این عربهای ...
...من آنقدر خاماندیش نیستم که تصور کنم وقتی قطر در رقابت با ژاپن، کرهی جنوبی، استرالیا و ایالات متحده آمریکا، برندهی میزبانی میشود، حتماً توسعهیافتهتر و مدرنتر از آنهاست، بلکه به گامهایی که قطر برداشته است و به تواناییای که از خود بروز داده تا کمیتهی اجرایی فیفا را به دادن این میزبانی متقاعد کند فکر میکنم.(دو يادداشت از محمد فاضلي، مدرس جامعهشناسی و انسانشناسی دانشگاه مازندران)
ما ایرانیها به عبارت توهینآمیز «عربهای ...» عادت داریم. عبارتی مشحون از قوممداری بیپایهای که بیشتر برای شفا دادن دلهای بیمار و جبران کاستیهای روانی ناشی از همهی بیماریهایی که قوممداری ناشی از آنهاست به درد میخورد. این عبارات اگرچه برای تسکین دادن به درد میخورند و میشود نفرت را به کمک آنها بیان کرد، اما به مانند هر واژهی دیگری، واقعیاتی را نیز کتمان میکنند.
چند سال پیشتر مشغول انجام پژوهشی در یکی از میادین استخراج نفت و گاز بودم و با یکی از مسئولان مصاحبه میکردم.
از میان هر چند جمله، یک جمله میگفت «بروید ببینید قطریها چه کردهاند و ...». در همان جا شنیدم که برخی مهندسان نفت و گاز ایرانی که تعدادشان ظاهراً کم نیست (و البته هیچ آماری از آنها ندارم) کار بر روی سکوهای نفت و گاز قطر را ترجیح میدهند.
در چند سال گذشته شاهد بسط قدرت رسانهای تلویزیون الجزیره نیز بودهام. یکی از آمارها نشان میداد تلویزیون الجزیره اسپورت انگلیسی در ایام جام جهانی پربینندهترین تلویزیون ورزشی بوده است و الخ.
انتخاب شدن قطر به عنوان میزبان جام جهانی 2022 نشانهی دیگری از تغییرات گستردهای است که در سطح مدرنیزاسیون و پیشرفت کشور قطر رخ داده است.
من آنقدر خاماندیش نیستم که تصور کنم وقتی قطر در رقابت با ژاپن، کرهی جنوبی، استرالیا و ایالات متحده آمریکا، برندهی میزبانی میشود، حتماً توسعهیافتهتر و مدرنتر از آنهاست، بلکه به گامهایی که قطر برداشته است و به تواناییای که از خود بروز داده تا کمیتهی اجرایی فیفا را به دادن این میزبانی متقاعد کند فکر میکنم.
من فقط به مقایسهی وضع استادیوم آزادی به هنگام میزبانی مسابقات استقلال و پرسپولیس میاندیشم (که معمولاً برنامهی نود همواره گزارشی از اسفبار بودن وضع دستشوییها، ورود و خروج تماشاچیها و ... پخش میکند)، به سیستم بلیتفروشی توهینآمیز و عقبمانده، به تعداد استادیومهایی که قادر باشند میزبان مناسب یک مسابقهی بینالمللی باشند، و ... و بعد به وضعیت قطر فکر میکنم. ای عربهای .... راستش، در اینکه سهنقطهها شایستهی کیست، مردد شدهام.
درخت خودمان است
چند روز پيش فرصتی دست داد تا برای بار دوم تا عمق جنگلهای لفور مازندران پیش بروم. در مسیر، حس عجیبی داشتم. دیدن انبوه جنگل که از میان تهی شده است و تکههای وسیعی از جنگل که تخریب شده حال خوبی برای آدم باقی نمیگذارد.
یک گله گاو هم بالای کوه مشغول چرا بودند. حس همذاتپنداری عجیبی میان انسان امروزی و گاوها پیدا کردم.
در خوردن جنگل و ریشهکن کردن درخت، تفاوتی با هم نداشتیم. گاوها بوتههای کف جنگل را از ته میخوردند و ما جنگل را از ته خوردهایم!
راستی این روزها جنگلهای گلستان هم دارد میسوزد. خب به درک، مگر جنگلهای روسیه سوخته که تولید گندماش کاهش یابد و هر روز اخبار خبر بدهد؟!
مگر جنگلهای کالیفرنیاست که وقتی میسوخت آقای آرنولد، فرماندار ایالت، جورج بوش پسر را به ایالت بخواند و با التماس بگوید آقای مستر پرزیدنت، کاری بکنید و به جای ارسال سرباز به عراق، آتش افتاده به دامن کالیفرنیا را خاموش کنید؟!
ما دیگران که نیست تا نگران باشیم و هی دائم اخبارش را بگوییم! مال خودمان است اصلاً دوست داریم آتشاش بزنیم و به کسی هم مربوط نیست!
- يکشنبه 14 آذر 1389-0:0
منظورتون عرب های سوسمارخور بود؟
- يکشنبه 14 آذر 1389-0:0
فکر کنم حق مطلب را اقای مازیار ادا کردند.
- شنبه 13 آذر 1389-0:0
در مورد از بین رفتن (بهتر است بگوئیم از بین بردن) در ختزارها و به طور کلی طبیعت، در ایران و به خصوص در مازندران (چرا به خصوص در مازندران؟ زیرا امروزه کل ایرانیان یا بخش زیادی از آنها حداقل چند روز را در مازندران به سر می برند و به کار سهل و ممتنع تولید زباله و در نهایت تخریب این آخرین زیستگاه نسبتاً سالم می پردازند.
خود مازنی ها به خصوص آنهایی که سنشان از 40 گذشته، بادرخت و (به قول خودشان) «لم و پهلم» بیزارند و «تور و داز» به دست هر بوته و درختی را از سر راه بر می دارند. انگار انتقام ترس و مشقتهای دوران کودکی خود و پدران و نیاکان خود را امروزه از جنگلی که وجود ندارد و از دار و درخت های باقی مانده می گیرند. مسئولین و تصمیم گیران محترم نیز با اجرای طرحهای قبلاً آزموده و شکت خورده فکر می کنند و این گونه الغاء می کنند که کاری می کنند کارستان. نتچه هم که معلوم است.گالش و مال را که از سبزه و شخ و برگ استفاده می کند و با جنگل همزیستی دارد از آن بیرون می کند و به جای آن تاجران درخت را وارد جنگل کمی کند که که کاری به سبزه و شاخ برگ ندارد بلکه درخت را ار بن می برد. و همة آنها - از گودار تا پول حاصل از قطع درختان به شهرها سرریز می شوند که بعداً برای گذران تعطیلات به جنگل بروند تا شهر نفس بکشد و از آلودگی آن کمتر شود. و این طوری است که پسر یا نواده همان جنگل نشین و روستاییِ اکنون شهری شده حداقل رفتار با جنگل را نمیداند چون نیاموخته است. - جمعه 12 آذر 1389-0:0
میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟یکی از مشاوران ( ارسطو) پاسخ میدهد: «نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار و آنها را که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست ، بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد.