آقاي درخت!
تصوير کنار مطلب حاضر، درختی،معروف به" آقا دار" در جنب مسجد خانسر رامسر است که محل نصب پارچه هاي برخي اهالي شده است.(يادداشتي از محمدرضا بهرامي-رامسر)
يکي از بهترين داستان هاي کوتاه نيمايوشيج، داستان کوتاه "مرقد آقا"ست.داستان مرقد آقا سال 1309 نوشته شد و پیش از این انقلاب چندبار چاپ و در مجموعه ای با ارزش از پنج داستان نیما، که انتشارات نیل آن را با عنوان کندوهای شکسته در سال۱۳۴۹ منشتر کرد، نیز آمده است.
مرقد آقا حکايت روستائی جوانی است که با بستن پارچه ای رنگین به شاخه نورس درختی در جنگل آن را برای ساختن چوب دستی نشان می کند.
روستائیان اسیر در باورهای خرافی درخت را نظر کرده می پندارند و به سنتی که در شمال ایران رایج بود، با بستن پارچه بر شاخه های آن مراد می طلبند.
قهرمان داستان، که خود نیز به خرافه ها باور دارد، قربانی خرافات شده و به دست روستائیانی که درخت را نظرکرده و مقدس می پندارند، به قتل می رسد.
نیما در داستان مرقد آقا توهماتی را با هنرمندی روایت و تصویر می کند که بر بستر باورهای خرافی در ذهنیت مردم به قدرت رسیده و در مناسبات اجتماعی عینیت می یابند.
***
از زمان آغاز حیات اجتماعی ،انسان ها در صدد برآمدند تا به مدد افکار و ابزار، نسبت به حوادث آینده وقوف یابند و از اتفاقات ناخوشایند جلو گیری به عمل آورند تا بدین گونه بر ترس ها فائق شوند و به احساس امنیت دست یابند. این نقطه را می توان زمان زایش و ترویج باورهای خرافی دانست.
به طور کلی از دیدگاه اجتماعی خرافه یک پدیده روانی اجتماعی است که از هزاران سال پیش تاکنون در ذهن بشر چنان نفوذ کرده است و طرز تفکر او را تحت تاثیر و سلطه خود در آورده است.
امروزه در جامعهای مانند کشور ایران که حرف از تمدن، فرهنگ چند هزار ساله و آموزههای غنی دینی است، باز شاهد معضلاتی از قبیل خرافه پرستی یا گاهی اوقات به شکل تعمیم یافته ی بت پرستی هستیم که سودجوییهای کلان از جمله تبعات آن است.
دکترامانالله قرائی مقدم-استاد دانشگاه و جامعهشناس- از جمله دلایل خرافه پرستی را فقر اعلام و تصریح مي کند: در مشرق زمین و در کشورهای فقیر که افراد نمیتوانند به امیال و خواستههای خود در حالت واقعی برسند گرایش به خرافات بیشتر میشود و هر چقدر مردم از طبقات پایینتر اجتماع باشند و فقیرتر باشند به رمل و اسطرلاب اعتقاد بیشتری پیدا میکنند.
تصوير کنار مطلب حاضر، درختی،معروف به" آقا دار" در جنب مسجد خانسر رامسر است که محل نصب پارچه هاي برخي اهالي شده است.
امیدواریم در ماه مبارکی که پیش رو داریم روشنگری های مربوط صورت گیرد تا خدای ناکرده انشعابات خطرناک و خرافه پرستي که خواست کشورهای دین ستیز است، به وجود نیاید.
ايميل نويسنده: (mtb_math@yahoo.com)
- پنجشنبه 30 تير 1390-0:0
داستان مرقد آقا( آقا دار )و نگاه نیما به آن ، از یکسو ،و از سویی دیگر شعر خود نیما، داستان نیلوفر که می بندد پای سرو کوهی را ... هر دو را درکنار هم ببینیم . نیما نمی داند که اولی شعر مردم است و دومی شعر او . هر دو شعرند و نه چیزی دیگر . او بایستی خرافات را جای دیگر جستجو می کرد و نه در قصه درخت که همه درختان به واقع مقدس اند . ....... قطعه زیبای نیما را به خاطر می آوریم که گفت : در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام،. گرم یادآوری یا نه، من از
یادت نمی کاهم؛. تو را من چشم در راهم .