پسرك چشم باز كرد، سرش گيج مى رفت. كنارش آرش خوابيده بود. آرام شانه هاى آرش را تكان داد. اما آرش انگار خواب خواب بود.از جا بلند شد و تا دم در اتاق رفت. با تعجب به مرد صاحبخانه نگاه كرد كه به جاى پدرش در اتاق شان نشسته بود.
زن به همراه مرد دست و پاى دو كودك را گرفته و به طرف خودرواش مى برد. هنوز ظهر نشده بود. چند تن از همسايه ها با ديدن اين وضعيت مشكوك شدند. برخلاف هميشه آرش و على ساكت و آرام بودند، سه روزى بود كه هيچ كس صداى آنان را نشنيده بود، شايد اتفاقى تلخ افتاده بود.يكى از همسايگان با اين فكر جلو رفت. دو ماهى بود كه پدر على و آرش براى كار به شهرستان رفته بود و دور از زن و بچه هايش بود. مادر آرش و على در برابر سؤال همسايه ها گفت: بچه ها از پله ها افتاده اند.چشمان زن از محبت مادرانه خالى بود. يكى از همسايگان كه به حرف ها و رفتار مادر آرش وعلى مشكوك شده بود با پاسگاه ملارد تماس گرفت. هنوز آنها در كوچه بودند كه مأموران رسيدند و مرد و زن را كه قصد فرار داشتند، دستگير كردند. پدر على و آرش وقتى فهميد حال بچه هايش وخيم است خودش را به تهران رساند. ساعت سه و نيم سوم شهريور بود كه مرد به خانه اش در سرآسياب ملارد رسيد، بى تاب به داخل خانه دويد. على پسر ۷ ساله اش را صدا كرد و به دنبال آرش پسر ۵ ساله اش خانه را جست وجو كرد ولى خانه او در تاريكى فرو رفته بود. يكى از مردان همسايه او را به خانه اش برد. مرد بى تاب و گريان خود را به بيمارستان رسانيد. «آرش» با بدنى سوخته از جاى سيگار و كبود از ضرب و شتم روى تخت بيمارستان از ديدن پدر بى تاب شد. حالا مرد تنها همين يك بچه را داشت. اين مرد پس از شكايت از همسر و صاحبخانه اش گفت: دو سال پيش بود كه با مردى آشنا شدم. من د ر محله سرآسياب زندگى مى كردم بعد از مدتى وقتى متوجه شدم اين دوست من خانه اى براى اجاره دارد، طبقه اول خانه اش را اجاره كردم. در اين مدت دوستى و صميميت ما بيشتر شد و رفت و آمد پيدا كرديم.
وى با ناراحتى گفت: چون گچ كار ساختمان هستم اكثراً در طول ماه يكى، دو هفته در خانه نيستم و براى انجام كار به شهرستان مى روم به همين علت برادرزنم كه ۱۵ ساله بود پيش همسرم آمده بود تا او تنها نباشد. وى افزود: از دو ماه پيش بود كه موفق شدم كارى را در يكى از روستاهاى استان مازندران بگيرم از آنجا با همسرم تماس مى گرفتم و متوجه شدم برادرش ديگر پيش او نيست.
غروب سوم شهريور بود كه يكى از همسايه ها تلفن زد و گفت حال بچه هايت بد است و من به تهران آمدم و ديدم على ام جان باخته و پسرم آرش در بيمارستان است. روى جسد پسرم على و روى بدن آرش جاى شكنجه و ضرب و شتم است و من از صاحبخانه ام كه قصد بردن جسد على و آرش را به همراه همسرم به بيرون از خانه داشت شكايت دارم.با اين شكايت پرونده اى در شعبه ۴ دادگاه ملارد تشكيل شد و قاضى دستور داد تا مأموران در اين خصوص تحقيقا ت خود را آغاز كنند.كارآگاهان شعبه اول اداره آگاهى شهريار در تحقيقات خود از مرد صاحبخانه پى بردند او پس از اينكه همسر و فرزندانش را به خانه يكى از نزديكانش فرستاده به خانه مستأجر خود رفته است، با همدستى زن مستأجر براى اينكه بچه ها او را نبينند از سه روز قبل از قتل به آنان قرص هاى خواب آور خورانيده اند.
اين مرد در بازجويى ها گفته است وقتى بعد از سه روز على ناگهان به هوش آمد و مرا در خانه شان ديد براى اينكه اين قضيه را به كسى نگويد، با كمك مادر على شروع به تهديد و شكنجه او كرديم ولى على زير كتك و شكنجه جان سپرد. قصد بردن جسد او را به بيرون از خانه داشتيم كه همسايه ها متوجه شده و پليس را خبردار كردند.مادر بچه ها در اين مورد به مأموران گفت: نمى دانستم غذايى كه بچه هايم مى خورند مسموم است، آنان بعد از خوردن غذا دچار مسموميت شده و از پله ها پرت شدند.آرش پسر ۵ ساله روى تخت بيمارستان به كارآگاهان گفت: وقتى از خواب بيدار شدم عمو را در خانه مان ديدم و آنها ما را با آتش سيگار سوزاندند و به شدت كتك زدند.به گزارش خبرنگار مابا توجه به اينكه هنوز اعترافاتى از سوى متهمان مبنى بر داشتن هر گونه رابطه نامشروع مطرح نشده است، تحقيقات در اين زمينه ادامه دارد تا انگيزه واقعى متهمان براى مرگ على كوچولو روشن شود