بانوي ارديبهشتي
به بهانه هشتاد و دومين سالروز تولد مکرمه قنبري،بانوي نقاشي جهان
زني پاك، بيآلايش و باصداقت... او برروي سنگ، چوب و كدو حلوايي به نقاشي مي پرداخت. نقاشيهايش از سبك خاصي پيروي نميكند و پر از رنگ و لطافت خاص است. او هر آنچه از دلش بيرون ميآمده، با فهم و تصور خود، در تابلو به تصوير ميكشيد و تصاويري از خود به جا گذاشته كه پر از معني و مفهوم است.
نقاشيهاي او، با هر بينندهاي ارتباط برقرار ميكند و حرف ميزند. او با تصاوير خلق شده برروي تابلو، توانست فضاي زندگي خود را به نمايش بگذارد.
اين وصف حال پيرزني است به نام (مكرمه قنبري) كه در دل يك روستاي سرسبز در استان مازندران زندگي ميكرد و حال در بين ما نيست، اما ياد و خاطرش با كساني كه با او برخورد داشتند، همچنان باقي مانده است.
مكرمه قنبري در سال 1307 در روستاي (دريكنده) استان مازندران، چشم به جهان گشود. روستايي مثل تمامي مناطق مازندران كه در طول سال، فقط از آسمان ميبارد و ميبارد. بارانهاي شديد به همراه مه، هميشه در آسمان اين روستا ديده ميشود. او از همان كودكي با گل، خاك و برگ درختان و سنگريزه، تصاويري را روي زمين خلق ميكرد. يك ميل ذاتي به هنر در وي نهفته بود، اما به دليل موقعيت زندگي در روستا استعداد او پرورش نمييافت.
دختر كشاورز
او دختر يك كشاورز بود و از ده سالگي به كشاورزي و گلهداري مشغول شد. دختر نوجواني بود كه به اجبار، همسر كدخداي پير روستا شد. او تن به اين ازدواج نميداد، اما مجبور شد همانند بسياري از دختران روستايي كه حق اظهارنظر درباره همسر خود را نداشتند، راهي خانه بخت شود و با دو هوو كه از او بزرگتر بودند، در خانه كدخدا به عنوان همسر چهارم، مشغول به زندگي شود.
به دليل ذوق هنري كه داشت، عروسهاي روستا را او آرايش ميكرد، همچنين مدتي نيز به خياطي پرداخت. او حتي 12 سال قابله روستا بود و بيش از 25 نوزاد را در روستايش به دنيا آورد. در ضمن، در به دنيا آوردن برهها و گوسالههاي كدخدا نيز كمك ميكرد. او از همان دوران كودكي، فردي بانشاط، پركار و زرنگ بود. در طول زندگي مشتركش با كدخدا، صاحب نه فرزند شد. كشاورزي، مامايي، خياطي، آرايشگري و طبابت بيماران و گاو و گوسفند از جمله فعاليتهاي اين زن بادل و جرات بود.
روزها براي او در روستا ميگذشت و ميگذشت، تا 64 بهار از عمرش گذشت. در اين زمان شوهرش را به خاطر كهولت سن از دست داد. بعد از اينكه ارث شوهرش تقسيم شد، او يك گاو خريد و آنچنان به اين گاو علاقهمند شد كه هر روز مسافت طولاني را طي ميكرد تا خود، گاوش را به چرا ببرد ، پس از چندي بيمار شد و فرزندانش كه نگران حال مادر بودند گاو را بدون اطلاع او فروختند. مكرمه بعد از شنيدن اين خبر، بسيار افسرده و غمگين شد و براي فراموشي از دست دادن گاوش به نقاشي پناه برد.
او بدون اينكه در گذشته، در زمينه نقاشي، آموزشي ديده باشد با گياهان رنگي، رنگ ساخت و برروي ديوارهاي خانه، درها، پنجرهها، نردهها و حتي كدو حلواييها شروع به كشيدن كرد. بسياري از تصاويرش نيز يك گاو را نشان ميداد. در آن زمان 67 ساله بود و آن چه كه بر دورنماي ذهنش بود را به تصوير ميكشيد. او حتي سواد خواندن و نوشتن هم نداشت.
يك روز پسرش كه در تهران زندگي ميكرد براي ديدن مادرش به روستا آمد و از نقاشيهاي مادر حيرتزده شد. دفعه بد پنجاه كاغذ A4 براي مادرش از شهر خريداري كرد.
مكرمه از شوهرش داستانهايي درباره شخصيتهاي شاهنامه، ليلي و مجنون و پري دريايي و همچنين داستانهاي قرآني مانند ابراهيم و اسماعيل و يوسف و زليخا و حضرت مريم و عيسي را شنيده بود و از حفظ داشت.
لذا همه اين داستانها را به تصوير كشيد. همچنين تصاويري از هووها و فرزندانش را هم خلق كرد. او ماجراي زندگي خود را درباره اجبارش به ازدواج با يك مرد ميانسال زندار، به صورت نقاشي، برروي كاغذ ثبت كرد.
او زني با روحيه و خستگيناپذير بود و به گفته خودش، هميشه مشغول انجام كاري بود و حتي بعدازظهرها نميخوابيد، يا كار خانه يا كشاورزي يا نقاشي... از بيهوده بودن و بيكاري هم بيزار بود.
نقاشيهاي پنهاني
او در مصاحبهاي با خانم (هولي)Mrs.Holly كارگردان آمريكايي، كه فيلم مستندي از زندگي او را ساخته است چنين گفت: به مدت چهار سال به طور پنهاني، روي كاغذ، نقاشي ميكشيدم. وقتي مهمان ناخوانده به خانه ما ميآمد، سريع كاغذها را روي كاغذ پنهان ميكردم. زيرا همه، به ويژه همسايهها ميگفتند كاغذ و قلم به چه درد يك زن كشاورز ميخورد؟ او ميگفت: كه نقاشيهايش را مانند فرزند خود دوست دارد.
خانم هولي، كارگردان مستندساز از اينكه مكرمه، نقاشيهايي از مسيح و ابراهيم و موسي كشيده بود متعجب شد و از او پرسيد و مكرمه در پاسخ به او گفت: شوهرش در طي سالها زندگي، برايش داستانهايي در اين باره تعريف كرده بود و او هم اين داستانها را به صورت نقاشي ترسيم كرد.همچنين او از هووهايش كه يكي از آنها 120 ساله بود، خاطرات خوشي به يادگار دارد و از فرزندانش كه آنان را به تصوير كشيده است.
نخستين نمايشگاه مكرمه، در سال 1374 در گالري (سيحون) بر پا شد و در سال 1384 نمايشگاهي از نقاشيهاي وي در (لسآنجلس) تشكيل شد.او در فستيوال فيلم (رشد) جايزه مخصوص هيئت داوران را به همراه جايزه ويژه فستيوال ادبي - هنري روستا دريافت كرد. در سال 2001 مكرمه، به عنوان بانوي نقاش سال در (استكهلم) سوئد انتخاب شد.
(ابراهيم مختاري) كارگردان ايراني يك فيلم مستند با نام (مكرمه)، خاطرات و روياهاي او را ساخت و در چند فستيوال بينالمللي، اكران شد.
كمپاني آمريكايي (فاكس) نيز امتياز ساخت فيلم زندگي مكرمه قنبري را خريداري كرد و كمي قبل از مرگ وي، تصميم به ساخت اين فيلم گرفت كه قراربود (مريل استريپ) بازيگر هاليوودي، به جاي مكرمه، نقش اجرا كند.كارگردان اين فيلم (اسي نيكنجات) يك كارگردان ايراني مقيم كاليفرنياست كه چندين صحنه از روستاي محل زندگي مكرمه و خانه وي، فيلمبرداري كرده و قرار است اين فيلم در هاليوود ساخته شود. مكرمه قبل از مرگش، تابلويي از شمايل امام رضا(ع) نقاشي كرد. همچنين تابلوي بزرگي از بارگاه امام رضا(ع) را به تصوير كشيد و به حسينيه روستاي (دريكند)، اهدا كرد.
مرگ در 77 سالگي
سرانجام، بانو مكرمه قنبري در دوم آبان 1384 مطابق با 24 اكتبر 2005 در 77 سالگي، در روستاي زادگاهش، چشم از جهان فرو بست. او بر اثر عوارض ناشي از سكته مغزي و به دليل دو سكته پي در پي به كما رفت و سرانجام ساعت 3/30 بامداد دوم آبان 1384 در بيمارستان (يحيينژاد) بابل درگذشت. پيكر او در بابل تشييع و در منزل شخصي و مسكونياش به خاك سپرده شد.همزمان در تهران نيز مراسم ترحيمي براي وي از سوي چند نقاش، برگزار شد.
خانه وي اكنون به يك موزه تبديل شده است و ميراث فرهنگي و گردشگري استان مازندران، بناي خانه قديمي وي را در فهرست ميراث ملي، ثبت كرده است.كارشناسان اروپايي، نقاشيهاي وي را با نقاشيهاي (مارك شاگال) نقاش بلند آوازه قرن بيستم، قياس كردهاند.
- چهارشنبه 1 آبان 1392-0:0
روان افتابیش در ارامش باد
- يکشنبه 19 ارديبهشت 1389-0:0
با سلام
تقدیم به مکرمه قنبری
(شعر مازندرانی به همراه ترجمه فارسی)
با سلام و عرض ادب
بنده بر حسب وظیفه شعر زیر را تقدیم می کنم به مرحومه معروف و نامی از خطه مازندران و مادر مکرمه دیار سبز (مرحومه مکرمه قنبری )
ته دست صد تا هنر داشته ، خدایی
دتا چش ره نظر داشته ، خدایی
ته نوم بیه گد و ایران و عالم
دریکنده گذر داشته ، خدایی
ته وسه بیه نوم ، نقش و نمایش
جهون هر کی خبر داشته ، خدایی
دپیته ته صفا و ته کرامت
موارک ، سرتاسر داشته ، خدایی
کرم داشتی ته نوم هنتا مکرم
ته نقش آخر هنر داشته ، خدایی
بیامرزه خدا هر جا که بوردی
مسافر شه سفر داشته ، خدایی
بساته (طاهری) شعر از ته بانو
مکرم ، با هنر داشته ، خدایی
***
ترجمه فارسی
به خدا قسم از دستان تو صد ها هنر می ریخت و تمامی چشم ها به طرف آثار نقاشی تو خیره شده بود.
به خدا قسم نام تو بزرگ و در ایران و عالم پیچید و در یکی از روستاهای مازندران (دریکنده) زندگی می کردی.
به خدا قسم نام تو با نقاشی های قشنگ بزرگ و نامی شد و حتی در کشور های دیگر هم از آثار تو باخبر بودند.
به خدا قسم صفا و بزرگواری و مهربانی تو در هم جا نمایان بود و است و همه از این بابت به تو تبریک می گویند.
به خدا قسم با بزرگواری و کرامت تو هنوز بزرگوار هستی و تلاش و هنر تو آخر تورا هنر مند ساخت.
به خدا قسم خداوند تو را بیامرزد و این مردن فقط سفر به سوی خدا محسوب می شود.
به خدا قسم طاهری هم برای تو که هنر مند نامی هستی شعری سروده است.
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا از بندر عباس
- يکشنبه 12 ارديبهشت 1389-0:0
1. کاش ونه چندتا نقاش ر نشون دشتنی
2. ونه خنه یا موزه آدرس گتنی: جاده باول -قائم شهر کیلو متر چندم (...؟) روستای دری کنده.
3. دقت نکردمه وروردی روستا توبله دارنه یا نا، در هر صورت اته گته تابلو لازمه که اهالی روستا و نه زحمت بکشن.