ضرر هم بکنم،لذت مي برم
گفت و گو با غلامعلي سليماني،بنيانگذار شرکت کاله آمل
اشاره
شرکت فرآورده های لبنی کاله در سال 1370 به منظور تامین بخشی از نیاز لبني کشور در شهرستان آمل تاسیس شد. این شرکت با هدف تولید محصولات متنوع لبنی با کیفیت بالا توسط جدیدترین ماشین آلات و دانش فنی و عرضه آنها به سراسر ایران آغاز به کار کرد، به طوری که هم اکنون برخی از تولیدات این شرکت را می توان رقیب محصولات خارجی دانست.
شركت كاله با توجه به تنوع محصولات تولیدی در زمره بزرگترین شرکتهای لبنی در دنياست. اين شركت در سرتاسر ايران و همچنين بسياري ازكشورهاي منطقه محصولات توليدي خود را توزيع مي کند. فرآوردههاي لبني كاله در شرق ايران، كشورهاي افغانستان و پاكستان، در غرب ايران، كشور عراق، در جنوب ايران، كشورهاي حاشيه خليج فارس، عربستان، کویت، عمان و در كشورهاي عربي و آفريقايي، لبنان و سوریه توزيع ميشود. همچنين در كشور عراق محصولات بستني كاله توزيع ميشود.
موسس کاله نمونه یک کارآفرين ايراني است. فکر و ايده نو را در توليد به کار انداخته و به دنبال منابع مالي و تجهيز رفته، خطر را پذيرفته، جانانه تلاش کرده تا توانسته است موفقيت را در آغوش بگیرد. به اينجا و آنجا میرود تا از روندهاي مشابه در کشورهايي که در اين حوزهها جلوترند خبر بگيرد . نمايشگاههاي صنعت مربوطه را از دست نميدهد. کتابهاي مديريتي ميخواند. با مشاوران مديريت نیز بيگانه نيست. از آموزههاي مديريت به خوبي استفاده ميکند. مجموعه فراوردههايي که زير نظر او توليد و پخش ميشوند بسيار متنوع است طوريکه گاه نگران ميشويم آيا اين همه تنوع گرفتاريزا نيست.
درگفتههاي او هزاران نکته است. ازشکست و تلخ کامي ميگويد، از تدريس خصوصي و پرداخت دستمزد کارگران با درآمد تدريس. از عدم همراهيها، نامراديها ومهم تر از همه بياعتنايي خودش به ناهمواريهاي راه میگوید. گفت و گوي ماهنامه گزیده مدیریت را با موسس 65 ساله و آملي اين شرکت بخوانيد.
----------------------------
لطفا خودتان را معرفي کنيد.
غلامعلي سليماني متولد 25/3 / 1325 در شهرستان آمل . دوره دبستان و دبيرستان را درآمل گذراندم و بعد به تهران آمدم. دو سال پشت کنکور ماندم. پس از آن وارد دانشگاه ملي شدم و در رشته رياضي تحصیل کردم.
از سال دوم دانشگاه مشغول به کار شدم از همان سال هم شهريه دانشگاه را خودم پرداخت کردم. پدرم بابت اين موضوع يک سال با من قهر کرد. از سال سوم و چهارم هم اولين کسي بودم که به دانشگاه ملي شهريه ندادم. خدا رحمت کند پروفسور پويان را که ميگفت: چرا شهريه نميدهي؟ گفتم: پول ندارم چه کار کنم، حاضر نيستم کار کنم و پول شهريه بدهم. با اين همه پول نفت چه اثري دارد که من شهریه بپردازم يا نپردازم ؟گفت: سال قبل چه کار کردي؟ گفتم: سال قبل از بانک گرفتم. گفت: چرا الان نميگيري؟ گفتم: صلاح نميبينم، حالا من باید بمانم يا بروم؟ گفت: بمان. بعد گفتم: استاد شما ماهیانه سیصد تومان به دانشجويان پرداخت میکنید. امکان دارد به من هم اين پول را بدهيد؟ گفت: نميدانم تو آمدي شهريه بپردازي يا شهريه بگيري؟ با این وجود پذيرفت ماهیانه آن سيصد تومان را به من نیز بپردازد .
در دوران سربازي هم کار ميکردم . يک روز ميرفتم دانشسرا درس ميدادم. بقيه روزها هم تدريس خصوصي ميکردم. همان روزها شرکتي راه انداختيم و تلاش کرديم پروفورم بفروشيم . سفارتهاي مختلف ميرفتيم و نشاني به دست ميآورديم. آن زمان پروفورم را بيشتر براي اقلامي ميخواستند که در ساختمان به کار ميرفت .
از سال 50 تا 57 که به صورت جدي کار را شروع کردم، دو شرکت تاسيس کردم. يکي همان شرکت پروفورم و شرکت دیگری هم به نام مارکتينگ سرويس. اند. ريسرچ که با يک آمريکايي و يک هندي تاسيس کرده بودم. اين شرکت درآمدي داشت و هزينههاي شرکت ديگر را نیز جبران ميکرد. و برای بقیه مخارج از بانک وام ميگرفتيم. خلاصه انقلاب که شد آن دو از ايران رفتند . شرکتها عملا سود آوري نداشتند . با تدريس خصوصي، هم امورخودم را ميگذراندم و هم حقوق کارمندان را ميدادم .
