از فناکه تا ساري
بررسی اسامی جغرافیای کهن فناکه، سیرینکس و زادراکرت مربوط به شهر ساری(جواد مفرد کهلان،پژوهشگر ايران باستان،سوئد)
نام فناکه که از اسامی کهن شهر ساری ذکر شده است،در لغت اوستایی به صورت پینگه به معنی دهنده شادابی، سبزی، رویش گیاه و باغ میوه (پین-گاه) است.
به نظر می رسد ریشه کلمه عربی فاکهه و حالت جمع آن فواکه از همین ریشه و از بن پی- باکه (خوراک باغی) گرفته شده باشد.
گرچه این نام از نظر معنی سوی دیگر مطابق نام شهر رویان (سر سبز یا با شکوه) باستان در دره سفید رود است، ولی باغ های معروف "نارنج (نار- رنگ= آتشین رنگ یا نا-رنگ به سانسکریت یعنی برّاق)" مربوط به خود شهر ساری (نارنجه کوتی) بوده است.
نام سیرینکس به صورت سرین کاس در لغت اوستایی به معنی جایگاه زیبا و در شکل زرین کاس به معنی جایگاه میوه زرین (نارنج) است.
آشکار است که این حاوی ریشه ترکی نام شهر ساری یعنی زرین هم است. پس مطمئناً نام ساری را در رابطه با همین میوه نارنج می توان دید.
گرچه این نام را فرعاً به معنی شهر زیبا و یا شهر و دژ منسوب به سرور نیز می توان گرفت. اسم کهن زاسارئک را نیز که مارکوارت برای ساری ذکر میکند می توان به معنی جایگاه زیبا و سر سبز یا جایگاه مولد میوه زرین گرفت. گرچه از گفته ظهیرالدین مرعشی و همچنین ابن اسفندیار مبنی بر وجود ده اوهر (اوپ-هار= دارای دژ واقع در بلندی) و داستان بنای دژ آن به نام سارویه توسط شخصی اساطیری به نام بائو (علی القاعده شکلی از باغو= منسوب به باغ) چنین معلوم می شود که نام ساری فرعاً بر گرفته از ساروگ (دژ واقع در بالای بلندی) یا فرد منسوب به سرور هم گمان می شده است.
نام اسرمظ را هم که اشپیگل برای شهر ساری ذکر میکند می توان شهر دارای سر سبز (ا-زرمت اوستایی) یا آذرمت (دارای میوه آتشین رنگ) معنی نمود و منظور از آن را همان خود شهر پرنارنج ساری دانست.
نام زادراکرت را به سادگی می توان به صور اوستایی- پارسی زئوتراکرت و ستراکرت به ترتیب می توان به معانی ساخته مؤبد بزرگ (=فرخان) و یا به شکل زا- درا-کرت به معنی جایگاه درخت میوه [زرین]است. نگارنده قبلاً اصل این نام را ستراکرت یعنی جایگاه سترگ می گرفتم که بدین معنی به وضوح یادآور دژ این شهر است و بیشتر از آن هم یادآور نام ستراباد (استرآباد؛ گرگان) می گردد تا ساری.
نام نارنجه کوتی و توسان (توشان) هم که برای ساری آورده اند به ترتیب به معنی محل باغهای نارنج و جایگاه پر توشه است. در مجموع معلوم میشود خود شهر به معنی شهر سرسبز و زیبای باغهای نارنج (از ریشه های اوستایی زر و سرئه) و دژ آن به معنی واقع در بلندی (از ریشهً ساروگ) گرفته میشده است به فرض درستی هر دو وجه اشتقاق باید گفت نام شهر به شکل ساری از جزء مشترک ظاهری این دو به صورت پیوندی و گره خورده پدید آمده است.
گرچه آشکار است خود نام شهر ساری به معنی شهر زیبا و سر سبز باغهای نارنج بوده و این معنی به طور اساسی در بنیان اسامی کهن این شهر نهفته است نه نام دژ داستانی تاریخی آن یا بانی اساطیری آن.
ابناسفندیار، پدر تاریخ نویسان مازندران دربارهی بنیاد ساری مینویسد:" فرخان بزرگ پادشاه طبرستان بود. باو را كه از مشهوران درگاه بود فرمود تا آن جا كه ده اوهر است شهری بنیاد نهند برای بلندی آن موضع و بسیاری چشمههای آب نزهت جایگاه. مردم اوهر باو را رشوت دادند تا ترك آن واقعه كرد و این جا كه امروز ساری است، بنیاد نهاد. چون عمارت تمام شد، شاه بیامد تا مطالعهی شهر كند، معلوم شد كه باو خیانت كرده، محبوس فرمود و..."
بعدها ظهیرالدین مرعشی در كتاب « تاریخ طبرستان و رویان و مازندران » به روایت ایناسفندیار ، شكلی افسانهای داد و نوشت كه فرخان بزرگ شهر ساری را به نام فرزندش، سارویه ساخته است.
