي كه در راه است – اين درختها ميوه ميدهند و براين باورند كه درخت ها، با اين كار داردي ثمر خواهند شد.
همچنين در اين روز دختراني كه شوهر نكرده و درخانه ماندهاند بوسيله پدران و يا مادران و برادران كشان كشان از خانه بيرون رانده مي شوند و در ظاهر باز يك نفر بعنوان ضامن جلو مي آيد و قول مي دهد كه اين دختر امسال شوهر مي كند و تقاضا مي كند كه او را از خانه بيرون نكنند و بر اين باور ند كه با اين كار اين دختر در طول سالي كه در راه است ازدواج خواهد نمود.»[21]
«دسته ديگر بنام لالشيش زن «چوب بيصدا» اين دسته در اين شب وظيفه دارند كه زن نازا را ناگهان و بيصدا و آرام به باد كتك بگيرند و ديگري كه ناظر اين عمل است براي ضمانت جلو ميآيد و ميگويد بس است. همين امسال اگر اين زن باردار نشد شما سال ديگر حق داريد با چوب او را تنبيه كنيد.»[22]
در اين شب علاوه بر خوردن تنقلات و ميوهجات و انواع غذاها ، فال گرفتن و تعريف كردن داستانهاي قديمي و خواندن شعرهاي محلي و آواز مثل كتولي ، اميري ،نجما و طالبا (داستانهاي طالب آملي و زهره معشوقه اوست) و....بزرگترها با شكستن گردو و دون كردن انار فال ميگرفتند. و از اين طريق شانس اطرافيان و بچههايشان را امتحان مي كردند.
«دوشيزگاني كه در خانه ماندهاند سعي ميكنند در اين شب آنها را به خانه نزديكان بفرستد و در خانه نمانند تا با اين عمل سپيد بخت شوند. در اين بخث بساط حلواپزي و صرف تنقلات برپا ميشود و تا سپيده دم بيدار ميمانند و كهنسالان داستانهاي شيرين و سرگرم كننده از هر مقوله براي خردسالان و ساير ين بيان مينمايند و از ديوان حافظ فال ميگيرند و سعي ميكنند، سر بساط حتماً هندوانه باشد.
در منطقه چلاو آمل با سنجاق فال ميگيرند بدين صورت : يك نفر كه معمولاً از خانمهاست مسئول ميشود روي دامن خود يا يك پارچهاي كه روي دامن خود ميگذارد و سنجاق يا سوزني را در دست خود دارد مينشيند و همه جمع ميشوند و يك نفر تبري[23] ميخواند.
خانم همزمان كه سنجاق را در پارچه فرو ميكند (ميزند) البته اين عمل معروف به «سنجاق دچينن»[24] است آواز خوان تبري ميخواند و بعد از خواندن هر دو بيتي يا هر بند كه با علي علي جان مولا علي جان پايان مييابد سنجاق چين ميگويد نيت براي چه كسي است آن فرد مورد نظر با توجه به اشعاري كه خوانده شد متوجه ميشود فال او خوب بود يا بد.
بعد از كه گفت فال از آن چه كسي است سنجاق را بيرون ميآورد دوباره به محض شروع خواندن تبري سنجاق را به پارچه ميزند اين كار براي تك تك حاضرين انجام ميشود كه معمولاً حاضرين از افراد خانوادهاند ، پدر و مادر ، فرزندان و نوهها و اگر مهماني هم باشد براي او هم فال ميگيرند.
ناگفته نماند فردي كه نيت ميكند ترتيب خاصي را براي حاضرين رعايت نميكند آن لحظه هر كس به نظرش آمد به نيت همان فرد سنجاق را ميچيند. [25]
«... در موقع غروب آفتاب زنها چادر به سر كرده به عنوان فالگوش سر چهارراه ميايستند و مخصوصاً بسياري به اين عمل عقيدهمندند اگر حرف بدي از رهگذر بشنوند آن را وحي منزل دانسته طوري متأسف ميشوند كه نميتوان حدي بر آن قائل شد.