سال 1356، در مکان فعلی شرکت کاله کارم را شروع کردم. اين مکان مال خواهرم بود، ميخواستند اين جا را ماهي هفده تومان اجاره بدهند. به خواهرم گفتم اين مکان را از شما ماهي بيست تومان اجاره ميکنم. گفتند :مگر تو پول داري؟ چه طور ميتواني اين کرايه را بپردازي ؟ گفتم: نه، کار ميکنم پول در ميآورم و کرايه شما را ميپردازم .
بالاخره همين مکاني را که امروز ميبينيد از خواهرم اجاره کردم و از صفر شروع کردم . پخش سوسيس و کالباس را با شرکت کالباسسازي گيلان آغاز کردم. قضيه از اين قرار بود که آن زمان پودر سير کيلويي 28 تومان بود و ما از چين پروفورم گرفته بوديم کيلويي هفت تومان. حتي هفت هزار تومان هم نداشتم که يک تن پودر سير بياورم و کار را راه بيندازم . شرکت گيلان قبول کرد پنج تن درخواست بدهد و ما پنج تن برايش آورديم و به آنها تحويل داديم . بعد يک روز مدير شرکت گیلان آمد و گفت الا و بلا بايد با من کار کني . گفتم: من خودم شرکت دارم. گفت: تو آدم پيگير و سالمي هستي . حدود دوسال و نيم حداقل هفتهاي دومرتبه به من زنگ زدي که يک تن يا پنج تن پودر سير بفروشي.
به خاطر اين کار و پيگيريهايت حتما بايد با من کار کني . گفتم : من شرکت دارم. خودم کار ميکنم دليلي ندارد آن را ول کنم. البته وضعمان هم خوب نبود . گفت: نه، حتما بايد با من کار کنيد. در نهايت با آنها به توافق رسيديم که با هم همينجا پنجاه پنجاه کار کنيم . قرار شد پخش گيلان را راه بيندازيم . در ضمن خريد موادشان را از خارج و داخل تامين کنم. قرار شد ماهي ده هزار تومان به من بدهند . دو سه ماهي که گذشت گفتند نميخواهيم در پخش با شما شريک باشيم .
مدت دو ماهي که آن جا بودم توليد کارخانه سه برابر شد. قبلا هر روز چهار تن توليد ميکردند، اما ما چهار تن را به دوازده تن رساندیم. قبل از آن يک وانت جنس مي آورديم قرار بود يک هفته اي بفروشيم. حالا هر روز يک کاميون جنس ميآمد و ما مي فروختيم.
کارگرها را تشويق مي کردم روز و شب کار کنند و دست مزدشان را هم خودم مي دادم. آن طرف در پخش سود مي بردم و روزي پنج تومان يا ده تومان به کارگرها مي دادم و آن ها هم مي ماندند و کار ميکردند. ميکائيليان شريکي داشت که مي گفت در اين کارخانه يا جاي اين آدم است يا جاي من. شما انتخاب کنيد. اين آقايي که اين جوري کار مي کند دو روز ديگر صاحب اين کارخانه است. من نمي توانم اين موضوع را تحمل کنم. در نهايت، من با آن ها حساب و کتاب کردم و از هم جدا شديم.
اما بعد از فوت ميکائيليان همسر ايشان دوباره سراغ من آمد و گفت، شما بايد در توليد به ما کمک کنيد و بدون اين که شريکش متوجه شود من در توليد با ايشان پانزده در صد سهيم شدم و کار را شروع کردیم. ظرفيت کارخانه را همان دوازده تن حفظ کردم. چون وضع مالی ام خوب شده بود ،آن ده هزار تومان را هم از آن ها نمي گرفتم .
آن زمان آن ها يک سري دستگاه هايي داشتند که نصب نکرده بودند و همسر ميکائيليان با شريکش سر اين موضوع اختلاف داشت. شريک ميکائيليان نمي خواست دستگاه ها نصب شود. همسر ميکائيليان به من گفت ،چه کار کنيم. گفتم : کارخانه که حتما نبايد در گيلان باشد. مي توانيم در آمل کارخانه بزنيم. مجوز گرفتيم و من با يکي از دوستانم که تجربه کار در شرکت هاي پيچک، و يک و يک را داشت صحبت کردم و از او خواستم با ما کار کند . گفتم هر چه پيچک به تو مي دهد من 25 در صد بيش تر مي دهم بيا با من کار کن .
در نهايت رضايت آن آقا را گرفتم، اما بعد خانم شان گفتند من آمل زندگي نمي کنم و دوست دارم تهران بمانم. ايشان در وزارت صنايع کار مي کرد گفتم شما يک مجوز کالباس سازي براي من در تهران بگير آن وقت ما هم مي آييم تهران. اين خانم شيرازي بود و خداوند به تازگي فرزندي به آن ها داده بود و مادرشان براي مراقبت از فرزند ايشان به تهران آمده بود. من براي ديدن آن ها به منزلشان رفتم و ديدم اين خانم تا چند روز ديگر بايد سر کار برود و نوزاد احتياج به مراقبت دارد و به هر حال اوضاع حسابي ناجور است .
گفتم چرا با خودت لج مي کني. تو مي تواني برگردي شيراز در وزارت صنايع کار کني مادرت هم از پدرت و هم از بچه ات نگه داري کند و يک مجوز هم براي ما مي گيري ما هم مي آييم آنجا و يک کارخانه سوسيس و کالباس سازي درست مي کنيم. من آنجا نماينده پخشي داشتم که با او تماس گرفتنم و گفتم شما جايي سراغ نداريد که براي ما اجاره کنيد من مي خواهم شيراز کارخانه بزنم . گفتند من خودم يک جايي دارم . من و شريکم رفتيم و محل را ديديم . خلاصه قرار شد که به اندازه اجاره قانوني محل پخش کننده شيرازي سهام بدهيم. ماشين ها را از کارخانه گيلان برداشتيم و آن دوستم را هم که تجربه کار و توليد در دو کارخانه را داشت مدير توليد کرديم. حالا کارخانه آماده بود، اما پولي نداشتيم که گوشت بخريم و ماشين ها را راه بيندازيم. از هر که مي شناختيم پول قرض گرفتم و گوشت خريدم.
فردي از نزديکان ميکائيليان در کارخانه اش کار مي کرد. به او گفتم تو در سوسيس و کالباس سازي استادي من مي خواهم بيايي شيراز و اين کاري را که بلدي به ما ياد بدهي او هم قبول کرد. تمامی اين ماجراهايي که گفتم قبل از انقلاب اتفاق افتاد.
اوايل انقلاب بود . يک روز ساعت شش صبح داشتم مي رفتم دفتر که يکي از اين پخش کننده ها ي دوره گرد به نام شاطر حسين جلوي من را گرفت و سلام کرد. گفتم چه طوري؟ زد توي سرش و گفت بدبخت شدم. گفتم چرا ؟گفت من، نه تا بچه داشتم ديروز خانمم يک دو قلو به دنيا آورد، حالا شدند يازده تا. تو هم که سوسيس کالباس نداري من مانده ام اين يازده تا بچه را چه طوري سير کنم. گفتم خدا بزرگ است، ناراحت نباش. اما واقعيتش براي شاطر حسين ناراحت شده بودم . همان موقع يکي از مشتري هايم که برايش دو دستگاه همبرگرزني وارد کرده بودم با من تماس گرفت و گفت من اين دو دستگاه را نمي خواهم.
هر جور که مي تواني اين ها را رد کن و پولش را برايم بفرست. ساعت هشت بود و از گيلان هم سوسيس و کالباس نيامده بود. مي گفتند گوشت نيست. عصر رفتم يک چرخ گوشت خريدم و تصميم گرفتم در همين دفتر همبرگرسازي راه بيندازم. آن دو دستگاه همبرگر ساز را هم که براي مشتري آورده بودم ،خودم برداشتم . با آدم هايي که در اين زمينه کار کرده بودند صحبت کردم و از آنها خواستم همبرگر سازي را يادم بدهند . روز اول از ساعت شش صبح تا ساعت دوازده شب به کمک چهار کارگر،197 عدد همبرگر زديم. سوسيس و کالباس کم بود. امثال شاطر حسين هم تعدادشان زياد بود،آنها مي آمدند جلوي شرکت و همبرگر ها را تازة تازه مي بردند و حتي به سردخانه هم نمي برديم. بنابراين، همبرگر را در همين شرکت راه انداختيم و سوسيس و کالباس در شيراز راه افتاد .
از پدر و مادر و خانواده خود بگوييد .
من در يک خانواده صد درصد مذهبي بزرگ شدم. پدرم وکيل دادگستري بود. آن زمان بيش از چهار کلاس درس نبود. مادرم هم همان چهار کلاس درس را خوانده بود. پدرم از مکتب خانه شروع کرده بود چون علم و درس جديد در آن زمان نبود. بعد از مکتب به تهران آمده و در تهران درسش را تمام کرده بود. ابتدا معلمم بود و بعد وکيل دادگستري شد .
شما فرزند چندم هستي ؟
از پدرم دهم و از مادرم اول .
چند خواهر و برادر داريد ؟
برادرانم همه در سنين پايين فوت کردند. الان دو برادر و دو خواهر دارم. که همه از من کوچکترند. يک برادر، مدير عامل فراورده هاي گوشتي آمل و ديگري مدير عامل کاله است .
وقتي شما صحبت ميکنيد معلوم است محور همه فعاليت ها يک نفر بوده، غلامعلي سليماني . از کي حس کرديد نمي توانيد با ديگري کار کنيد؟ من هميشه حس مي کردم مي توانم با ديگران کار کنم. اما اين جا آدم ها خيلي اهل کار نيستند. همه آدم ها يي که ابتدا کار را با من شروع کردند، به زور مجبورشان مي کردم شريکم شوند. مثلا موقعي که همبرگر سازي را شروع کردم از يکي از دوستانم خواستم بيايد و با من کار کند پيشنهاد کردم پنجاه در صد بيش از کار سابقش به او حقوق بدهم و در سود هم شريکش کنم. گفت اگر نتواني پولم را بپردازي چه؟ البته درست ميگفت ،چون آن موقع پولي نداشتم. مي رفتم تدريس خصوصي مي کردم تا سر ماه بتوانم پول ايشان را بپردازم .
پس رشته رياضي خاصيتش همين است؟
نه . دو خاصيت دارد. اول اين که سلول هاي مغزي آدم را باز مي کند. آدم مي داند که چه راهي را بايد برود . البته به ديگران جسارت نمي کنم .
من هنوز منتظرم پاسخ سوال قبل را بشنوم.
از کلاس هشت و نه به اين فکر بودم که کار آزاد داشته باشم. آن موقع به هم کلاسي هايم که الان بعضي از آن ها همکاران من هستند، مي گفتم ما مي توانيم با دو هزارتومان يک تاکسي بخريم و در شهر آمل با هم کار کنيم. آن موقع مي توانستيم اين کار را بکنيم. به ويژه اين که يکي از دوستانم وضع خوبي داشت و مي توانست اين پول را فراهم کند. اما همکلاسیهایم به من مي خنديدند و مي گفتند توخل شدي.
بعد در دانشگاه هم به اين فکر مي کردم که بايد کار کنم. با اين که در خانوادهای مرفه بزرگ شده بودم، اما مرتب به اين فکر مي کردم که بايد کسب وکار راه بيندازم. پدرم مخالف بود. مي گفت آدم بايد عالم باشد. بايد درس بخواند. چون خودش عاشق درس خواندن بود. اما من اعتقاد نداشتم که آدم بايد فقط درس بخواند. مي گفتم آدم بايد زندگي کند. براي زندگي علاوه بر اين که نياز به فکر و عقل هست، نياز به پول هم هست. براي به دست آوردن پول هم بايد کار کرد.
بنا بر اين هميشه به اين فکر مي کردم که چه کاري بايد انجام دهم. آن موقع که دانشجو بودم بيش از ماهي هزار تومان در آمد داشتم. سيصد تومان از دانشگاه ميگرفتم . هفته اي دو روز هم در يک مدرسه کار مي کردم. ماهي سيصد تومان هم آن جا در آمد داشتم. ماهي ششصد يا هفتصد تومان هم تدريس خصوصي مي کردم. خلاصه وضعم از بقيه دانشجو ها بهتر بود. چون عقيده داشتم بايد پول در بياورم تا بهتر زندگي کنم. از همان موقع مي گفتم با کساني که کار مي کنم حتما نبايد پول داشته باشند بايد يک طوري آن ها را شريک کنم. مي گفتم شما شريک شويد اين حقوقتان اين هم حق شراکت تان.
ديگر هر روز نمي آمدند به من بگويند حقوقمان کم است. در واقع، هر چه در آمد بهتر بود دريافتي آنها هم بهتر بود. آن ها را با علاقه آوردم. توليد را به آن هايي سپردم که تجربه داشتند. البته براي شريک کردن آدم ها هم منطقي داشتم، همه اين افراد را بر اساس روابط و برخوردهايي که داشتم به خوبي مي شناختم. بر اساس اين شناخت هر کدام از آن ها را براي کاري انتخاب مي کردم و در کار با او شريک مي شدم. همه اين افراد پيش از شراکت مشاوران من هم بودند.
در واقع، من هم دستگاه ها و هم بازار را مي شناختم، هم نيازها را مي ديدم، هم صنعت را مي شناختم. از بين سي تا چهل صنعت مختلف صنايع گوشتي را انتخاب کردم. آن شرکت مارکتينگ سرويس . اند . ريسرچ خيلي به من کمک کرد. با اين که بورس، بورس راه و ساختمان بود . من صنايع غذايي را انتخاب کردم . چون مي ديدم آينده بهتري دارد. از صنايع غذايي هم گوشت را انتخاب کردم. چون سوددهي بيش تري داشت .
شما از يک مقطعي بالاخره تشکيل هيات مديره داديد. چند نفر از اعضاي هيات مديره از خانواده شما هستند؟
روزهاي اول که شرکتي را تاسيس ميکرديم مثل شرکت سوليکو يا دمس يا شرکت تهران، براساس شرکايي که داشتيم اعضاي هيات مديره تشکيل مي شد. شرکت آمل را که تاسيس کرديم، چون برادرم آمل بود من و دو تن از برادرانم و يکي از دوستانمان اعضاي هيات مديره شديم. در بوشهر هم هيات مديره چهار نفره بود که همه غريبه بودند. در کاله هم چون سهام دار اصلي خودم بودم اعضاي هيات مديره غير از خودم، دو تن از برادرانم و يکي از دوستانم بودند. اما تصميم گيرنده در همه اين شرکت ها خودم هستم.
نفر چهارم در هيات مديره چه مي کند؟
در واقع، کار خانه ها دو نفره اداره مي شوند. کل کارهاي مربوط به شرکت را انجام مي دهند . کليه برنامه ريزي، بازاريابي، فروش، خريد ماشين آلات با خودم بوده و هست . اين افراد فقط تصميمات من را اجرا مي کنند .
چرا؟ چه فلسفه اي داريد که نمي خواهيد هر يک از اعضاي هيات مديره حوزه خاصي را اداره کنند؟
يک موقعي هست که کار تازه شروع مي شود. ما نه امکانات و نه بودجه اي داريم تا بتوانيم کار را بر اساس روال مهندسان مشاور تنظيم کنيم. هر واحدي که شروع کردم از صفر شروع کردم. يعني حتي زمينش را قسطي مي خريدم. ماشين را هم دست دوم مي خريدم. تمام اين ها را با حد اقل هزينه مي خريدم. به اين راه حل ها هم خودم مي رسيدم.
ممکن بود توزيع را به کسي محول کنم. اما با نظر من با دستور من و با برنامه من انجام مي شد. اين همه مسئوليت را به عهده مي گرفتم براي اين که بتوانم کار را جمع کنم. اما امروزکه این شرکت ها شکل گرفته است، شرکت ها را بر اساس سيستم هاي مديريتي نوين اداره مي کنم. يعني مي گويم در اعضاي هيات مديره بايد يک فرد آشنا به امور مالي، فردي آشنا به بازاريابي يا توليد وجود داشته باشد. خودم هم هستم. آن ها هر کدام يک راي دارند، خودم دو راي.
چون آن ها را از بين نيرو هاي جوان استخدام مي کنم. همه جا کنار آدم هاي قديمي يک آدم جديد استخدام مي کنم. 99 در صد آن ها فوق ليسانس هستند و از دانشگاه هاي معتبر فارغ التحصيل شده اند. چون مي خواهم از ترکيب تجربه قديمي ها و علم جديد بهره وري خوبي داشته باشم. اين روش را هشت نه سالي هست که پياده مي کنم.
چه چشم اندازي براي اين مجموعه داريد؟ براي نسل آينده آن را چه طور مي بينيد؟
من مي خواهم اين شرکت ها را در حد شرکت هاي صاحب نام اروپايي امريکايي پيش ببرم . الان دارم با شرکت هاي بزرگي چون نستله، دنون، کمپينا، بل، هوخلند و امي صحبت مي کنم. با هر کدام در زمينه اي خاص براي سرمايه گذاري صحبت مي کنم. من محتاج پول نيستم، اما به تجربه دويست ساله آنها نياز دارم. اين شرکت ها پس از بررسي هايي که انجام دادند مجموعه ما را به عنوان بهترين در ايران تشخيص دادند. اين براي من افتخار است که بعد از پانزده بيست سال به جايي رسيدم که شرکتي اروپايي ما را قبول دارد. توزيع و فروش را از جايي کپي نکرديم، بلکه ابداع کرديم.
پيش از ما هيچ کس در ايران لبنيات را در سراسر ايران توزيع نمي کرد، اما ما اين کار را انجام داديم. از ابتدا روي کيفيت کار کرديم. استاندارد کيفي را از اول براي خودمان در نظر گرفتيم که حتي از استاندارد کيفي در ايران هم با لا تر بود. يعني کيفيت محصولات ما طوري است که اروپاييها آن را در حد استانداردهاي اروپايي مي بينند. با امکانات و تجهيزات و ماشين آلاتي که ما کار ميکنبم در تصور اروپايي ها نيست که بتوانيم محصولات را بااين کيفيت در اين جا توليد کنيم و برايشان شگفت آور است.
به هر حال مسئله جانشين واقعيتي است که نمي توان از آن فرار کرد. آيا فکر کرده ايد اين سازمان بايد بعد از شما هم حداقل به خوبي الان بچرخد؟
صد در صد بايد بهتر از الان باشد. از روز اول به اين موضوع فکر کرده ام. اين مجموعههايي که می سازم هيچ کدام را براي خودم نمي سازم. اين ها را به وجود ميآورم و تحويل يکي از آقايان مي دهم. اگر ديروز من با کمک دوستان، کارخانه اي را راهاندازي کرديم امروز ما در رديف دوم هستيم. رديف اول مديران جواني هستند که اين کارخانه را اداره مي کنند. اگر ما کاله را با چهار ليتر شير راه انداختيم و امروز با چهار صد تن شير و ده تن پنير به کارش ادامه مي دهد، ما در رديف دوم هستيم و مديران جوان اين کار را ادامه مي دهند. روش ما مثل دوي چهار صد متر است.
صد متر اول را ما رفتيم، براي صد متر دوم کار را به مديران جوان سپرديم. و آن ها هم بايد صد متر سوم را به ديگران بسپرند. اما شرکت بايد به صورت عمودي بالا برود. من حيفم مي آيد، چون شرکتهاي اروپايي رشدشان از من هم بيش تر است. من مي خواهم شتابم را از آنها بيش تر کنم. مجموعه ام را بهتر کنم. من دنبال نو آوري و تاسيس شرکت هاي جديد هستم.
آيا ضوابط کاله ،شرايط وارد شدن به بورس را دارد؟
من نمي خواهم وارد بورس بشوم.
نميخواهيد شرکت را سهامي عام کنيد؟
نه. من نيازي به پول ندارم. من نياز به اطلاعات و نو آوري دارم. اين ها براي من ميلياردها دلار ارزش دارد. من به کمک اين اطلاعات مي توانم بقيه واحد ها را بهتر بسازم و راهبري کنم. واحدهاي جديد را با اصول اروپايي بسازم.
ضعف هاي عمده نظام سياست گذار ما کجاست؟
من وارد اين مقولات نمي شوم کاري به اين ها ندارم. هر چه باشد من مسائلم را حل مي کنم و تا به حال هم همين اتفاق افتاده است. بگذاريد مثالي براي شما بزنم. دولت و وزير صنايع وقت گفت به تو ارز نمي دهم. مي خواستم کارخانه لبني آمل را راه بيندازم. از وزير وقت در خواست ارز براي وارد کردن ماشين آلات کردم اما نپذيرفتند. اين موضوع مرا نا اميد نکرد.
