تعداد بازدید: 7188

توصیه به دیگران 1

سه شنبه 8 شهريور 1390-4:58

نقدی و نظری بر افسانه های مردم آمل

از:نادعلی فلاح،پژوهشگر و فولکلوريست-نور


 از قصه های مردم مازندران چند مجموعه انتشار یافت(1)که جدید ترین مجموعه «افسانه های مردم آمل» می باشد. آقایان خسرو احمدی ایرایی، شکرالله جعفری و مجتبی نصیریان افسانه ها را گردآوری کردند و روح الله مهدی پور عمران ضمن تدوین، بر نوزده قصه از بیست قصه ی کتاب توضیح و تفسیر نوشت و انتشارات آفرینش راهی بازار نمود.با مطالعه ی این مجموعه نکاتی را جهت روشن شدن پاره ای از مسائل به عرض می رساند.

 1- با تشکر از همه ی دوستان تلاشگر و پژوهنده، این مجموعه دارای ویژگی های جالبی است. به قول نویسند:«این کتاب امتیازها و ویژگی هایی دارد که کتاب های مشابه یا ندارند یا کمتر دارند. یکی از این امتیاز ها همین نقد و نگاه است که پس از هر افسانه آمده است.»(افسانه های مردم آمل ص550) . 2- کتاب با هیئت و طرح مناسب و شکیل با فونت مناسب همراه با نمایه تهیه گردید.

«امتیاز دیگر ساختمندی کتاب است این ساختمندی بخشی به ناشر بر می گردد و بخش عمده به مولف...»(افسانه های مردم آمل ص550) 3- تقریبا تمام قصه ها مثل بسیاری از قصه های ایرانی از چند اپیزود تشکیل شده اند که کوتاه ترین قصه از شیش هفت صفحه کمتر نیست.

 بسیاری از قصه ها اگر در نوع خودش بی نظیر نباشد کم نظیر است یا در مازندران چاپ نشده یا اگر چاپ شده روایتی کاملا متفاوت است؛ یعنی تازگی دارد. به عنوان نمونه قصه شعبان یهود - چند روایت از آن را بنده ضبط نمود - بنا به وصیتی که همسرش دم مرگ کرده است:«کفش من اندازه ی پای هرکس بود با او ازدواج کن!» کفش هم اندازه ی پای دخترش بود، می خواهد با او ازدواج کند.

 اما روایت این کتاب، پدر می خواهد دخترش را به عقد ارباب محل درآورد تا به نون و نوایی برسد البته این موضوع در فرهنگ ما تازگی ندارد بسیاری از خانواده های فقیر برای این که به مال و منال برسند و از فقر و بدبختی و فلاکت نجات یابند چنین می کردند و هنوز در بعضی از مناطق دور افتاده ی کشورمان شاهد چنین اتفاقاتی هستیم.

 به هر حال ما نوع جدید و مدرن ترش را در شهرها شاهدیم. داستان مادیان چهل کره و میشکا تتی که به ترتیب هفدهمین و نوزدهمین قصه ی این مجموعه را در بر می گیرد بیشتر به ملک جمشید یا ملک ممد معروف است، البته با دو روایت متفاوت، هر چند پایان همه ی آن ها مشترک است و قهرمان اصلی قصه به پادشاهی می رسد، اما ماجرای قصه یا حوادث درون متنی با روایت های دیگرش تفاوت اساسی دارد به خصوص میشکا تتی، چرا که دیگر قصه ها اسب آبی یا کره ی آبی به کمک قهرمان می آید و در کوره راه زندگی و حواداث نجاتش می دهد. اما در میشکا تتی حوادث بر معما استوار است تا خرق عادت و این معما است که قهرمان قصه با ترفند، هم خودش را نجات می دهد و هم عده ای از جوانان بخت برگشته را.

 4- کتاب از چند قسمت تدوین شده است: الف: فهرست و سخن ناشر ب:کله ونگ ج: توضیحات د: قصه و شرح قصه که مهترین بخش کتاب محسوب می شود. و: پسگفتار و طبقه بندی افسانه های مردم آمل ی: نمایه و کتاب نامه. حال به تک تک هر یک از موضوع ها خواهیم پرداخت.