بچههاي گذر ساقة جورابي را (اغلب پشمي) به نخ درازي ميبندند و بيخبر وارد خانه همسايهها ميشوند و آن را داخل اطاق پرت ميكنند چون صاحبخانه آشنا به اين معمول است با خوشحالي آن را پذيرفته و به قدر قوهي خود پول، خوراكي توي جوراب ريخته و سپس به خارج ميگذارد. صاحب جوراب آن را برميدارد و همين عمل در ساير خانهها انجام ميدهد. [26]
غرس نهال را در اين شب ميمون و مبارك مي دانند ومعتقدند كه درخت ريشه بر زمين زده پا برجا شده و حاصلات زيادي خواهد داد.»[27]
در روستاي پولاد كلاي نور واطرافش، غروب روز دوازدهم تير ماه مازندراني وقتي هوا گرگ وميش مي گردد جوانان و نوجوانان گروه گروه با در دشت شيش يا تركه بلند به دم در خانه ها رفته وارد حياط مي شدند و ابا ابا كرده با لالبازي تركه را به ايوان ،در خانه ها و بامها مي زدند تا صاحب خانه به آنها چيزهايي مثل پرتقال، نارنگي، ازگل، پول سكهاي، تيج[28] يا همرو و شيرينيهاي محلي، وليك، (زالزالك محلي) و... بستگي به وسع خانوادهها بدهد.
كدبانوي خانواده به بام منزل رفته به بهانه اين كه ميخواهد وسايلي را از بام به پايين بياورد هنگام برگشت به لال ميگفت با تركه او را بزنند و گاهي وقت ميگفت بيشتر و محكمتر بزنيد و اين را نشانه خير و بركت و روزي ميدانستند و معتقد بودند با اين كار سال آينده خداوند با آنها روزي بيشتر خواهد داد. با خوشرويي هر چه تمامتر لالها را پذيراني ميكردند اين مراسم در جاهاي مختلف فرق ميكند. در اسكي محله آمل نوك تركه را كيسه يا دستمال ميبستند تا صاحب خانه وسايلي مثل گردو،گندم و وليك (زالزالك محلي )، خرمالو، انار، پرتقال، كماج[29] در آن بريزد.
در روستاي نج از توابع بلده نور دو نفر لباس مخصوص مي پوشيدند به خانه ثروتمندان ميرفتند و با ادا و اصول و بازيها از آنها پول و شيريني ميگرفتند كه به بازي لال و لال مار ميگفتند. اين كه بچه ها دستكش پشمي كه نخ بلند داشت ار طريق پنجره يا دريچه پشت بام وارد خانه مي كردند و صاحب خانه هم در دستكش گندم برشته كه به آنها هاويشت ميگفتند به همراه آن شيريني،كشمش،گردو و.... ميريختند و به آنها ميدادند.
آنهايي كه مريض داشتند كترا زني[30] يا قاشق زني ميكردند بدين صورت كه به خانه هفت محمد ميرفتند كترا (قاشق بزرگ چوبي ) را از لاي در به داخل خانه هدايت ميكردند بعد در راه محكم ميبستند. صاحب خانه هر چه در دست داشت توي كترا ميريخت و به آنها ميداد و ميگفت: هر حاجتي داري بر آورده گردد. اين فرد به صورت ناشناس بود و اعتقاد داشتند كه حاجت آنها بر آورده ميشود و مريضي آنها خوب ميشود.
در قديم شبها افراد در آسياب ميخوابيدندواز خداوند طلب و خواهش ميكردند تا در چنين شبي به آنها پول،گاو،گوسفند و....دهد. در سالهاي خيلي دور شخصي در آسياب خوابيده بود و از خداوند طلب چيزي كرد. خداوند به خواستهاش جواب مثبت داد وگفت هر چه ميخواهي بگو.آن شخص هول شد و به جاي اينكه بگويد پول يا گاو و گوسفند گفت: چنگوم[31] و رسن صبح كه بيدار شد همه جا را پر از چنگوم و رسن بود.
خوردن شب چره[32] و ميوه و شيريني از رسوم ديگر روستاي نج بود از جمله شب چره كلاكنس[33] بود.
در روستاي نياك آمل به جاي اينكه كيسه داخل اتاق بياندازد جوراب را توي اتاق ميانداختند صاحب خانه داخل آن را وسايل پر كرده و بعد توي حياط ميانداخت تا لالها برش دارند.
در روستای ورازده ی نور مراسم تیر ما سیزه شو به دو شکل انجام می یافت:اول این که بزغاله ای را با دستمال وارد حیاط می کردند.معمولاخانواده ها توی دستمال وسایلی چون نخود،کشمش و...ومیوه های همان فصل؛کنس،پرتقال،لیمو،نارنگی و...ریخته،به آن فرد می دادند.بعضی ها هم به شوخی واز روی تفنن به گردن یا شاخ بزغاله دستمال را آویزان می کردند،بعد از حیاط بیرونش می کردند یا تحویل صاحبش می دادند.
دوم این که افراد به دم در خانه ها می رفتند،در حالی که در دستشان شیش (ترکه )بود و به نوک شیش هم دستمال بسته بود،آن را واردخانه افرادمی نمودند،آنگاه" لال شیش زن" آن قدر صبر می کردتا داخل دستمال وسایل مورد نظر را بریزند.
در روستای تاکر بلده ی نور از قبل تنقلاتی چون گندم برشته یا بو داده ،گردو...میوه هایی مثل سیب و...وشیرینی را آماده می کردند.در حالی که در خانه ها باز بود وجلوی خانه هم تاریک؛آمادگی داشتند تا بچه ها بیایندوکیسه کوچکی را داخل خانه بیندازندوبعد صاحب خانه کیسه را پر از وسایل بکند.
بچه ها به موقع می آمدند و مراسم را انجام می دادند ،صاحب خانه کیسه را از وسایل پر می کرد وبه بیرون می انداخت.هریک ازبچه ها کیسه را برداشته ،داخل کیسه ی بزرگتری خالی می کردند وهمین طور به خانه های دیگر می رفتند.
روش دیگر" لال مار"بود..یک نفر با پارچه صورت خود را می پوشانید،یک نفر از پشت او را راهنمایی می کرد،او شیشی که به همراه داشت تکانش می داد و به زبان محلی می گفت :«لال مار بیمو. تیر ما سیزه شوبیمو.بلا وبدی دور بوشه.شادی و خنه بیه.» سوال شود؟؟؟؟؟؟؟
افراد به او پول خرد می دادند اگر کسی نمی داد با شیش اورا می زد تا پول بدهد.بعد از این مراسم همه ی اعضا ی خانواده و فامیل ها به خانه یک نفر می رفتند که سواد داشت و می توانست فال حافظ بگیرد.یا این که آن شخص مورد نظر را به خانه خود دعوت می کردند.آن ها تا دو سه ی شب دور هم می نشستند ومی گفتند و می خندیدندوغم یک ساله را فراموش می کردند.
در بلده ی نور بچه برای این که صاحب خانه را متوجه حضور خود نمایند،بازدن سنگ به در و دیوار و تولید صدا ،صاحب خانه ضمن متوجه شدن "لال شیش زن"به آن ها شیرینی و میوه وتنقلات می دادند، بعضی ها هم پول پیشکش می کردند.
در روتای تجنک آمل اهل خانواده و فامیل ها به خصوص بچه ها و نوه ها به خانه پدر بزرگ و مادر بزرگ رفته و هرکدام به اندازه وسع و توان خود چیزی خریده، می آوردند.مثلا یک نفر هندوانه خریده ،یک نفرخربزه ،دیگری تنقلات و آجیل وگردو،بعضی هم "کنس"و...می آوردند.با هم می نشستند و ضمن گفتن خاطره و قصه و سرگذشت شب خوشی را پشت سر می گذاشتند.
از نکات جالب توجه آن شب، فال گردو است.بدین صورت که در یک ظرف پر از گردو کرده وسط می گذاشتند.حاضرین هرکدام گردویی بر داشته ،آن را می شکسنند.هرکس گردوی سالم تر و پر مغز تری نصیب اش می شد،شانس او بیشتر بود.و هر کس هم گردویش خراب و بی مغزتر بود شانس خوبی نداشت و بخت و اقبال با او یار نبود.
