تعداد بازدید: 9776

توصیه به دیگران 2

جمعه 6 آبان 1390-10:56

اسا شعر،شعر اکنون مازندران

زبان و فرهنگ مازندران،سخاوتمندانه خود را در كفِ طبري‌نويسان قرار داده است.(فرشته رستمي)


ديباچه

 ديدگاه‌هاي ادبي دستمايه ارزشمندي هستند كه چارچوبي براي متون ادبي و فرهنگي تعيين مي‌كنند تا سنجش سره از ناسره در آن متون، با دست‌افزارهاي علمي انجام گيرد. بدين شكل متون ادبي ايراني در چرخه فرهنگ جهاني قرار گرفته، به دادوستد با آنها مي‌رسد.«ژرارژنت»يكي از انديشمنداني كه توانسته بوطيقاي «بينامتنيت» را موشكافانه، بررسي و تئوريزه كند. بينامتنيت از نگاه ژنت، به پنج بخش پايه‌اي با نام‌هاي، ترا متنيت ، پيرا متنيت سر متنیت بيش متنيت و فرامتنيت گسترش مي‌يابد.

گزارش پيش‌رو بر آن است تا دستاوردهاي ژرار ژنت را در بينامتنيت، بكاود و پنج بخش پايه‌اي آن را به ياري «اسا شعر» و محدوده كتاب مورد نظر بررسي كند.«اسا شعر» كه شعر مازندران است ادبيات فرهنگ و اجتماع يكي از كهن‌ترين اقوام ايراني را مي‌نماياند. روش اين جستار بر پايه روش تطبيقي- تحليلي است كه با ياري فن جست‌وجوي كتابخانه‌ای و فيش‌برداري انجام پذيرفته است.


بخش نخست: پيش گفتار درباره ادبيات بومي و اهميت اساشعر

ادبيات بومي، كارمايه‌هاي گران سنگ ادبيات هر كشوري است كه نشست‌گاه آن كشور را در طول تاريخ انساني مي‌نماياند. هم‌چنين زندگي، فرهنگ و باورهاي مردمان هر منطقه‌اي گرانيگاه توان بخش ادبيات آن كشور است. اگر باورهاي بومي با زبان بومي هم تراز گردد بار انبار و انبان واژگان كشور نيز وزين‌تر گرديده، دادوستد گفت‌وگويي و ارتباطي آن كشور با ديگر سرزمين‌ها نيز عميق‌تر و ژرف‌تر مي‌گردد.

مطالعه فرهنگ عامه كه رفتارهايي چون«باورها، زندگي روزمره، آيين‌ها، جماعات، انواع ادبي و اشكال گوناگون رسانه‌هاي جمعي را در برمي‌گيرد».(پاينده، 1385: 147) بخشي از مطالعه فرهنگي است. از اين رو پاسداشت ادبيات بومي شايسته است و كوشش در گسترش آن بايسته،«تا گذشته ما اكنوني باشد».

ادب سنجان، رد نگارش به زبان طبري را تا مرزبان‌نامه گرفته‌اند؛ اما پس از آن نگارش به اين زبان رو به كاستي گذاشته است؛ زيرا زبان فارسي- در دوره‌هاي گوناگون- يا درگير عربي‌سازي زبان بود يا به يغما بردن واژگان تركي؛ گاه به سره‌نويسي روي مي‌آورد و گاه كششي فراوان براي به دست آوردن واژگان فرنگي داشت.

زبان فارسي مركز(ايران بزرگ)، به سختي از واژگان بومي، واژه‌اي به وام مي‌گيرد، حال آن‌كه در استفاده از كلمه‌هاي بيگانه، بسيار دست و دل باز است؛ اين در حالي است كه زبان‌هاي پيشرفته براي غني‌سازي خود نخست به سراغ زبان‌هاي بومي خود مي‌روند سپس به زبان بيگانه روي مي‌آورند. ارمغان اين بستان‌هاي روزافزون‌ زبان فارسي از ديگران، كار را بر زبان‌هاي بومي تنگ كرد تا جايي كه از دوره صفويه به بعد، كم‌تر نوشته‌اي به زبان طبري به جاي مانده است.