در سدهی كنونی این روایت افسانه ای كم و بیش پذیرفته شد . اكنون بسیاری بر این گماناند كه نام ساری بر گرفته از نام سارویه است. عدهای دیگر نام ساری را برگرفته از نام سائورو میدانند.
اشپیگل شرق شناس آلمانی از دو قوم نام میبرد كه در زمان هجوم آریاییها در اطراف ساری زندگی میكردند. او می نویسد :« دو طایفه در نواحی ساری كنونی و شهر قدیمی (( اسرمظ)) سكنی داشتند كه دستهی اول به نام سائورو و دستهای دیگر زائیریخا نام دارند».
اشپیگل از دو قوم یاد میكند و به ریشهی ساری نمیپردازد. اسماعیل مهجوری، نویسندهی "تاریخ مازندران"به درستی چنین ادعا و چنین نسبتی به ساری توسط اشپیگل را رد می كند.
سائورو «دیو آشوب، دزدی و شهریاری بد است. به موجب وندیداد یكی از دیوان است كه با جمعی دیگر از دیوها نامشان یك جا آمده است».
دیوها در مازندران ، شخصیتی فرا زمینی ندارند حتی نام بعضی از آبادی ها مثل دیوكلا ( در آمل) و دیوكتی ( در ساری) با واژهی دیو[به کُردی توده علف زمستانی] ساخته شده، اما این كه نام ساری را برگرفته از نام دیو آشوب و دزدی بدانیم ، وهم و گمان بیش نیست ، شبیه همان پنداری كه دكتر صادقكیا و گروهی دیگر را بر آن داشته است نام مازندران را، دگرگون شدهی مه ایندران، سرزمین دیو ایندرای بزرگ بدانند [مازندران در اساس به معنی سرزمین آماردان= میثن ها یعنی آدمکشان است].
رابینو می نویسد: «بعضی گفتهاند ، این همان محلی است كه به فنا كه موسوم بوده. بهضی دیگر آن را زادراكرتا میدانند و برخی هم معتقدند كه نام شهر مزبور سیرینكس بوده است».
در یكی از نقشههای شرقی فلات ایران که در سال 1618 در اروپا منتشر شد، فاناكا از جمله شهرهایی است كه در حوزهی مارد و در كنار رود هراز قرار دارد.
در پژوهشی دیگر، ماركوارت، دانشمند آلمانی در كتاب ایران شهر، ساری را دگرگون شده ی كلمهی ساروی و شكل قدیمی تر آن زا سارئك یا سربوك می داند و نمونههای آن را در اصفهان (قلعهی ساروق یا ساری)، همدان (قلعهی سارو) و دیگر جاها یادآور میشود.
حسین اسلامی در مقدمهی كتاب «دانشوران ساری» شهر ساری را همان زادراكرتا ، به معنی شهر زرتشت و یا تركیبی از زا + درا+ كر ت به معنی شهری در كنار دریا میداند. حجازی كتاری بر این باور است كه« ساری از دو جزء (سا)، و(آری ) ساخته شده است. جزء (سا )، از مصدر (سای) باستانی و به معنی آسودن و جزء (آری ) یا (آریه) به معنی ایران یا آریایی میباشد. ».
در گمانه زنی دیگر ، پی تر ودلاواله كه در زمان شاه عباس دوم به ایران سفر كرده و یكی از زیباترین سفرنامهها را نوشته است، واژهی اری[ریشه نام ترکی اریک=زردآلو] را به معنای زرد می داند و می نویسد كه « شاید علتش فراوانی در ختان پرتقال و مركبات متنوع باشد».
چند سده بعد، آلكساندر خودزكو كه در زمان فتحعلیشاه به ایران سفر كرده است، در كتاب ((ترانههای محلی ساكنان كرانههای جنوبی خزر)) مینویسد : « با بررسی آثار جغرافییدان بزرگ یونانی ، اوزلی احتمال می دهد كه واژهی ساری باید از واژهی ((زاریا)) به معنی زرد – سبز طلایی بدست آمده باشد»
نویسندهی این نوشتار نیز با این دیدگاه موافق است. در كتاب «پارسی و پارتی میانه» اثر« مری بویس» واژهً (Zrryn) به معنی زرین و طلایی آمده و در « واژهنامهی شایست و ناشایست» واژهی اوستایی zaranya است. از گذشته های دور درختان نارنج و لیمو و گلهای زرد تیتیكاك و نرگس تمام شهر را چون حریری زرد رنگ میپوشاندند. پس این معنا با ویژگی جغرافیایی شهر هم خوانی دارد.
اگر دیدگاه فوق را بپذیریم باید با دیدگاه دانویل همراه شویم كه زادراكرتا، یونانی شدهی شهر ساری است و بر خلاف دیدگاه پژوهشگران كنونی ، با استرآباد (گرگان كنونی ) فرق دارد.
گفتیم كه زادركراتا، یونانی شده ی ساری است؛ پس به احتمال ، نام ساری، زاریاگرد بود كه معنی زردآباد را زیرا گرد (سیاوشگرد) و (داراب گرد) مثل كلای مازندرانی میرساند. ( داراب كلا، رستم كلا) معنی آبادی و شهر را میرساند. دادههای تاریخی نیز با این واقعیت هم خوانی دارند.
آریان میگوید: «اسكندر وقتی به گرگان می رفت ، قشون خود را سه قسمت كرد: قسمتی را كه از همه زیاد تر و سبك اسلحه بود، با خود برداشت . قسمت دیگر را با كراتر به مملكت تپوری ها فرستاد و قسمت سوم به سرداری اریگیوس مأمور بود با باروبنه از عقب اسكندر حركت كند.
پس از این كه اسكندر از معابر گذشته وارد گرگان شد، به طرف زادراكرتا رفت.در این جا كراتر به او رسید و اتفرارات ، والی تپورستان و نمایندگان یونانیهای اجیر شده هم با اینها آمده بودند. اسكندر، والی تپورستان را به ایالت خود ابقا داشت.مجموعهي نشانههاي فوق به ما كمك ميكنند تا شهر زادراكرتا را برابر با ساری و اين واژه را، يوناني شدهي زارياگرد (شهر زرد – طلايي) بدانيم. »"
- سه شنبه 17 مرداد 1391-0:0
dorood.kheily khob bud merci
- شنبه 15 مرداد 1390-0:0
نظر به نامهای کهن و کنونی رود هراز نام شهر آمل کنار آن را در اصل می توان مرکب از آمو (آب فراوان) و علامت نسبت ئول به معنی شهر دارای رود بزرگ گرفت. این معنی بر مفهوم ایرانی دیگر آن یعنی محل نگهداری دامها مرجح است.در مجموع یعنی نام هرو (آرو-س، ساری= شهر دارای "رود جاری خرد،تجن") در مقابل نام آمل (شهر دارای "رود نیرومند=هراز") قرار داشته است.
- شنبه 15 مرداد 1390-0:0
اصلاح شده ضمیمه ارسالی:در روایات ساخته شدن ساری (سارویه= دژ ساخته از ساروج یا واقع در بلندی یا دارای رودخانه کوچک همواره جاری از ریشه سَرِیّ) از نام او-هر (آب جاری) آن نام برده شده است. از سوی دیگر در روایات یونانی مربوط به آمدن اسکندر به مازندران از زادراکرت (ستراکرد=نیرومند ساخته، استراباد) و آروس (هر-او-س= دارای رودخانه جاری) نام برده شده است که این دومی به وضوح یادآور نام رودهای هراز (رود بزرگ) به ویژه تجن (رود جاری) در منطقه ساری است. بر این پایه ساری نام عربی اوهر (آروس باستانی) است چه لغت سَرِیّ در زبان عربی به معنی آب جاری و رود کوچک است و مطابق نام رودخانه ساری یعنی تجن (تچین اوستایی) است که به معنی دارای جریان و جریان تند است. منابع یونانی عهد اسکندر نامهای رود هراز را زیوبریس (رود زبر و ستبر) و ستی بوئه تس (رود نیرومند) ذکر میکنند و می گویند که حاکم تپوریان را در شهر آروس به حضور اسکندر آوردند. در نقشه های بطلمیوسی نام رودهای هراز و اترک (او-ترک) به صورت چرنداز (اندازنده عبور کننده) و سکندا (زخم زننده) آمده است.
- شنبه 15 مرداد 1390-0:0
نام رودخانه ساری یعنی تجن (به اوستایی تچین= یعنی دارای جریان تند) هم بیانگر ریشه عربی نام ساری است. عربها مدتی طولانی حاکم مازندران شده بودند لذا این نامگذاری که از ترجمه نام ایرانی کهن آن حادث شده است اصلاً استبعادی ندارد.
- شنبه 15 مرداد 1390-0:0
ر روایات ساخته شدن ساری (سارویه= دژ ساخته از ساروج یا واقع در بلندی یا دارای رودخانه همواره جاری) از نام اوهر (آب جاری) آن نام برده شده است. از سوی دیگر در روایات یونانی مربوط به آمدن اسکندر به مازندران از زادراکرت (ستراکرد=نیرومند ساخته، استراباد) و آروس (هر-اوس= دارای رودخانه برتر) نام برده شده است که این دومی به وضوح یادآور نام رود هراز (رود بزرگ) در منطقه ساری است. بر این پایه ساری نام عربی اوهر (آروس باستانی) است چه لغت سار در زبان عربی به معنی آب جاری و رود است. منابع یونانی عهد اسکندر نامهای رود هراز را زیوبریس (رود زبر و ستبر) و ستی بوئه تس (رود نیرومند) ذکر میکنند و می گویند که حاکم تپوریان را در شهر آروس به حضور اسکندر آوردند.
- چهارشنبه 15 ارديبهشت 1389-0:0
زيبا بود