 4-1- قبل از هر چیز باید گفته شود، پشت جلد کتاب گویای محتوای متن نیست به خصوص شرح و تفسیر. کله ونگ یا پیش گفتار: مولف محترم از یک طرف واژه را توضیح نداد که مفهوم این اصطلاح چیست، از طرف دیگر در فهرست مطالب واژه را غلط ثبت کرد. اما به کار بردن گله ونگ به جای پیش گفتار جالب و ستودنی است. کله ونگ یا پیش گفتار سی و یک صفحه ای کتاب چندان راهگشا و دقیق نیست، همه مطالب را می توانست در یک الی دو صفحه خلاصه نمود.

 مقدمه زمانی می تواند راهگشا باشد که حرف جدیدی یا توضیحاتی در بهتر شناخت متن کتاب ارائه دهد و از طرفی راهی پیش روی یک خواننده ی حرفه ای یا پژوهشگر گذاشته باشد. این در حالی است که فقط حجم کتاب زیاد شده است و همین می تواند بر قیمت کتاب تاثیر منفی بگذارد و بعضی از افراد که دوست دارند کتاب را بخرند، نتوانند.

 آقای مهدی پور خودشان در قسمت توضیحات(ص 38)عنوان فرمودند که امانت دار خوبی نبودند. در آغاز و انجام قصه دست برده است و همچنین برای زیباتر شدن و جذاب تر شدن مطلب بعضی جاها به خصوص چیستان ها را تغییر داده است و بعضی جا ها بر قصه شعر افزوده است این می تواند به دیده ی تردید بر علمی بودن کار نگاه کرد. «در بعضی از افسانه ها .....شعر هایی را آوردم. در مازندران آوردن شعر و بیت در میان کلام مرسوم است.» نمی دانم منظور مولف از جمله آخر چیست؟ چنین چیزی اصلا مرسوم نیست. فقط در قصه های عاشقانه که در مازندران به سرگذشت معروف است مثل: رعنا و نجما، طالب و زهره، امیر و گوهر و... راوی هنگام تعریف داستان شعر می آورد؛ یعنی زمانی که دو قهرمان با هم صحبت می کنند یا به عبارتی دیالوک به شعر بیان می شود.

 4-2- درست آن است هر قصه ای به زبان اصلی و به همان صورت که راوی بیان می دارد، آورده شود؛ بدون کوچک ترین دخل و تصرفی. حال به هر دلیلی ما نمی توانیم چنین کنیم، می توانیم هنگام برگردان به فارسی تا آن جایی که ممکن است رسم امانت را رعایت کنیم و متن ضبط شده را به فارسی عامیانه برگردانیم تا کوچکترین شائبه ای پیش نیاید. بهتر آن است ضرب المثل ها، کنایات، اصطلاحات، واژگان خاص مثل اسم اشخاص، مکان های خاص و ... عینا آورده شود بعد همراه با آوا نگاری توضیحات لازم برای خواننده داده شود چرا که واژگان خاص و اصطلاحات و ...ترجمه پذیر نیستند یا بعضی از آن ها اصلا معادل فارسی ندارند. از طرفی هم با آوردن دقیق اصطلاحات و... برای پژوهشگران رشته های دیگر هم سودمند است.

مولف محترم بسیاری از واژگان و اصطلاحات را آورده اما آوانگاری نکرده و به همین دلیل خواندن آن واژگان برای ما که همشهری و هم زبان مولف محسوب می شویم سخت است. درست است که یک زبان مازندرانی داریم و در همه جای مازندران یکسان است اما همین زبان از لحاظ لهجه و حتی اصطلاحات و ... روستا به روستا فرق می کند گاهی وقت دو تا روستای همجوار لهجه شان با هم متفاوت است.

 برای بهتر شدن مطلب به چند مورد اشتباه که در فهم مطالب به کتاب صدمه می زند، به اختصار خواهم آورد و در هر قسمت به ذکر چند نمونه اکتفا می شود: کتاب به شدت از غلط های چاپی و نگارشی و املایی رنج می برد به خصوص متن قصه ها. انگاری مولف با عجله متن را خوانده و تایید کرده یا این که همان گونه که تایپیست کارش را انجام داد مورد تایید واقع شد و بدون باز بینی و دقت نظر.