اما بعدها به كوشش فياض لاهيجي، طالب آملي، امير پازواري، رضا خراتي، نيما يوشيج، فتح‌الله صفاري، محمود جواد كوتنايي، اسدالله عمادي و ... سروده‌هايي به زبان طبري شكل گرفت كه نخستين ويژگي‌ آن، زنده ساختن زبان طبري بود.«اساشعر» به معني«شعر اكنون»،«شعر حالا» و «شعر اين زمان» كوششي ديگر در كارنامه‌ شعر طبري است.همگان دانند كه امروزه روز، سرعت، دقت و ايجاز، شعار بيش‌تر بخش‌هاي علمي گشته است. خواه‌ناخواه اين شعار در ادبيات نيز اثري كارا به جاي گذارده است.

گرايش به داستان كوتاه، داستان كوتاه كوتاه، داستان دو خطي از سويي و شعرهاي دوبيتي، چند خطي و هايكو وار از سوي ديگر، از نمودهاي روزگار ژرف‌ترين سخنان در اندك‌ترين واژگان است.اساشعر، پيكره انساني دارد كه پايش به گات‌ها و فهلويات مي‌رسد. دستي بر كتولي، اميري، لالايي، موري و چهار دانه‌هاي محلي دارد و كانون ديد او شعر كوتاه تصويري- هايكو- است. انديشه او ديدن چيزهايي است كه ديگران- پيشينيان- نديده‌اند يا كم‌تر ديده‌اند.

اساشعر، طبيعت را خرد خرد كرده سپس آن را ساده بيان مي‌كند، تا خواننده را به کشف ساز و كارهاي ديگر از زبان فارسي برساند. در نهايت اساشعر با بار زبان طبري و فرهنگ مازندران، مي‌تواند چيزي بر جهان ادبيات فارسي بيفزايد كه آن، نمايه‌اي است از يك زبان طبيعي:زبان طبيعي در اساس واسطه ارتباطي در يك جامعه طبيعي است. جامعه‌اي كه داراي تاريخ و حافظه تاريخي- خواه اساطيري يا مدرن- با زباني كه زبان ويژه آن است، آن زبان جهان فرهنگي و زندگاني مادي و معنوي خود را شكل مي‌دهد و خود را به نامي مي‌نامد كه آن را در برابر جامعه‌هاي ديگر هويت مي‌بخشد.

هر زبان طبيعي خودجوش، از دل يك زندگاني قومي برآمده و ساختارهاي واجي، واژگاني، دستوري ويژه‌اي دارد كه آن را از زبان‌هاي ديگر جدا مي‌كند.در اين ميان ديدگاه بينامتنيت ژرار ژنت اين توان را به بررسي اساشعر مي‌بخشد كه جايي در ميان ادبيات بومي آن باز كند.بررسي بينامتنيت نهفته در اساشعر مي‌تواند سنجه‌اي باشد تا دريافته گردد آيا اساشعر هنر و شايستگي اين را دارد كه زبان و فرهنگ طبرستان را به ادبيات مركزي ايران، پيوند زند؟

شيوه نگاه ژرار ژنت به متون، روشي است كه جايگاه هر متني را نمايان مي‌سازد و حتي «ما را در تاويل متون بهتر ياري مي‌رساند هرچند در نهايت اين خواننده است كه مي‌باید طي خوانش دقيق متن» پذيراي اين شيوه و نگاه باشد. زيرا «نظريه‌پردازان در اين‌باره، بر اين باورند كه قرائت هر متن، خواننده را به سلسله‌اي از ارتباطات متني راهنمايي مي‌كند كه كشف، تاويل و معنایابي، رديابي همان ارتباطات است».گفتار پيش‌رو به بررسي بينامتنيت با بهره‌برداري از روش ژرار ژنت در اساشعر مي‌پردازد.

هدف نوشتار، پاسخ به اين پرسش‌هاست: نشست‌گاه اساشعر در ادبيات بومي چيست؟ چه رابطه و پيوندي با فرهنگ مازندران دارد؟ اساشعر چه رابطه‌اي با آثار پيش از خود برقرار نموده است؟ و چه ارمغاني براي پسينيان دارد؟  كدام سرشاخه‌هاي بينامتنيت در اساشعر يافتني است؟ اساشعر چگونه مي‌تواند در خدمت زبان فارسي باشد؟

در بخش دوم به تعريف بينامتنيت از باور ديگران، سپس بينامتنيت با نگاه ژرار ژنت پرداخته مي‌گردد. در اين بخش، مروري بر پيشينه كاركردي نظريه ژرار ژنت در ايران نيز خواهد شد. بخش سوم در برگيرنده روش پژوهش و شيوه گردآوري داده‌هاست. بخش چهارم به سبك‌ - سنگين كردن داده‌ها مي‌پردازد و در بخش پاياني دستاورد گزارش پيشكش خواهد شد.


