تعداد بازدید: 2768

توصیه به دیگران 2

دوشنبه 3 مرداد 1390-0:40

گستره این دغدغه را افزایش دهید،آقاي معاون!

 خانواده شهدا از دردهای دیگری رنج می برند،نه از نامگذاری نشدن خیابان ها به نام شهدای شان. آن ها از استفاده ابزاری در برخي یادواره ها رنج می برند ؛ یادواره هایی که به نام شهداست و به کام برخي فرصت طلبان.(نقدي بر گوشه اي از اظهارات معاون سياسي و امنيتي استاندار مازندران؛کلثوم فلاحي،خبرنگار-ساري)


مدخل

بخشي از اظهارات معاون سياسي و امنيتي استاندار مازندران در جلسه ستاد استانی هفته دفاع مقدس: «شورای نامگذاری هم در استان فعال نیست...چهار تا اسب را از میدان برداشتند و 2 هفته تمام ، ما را بمباران خبری و رسانه ای کردند که به ساحت هنر ، جسارت شده ، اما کسی سوال نمی کند چرا در خیابان فرهنگ ساری ، بعضی از کوچه ها به اسم هایی مزین است که هیچ سنخیتی با ارزش های دینی و اسلامی ما ندارد ،با برداشتن مجسمه ها باید سوژه بسیاری از رسانه ها باشیم که ایها الناس ، اسلام به خطر افتاده و استاندار و معاونانش و دستگاه قضایی باید بروند زیر سوال... شورای نامگذاری با حساسیت تمام در این موضوع ورود پیدا کند و بعضی از پروژه ها را باید با نام شهدا ، در استان نامگذاری کنیم.»

نقد حقوقي

درخصوص نام گذاري شهرها، خيابان‌ها، اماكن و موسسات عمومي، آيين‌نامه‌اي در تاريخ 6/9/1375 توسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي به تصويب رسيد که بر اساس آن شهرهاي جمهوري اسلامي ايران در ظاهر و باطن بايد نمايانگر تاريخ و جغرافياي تمدن و فرهنگ‌اسلامي و ايراني باشد که يكي از مصاديق مهم اين امر، اسامي خيابان‌ها، اماكن و موسسات عمومي در شهرهاست و اين‌اسامي درحكم شناسنامه شهرها و بيانگر ارزش‌هاي اعتقادي‌، تاريخي‌، فرهنگي و ملي جامعه است‌.

شيوه‌نامه نامگذاري راشوراي فرهنگ عمومي تهيه و ابلاغ خواهدكرد. برابر ماده 2 اين آيين‌نامه، موارد مشمول نامگذاري‌ عبارتند از: شهرها، شهرك‌ها، بندرها، رودها، جزيره‌ها، بزرگراه‌ها، خيابان‌ها، بازارها و كوچه‌ها، مدارس و مهدكودك‌ها، موسسات تحقيقاتي و مجامع علمي و فرهنگي‌، تالارهاي عمومي‌، بيمارستان‌ها و مراكزبهداشتي و درماني‌، سينماها و مراكز تفريحي و باغ‌ها و بوستان‌ها، ميدان‌ها و پايانه‌ها، فرودگاه‌ها و ايستگاه‌هاي راه آهن و پالايشگاه‌ها، كارخانه‌ها، بانك‌ها و مراكز ورزشي و باشگاه‌ها، فروشگاه‌ها، شركت‌ها و مراكز كار و پيشه.


در راستاي رديف 27 ماده 55 قانون شهرداري مصوب 11/4/1334 با اصلاحات و الحاقات‌، وضع مقررات خاصي براي نامگذاري معابر و نصب لوحة نام آنها و شماره‌گذاري اماكن از وظايف شهرداري است‌ و به موجب رديف 24 ماده 71 قانون تشكيلات‌، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي‌كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375 اصلاحي 1389، تصويب نامگذاري معابر، ميادين، خيابان ها، كوچه و كوي درحوزه شهري و همچنين تغيير نام آنها با رعايت مقررات مربوط از وظايف شوراي اسلامي شهر است.