 چند غلط املایی و تایپی:

 کله ی صحر= کله ی سحر(ص44) مباسبات= مناسبات(ص104) اصلن= اصلا (ص327) می سی= می رسی و .... غیر از موارد ذکر شده غلط های دیگری وارد متن گردیده است: اولا در بسیاری از جا ها فاصله ی میان واژه ای رعایت نشده است.

آسیابان خانه ی پیرزن رانشان داد. صص53. برای اولین بار انرا می شنودص71.میان زمین و آسمان اورا گرفت ص80....بی عقل مردی رخرده.... ص238 و... ثانیا بعضی جاها غلط های نگارشی وارد متن شد؛ دو نشانه ی« به» و «را» برای یک عبارت: ....و مخاطبان خود به این جایگاه را ندارد. ص 124 حرف نشانه ی را جا به جا شد: تمام را قصر چراغانی کرد. ص 145 حرف نشانه ی را بعد از فعل آمده است: آن چه را که...می نامد را نتیجه ی .... ص 423 و....

ناگفته نماند بیشتر اشتباهاتی که وارد متن شد در بخش افسانه هاست. یا عبارت دود شدند را دود کردند نوشت: ناگهان همه ی دیوها دود کردند و از بین رفتند. ص: 196، آماده کردند به جای آماده کنند: دستور داد بهترین جا و غذا را برای نجات دخترش آماده کردند. ص 197 و.... نمی تانم= نمی توانم.

 در مازندران: نتومهnatummә)) تا آن جایی که اطلاع دارم در هیج جای مازندران به خصوص در آمل واژه نمی تانم را بکار نمی برند من فکر کنم هم وطنان عزیزمان کرد زبان ها به خصوص کرمانشاهی ها زمانی که فارسی صحبت می کنند این واژه را به کار می برند. در چند جای دیگر هم مولف محترم به کار برده است. می تانی بخوری صص 142، می تانی یاد بگیری ص143، تازه شکم این یکی را نمی تانم سیر کنم ص 236، شکر که حرف همه تانه ص 278. به کار بردن یه در آخر جمله.

در لهجه ی رسمی کشور یه در آخر جمله وجود ندارد بیشتر در لعجه های کرمان و آن طرف هاست. مثل: منظورم کاتی و لله وا و بامشی یه، ص 291، این خانه مال تویه ص 346، حق با تویه ص347، این جور انتقام گرفتن نامردیه ص 539 بعضی عبارات به خاطر غلط های تایپی یا هر دلیل دیگر قابل درک نیست: بعد ازرشاه(پاورقی نوشت بعد از مرگ شاه) می شدی همکاره ی شکست.

 عبارت عینا آورده شد ص 236، یا در صفحه ی 532 بین سطرهای هفت و هشت ارتباط کلامی بدون دلیل قطع شد و ... اصولا حرف اضافه ی «به» در متن جدا نوشته می شود و به اسم یا ضمیر و... متصل نمی آید اما حرف اضافه در بعضی جاها متصل ضمیر و اسم نوشته شده است: این قدر بمن کمک کرده اند.ص 278. برای عبور از آن عجله بخرج می دهد.

نقش جادوگر بد جنس را بعهده می گیرد.ص 314. اش ?aŝ در زبان مازندرانی به معنی خرس و همیشه با الف نوشته می شد در فرهنگ لغت ها هم به صورت الف ثبت شده است. مولف محترم به صورت عش ثبت کرد و در چند جا به جای عش ، عشق نوشته شد از جمله صص228، 229. بسیاری از واژ هایی که معادل فارسی داشته و واژگان معمولی محسوب می شده، آورد. بعد تغییرش هم داد و فارسی اش کرد باز در پاورقی توضیح داده است. مثل:: بادیه ص 49 به معنی کاسه در مازندران بایه(bâyә )و بادوگ(bâdug) مصطلح است درحالی که بادیه یک واژه ی کاملا فارسی است. سر بند= سر چشمه.