بخش دوم: تعريف بينامتنيت و مرور مطالعاتي

در گذشته‌هاي دور باور انديشمندان بر آن بود كه نويسندگان، انديشه‌هايي را مي‌نگارند كه دست‌پرورده خود ايشان است و بيش‌تر متن‌ها نيز به خود ريخت مي‌يابند، بدون وابستگي به انديشه‌هاي پيشين. ميخاييل باختين نظريه‌پردازي بود كه به ‌گفت‌وگو و متن گفت‌وگويي باور داشت. او بر اين باور بود كه «هيچ اثري به تنهايي وجود ندارد، هر اثري از آثار پيشين مايه گرفته و خود را مخاطب يك بستر اجتماعي كرده و در پي يافتن پاسخي فعالانه از سوي آنان است».

 اگرچه باختین به بينامتنيت در شعر باور نداشت اما ژوليا كريستوا شعر را «عرصه ممتاز تحليل به شمار مي‌آورد» او به جاي بينامتنيت واژه جاي‌گشت را به كار برد.(كريستوا، 1384: 46) و بر اين باور بود كه هر متني بر پايه متوني معنا مي‌دهد كه از پيش خوانده‌ايم.

 بينامتنيت كريستوا به بررسي تاثير يك متن بر متن ديگر نمي‌پردازد. بلكه بينامتنيت را در عناصر تشكيل دهنده يك متن مي‌داند.«عناصري كه در اغلب موارد نمي‌توان نشان آنها را به طور واضح مورد شناسايي قرار داد. اين بينامتنيت است كه موجب پويايي و چند صدايي در متن مي‌شود». تزوتان تودوروف به پيروي از باختين، مهم‌ترين وجه گفتاري را مكالمه باوري و بعد بينامتني آن مي‌داند. او بر آن است كه پس از  آدم، ديگر هيچ موضوع بي‌نام و هيچ واژه به كار نرفته‌اي وجود ندارد.

هاولد بلوم بر اين باور است كه «شاعران بر پايه ديدگاه‌هاي گذشتگان، شعر خويش را مي‌سرايند و همواره مي‌كوشند تا بباورانند كه شعر ايشان از گذشتگان متاثر نيست». رولان بارت از ديگر انديشمندان اين پهنه است. او سرشت بينامتن را از آن مي‌داند كه «متن ادبي همواره مركب از مولفه‌هاي متني از پيش از موجود بوده و متن بافتاري از نقل قول‌هاست. در اين نظريه، مولفه ديگر سرچشمه‌ساز معنا نيست، زيرا معنا ديگر سرچشمه ندارد».

و هر متني، بينامتني شمرده مي‌شود. لوران ژني نيز مي‌پندارد، كه بينامتنيت شيوه خوانش نويني را مطرح مي‌كند كه خطيب متن را از بين مي‌برد و هر ارجاع بينامتني مجالي براي حضور يك بديل است بدين‌گونه تمام نظريه‌پردازان بينامتنيت، بر اين گفته هنبازاند و باور دارند كه «از عناصر و ويژگي‌هاي اصلي بينامتنيت، وام‌گيري است».ژرار ژنت در الواح باز نوشتي و آستانه‌ها ديدگاه‌هاي بينامتني خود را بيان نموده است.


ژنت مي‌كوشد شيوه‌اي به كار گيرد كه از روزنه‌ آن بتوان، متون ادبي را چارچوب‌مند، تاويل نمود و فهم بيش‌تري از آنها به دست آورد. تفاوت بينامتنيت از ديدگاه ژنت با ديگران در اين است كه ژنت روابط طولي يك متن با متون ديگر را نيز مورد بررسي قرار داده در حالي كه ديگران تنها به روابط عرضی متون توجه كرده‌اند. از اين رو او بينامتنيت را به پنج پايه فراگير بخش نمود: ترامتنيت، پيرامتنيت، فرامتنيت، سرمتنيت و بيش متنيت. ژنت هركدام از اين پنج پايه را رونق و روايي براي متن مي‌داند. بينامتنيت در اساشعر به پشت‌گرمي اين پنج بخش كاويده خواهد شد.


خوانش‌هاي پيشين از ژرار ژنت در ايران

در 10 سال پيشين پژوهش‌هايي در زمينه بينامتنيت با تكيه بر ديدگاه‌هاي ژرار ژنت صورت گرفته است.مانند بهمن نامور مطلق كه ارجاعات درون متني دفتر نخست مثنوي را جست‌وجو كرده است.همچنين ايشان در جستار ديگري، بينامتنيت از ديدگاه ژرار ژنت را بدون ارجاع به متن خاصي در فارسي، بيان نموده‌اند. رضايي در دشت ارژنه بر قصه‌اي از مرزبان‌نامه كندوكاوي بينامتني از ديدگاه ژنت انجام داده‌اند.

طاهري سه اثر«مسخ»،«كوري» و«كرگدن» را بر پايه بينامتنيت، دوباره‌خواني كرده‌اند. ليلاسادات پيغمبرزاده مجموعه «ساعت پنج براي مردن دير است»  از اميرحسن چهل تن را بررسي كرده است؛ زهرا رجبي عنصر زمان را از ديدگاه ژرار ژنت در داستان«پادشاه و كنيزك» مولوي واكاويده است. اما اين نوشتار تاكنون به پژوهشي درباره بينامتنيت ژرار ژنت در ادبيات بومي و بويژه اساشعر برنخورده است.


بخش سوم: روش پژوهش

همان‌گونه كه گفته شد، اين پژوهش مي‌كوشد تا ويژگي‌هاي بينامتنيت از ديدگاه ژرار ژنت را با تكيه بر اساشعر جست‌وجو و ارزيابي نمايد تا گام ديگري در شناخت بيشتر شعر فارسي و توانايي‌هاي آن برداشته شود. گردآوري داده‌ها به پشتيباني فن كتابخانه‌اي و فيش‌برداري انجام شده است؛ اما در پاره‌اي جای‌‌ها نياز به گفت‌وگو با شاعران سروده‌ها بود كه آن نيز در گردآوري داده‌ها ياري‌رسان گزارش گرديد. داده‌ها با روش «توصيفي- تحليلي» سنجيده شده‌اند.


بخش چهارم: سبك سنگين كردن داده‌ها(تجزيه و  تحليل اطلاعات)

همان‌گونه كه گفته شد بينامتنيت از ديدگاه ژنت، به چگونگي‌هاي پيوند يك متن، با متن‌هاي ديگر مي‌پردازد كه به پنج سرشاخه، بخش مي‌گردد.هرگونه پيوندي است كه يك متن را با ديگر متن‌ها ربط مي‌دهد. نفس كشيدن متن دوم در متن نخست است، هرچند كه گاه متن نخست، منبع و آبشخور خود را با نقل قول ياد مي‌كند و گاه بدون ياد كردن آبشخور، تنها ردپايي از متن دوم ديده مي‌شود... ترامتنيت بيشتر مانند«تلميح» وابسته به آرايه‌اي محدود است؛

نه آنچنان كه تمام ساختار يك اثر را دربرگيرد.به گفته ژنت، ترامتنيت تمام چيزهايي است كه«متن را به صورت آشكار يا نهان در ارتباط با ديگر متن‌ها قرار مي‌دهد. ترامتنيت در اساس چيزي است كه ژنت آن را به صورت بينامتنيت تعريف مي‌كند». بدين‌گونه ترامتنيت مي‌تواند گاه به شيوه نقل قول مستقيم ديده شود يا تنها از نشانه نقل قول«» در متن استفاده شود:


الف-  استفاده از نشانه نقل قول:

پسرم را/ «البرز» نام كرده‌ام/حالا/ البرز كوچكي در خانه دارم/ خودم/ ابر بالاي سرش

شاعر با نشانه نقل قول، «البرز» را بارز گردانيده تا گواه خواست گوينده، بر ياد كرد رشته كوه البرز باشد.