با ارز آزاد ماشين هاي دست دوم خريدم و کارم را راه انداختم . يک روز همان آقاي وزير، کارخانه دارها را جمع کرد تا نسبت به ارزي که از دولت گرفته بودند پاسخ گو باشند. من يک کارتن همراه خودم به جلسه برده بودم. وقتي نوبت به من رسيد کارتن را باز کردم و انواع پنيري را که توليد کرده بوديم به ايشان نشان دادم: پنير گودا، پارمسان، پروسس. پرسيد اينها چيست؟ گفتم مگر نمي خواهيد پنير توليد کنيد. من بدون ارز دولتي اين پنيرها را توليد کرده ام. اين آدم يک مرتبه رنگ و رويش عوض شد . اخلاقش عوض شد و گفت آقايان من فردي مثل ايشان مي خواهم. گفتم شما ارز را به اين ها داديد، کار را از من مي خواهيد؟ گفت چه مي خواهيد؟ گفتم ارز، مجوز. به من دويست هزار دلار بدهيد که اين سه ماشيني که احتياج دارم بياورم. به هر حال من با هرسازي که بزنند مي رقصم تا بتوانم مشکلم را حل کنم . هدف دارم و هدفم پول در آوردن نيست که بگويم براي من مي ارزد يا نمي ارزد. هدف من ايجاد کار است. ايجاد صنعت است. بقاي کشور را در صنعت مي بينم نه تجارت، متأسفانه مملکت به سمت تجارت پيش مي رود.
تنوع محصول شما زياد است. حتي محصولاتي که با سليقه و ذايقه ايرانيها هماهنگي ندارد. به همين دليل بخشي از محصولات شما با استقبال عمومي مواجه نمي شود. با چه نگاهي به توليد محصول جدید مي پردازيد؟
من از ابتدا دنبال نوآوري بودم. هرچيزي که در اروپا مي ديدم مي خواستم اين جا توليد کنم. بعضي از محصولاتم مورد استقبال هم واقع نمي شد. دولت ما را به علت نوآوري جريمه مي کرد. ما جريمه را هم قبول مي کرديم. جنس ما را حراج کردند به اين علت که جنس نو توليد مي کرديم. اما من باز هم جنس نو توليد مي کردم. سهميه من را قطع کردند. اما باز هم جنس نو توليد مي کردم. اين يک خواسته است. يادم مي آيد روزي در شرکت داشتيم ماست مي خورديم.
ماست آن موقع 5/2 درصد چربي بود که صنايع شير توليد مي کرد. روي ميز مقداري خامه بود. با ماست مخلوط کردم ديدم چيز جالب و خوشمزه اي است به مدير توليد گفتم فردا بايد ماست خامه اي توليد کني؟ گفت ماست خامه اي چيه؟ گفتم : هيچي چربي شير را بالا مي بري يک کمي هم خامه مي ريزي مي شود ماست خامه اي. چون صنايع شير ( پگاه ) ماست 5/2 درصد داشت به بچه ها گفتم ماست کارخانه ما بايد حداقل سه درصد چربي داشته باشد. ما بايد فرق داشته باشيم. در مورد ماست چکيده هم همين اتفاق افتاد. فکرکردم چرا نبايد ماست سنتي خودمان را توليد کنيم. شايد بيش از يک سال طول کشيد تا ما توانستيم توليد ماست چکيده را ماشيني کنيم .
واقعيت اين است که برايم مهم نبود بازار اين را قبول مي کد يا نه. من توليد و نوآوري را دوست دارم. فکرمي کنم هرکس ذايقه اي دارد. هيچ دليلي وجود ندارد همه از پنير فتا خوششان بيايد. من عشقم توليد و نوآوري است. اين تنوع توليد باعث ضرر من هم مي شود. اما برايم مهم نيست. ضرر را هم قبول مي کنم تا لذت ببرم.
- جمعه 21 خرداد 1395-11:1
سلام آقای سلیمانی
بنظرم شما زیادی اغراق نکردید
که ضرر هم بکنم لذت میبرم
هستندکسایی که با یه تلنگر ضرر نابود می شوند - پنجشنبه 24 دی 1394-0:29
با سلام خدمت رئیس بزرگوارم جناب مهندس سلیمانی عزیز بنده حقیرتان در حدود 8سال است که درقسمت حمل شیر بطور پیمانکار شخصی تحت نظارت شرکت شما مشغول به فعالیت بودم مدت چند ماهی کامیونم را بدلیل مشکل مالی فروختم ولی الان مجدداً اقدام به خرید کردم اما متأسفانه برای کار کردن به روال قبل با مخالفت مدیران آن شرکت مواجه شدم بدلیل اینکه اعلام کردند که شرکت خود چند صد دستگاه تریلر اسکانیا خریده و شما را دیگر تحت پوشش قبول نداریم، حال از شما تمنا دارم راه حلی به صلاح خود برای تمامی ما راننده گاني که از شروع ابتدای شرکت با کمترین کرایه مشغول بودیم تا به امروز چطور و کجا برویم کار کنیم تا قسط ماهی 7میلیون تومنیمان را بپردازیم و از خرج و مخارج زندگیمان بر بياييم با دعای سلامتی هرچه بیشتر برای سرورم جناب مهندس سلیمانی عزیز غلامتان فصیح
- پنجشنبه 18 تير 1394-1:5
با سلام
خوشحالم از این که در زیر مجموعه ای از شرکت کاله مشغول به کار هستم و برند کاله باعث افتخار ماست..
با تشکر از آقای سلیمانی و خانوم ملکپور - دوشنبه 11 اسفند 1393-20:3
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما بزرگوار.
به هر روی و هر کجا هستید بقول شاعر سرتون سبز و دلتون خوش باد...
کاش میشد از نزدیک از محضر شما مستفیذ شده و خواسته هامو ارائه می دادم تا شما ارائه طریق بفرمایید.
بنده اهل آمل از روستای مرزنگو می باشم می خواستم یک خواهشی از شما بزرگوار پرتلاش داشته باشم نمیدانم این پیام مستقیماً به دست شما خواهد رسید یا نه؟ خواهشمندم بزرگواری بفرمائید و جواب این سوالم را بدید
سایه تا مستدام، راهتان پررهرو، زندگی به کام و خداوندگار یار و نگهدارتان باد - سه شنبه 6 خرداد 1393-4:39
با سلام
بعد از کارشناسی و خدمت دو سال بیکار بودم و کارگری در کاله برام آرزو بود که شدم حسابدار یکی از شرکت های گروه هرچی جون دارم برای این شرکت می ذارم اما در حال حاضر که شخص آقای سلیمانی هست خیلی چیزارو که نباید ببینیم می بینیم اما می ترسم از روزی که زبونم لال این مرد نباشه که این شرکت به دست یه آدمایی بیفته که جز پول و قدرت به چیز دیگه ای فکر نمی کنن. خدا کنه اینهمه زحمتت دست یه عده ای از خدا بی خبر نیفته - يکشنبه 14 ارديبهشت 1393-9:52
با سلام
جناب آقای سلیمانی
خدا نکند این مجموعه به دست نااهلان بیافتد
که خود نیز بعد از 10 سال کار در شرکت شما از دست یکی از این نااهلان بیرون رفتم وگرنه بنده هر چه دارم از برکت شرکت شماست من هر روز دعایتان میکنم ولی مادرم نفرین . - پنجشنبه 26 ارديبهشت 1392-0:0
با سلام..لطفا تجربیات عملی خودتان رو به صورت کتاب یا فیلم در اختیار کارآفرینان کشور قرار دهید ...با تشکر
- پنجشنبه 5 بهمن 1391-0:0
جناب آقاي سليماني خود ميدانيد بركت اينها راضي بودن كارگر از شماست پس همش بفكر درآمدخود نباشيد كمي به كاركرهاتون هم برسيد باتشكر
- شنبه 9 دی 1391-0:0
سلام و درود بر بزرگمرد آماردی.من 13 سال در یکی از شرکتهای بزرگ پخش ایران بعنوان مدیر در سطوح میانی و بالا در 14 استان تلاش نمودم. از آملی بودنم افتخار می کنم چون پرچمدار تولید مواد غذایی(لبنی و گوشتی و ...) از دیار ماست. نشستهای اینجانب با این بزرگمرد استوار از به لحظات شیرین و به یاد ماندنی ام بوده و خواهد بود
.طهماسبی با نام مستعار( حمیدی.) - پنجشنبه 29 تير 1391-0:0
با سلام خدمت شما جناب آقای سلیمانی عزیز کارمند جناب عالی در شرکت ایران برتر هستم امید دارم یه روز از نزدیک ببینمتون
ارادتمند شما - سه شنبه 16 خرداد 1391-0:0
سلام خسته نباشید اگه میشه راهنماای بفرمایید من ایمیل آقای سلیمانی رو میخواستم متشکرم
- دوشنبه 12 دی 1390-0:0
خاك پاي شما توتياي چشم من است .عمر جاودانه شما از خداوند خواستارم
- پنجشنبه 3 شهريور 1390-0:0
شما منو یاد خودم انداختید... موفق باشید.
- چهارشنبه 2 شهريور 1390-0:0
نشستن پای سخنان اسطوره هایی چون جناب سلیمانی به اندازه دهها کتاب ارزشمنداست وهمیشه تاوقتی این بزرگان وافرادمحبوب برای رضای خدا وخدمت به بشریت سخن می گویند مطمئنا موفق خواهند بود ولی بعنوان کسیکه 9سال افتخار همکاری در شرکت معظم کاله رادارم وظیفه میدانم جدا از تعریف وتمجید چندنکته رایادآور شوم. اول اینکه ایشان یا جانشینان ایشان مبادا وارد مباحث حکومتی ویا معادلات سیاسی شوند که آفت همه شکستهاست دوم اینکه شخص بعداز خود رامشخص ودر صورت صلاحدید معرفی نمایند تا این یادگار ایشان (شرکت کاله ) همچنان برتارک صنعت ایران بدرخشد واز هرگزندی درامان باشد. سوم جناب مهندس هیچ میدانستید (حسین شاطرها)درچند قدمی شما وهمکارشماهستند وباتوجه به وضع نامطلوب اقتصادی جامعه وعدم همخوانی دخل وخرج خانواده مجبورند بعداز ساعت کار دست به کارهای سخیف بزنند وآیا زمان آن فرانرسیده شما شخصا بعضا بدون واسطه به امور همکارانتان رسیدگی کنیدتا بااین کار وبالا رفتن روحیه همکاران ازنظرکمی کیفی ماشاهد پیشرفت بیشتر باشیم. چهارم وپنجم و... بعلت اینکه جزو مسائل خانوادگی مادرشرکت بوده درصورت صلاحدید شما به هرشکلی که جایز دانستید به عرض میرسانم مافقط کاله را دوست نداریم بلکه بعنوان هویت ملی عاشق آن شده ایم وانشا الله این کارخانه که باعث اشتغال هزاران جوان ونجات دهها خانواده شده درپناه یزدان پاک ازهرگونه آفت درونی وتوطئه های بیرونی درامان باشد خداوندبلندمرتبه به امثال مهندس سلیمانی بعنوان وسیله ای برای نجات انسانها طول عمرباعزت عنایت فرماید وهمیشه نامش درکنار نامهای جاودان بشریت ابدی بماند. باسپاس( بنده خدا حسین عمرانی)
- سه شنبه 1 شهريور 1390-0:0
سلام به آملی بودنم و برند کاله افتخار می کنم
- دوشنبه 31 مرداد 1390-0:0
اقای سلیمانی هر جای ایران رفتم گفتم محصول کاله میخوام گفتند چرا. ? میگفتم میدانم کیفیتش رو میدونم و ضمنا املی هستم و کاله مال ماست.