 در مازندرانی سربن sar ban) ) است.ص 408، اصطلاحات و ... را نویسنده محترم ابتدا تغییر ظاهری داد بعد در پا ورقی توضیح داده است حالا نه فارسی است و نه مازندرانی مثل: در بند نباش= در بنا نباش، نگران نباش، غصه نخور، در اصل دربن نبوش( (dar ban nabuŝاست. تش کله کرد. ص 324= ازدواج کرد در اصل تش کله هاکردن(taŝ kalә hâkәrdan)بود که فعل این عبارت را به فارسی نوشت. تهیه گرفت ص 501= تدارک دیدن، مهمان را تحویل گرفتن، زبان اصلی تییه بیتن(baytan ( tayyә ص 511. پرپاتی ص 444: پر و بال زدن مرغ وقتی که سرش بریده شود.

ترجمه این اصطلاح درست است اما خود اصطلاح به صورت پرگ پتی بزوئن(pargә pәti bazuan یا پرپتی بزوئن(par pati bazu?an) تلفظ می شود. چه میخ توی پالان شان است483 محقق محترم در پاورقی نوشتند: میخ توی پالان کسی بودن: کنایه از حقه و کلک در کار کسی است توضیح کاملا درست است اما شکل درستش: پالون دله گال نوج (گال دوزیا گال دوج) دره (pâlune dәlә gâl nuj darә)یا پالون دله میخ دره mix darә)) می باشد. کار کل انگیس منه 504 یک اصطلاح است شبیه کار انگشت کوچکه ام است.در اصل بود:

 مه کل انگیسه کاره(әmә kәlangise kâr) ضرب المثل ها را با تغییراتی یا با جایگزین واژگان، آورده است و در بعضی مواقع فکر کنم با ترجمه وارد قصه شده است: پرچیم موش داینه موش هم گوش داینه parĉim muŝ daynә muŝ ham guŝ daynә ص330 دقیقا ترجمه ی دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد می باشد البته ما هم همین ضرب المثل را به شکل زیر استفاده می کنیم: دیوار موش داینه موش هم گوش داینه

. مولف محترم به جای دیوار واژه ی پرچیم را آورده است.کلاجی که انجیل خرنه ونه تک ولهkәlâji ke?anjil xәynә vәne tәg valә) )ص 352 =کلاغی که انجیر می خورد نوکش کج است. از چند نفر مطلع پرسیدم چنین ضرب المثلی را نشنیده بودند فکر کنم به تبعیت از ضرب المثل فارسی«مرغی که انجیر می خورد نوکش کج است.»گرته برداری شد. یا خر قاول کنگر= خر لیاقت کنگر را دارد در مازندران کنگل cangal) تلفظ می کنند نه کنگر. ترنگ که شه سامون در بورده ونه اته چک تله دره = قرقاول وقتی از حریم خودش دور شود در تله می افتد.،tәrәng ke ŝe sâmun dar burdә vәne ?attә ĉak) talә darә )ص352، بیشتر بدین صورت کاربرد دارد اییا که شه رج دکته(بکته) ونه اته چک تله دره = ابیا(نوعی پرنده نوک بلند)که از حریمش دور شود در دام می افتد. ?ayyâ ke ŝe raj dakәtә vәne ?attә ĉak talә darә) ) و....

آوردن واژگان ،کنایات و... بدون شرح و توضیح: فحش کتره ص 474: یک اصطلاح است به معنی نا سزا گفتن، فحش های آن چنانی دادن. در مازندران هم بدین شکل کاربرد دارد فاش کتترهkattәrә) ( fâŝ. آوردن جملات و واژگان به زبان اصلی که دقیقا معادل شان در فارسی وجود دارد، ضرورتی ندارد البته از این دست کم نیست به عنوان نمونه: خش خبر بویی ص236: خوش خبر باشی.

 ای چه خور ص237: باز چه خبر. بخواهی ص278: طلب کاری. بعضی جاها جمله را آورد اما ترجمه اش نکرد: ننه تنیر تش دکن nanә tanirә taŝ dakәn =ننه تنور را روشن کن! ص 79 در بعضی قسمت ها اشتباه در ترجمه هم وجود دارد مثل: کلو کلوkәlu kәlu)) را ص 295 ترجمه کرد قطره قطره که یک جور واحد اندازه گیری محسوب می شود ؛ یک کلو تقریبا اندازه ی یک مشت.