در روستای کردکتی بچه ها بعد از شام ،حدودا نه الی ده شب با "شیش"به در خانه ها می رفتند،به در و ایوان منزل می کوبیدند ومی کفتند:«صحاب خنه امه دسرره هده!»صاحب خانه هم چیز هایی مثل گردو،تخم مرغ،سیب،نان کوهی(رز نون)،پسته،فندق،فرمونی(خرمالو)پرتقال،هندوانه و...؛یعنی آن چه دم دست داشت از خوراکی ها و تنقلات به آن ها می داد تا بروند،این گروه به خانه همه ی اهالی می رفتند ووسایل دریافت می کردند وبه خانه بر می گشتند وبا اقوام وفامیل ها می نشستند و میل می کردند.
در روستای حسین آباد این شب به"تیر ما سیزه شو یا لال زنه شو"معروف است.افراد صورت خود را پوشانده،با "شیش"به در خانه ها رفته، با لال بازی از صاحب خانه چیز هایی در خواست می کردند.صاحب خانه هم بلافاصله از خانه بیرون آمده،وسایلی مانند:نارنگی،نان کوهی،انار، سیب،تنقلات و...داخل کیسه می ریخت.آن ها وسایل را برداشته همین طورهمه اهالی را سر زده ،به خانه برگشته و وسایل را به عنوان دسر صرف می کردند ودر عین حال فال گردو می گرفتند و شانس خویش را آزمایش می کردند.
اهالی روستای رفیع آباد و شفیع آباد آمل را تولد حضرت علی می دانند.واین شعر را می خوانند:
تیرماسیزه شو علی دنیا بمو ختم مرسلین مبارک با بمو
غروب هنگام بچه ها به دم در خانه اهالی رفته در حالی که نوک شیش را کیسه بسته،به در می کوبیدندوبا صدای خوش امیری و نجما و...می خواندنداهل خانه در کیسه ی آنها پول ریخته و همبن طور به خانه های دیگر سر زده،در پایان مراسم پول را بین خود تقسیم می کردند.
در این شب خانواده ها با پختن غذاهای محلی مثل: مرغ خانگی، خروس،غازو...طبخ می کردند،همراه با برنج مرغوب میل می کردند و دسر هایی چون:کنس،پرتقال،انگور،خربزه،گردو و...صرف می کردند وبا فال گردوشانس خود را امتحان می کردند ؛بدین صورت هرکس کردویش پوک وکم مغزبود نشان از کم روزی بودنش بود.یا به اصطلاح محلی :«کم روزی هسی!» واگر گردویش پر مغز بود به اصطلاح :«خش روزی هسه!»خانواده هایی که باسواد دربین آن ها بود،فال حافظ می گرفتند و طبق اطلاعاتی که از افراد داشت،برایشان تفسیر می کرد.
مردم روستای عبدالله آباد(عبدالآباد)به این شب لال شیش زن می گویند.بچه ها با شیش که نوک آن دستمال بسته شده، از اول محل شروع می کنندبه در خانه ها می روند،شیش را به در زده،صاحب خانه در را باز می کند.آن ها شیش را داخل خانه برده وتکان می دادند،و صاحب خانه برای آن ها وسایلی مانند:گردو،هندوانه،شیرینی،پسته و...می ریخت و این عمل را تا پایان روستا ادامه می دادند.
آن هایی که چیزی نداشتند،داخل کیسه هم چیزی نمی ریختند وبچه ها از این کار سخت ناراحت می شدند.خانواده هایی که وسایل توی کیسه می ریختند بچه ها بسیار خوشحال می شدند.از آن طرف خانواده ها با آماده کردن شام و تنقلات و میوه های متنوع همه را دور هم جمع می کردند وتا پاسی از شب می نشستند ولذت می بردند. در روستای زاغده ی آمل مثل بسیاری از جاها بچه ها مراسم را اجرا می کردندوخانواده هم غذاهای محلی وسیزده گونه میوه تنقلات مثل:هندوانه،سیب،انار،لیمو،نارنگی وآجیل:گردو،تخمه،شیرینی،پسته ومهمتر از همه پشتی زیک(مغز گردو یا کنجد و عسل)و... را آماده می کردند.تا پاسی از شب می نشستند وفال حافظ می گرفتند.