- شنبه 29 مرداد 1390-0:0
سلام و درود بر ابر مرد مازندران مردی که زندگی خود را وقف تولید و اشتغال کرد
و برای همیشه نامت ماندگار است - پنجشنبه 27 مرداد 1390-0:0
با سلام ودرود به جناب آقای سلیمانی
من کارشناس صنایع غذایی هستم و افتخار می کنم محصولات کاله را مصرف می کنم
چون از کیفیت و بروز بودن محصولادت شرکت کاملا در اطلاع هستم
کیفیت محصولات شما دستمزد مدیریت خوب شماست - پنجشنبه 27 مرداد 1390-0:0
با سلام
آقاي سليماني ارزش كار شما بر كسي پوشيده نيست و در اين باب چيزي نمي گويم ولي مسئوليت شما به عنوان يك فرد صاحب انديشه و سبك در توليد فراتر از ديروز و امروز شماست . شما تلاش كرديد با مشاركت در توانايي هاي ديگران موجبات ارتقاي توانايي خود و ديگران شويد. اما پيشنهاد ميكنم به گونه اي مقتضي با شرايط خود و محيط ،مشاركت نويني را از سرمايه انساني،اجتماعي و فيزيكي باز توليد نماييد تا امكان تكرار موفقيت ها، در سبك جديدش براي نسل بعد از شما هم فراهم شود. - دوشنبه 24 مرداد 1390-0:0
جناب آقای سلیمانی ، باسلام و احترام
خداوند به شما عمری باعزت بدهد ، شما مایه مباهات ایران ، مازندران و شهر عزیز ما آمل هستید .
دست مریزاد - شنبه 22 مرداد 1390-0:0
آقاي مهندس سليماني ، با سلام من يك كارشناس اقتصاد هستم كه مدتهاست سرم به اطلاعات روز اقتصاديه ، آنقدر به مباحث اقتصادي تعصب دارم كه اخراج يك نيروي كار براي من به اندازه كشته شدن يك انسان درد آوره چه رسد به تعطيلي يك مجموعه توليدي ، به خصوص روزهاي گذشته كه با شنيدن خبرهاي بد از واحدهاي توليدي مازندران همراه بود واقعا تاسف و تاثر مرا بر انگيخت تا اينكه الان صحبتهاي شما را خواندم انرژي زيادي به من منتقل شد و از خداي بزرگ مي خواهم به حق اين ماه عزيز از شما محافظت كند و پيشرفت شما را در استان بيكار زده مازندران روز به روز شاهد باشيم . شجاعت شما در برخورد با بوروكراسي پيچيده مثال زدنيست كاش جوانان تحصيلكرده ما آموزش روانشناسي كاريابي و كار آفريني را از شما ياد بگيرند.
- شنبه 22 مرداد 1390-0:0
باسلام به شما ابر مرد صحنه اقتصاد و الگوی
همه مازندرانی ها . امیدوارم همتتان همواره پایدار باد و برای ابادانی ایران عزیزمان همواره ثابت قدم باشید البته چه خوب است که این همه بزرگی را به کوچکترها هم اموزش دهی تا پیرو راهتان باشند . با تشکر مدیر کاریابی طاهرگسترشمال بابلسر - سه شنبه 18 مرداد 1390-0:0
فتبارک الله احسن الخالقین
- سه شنبه 18 مرداد 1390-0:0
درد ومرضت بخوره به سر لاریجانی
- يکشنبه 16 مرداد 1390-0:0
خدابه شما تن درست وسلامتی بدهد تا بتوانید همچنان به هموطنان خود خدمت کنید علی الخصوص به هم استانیهای خود .اشتغال به کار شما برای هم استانیهای خود از مرحوم کردان هم بیشتره .
- جمعه 14 مرداد 1390-0:0
جناب سليماني سلام اي كاش در مورد نداشتن ارتباط با آقاي ناطق توضيح ميداديد تا آقاي فياضي رقيب انتخابات اين دوره مجلس متوجه ميشدند و اينقدر اين سوال ايشان و هوادارانشان را اذيت نميكرد
- پنجشنبه 13 مرداد 1390-0:0
همه باید از اینجور کارآفرینان یاد بگیرن و افتخار کنن و به جای بزرگ کردن برندگان مسابقه، اینارو بزرگ کنن تا بقیه ازشون یادبگیرن. دست اطلاع رسان هم درد نکنه.
- پنجشنبه 13 مرداد 1390-0:0
درود بر شما كه با تلاش و همت بي نظير و درايت وعلاقه به اينجا رسيديد . اميدوارم شاهد روزي باشم تا محصولات كارخانه ( كارخانه جات ) شما در سرتاسر دنيا پخش و مصرف شود