یا واژه ی پیشکتی از چند نفر سوال کردم - از اصطلاحات منطقه ی چلاو آمل است - می گفتند: نوعی پیشانی بند است و کتی(kәti) را پیشانی می گویند درحالی که پیشکتی به پیشانی و ناصیه ترجمه شد. سرگذر(sar gәzar) به معنی جا و مکان است اما به نشانی ترجمه شد: شاهزاده درآن شهر و در آن سر گذر پیرمردی ندید.ص484 در پاورقی سرگذر را نشانی معنی کرد. موارد یاد شده بالا آن قدر زیاد است که خود مقاله ی جداگانه ای طلب می کند نام بعضی از قصه ها نیاز به توضیح دارد چرا که خواننده غیر بومی مفهوم این واژه ها را دریافت نمی کند. مثل: شعبان یهود- یهود نه به معنی کسی که دین یهود دارد بلکه کنایه از کسی که بدجنس و ظالم است - میشکا تتی و...

4-3- بدون این که بخواهم از توضیح و تفسیر نویسنده حرفی بزنم ذکر یک دو نکته ضروری به نظر می رسد : 1- پژوهشگر محترم اگر از همان ابتدای تفسیر فرق بین اقسانه ، قصه ، حکایت و ... را می نوشت و تکلیف خواننده را مشخص می کرد بهتر بود زیرا هنگام تفسیر و توضیح مثلا می گوید این داستان واره است آن یکی قصه است و.... یا «افسانه ها هم مثل داستان ها و قصه ها از جنبه های متفاوتی قابل دسته بندی و شناسایی اند....»

در حالی که مشخص نیست منظورش از هر یک از اصطلاحات چیست؟ آیا همان چیزی است که داستان های امروزی مد نظر است یا توجیه و برداشت دیگری است که ما خبر نداریم. حالا به چند جمله ی کتاب توجه شود: چرا افسانه واره؟ همان گونه که قبلا هم گفته شد، این متن به قصه و حکایت بیشتر شبیه است تا افسانه....ص 107 در این قسمت دلیل آورده اما کامل و قانع کننده نیست.

 این قصه یکی از طولانی ترین قصه های کتاب است.ص 156. در بررسی افسانه ها به گروهی از افسانه ها بر می خورد می کنیم که جلوه هایی از رفتار نو در آن دیده می شود. برای تمییز این متن ها ی کهنه تر چاره ای جز این که این ها را افسانه نو بنامیم نداریم.

 ص 239 «وصیت» در ژانر افسانه – داستان جای می گیرد. ص 363. افسانه ی گل سرخ تتی در کنار لایه هایی تفسیری که دارد... ص 425 و... پژوهشگر فرهنگ مردم به خصوص در زمینه افسانه نمی تواند افسانه های چند صد سال پیش یا چند هزار سال پیش را با داستان های امروزی مقایسه کند؛ ما می توانیم بگوییم که داستان های امروزی چقدر از افسانه تاثیر پذیرفتند یا نپذیرفتند اما نمی توانیم بگوییم راوی بی سواد کشاورز ما در فلان روستا از داستان ها و روایت ها ی امروزی در قصه گویی بهره گرفته است: «راوی این افسانه با بهره گیری از امکانات روایت روزگار ما کوشیده به اندازه ی کافی از ابزار دیالوگ استفاده کند »ص 121. این در حالی است که راوی محترم 51 ساله و بی سواد است.

4-4- در قسمت پسگفتار مولف آرزو کرده جلدهای بعدی از همین مجموعه را آماده کند و روانه بازار نماید. ما هم امیدواریم.

 4-5- قسمت قابل توجه طبقه بندی بیست افسانه ای است که آورده شد. البته نه آن کدگذاری که مارزلف و دیگران مد نظرشان است بلکه قصه را بر اساس گروه،پیام و درون مایه طبقه بندی کرد بدون کدگذاری، همراه با کیفیت کار قصه، بیشترین درصد را قصه های پریان و جادویی دارد و کمترینش را فانتزی.

 4-6- قسمت آخر کتاب نمایه است که در نوع خودش قابل توجه می باشد. آرزومندم جلدهای بعدی کتاب که در راه است به متد علمی و رویکرد امروزی به جامعه ی فرهنگ دوست و پژوهشگران عرضه گردد.

با توجه به موارد گفته شده این کتاب برای همه دوستداران فرهنگ و مردم به خصوص مردم مازندران با اهمیت تلقی می گردد و اثری خواندی برای علاقمندان ادبیات شفاهی می باشد.