تغيير نام و نام‌گذاري واحدها و عناصر (روستا، دهستان، شهر، بخش، شهرستان و استان) و اجزا (مزارع و مكان هاي) تقسيمات كشوري و همچنين اراضي و عوارض‌طبيعي و جغرافيائي كشور با پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيأت‌وزيران خواهد بود و هم چنين به موجب ‌تبصره 1 اين ماده، تغييرنام و نام‌گذاري ساير اماكن جغرافيائي واقع در حوزه‌هاي شهري و روستائي و نظاير اينها به عهده وزارت كشور است.

تشخيص تغيير نام و نام‌گذاري استان ها هم با پيشنهاد وزارت كشور و تصويب مجلس شوراي اسلامي خواهد بود.

با توجه به اصول قانوني گفته شده نهادي به اسم "شوراي نامگذاري"محل حقوقي  و قانوني ندارد و تغيير نام بايد از طريق قانون و طبق ضوابط گفته شده باشد.

نقد محتوايي

شهید دارای حیات اجتماعی است. او در قلوب و اذهان مردم جایگاه بس پرارزشی دارد. اگر او سطور تاریخ امتی را با خون پاک خود نوشته است، تاریخ بشریت نیز یادآورنده‌ی اوست و راه وی را گرامی می‌دارد، تا آنجا که مهر و مودت، نام و نشان، جوشش و خروش، ایثار و فداکاری او در سینه‌ها و قلوب موج می‌زند و نام او به عنوان انسان ابدی بر تارک اعصار نوشته می‌شود.

بر کسی پوشیده نیست که شهدا باید گرامی داشته شوند،خانواده های آنها باید همواره مورد احترام بوده و تکریم شوند.

اما"شغل"(آن هم نه براي همه يکسان) و شايد کمي تسهيلات، تنها چیزهايي ارزشمندی است که به همسر،فرزند یا هر فرد مرتبط با شهید داده ایم اما هيچ چيز نمي تواند جاي خالي او را در خانواده پر کند؛ شهیدی که می توانست پدری در کنار فرزندان و یا فرزندی در کنار مادر پیر و پدر فرتوت باشد.

در جامعه به درست یا غلط این گونه نهادینه شده که وقتی فردی از خانواده شهید را در دانشگاه و یا در یک شغل دولتي می بینند،می گویند: " از سهمیه استفاده کرده" و چه دردی ممکن است بر قلب و روح آن فرد بنشیند،او که شايد بدون استفاده از سهمیه خاص و بر اساس توانمندی ها ، به نقطه ای دست یافته اما باز با همان انگ "استفاده از سهمیه " مواجه است.

 شخصا" فرزندان شهيدي را مي شناسم که به خاطر نخوردن انگ جامعه،بدون استفاده از سهميه وارد دانشگاه يا محل کار شدند-که اگر هم از سهميه استفاده مي کردند حق شان بود- اما بازهم از پیش فرض های این چنینی در امان نیستند.

 البته یکی از قبل برادر شهیدش به ریاست جايي می رسد،ليکن آن مادر شهید هم آلونکی در کنار مزار فرزند شهیدش درست می کند تا در کنار عزیز دل مادر باشد.

 چندی قبل یکی از رسانه ها عکسی از مادر شهیدی منتشر کرد که برای فرزند شهیدش تولد گرفته بود و حال اگر در قبال این فرزند از دست رفته ، شغلی به فرزند دیگرش داده اند ، آیا خدمت بزرگی است؟

اصلا"لحظه اي خود را جاي همسر شهيدي بگذاريد که در 23 سالگي و در جواني شويش را در جنگ از دست داده و به تنهايي چهار فرزند و يادگار همسرش را بزرگ کرده و به سامان رسانده، هنوز هم با مشکلات زندگي دست و پنجه نرم مي کند.

بعضی از خانواده های محترم شهدا با مشکلاتی روبه رو هستند که دم برنمي آورند تا مبادا آبروی شهیدشان برود، صبر پيشه مي کنند و صبر.

  همین دیروز در همایش تعاونی های ساری و میاندرود ، فردی از خانواده شهدا در کنارم نشسته بود، نماینده مردم ساری وارد سالن شد و مجری هم به او خیر مقدم گفت.

 زن رو به من کرد و گفت اگر می دانستم شجاعی امروز در اینجا حاضر می شود نامه ای برایش می نوشتم ، گفتم درخواست تان را بگویید تا من برای تان بنویسم و سپس به دست نماینده برسانید.

کاغذ سفیدی گرفته و آماده نوشتن شدم و زن شروع کرد به گفتن: " سال ها قبل ، فردی در کنار خانه ام ساختمانی برای نگهداری معلولان عقب افتاده ذهنی ساخت ، سرویس بهداشتی این مرکز مشرف به آشپزخانه ي خانه ام است ، از سایر موارد غیر بهداشتی که بگذریم ، صدای ناسزا گفتن های این پسران در سرویس بهداشتی به یکدیگر ، مدام در خانه ام که 2 اتاق دارد ، می پیچید، من هم دختر دارم ، چطور می توانستم بگذارم دخترم آن الفاظ رکیک را بشنود و دعواهای خون بار پسرهایی که در این مرکز نگهداری می شوند؟! فشار روانی باعث بیماری ام شد و روزانه ده ها قرص می خوردم ، سه بار از رئیس جمهوري نامه گرفتم ، شکایت کردم ، از مدیرکل بهزیستی و معاون توان بخشی بهزیستی و ... استمداد طلبیدم، اما صاحب آن مرکز به من می خندید و می گفت « هرچی نامه بگیری با پول اون آدما رو می خرم» ، بالاخره مجبور شدم خانه و زندگیم را رها کرده و در محل دیگری خانه ای استیجاری تهیه کنم.حالا البته بیماری ام هم خوب شده و دیگر قرص نمی خورم و اکنون با اینکه خانه دارم باید مستاجر باشم! آیا حق خانواده شهدا این است ؟"

به حرف های این زن گوش کردم و نام هر مسئولی را می آوردم که برای کمک گرفتن ، نزد آنها رود ، می گفت: " رفتم پیشش ، نامه هم گرفتم . هیچ کار نمی تونم بکنم" و من ماندم کدام یک از موارد یاد شده را روی کاغذ بیاورم. آدرس دفتر نماینده را به زن دادم تا آنجا برود و این مثنوی را برایش تعریف کند تا شاید راه گریزی باشد.

 این تنها یک نمونه از هزاران مشکلی است که خانواده های شهدا با آن درگیر هستند و در این حال، آقای معاون از نامگذاری نشدن خیابان ها و کوچه ها به نام شهدا ، گلایه مند است.

 کارهای ظاهری و سطحی که دردی از خانواده شهدا را درمان نمی کند که هیچ ، شاید منتی هم بر آنها باشد که این خیابان را به یاد شهید شما نامگذاری کردیم.(هر چند در بادي امر به نظر مي رسد اين حرکت براي زنده نگهداشتن نام شهدا لازم است،اما بعد از رسيدگي کامل به وضعيت خانواده هاي شهدا و رفع حوايج شان و زنده نگهداشتن يادگاران آنان.اولويت با بازماندگان شهداست.)

 خانواده شهدا از دردهای دیگری رنج می برند،نه از نامگذاری نشدن خیابان ها به نام شهدای شان. آن ها از استفاده ابزاری در برخي یادواره ها رنج می برند ؛ یادواره هایی که به نام شهداست و به کام برخي فرصت طلبان وطمع ورزان قدرت.

 آقای معاون، دغدغه شما در این خصوص پذیرفتنی است، اما گستره این دغدغه را افزایش دهید تا مشکلاتی را ببینید که خانواده شهدا را درگیر کرده است.


  • شنبه 8 مرداد 1390-0:0

    خانم فلاحی عزیز الان توی این دوره و زمونه اگر بچه شهید نباشی که از تسهیلات رایگان و سهمیه کار و دانشگاه نمی تونی استفاده کنی.همه ی امکانات و تسهیلات مختص فرزندان شهیده.ما که اصلا مال این مملکت نیستیم.بعضی از بچه شهیدها که از بس با گریه کاراشون پیش می ره که آبروی پدران شهیدشون رو که با اهداف بالا به جبهه ها رفتند رو به مخاطره انداختند.آخه دیگه بیشتر از این به بچه شهدا بها بدهند؟من کسی رو می شناسم که با داشتن مدرک فوق لیسانس و 20 سال کار نیروی شرکتی یکی از سازمانهاست و هر بار اون سازمان داره بچه شهید یا خانواده شهید استخدام می کنه.آخه ما چیکار کنیم پدرمون وقتی کوچیک بودیم با مرگ طبیعی مرد.ماهم همین گریه ها رو د اشتیم ولی کی اهمیت می ده.به نام شهدا به کام خانواده هاشون .غافل از اینکه آیا این خانواده های شهدا فرزند نوح هستند یا پیغمبر زاده.

