تعداد بازدید:

توصیه به دیگران 2

سه شنبه 24 شهريور 1383-0:0

حكايت مسافرت يك روزه ما به شمال

سعيد سعيدي (روزنامه كيهان)


«بالاخره ما هم آدم هستيم و دل داريم. تابستون هم كه داره تموم مي شه. يه كاري بكن لااقل براي يه روز هم كه شده بچه ها رو ببريم دريا.» باور كنيد هر مردي مقابل اين جملات خانواده اش قرار بگيرد، كمي تا قسمتي شرمنده مي شود و به تكاپو مي افتد. و اين گونه بود كه ما براي يك مسافرت 42 ساعته راهي شمال شديم كه اي كاش نمي شديم! مي پرسيد چرا؟ خدمتتان عرض مي كنم. اولا وقتي در جاده چالوس با خودروي شخصي در حركت بوديم، براي پيدا كردن يك محل مناسب به منظور صرف ناهار، چندين كيلومتر رفتيم و رانديم، اما مي توان گفت كه تقريبا تمامي زمين ها و فضاهاي اطراف رودخانه كرج را اشخاص حقيقي و حقوقي با كمال قدرت در اختيار گرفته اند و با سيم خاردار اطراف آن را محصور كرده اند و اگر مي خواستيم وارد يك باغ يا استراحتگاه خانوادگي بشويم، تا لااقل هنگام صرف ناهار، كمي صداي رودخانه را بشنويم، بايد هزار هزار مي پرداختيم كه اين با «ضعف ريال» ما سازگار نبود. به ناچار بعد ازمدت ها راندن و رفتن، در كنار يك جاده فرعي سكني گزيديم و بعد از صرف ناهار باز هم رانديم. مقصد ما، پارك «سي سنگان» در نزديكي شهر نور بود، جايي كه صدها خانواده با چادرهايشان به آنجا پناه مي آورند تا هم به شمال آمده باشند و هم «ضعف ريال» كه در مواجهه با قيمت ويلا و سوئيت بدجوري كارمند و كارگر جماعت را مي هراساند، جلوه نمايي نكند، اما كاش به «سي سنگان» نمي رفتيم! من شخصا نمي خواهم زحمات مسئولان پارك را در نگهداري و حفاظت از پارك و وسايل آن و افراد مقيم در آن ناديده بگيرم، اما وقتي هنگامه خواب فرا رسيد و چند بار توصيه نگهبانان زحمتكش پارك را شنيديم، فهميديم كه اينجا براي ما، پارك است و براي بعضي آدم ها، محلي براي درآمد شبانه، آن هم از راه غيرشرافتمندانه دزدي! خلاصه تا صبح با هر صدايي از جا مي پريديم! نگوييد كه ما ترسو بوديم، زيرا اگر شما هم جاي ما بوديد، وقتي صبح بيدار مي شديد و مي ديديد كه چادر بغل دستي تان را با تيغ بريده اند و آنچه داشته اند به يغما برده اند، متوجه مي شديد كه خطر بيخ گوش شما بوده است. نزديكي هاي صبح به يك مجموعه تفريحي و سياحتي كه دقيقا روبروي پارك «سي سنگان» بود، رفتيم تا تني به آب بزنيم، مي پرسيد چرا آنجا؟ چون اگر سرتاسر خيابان متصل به ساحل درياي شمال را طي كنيد، كمتر جايي را پيدا مي كنيد كه ويلاها و مكان شخصي شما را از دسترسي به آب دريا محروم نكرده باشند. بله، درست است. يك شخص، يك اداره، يك كارخانه، يك سازمان و خلاصه هر كسي، بخشي از زمين كنار دريا را خريده است و با ايجاد حصاري، مردم را از دسترسي به آب دريا كه يك نعمت عمومي است، محروم كرده است. مكان هاي بسيار محدودي هم كه دسترسي شما را به دريا فراهم مي كند، اولا ساحل مناسبي براي شنا كردن نيست ثانيا حضور مختلط زنان و مردان در آب، واقعا يك انسان متعهد - و نه الزاما مقيد- را از چنين گوشه و كنارهايي مي هراساند. لذا به مجموعه تفريحي و سياحي رو به روي پارك «سي سنگان» رفتيم كه در جلوي در ورودي آن بر روي يك پارچه عنوان «طرح سالم سازي» كه به معناي فراهم آوردن محيطي مناسب و جداگانه براي شناي آقايان و بانوان است، نوشته شده بود، اما كدام طرح سالم سازي؟! اگر شما چيزي ديديد، ما هم ديديم، زيرا هيچ جايي براي شناي مجزاي بانوان وجود نداشت و عده اي از خانم ها با لباس در كنار مردان كه فقط مايوي شنا بر تن داشتند، مشغول شنا كردن بودند. اگر يك خانم هم نمي خواست وارد آب شود، بايد مي نشست و رژه مردان را با همان وضعيت تماشا مي كرد. براي اعتراض به اين وضعيت به نگهباني در ورودي مجموعه رفتم، اما هر چه گفتم، جوابي منطقي نشنيدم، زيرا آنها فقط به فكر گرفتن 0001 تومان هاي وروديه بودند و مي گفتند: يك بخشي را براي بانوان درست كرده بوديم كه امروز برپا نيست. گفتم: پس چرا جلوي در نوشته ايد طرح سالم سازي؟ چرا وقتي هنگام ورود از شما پرسيديم كه آيا جايي براي شناي جداگانه مردان و زنان وجود دارد، گفتيد بله؟ دو نگهبان گفتند: خدا را شكر كن كه همين جا هم هست. تازه، ما چه كاره ايم، اينجا را يك آدم هاي دم كلفتي اداره مي كنند كه نگو و نپرس! اين طور بود كه قيد شنا كردن را زديم و بار ديگر به پارك «سي سنگان» آمديم و ناهار خورديم و بعد هم به تهران برگشتيم. در راه برگشت، يكي از اعضاي خانواده گفت: ما رو باش فكر مي كرديم اگه به شمال بياييم، دلمون باز مي شه، اما نمي دونستيم يك سفر يك روزه، هزار و يك دردسر داره! من هم گفتم: چي بگم والله! «ضعف ريال» هست و هزار و يك مكافات. اما يكي ديگر از اعضاي خانواده گفت: «چي مي گي؟ ضعف ريال ما چه ربطي به محصور كردن اطراف رودخانه كرج و سرتاسر شمال داره؟ چه ربطي به ناامني داخل پارك «سي سنگان» داره؟ چه ربطي به شناي مختلط آقايون و خانوم ها داره؟ چه ربطي به دم كلفت هاي مجتمع تفريحي و سياحتي داره؟ خلاصه، سفر يك روزه ما كه اين طوري تمام شد، اما كاش يكي از مسئولين كمر همت را مي بست و به فكر حل اين معضلات مي افتاد تا اين قدر شاهد نابساماني نبوديم. يعني مي گوييد اين «مسئول» پيدا مي شود؟!...


    ©2013 APG.ir