در گرجی محله و پایین بازار آمل عده ای از کودکان و نوجوانان برای گرفتن خوراک و پول با در دست داشتن شیش یا نی (لله)که نوک آن کیسه ای کوچک می بستند،آن رابا کفتن کلمات وخواندن شعر محلی از لای در یا پنجره به داخل اتاق می فرستادند وصاحب خانه هم توی کیسه میوه و تنقلات و شیرینی می ریخت.افرادی که این کار را انجام می دادند از طبقه ی پایین وکم درآمد جامعه بودند.با این عمل یک شب از سال را با خاطر خوش و به یاد ماندنی پشت سر می گذاشتند.این کار خود نوعی کمک به مستمندان و بیچارگان بود.
در عین حال فامیل ها و آشنایان واعضای خانواده دور هم جمع می شدند وضمن صرف عذاهای محلی و تنقلاتی مثل پسته،سنجد(پستونه)،تخمه،کشمش ونان محلی کنجد زده و...بزرگ تر ها با خواندن شعر های محلی ،ضربالمثل ها و معما وقصه ها و سرگذشت هاو... تا پاسی از شب مشغول بودند.
«پيشينيان با فرا رسيدن تير ماه و جشن در تير ماه سيزه شو به تهيه خوراك و خورش و شيريني و ميوه پرداخته و شامگاه به گرمابه رفته و جامهي نو ميپوشيدند. به مهماني رفته و يا سور مي دادند. همچنين خانوادههاي قديمي غروب روز دوازده تيرماه به گورستانها و زيارتگاهها رفته و نيز به ياد گذشتهگان خويش به خيرات و صدقات به مستمندان كمك ميكنند. [34]
به هر صورت : «... شب سيزده را بايد يك مقطع تاريخي در فرهنگ مردم اين منطقه دانست زيرا مردم براي انجام كاري مهم و حتي تعيين تاريخ سفرهاي زيارتي اين شب را مبدأ زماني قرار ميدادند. براي مثال، اگر ميخواستند تاريخ خواستگاري يا عروسي و يا رفتن به پابوسي امام رضا (ع) و ... را مشخص كنند ميگفتند بعد از تيره ماه سيزده يا قبل از عيد ماه بيس شش و يا بعد از درو و قبل از نشاء و ... ترانههايي به گويش مازندراني كه سينه به سينه تا امروز حفظ شده مويد اين امر است بعنوان نونه دو بيتي زير را ميآورم.
سه پنج پونزده بهييه ته نمويي
(سه پنج روز پانزده روز شد تو نيامدي)
تيرماه سيزده بيّه ته نمويي
(و سيزده تيرماه شد و تو نيامدي)
مره وعده هدايي سر خرمن
(به من وعده دادي كه هنگام خرمن بيايي)
خرمن كر بزه بيّه ته نمويي [35]
(خرمن كوبيده شد و تو نيامدي)
خانم فريده يوسفي در كتاب فرهنگ و آداب و رسوم سوادكوه ميگويد:
«همان طور كه گفته شد شيش نمادي از تير و كمان آرش است كه پس از او مردي پاك نهاد به نام لال به تبرك به خانههاي مردم ميبرد.»
«... بعضي از سنتها كمافي سابق اجرا ميشود يكي از آنها همان «شيش زدن» لال و انداختن اين تركه متبرك در پشت بام خانهها و نگهداري آن تا سال بعد ميباشد، همچنين پذيرايي صاحب خانه از «لال» تقريباً همانند گذشته است.
در قديم مرد ميان سال و خوشنامي به صفات پسنديده و وارث پدرانش در اين امر بود. عصر روز دوازدهم تيرماه به حمام رفته غسل سكوت مينمودند اين سكوت به نشانه خويشتن داري و مقاومت در برابر هوا و اميال شيطاني بود.
بهترين لباس خود را ميپوشيد، موهايش را مرتب ميكرد و صورتش را اصلاح مينمود همانند شب عيد نوروز كلاه نمودي بر سري ميگذاشت و از همان موقع روزهي سكوت ميگرفت و تا پايان سكوتش كه صبح روز بعد بود فقط نمازش را به جاي آورده و با خالق خود سخن ميگفت.