    • سه شنبه 4 مرداد 1390-0:0

      نام ميداني را شهيدان طبري گذاردند؛
      ولي نماد آن كلمه "علي" است؛
      مردم و حتي شهرداري از نام علي استفاده مي كنند!

      • دوشنبه 3 مرداد 1390-0:0

        تاکی باید مردم تاوان حرفهای نسنجیده ووعده های غیرقابل اجرا را بپردازندمسئولان مقداری به حرمت وشان جایگایشان درنظام باشند نظام جمهوری اسلامی نیازمند افراد بااخلاق وصبور است اینگونه فکر کردن نشانه عصبیت است ودرخور یک مسئول نیست.

        • دوشنبه 3 مرداد 1390-0:0

          خانم فلاحی عالی بود اما کجاست گوش شنوا

          • فرزند شهيدپاسخ به این دیدگاه 0 0
            دوشنبه 3 مرداد 1390-0:0

            سلام مازند نومه
            خيلي خوشحالم كه يكي پيدا شد كه حرف دل ما بچه هاي شهيد را بزند ما از كسي انتظار تشكر نداريم فقط خواهش مي كنيم منت بر سر ما نذارند اونهاي كه مگن شمابا سهميه وارد دانشگاه شديدو با سهميه كار گرفتين وبا سهميه......
            هيچوقت گريه شبانه مادرشان زير پتو نديدن
            هيچوقت نشده بود كه 13بدرها منظر اين باشن كه كسي پيشنهاد ميكنه كه باهاشون برن بيروني
            هيچوقت نشده كه توي عروسي برادر يا خواهر حتي خودشون هميشه بغض داشته باشند هنگام پوشيدن رخت دامادي دست مادرشون با گريه ببوسند
            خوب مازند نومه عزيز اينا رانگفتم كه دلت بسوزه اينا كفتم كه بهتر دركم كني

            • دوشنبه 3 مرداد 1390-0:0

              سلام ؛با تقدیر از نگاه موشکافانه تان نسبت به موضوع نامگذاری محیط های شهری به نام شهدای ایران و با نظری مثبت اندیش نسبت به اینکه ورود در این وادی از سر خیرخواهی معضلات خانواده های شاهد بوده نه هجمه به آقای معاون و هیزم در آتش نفاق ریختن،میتوان گفت درد ما درد بی کسی است...اگر پدرم بود این نمیشد.....جمله ایست که مدام تکرارش میکنم حالا سهمیه دارم برای درس برای شغل و ای کاش بیشتر بود این سهمیه ها تا ارزش اینهمه زخم زبان را داشت.....ولی با تمام این تسهیلات میدانیم هستند کسانی که همه اینها را دارند و پدر هم دارند انهم از نوع خوب خوباش.....برای ازمون ارشد با همراهی برادرم به استان همجوار رفتم تا با استفاده از همون سهمیه قبول شم اما موقعی که تو جلسه امتحان بودم صحنه دختری که تو پمپ بنزین با پدرش پیاده شد تا چیزی بخره یا همون دختری که کنار ماشینشون با خانوادش نشسته بودند و مادرو پدرش سر به سرش میذاشتند تا از استرسش کم شه یا همون دختری که از ماشین پیاده شد و تا دم درب ورودی پدرش دستاشو گرفته بود و اروم اروم نوازشش میکرد عین یه فیلم سینمایی جلوم سبز میشد اون لحظه به این فکر کردم کاش من هم بابام بود که دستامو بگیره ،کاش من هم بابام بود تا قبل ازمون لبخندش باعث ارامشم بشه اصلا خنده های بابام چه شکلی بود؟؟؟!!! 


              ©2013 APG.ir