 پانوشت

در دو دهه ی اخیر چند مجموعه ی مستقل از افسانه های مردم مازندران به زیور طبع آراسته شده است از جمله: افسانه های سوادکوه، احمد باوند سواد کوهی.

 افسانه های شمال مجموعه اوسانه بگو و افسانه های دیارهمیشه بهار، قصه های مردم مازندران وترکمن، سید حسین میر کاظمی.

 افسانه های مردم مازندران، اسدا... عمادی.

 افسانه های مردم نور و رویان مازندران، قوام الدین بینایی.

 اوسنه های مازنی(افسانه های مازندرانی)، نادعلی فلاح،

 مطمئنا به زودی مجموعه های دیگر هم به جامعه ی فرهنگی تقدیم خواهد شد.

کتاب نامه

 مهدی پور عمران، روح الله ، افسانه های مردم آمل، با همکاری خسرو احمدی ایرایی، شکرالله جعفری، مجتبی نصیریان، 1389، تهران، انتشارات آفرینش، چ اول،

پرچمی، محب الله، پس کوچه های فرهنک، 1382،تهران، انتشارات فرهنگ ماهرخ، چ اول، احمدی، مرتضی، فرهنگ بر و بچه های ترون، 1386،تهران، انتشارات هیلا،چ اول.

شاملو، احمد، کتاب کوچه، 1385، تهران، انتشارات مازیار، چ پنجم، 11 جلد.

نجف زاده ی بارفروش( م. روجا)، محمد باقر، 1368، واژه نامه ی مازندرانی، تهران، نشر بلخ، وابسته به بنیاد نیشابور، چ اول


  • بمون چلابيپاسخ به این دیدگاه 0 0
    سه شنبه 31 مرداد 1391-0:0

    آقاي طياريزدان پناه ، دوپهلو حرف زدند . معلوم نشد كتاب راخوانده اند يانه فقط نقدكتاب را ؟ ! انتظارمي رفت كه طياريزدان پناه كه افسانه هاي مازندراني را با قلم ولحن خودش به صورت گزارشي فارسي نويسي كرده ، درمورد اين كتاب نظر بدهد . درغيراين صورت ذكر چندكلمه ي دوپهلو كه دردي را دوانمي كند .

    • علی ذبیحیپاسخ به این دیدگاه 0 0
      شنبه 26 شهريور 1390-0:0

      جناب آقای فلاح(نویسنده کتاب اوسنه های مازنی) نقد شما جالب بود خود بهتر از بنده واقفیدکه درجه اهمیت فرهنگ عامه به خصوص داستان های عامیانه در جامعه ما چندان روشن نیست. متاسفانه مسئولین آن را در حد تفنن می بینند و مردم هم پس از انتشار کتاب می گویند اینها را ما خودمان می دانستیم. دریغ از همتی بلند.
      انتشار کتاب افسانه های مردم آمل بجا و شاسته بود اما امیدوارم مولف محترم و دیگر عزیزانی که در این راستا فعالیت می کنند روش علمی تهیه این موضوع را مد نظر قرار دهند. موفق باشید.

      • يکشنبه 20 شهريور 1390-0:0

        همه تائی خنابدون. اما، نکته این است که ما ایرانیان در همه چیز کم و کسر زیاد داریم. در زمینه جمع آوری و تدوین روشمند فرهنگ عامه نیز چنین است. نفد و نظر حتما موجب پیشرفت و بهبود می شود. نکته دیگر در مورد کتاب اخیر آنچنان که از نوشته ناقد بر می آید، کم توجهی یا بی سلیقگی ناشر در حرفچینی است، هر چند که نویسندگان یا ویرستاران باید نسخه نهایی را از این منظر بازبینی کنند.

        • طیار یزدان پناه لموکیپاسخ به این دیدگاه 0 0
          جمعه 18 شهريور 1390-0:0

          با درود و عرض ادب .جناب آقای فلاح این جانب پیش تر نیز نقد شما را در مازند نومه خواندم . موجب سپاس است که به معرفی ، تقریظ و نقد نظر آثار دانشوران مازندرانی می پردازید


          ©2013 APG.ir