می خواهم هلی کوپتر بخرم
...می خواهم یک هلی کوپتر بخرم، راندنش را هم پول می دهم و یاد می گیرم، به درک، هرچه باشد می ارزد، فقط این را نمی دانم که بنگاه های هلی کوپتر کجاست، توی کمربندی است یا بابل؟نمی دانم آزمون رانندگی اش چطوری است، چند تا دنده دارد، اتومات است یا دستی!(يادداشتي از هادي نيک زاد-ساري)
در یک روز نسبتا"خلوت، راننده ی آژانسی از خیابانِ مدرس ساری می گذشت.تازه راه افتاده بود که رفت توي فکر...
من می خواهم یک هلی کوپتر بخرم، راندنش را هم پول می دهم و یاد می گیرم، به درک، هرچه باشد می ارزد، فقط این را نمی دانم که بنگاه های هلی کوپتر کجاست، توی کمربندی است یا بابل؟نمی دانم آزمون رانندگی اش چطوری است، چند تا دنده دارد، اتومات است یا دستی... عیبی ندارد، می ارزد، به همه چیزش می ارزد. یک وام می گیرم، تا صد و بیست سالگی ام هم صبر کنم، می ارزد، وام می گیرم و با هلی کوپتر کار می کنم و قسطش را هر چند تا آخر عمر بچه هایم باشد، می پردازم، بچه های آژانس هم هستند که ضامن بشوند، با هلی کوپترم یک حالی هم بهشان می دهم!
او باز هم فکر مي کرد...نمی دانم هلی کوپتر تاکسی چقدر از شخصی گران تر است، اوه! از همه مهم تر، چقدر سهمیه ی بنزین دارد؟ شاید مجبور باشم مثل الان از روز دوم ماه هفتصد تومانی بزنم! عیبی ندارد بابا باز هم می ارزد.
باز هم فکر...شخصی بگیرم بهتر است تاکسی هم دردسر دارد هم خستگی، بین شهری هم که نمی شود مسافر زد. اما نمی دانم هلی کوپتر را توی شهر راه می دهند یا نه، یا مجبورم از کمربندی کل آسمان را دور بزنم و توی ترافیک نوبر کمربندی بمانم، خب عیبی ندارد، باز هم می ارزد، از کمربندی هم باشد خوب است.
ما که همیشه این پایین روی زمین بوده ایم از بالا خبر نداریم، نمی دانم جاده های هوایی امنیت دارند یا نه، دو بانده اند یا بیشتر، ترافیک دارند یا نه، گردنه و خاکی و سرعتگیر غافلگیر جانگیر دارد یا نه، ولی باز هم می ارزد، همین که نمی توانند هوا را آسفالت کنند به همه چیز می ارزد.
خدا را شکر که علم این قدر پیشرفت نکرده است، وگرنه باید باز هم تا صور اسرافیل پول جلوبندی و کمک فنر می دادم... آهان! خدا را شکر، هلی کوپتر خیلی خوب است، خوب است که جلوبندی و کمک فنر ندارد، وگرنه یک روز در میان مثل این ماشین بیچاره ام باید می خواباندمش تعمیرگاه و می رفتم نارنگی چینی.
می ارزد، به جان همه کسم این قدر که پول جلوبندی و کمک فنر دادم پول آب و برق و گاز و بنزین - به خصوص گاز- ندادم.
راننده تاکسي از فکر آمد بيرون.گفت: به یک نتیجه ی فلسفی رسیدم بعد از یک عمر راندن در این شهر: آسفالتِ داغ دیروز همان خاکی موجناکِ فرداست، چرا خرج زیادی؟ باید سعی کنیم تا آسفالت داغ است به جلوبندی و کمک فنر ماشین مان یک حالی بدهیم، واِلا: فردا دیر است...
نیش ترمز یک فوردگاز فاتحه ی آسفالتِ شیرخواره ی بیچاره را می خواند. آری، هلی کوپتر خوب است، خیلی خوب است، همه ی بدبختی هایش به این می ارزد که روی آسفالت های این شهر راه نمی رود و اینکه: جلوبندی و کمک فنری برای منهدم شدن به وسیله ی بچه تپه ها و بچه دره ها و بچه رود های بی رحم ندارد...
راننده دیگر به اواسطِ بلوار کشاورز رسیده بود، در میانه ی موج سواری و پرش های سهمگین و با شکوه!
مسافرِ تا این لحظه ساکتش،تکان تکان تکان خوران گفت: داداش جلوبندیت میخونه، می لرزونه، کمک فنرا رو کندی؟!
و راننده لبخند زنان گفت: هه! می خواهم هلی کوپتر بخرم، همه ی بدبختی هایش می ارزد به این که روی....
ايميل نويسنده: nikzad.hadi@gmail.com
- دوشنبه 26 ارديبهشت 1390-0:0
چند سال پیش یادمه مسئولین مازندان می گفتن که قراره هلیکوپتر تاکسی برون شهری به ناوگان حمل و نقل مازندران اضافه بشه حالا این نوشتار هم بر اساس همون گفته ها و در راستای همون خبرهاست یا نه؟ / در ضمن ما هلیکوپتر امداد و نجات ، هلیکوپتر آب پاش ، هلی کوپتر اورژانس و ... به اندازه کافی نداریم حالا هلی کوپتر تاکسی؟!؟!؟!؟!؟!
- يکشنبه 25 ارديبهشت 1390-0:0
آقایان مازند نومه خواهشاً دیگر بس کنید همه بابلی ها و آملی و شمالیها را زمینشان را فروختید راننده تاکسی کردید کاری بیشتر از این از دستان بر نمی آِید بابا تمام دنیا صنعت ایجاد می کند برای زمین شما تزتان این است زمین می فروشید برای صنعت دیگران احتمالا می خواهیند بابل و امل را بفروشید چند تا هلی کوپتر بخرید تا زودتر برسین خانه بخوابید اگر می توانید جواب بدهید یا این نوشته ها را درج کنید
- يکشنبه 25 ارديبهشت 1390-0:0
برادر من ! از مدرس به بلوار کشاورز تاکسی مستقیم نداره ، مسافر دربستی گرفته بود؟ من که می خوام یه دونه از کشتی های تفریحی رومن آبرامویچ بخرم(: