مرکز و حاشيه
چرا تنها راه بهبود وضعيت کرج استان شدن است و چرا غرب استاني ها تمايل دارند از مازندران جدا شوند؟!جواب اين سوال در مرکز گرايي نهفته است.
استان البرز، يک اسم با مسمي براي استان جديدي است که تنها سه شهرستان دارد: کرج، ساوجبلاغ، نظر آباد.
استان البرز کوچکترين استان کشور است اما جمعيتي بالغ بر 2,100,000 نفر دارد و از اين نظر دوازدهمين استان کشور است.علت اصلي استان شدن کرج نيز همين جمعيت بالاست.
چرا اين جمعيت بسيار زياد به کرج مهاجرت کرده است؟ (کرج از شهري 15,000 نفري در سال 1335 به پنجمين شهر ايران با جمعيت 1,300,000 نفر در سال 1385 تبديل شده است)و چرا تنها راه بهبود وضعيت کرج استان شدن است؟
طبق گفته وزير کشور سابق 19 شهر تقاضاي جدي مرکز استان شدن را دارند، که با استان شدن کرج يکي از اين شهرها به خواسته خود رسيده است.علت اين حجم از استان خواهي در سراسر ايران چيست؟
جواب تمام اين سوال ها در مرکز گرايي نهفته است.
تفکر مرکز گرايي نه تنها در بين مسئولان کشور، در تمام شئون زندگي جامعه ايراني حاکم است.
تمرکز گرايي موجب رشد بي رويه مرکز و عدم رشد حاشيه مي شود.نمونه آن در رشد سريع تهران و شهر هاي اقماري آن همچون کرج و اسلام شهر و قدس و ... و همچنين رشد سريع مراکز استان ها نسبت به شهرستان ها مي باشد.
ديد تمرکزگرايانه نه تنها از نظر جمعيتي، از نظر اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي نيز اثرات شگرفي بر اجتماع دارد.فرهنگ هاي حاشيه اي نسبت به فرهنگ مرکز احساس عقب ماندگي، جمود و انزوا مي کند.
به همين علت است که گويش مرکز زيباست اما گويش حاشيه حتي در بين افراد آن قوم نشانه عقب افتادگي تلقي مي شود، اقتصاد حاشيه ضعيف و وابسته به مرکز است.
چشم تمام کشور به تهران دوخته شده تا در آمد هاي نفتي را به حاشيه سرازير کند.
هزار توي اداري و سيستم ناعادلانه تقسيم بودجه نيز عوامل تشديد کننده هستند که باعث م يشوند مرکز آبادتر و حاشيه و ويران تر شود.
اما اگر روزي اين هزار توي اداري اصلاح و بودجه نيز عادلانه توزيع شود باز هم تمايل مرکز شدن و مهاجرت به مرکز (دو عامل استان شدن کرج)به علت رسوخ تفکر مرکزگرايي در تمام شئون زندگي ما همچنان وجود خواهد داشت.بنابر این استان شدن کرج امری غیر قابل اجتناب بود.
در کل ایران و شمال هم به همین منوال است، برای نمونه:
گيلان: رقابت هاي بين رشت و انزلي و تمايلات تالش ها براي ايجاد استان تالشستان.
مازندران:رقابت هاي ساري و بابل و آمل و تمايل غرب استان براي جدا شدن.
گلستان: رقابت بين گرگان و گنبد و تمايل ترکمن ها براي ايجاد استان ترکمن صحرا.
اما اين وضعيت با عث ايجاد وضعيت بي اعتمادي متقابل بين حاشيه و مرکز مي شوند.
از طرفي به دليل بي ثباتي مديريتي، مرکز نشينان نيز غالبا تمايلي به سرمايه گذاري در اين مناطق ندارند.
ايجاد يک دور باطل نبود اعتماد بين طرفين را سبب مي شود و عملا راه توسعه را سد مي کند.
با ادامه روند کنونی تمایلات استان خواهی و مهاجرت به مرکز امر غیر قابل اجتناب خواهد بود.
این مسائل پیچیده تر از آن است که بتوان با قوانین موقتی همچون ایجاد فرمانداری ویژه (به عنوان آلترناتیو مرکز استان) و یا بخش نامه هایی برای تشویق مهاجرت به شهرستان (مهاجرت معکوس) کنترل کرد.
تنها راه آن یک برنامه دراز مدت اقتصادی اجتماعی فرهنگی است که تفکر مرکزگرا را تبدیل به تفکر توسعه متوازن کرد.توسعه متوازن علاوه بر جنبه اقتصادی اجتماعی جنبه فرهنگی هویتی نیز دارد.(برگرفته از وبلاگ اساره سو)
- چهارشنبه 9 تير 1389-0:0
تقسیم عادلانه امکانات به معنی تقسیم مساوی امکانات نیست بلکه به معنی تقسیم امکانات بر اساس استعداد ها می باشد علت متمرکز بودن کارخانجات مهم در مناطق خاص به صرفه بودن تولید در این مناطق می باشد کارخانه ایران خودرو چه در جاده کرج باشد چه در جاده دوهزار توانایی آن برای ایجاد اشتغال در سطح ملی بالاتر نمی رود باید بیاندیشیم چه راهی هست تا بتوانیم واحد های اشتغال زای بیشتری تاسیس کنیم نه آنکه ظرفیت های محدود فعلی را جابجا نماییم جنگ بین غرب و شرق مازندران نباید به جنگ بین مازندران و تهران بدل گردد باید به دنبال ساختن باشیم و نه کوبیدن باید قطب های جدید تولید ایجاد نماییم و گرنه جابجا کردن قطب های فعلی برای کسب منافع استانی برای حل نمودن معضلات ملی چاره ساز نیست
- سه شنبه 8 تير 1389-0:0
بنده هم همین مطلب را گفتم.
علت رشد بیرویه مراکز استان و تهران دیدگاه تمرکز گرایانه است که بیشتر امکانات از قبیل کارخانجات صنعتی، دانشگاههای مادر امکانمات بهداشتی و ... را در مرکز کشور و یا مر کز استان مستقر می کند.
این رویه باعث دو مساله می شود:
1. میل به ایجاد مرکز جدید (استان خواهی) برای گرفتن امکانات بیشتر.
2. و یا مهاجرت به مرکز برای استفاده از امکانات شغلی اقتصادی آموزشی بهداشتی و ... که در مرکز مستقر است
در صورتی اگر امکانات به صورت عادلانه در سراسر کشور تقسیم شود نه مهاجرت بیرویه خواهیم داشت و نه میل به ایجاد استان های جدید. - سه شنبه 8 تير 1389-0:0
با سلام خدمت مردم خوب شهرهای غرب مازندران، و اما چرا باید کرج را مورد مثال قرار دهیم تا غرب استان را جدا کنیم ، دوستان عزیز کرج در حال حاضر خودش یک تهران است .کرج خودش مملو از جمعیت انبوه است آیا می شود چند شهر کوچک غرب استان را که تا دیروز بخشداری بودند تبدیل به استان نمود ؟ دلیل این کارچیست ؟ فایده اش چیست ؟ می دانید بعدا چه خواهد شد؟ این دفعه بدلیل تعدد استان و کوچک سازی آنها چند استان را یکی خواهند کرد تا از شر مشکلات رهایی یابند.
من نمی گویم کرج حقش بود استان شود بلکه هدفم این است سیاست استان سازی راه به جایی نخواهد برد و ما را بیچاره میکند بگذارید مازندران ما بیش از این تکه تکه نگردد. - سه شنبه 8 تير 1389-0:0
آقای مرکباتی جالب و به جا گفته است. استان، شهر یا بخش شدن یک منطقه تنها نتیجه ای که دارد ایجاد پست سازمانی جدید و به اصطلاح "میز" و "پشت میز نشین" بیشتر است. در صورتی که این "پشت میز نشینان" حداقل استقلال در تصمیم گیری و حتی اجرا را نداشته باشند - که در ایران چنین است - دردی از دردهای بیشمار توسعه نیافتگی درمان نمی شود. راه توسعه منطقه ای و محلی بر خلاف جریان حاکم افزایش تقسیم بندی سیاسی و تعداد استانها و شهرها نیست، تنها راهش وجود برنامه توسعه یکپارچه با نگرش محلی است، که در ایران به شکل دیگری که در بالا اشاره شد تعبیر شده است. وقتی امکانات عادلانه توزیع نشود، تفاوتی ندارد که فلان منطقه استان باشد یا نباشد. بی عدالتی توزیع درآمدهای نفت در نبود سیاست و برنامه توسعه متوازن و یکپارچه محلی نگر منتج به حجیم شدن مراکز شهری معدود مثل تهران و کرج و... از همه لحاظ می شود.
نتیجه بلند مدت آن به بن بست رسیدن مدیریت شهری - اکنون در مورد تهران و لابد فراد برای کرج، مشهد، تربیز و...- است، چرا که مازنی و گیلک و لر و فارس برای لقمه ای نان یا حتی برای دوا و درمان مجبور می شود به این کلان شهرهای - که به خودی خود وبدون حومه معنی ندارند و اخیرا دنباله پر طمطراق بزرگ هم به آنها افزده می شود- انباشه از هر چیز مراجعه یا مهاجرات نماید.
- دوشنبه 7 تير 1389-0:0
بنده دلیل مهم را میل به محو نمودن صورت مساله می دانم که به طور ناخودآکاه در ما شکل گرفته واقعیت این است که به خاطر نرخ اندک سرمایه گذاری در کشور ما وضع اشتغال و معیشت در بیشتر مناطق به جز تهران و مراکز استان ها نا مناسب می باشد
این منطقی است که اگر فقط یک بیمارستان مجهز در استانی بنا شود در پر جمعیت ترین شهر آن باشد نه یک روستا با سیصد نفر سکنه پس باید به عنوان مثال به دنبال راهی باشیم که به جای یک موسسه مجهز سه عدد داشته باشیم تا بشود آنرا در مناطق مختلف متمرکز نمود در استان گلستان که اکنون بنده در آنجا مستقر می باشم هر خانواده غیر ترکمن اعم از محلی تا سیستانی بین 1 تا 3 هکتار به طور متوسط زمین کشاورزی به همراه 4 تا 5 فرزند دم بخت دارد حال آنکه تعداد کارخانه موجود در استان جوابگوی این تعداد جوان بیکار نمی باشد چه این کارخانه ها همه در گرگان مستقر باشد یا بین شهرستان ها مساوی تقسیم شوند پس بیاییم به دنبال راهی برای افزایش فرصت های شغلی باشیم که جدایی گلستان از مازندران مشکلی از مشکلات آنرا کم ننمود