بعد از نماز و صرف شام در همان ساعت اوليه شب به اتفاق حداقل دو تن از هم طرازان خود به عنوان «شيش دار» «تركهدار» ، «كيسهدار» در آبادي به راه ميافتاد. جلوي هر خانه كه ميرسيدند همراهان او با صدايي بلند بلند شعر زير را ميخواندند در واقع خبر از رسيدن لال ميدادند:
لال انه لال انه (لال ميآيد، لال ميآيد)
پيسه گنّده[36] خوار انه (كسي كه پيسه كنده ميخورد ميآيد)
سرخان [37]سوار انه (سوار اسب سفيد ميآيد)
سال اتا وار انه (سالي يكبار ميآيد)
مه مار برار انه (برادر مادرم ميآيد)
چو خا پشلوار[38] انه (در حاليكه كت و شلوار پشمي به تن دارد ميآيد)
لال چك گلي نوه (الهي پاي لال نشكند)
امه رسوايي نوه (و موجب رسوايي ما نشود)
تندرستي و دلخشي
] صاحب خانه[ تندرست باشد و دل خوش.
فراووني فراووني
فراواني باشد، فراواني باشد.
صاحب خانه بيرون ميآيد و با خوشرويي لال را به داخل دعوت ميكرد «شيشدار» «كيسهدار» اغلب بيرون خانه ميماندند. لال يك تركه برميداشت و به محض اينكه داخل خانه ميشد بزرگ و كوچك با تركهي متبرك خود مينواخت.
مردم آنقدر به اين تركه اعتقاد داشتند كه از لال خواهش ميكردند با اين تركه به درختان بيحاصل و كمحاصل ضربهاي بزند تا سال ديگر پربار شوند.
بعد از اين كار لال چوب را همان جا ميانداخت و آرام چون مهماني محترم در خانه مينشست. كدبانوي خانه مجمهاي كه از قبل به همين منظور مهيا كرده بود نزد لال ميآورد و محتويات آن را در كيسهي كيسهدار قرار ميداد و محتويات مجمه عبارت بود از چند عدد پيسه گنده و پشت زيك[39] نان محلي و گردو.
بعضي از افراد شوخطبع خانواده براي امتحان مقاومت لال بذلهگويي ميكردند تا بلكه لال را بخندانند و يا سخني ميگفتند كه لال مجبور به پاسخگويي شود. البته اگر موفق به شكست سكوت لال ميشدند آن وقت لال از گرفتن هديه به خانه محروم ميشد. اما كمتر كسي موفق به شكستن مقاومت لال ميشد.
از نكات قابل توجه اين بود كه برخلاف امروز همين يك لال به همه اهالي سر ميزد (البته در هر روستايي)، در انتها اين گروه به منزل يكي از اعضاء و يا يك محل عمومي مثل تكيه يا مسجد ميرفتند و اصطلاح غنايم را بين خودشان تقسيم ميكردند و هر كس سهم خود را به منزل ميبرد. ناگفته نماند كه در همه اين موارد لال همچنان ساكت بود.
گاهي اوقات هداياي مردم آنقدر زياد بود كه بعد از بردن به خانهها بين اقوام و دوستان تقسيم ميكردند. [40]
بايد گفته شود امروز اين رسم يعني لالشو يا اباشو آنچه بايد و شايد با شكوه برگزار نميشود در شهرها امروز برگزار نميگردد و در روستاها كه برگزار ميگردد و آن شكوه و عظمت گذشتهاش را ندارد.
«متاسفانه امروزه، جوانان و نوجوانان، نادانسته اين آئين مقدس را تا حدودي تحريف نموده وآن را از جايگاه اصلياش دور كردهاند ...
در سالهاي اخير جوانان با سياه كردن دست و صورت خود و با قرار دادن ماسكي مضحك بر چهره ميداندار «لالشو» هستند.
به آئين تعريفشدهاي كه ما امروز در سواد كوه شاهد آن هستيم، بايد به قشون كشي لالهاي رنگارنگ و كوچك و بزرگ اشاره كرد كه در كوچه و خيابان به راه ميافتند و بين آنها لال «كيسهدار»[41] «شيشدار»[42] مشخص كردند. [43]
در مازندران دختراني كه به صورت نامزد در خانه پدري هستند و هنوز عروسي نكردند به خانه شوهر نيامدند به مناسبتهاي مختلف از طرف خانواده داماد هداياي دريافت ميكنند. اين هدايا با توجه به موقعيت خانواده، شغل ، درآمد، و وسع مالي متفاوت است. يك شب مانده به تيره ماه سيزه شو خانواده داماد يك سري وسايل را آماده ميكنند و به خانواده عروس به رسم يادبود ميبرند كه نشان دهند احترام، صفا، صميميت، صلح و دوستي بين خانوادههاست.
هدايايي از قبيل : پارچه، لباس، كفش، ميوه، شيريني، حلوا، كلهقند، ماهي دودي، سبزيجات، تنقلات و يك قطعه طلا و ... ميباشد.
«به اين ترتيب كه: از طرف خانوادههاي داماد يك روز قبل از شب تيرهماه سيزه شو علاوه بر سور و سات شب سيزده كه عبارت از پيسه گنده، نان خانگي و پشت زيك و ميوه و شيريني و حلوا، يك قواره پارچه براي عروس خانم ميفرستند. البته بنا به موقعيت اقتصادي و خانوادگي داماد اين هدايا متفاوت است اما هرچه هست چاشني آن صفا و صميميت و يكرنگي است و از هر چه بخل و ريا به دور»[44]
«در حال حاضر نيز در موقع غروب دوازدهم تيرماه براي دختراني كه نامزد دارند در اين شب هدايايي از خانه داماد فرستاده ميشود.» [45]
در ضمن در بعضي از روستاي اطراف آمل و نور،خانوادههاي عروس هم براي داماد هدايايي از قبيل كفش، يا لباس و ... ميبرند. اين سنت هنوز هم ادامه دارد و خانوادهها در چنين زمان هايي براي همديگر هدايايي به رسم احترام و يادبود ميبرند.
- دوشنبه 18 بهمن 1389-0:0
جناب فيروزي عزيز.باسلام و دورد و احترام.
اينکه شما يا ديگران نمي توانيد در خانه هايتان مديريت داشته باشيد و به عناوين مختلف، قادر به ياددادن زبان محلي در کنار زبان فارسي نيستيد؛ دليل نمي شود ديگران دست روي دست بگذارند و در باره فرهنگ غني سرزمين عزيزمان، قلم نزنند و ننويسند.بنده باوجود اينکه فعلاًدر استان زيباي مازندران سکونت ندارم و همسر بنده هم فارسي زبان است؛ امّا فرزندم و همچنين همسرم به همراه زبان معيار کشور يعني فارسي، زبان مازندراني را هم دارند ياد مي گيرند.بياييد باهمّت هم و تشويق و با روحيه ي باز همه چيز را دوستانه با نزديکان و اطرافيانمان مطرح و صحبت بکنيم و فرهنگ پذيرفتن اين زبان در کنار زبان هاي ديگر کشور و خارج از کشور يادبدهيم نه با پرخاشگري و توهين در لباس انتقاد. اميدوارم نوشته بعدي شمارا که آکنده از پيشرفت زبان و فرهنگ اعتلاي مازندران عزيزمان است بخوانم. که مازندران شهرما ياد باد هميشه برو بومش آباد باد.
پيروز ي و شادکامي شما و همه مازندراني هاي عزيز آرزوي هميشگي بنده است. درود. - پنجشنبه 14 آبان 1388-0:0
سلام مازندرونی
دیگه وسه اینهمه ناله هاکردن شما ره به خدا بین شه خد ره اتی اصلاح هاکنیم اما شه تقصیر کارمی شه کسون و فامیلون ره بوینین هارشین وشون وچون دله چند نفر مازندرانی گپ بتوننه بزنن. اما شه زبون ره دارمی ول کمی چه برسه به این آیین خجیر و اصیل - چهارشنبه 13 آبان 1388-0:0
بنام خدا و به بنام مازندران بزرگ به نام رودخانهای مازندران به نام جنگلهای قدرتمند مازندران به نام کوهای سر به فلک کشیده مازندران به نام شالیزهای مازندران به نام میوهای مازندران. آنهای که دست به نابودی مازندان می برنند و کشاورزی و فرهنگ اصیل مازندرانی دارنند ریشه می کنند باید بدانند مردم شما را نابود خواهند کرد!
چرا فرهنگ نیاکان ما رو به فراموشی شده است!
چرا کشاورزی و دامداری و جنگلهای زیبای مازندران روز به روز رو به نابودی می رود !!!! چرا میخواهد مردم این استان از فقر و بیکاری از این استان مهاجرت کنند!