 نمونه ديگر:
آنك كه برخاستم/ مادرم/ افسانه «امير و گوهر»/ در گوش من خوانده بود.


در نمونه بالا، شاعر با ياد كرد داستان عاشقانه«امير و گوهر»، اساشعر را با آرايه تلميح، به متني از پيش موجود پيوند مي‌زند.

 از ديگر مثال‌هاي استفاده از نشانه نقل و قول، مي‌توان به نام جاي‌هايي چون سيوسنگ، كالچرو، آب پري، اشاره‌وار گذر كرد.


ب- بدون استفاده از نشانه نقل قول:

شعر سپسين بدون نشانه نقل قول است و ترامتنيت تنها با استفاده از آرايه ادبي خود را نشان مي‌دهد:
نه خام هستم/ نه خيام/ بگذار دنيا سهم همه باشد!


«خام» و«خيام»، با شيرين كاري جناس زايد كنار هم آمده‌اند.«خامي» كه بيگانه با پختگي است براي شاعر؛ و دانايي كه هم‌سو با پختگي است، براي «خيام». دنيا سهم خام‌ها و خيام‌هاست كه «كنايه» از دانايي خيام است:
هرگز دل من ز علم محروم نشد
كم ماند ز اسرار كه معلوم نشد


و يا:

از جرم گل سياه تا اوج زحل
كردم همه مشكلات گيتي را حل
بگشادم بندهاي مشكل به حيل
هر بند گشاده شد به جز بند اجل

بدين‌گونه شاعر توانسته متن كنوني را به متني از ديروز گره زند.

 شعري ديگر براي روشن شدن اين نمونه ترامتنيت آورده مي‌شود:


راه و راه/ جهنم راه/ جهنم خطر/ ريزعلي/ همه پيراهن/ همه آتش/ هم‌چون پرومته/ سوار بر قطار در راه است.

پرومته از اساطير يوناني است، زئوس آتش را از انسان مخفي كرد، پرومته آن را دوباره به زمين بازگرداند و در اختيار انسان نهاد. زئوس براي مجازات، او را به صخره‌اي زنجير كرد و هر روز عقابي جگر او را مي‌خورد و دوباره جگر در سينه پرومته مي‌روييد و فردا اين داستان دوباره تكرار مي‌شد؛ تا اين كه هركول او را نجات داد.

 هم‌چنان كه پرومته آتش را براي نجات انسان آورد. ريزعلي خواجوي نيز با آتش، رهاننده قطارنشينان از مرگ و آسيب بود. شاعر با ياري واژگان ريزعلي، آتش، پرومته، قطار، خطر، توانسته«ريزعلي» را در نجات دهندگي با «پرومته» هم‌سو نمايد.

 در اين شعر، داستان اسطوره‌اي پرومته مانند چشمزد(تلميح) در داستان ريزعلي خواجوي آورده شده است. شاعر با اين چشمزد ديروز را به امروز دوخته است.

اساشعري كه برخاسته از زبان طبيعي و ادبيات بومي است خواه ناخواه به فرهنگ بومي مازندران، روي مي‌آورد كه البته بايد ديد كه شاعر چه چيز مي‌تواند بر متن نخست بيفزايد تا بتوان نوشته‌اي ادبي- هنري در شعر او ديد. در اين زمان«متن مادر» براي اساشعر«زندگي مازندراني» مي‌شود. پيشه مردم، زندگي روزمره ايشان، هم‌زيستي جانوران منطقه با مردم، دستان‌زني‌ها و مثل‌هاي آنان، غم‌ها، شادي‌ها، زنجموره‌ها و گلايه‌هاي مردم از طبيعت بي‌باران و ... تمام دستمايه‌هاي ترامتنيتي براي شاعر مي‌گردند:


شالي‌كاري: دختر نشا نمي‌كارد/ آرزو مي‌كارد/ براي جهيزيه نارس‌اش
جنگل‌باني: اره موتوري/ خسته از درخت‌كشان/يك چشم سير/ زير درخت مي‌خوابد
و يا: تبرهاي مست/ دست به گردن نهالان ...
چاي‌كاران: دختران/ چاي مي‌چينند/ خستگي دختران را/«دشت وا»/ آرمان فردايشان
شكار و صيد: تو كه مي‌داني/ تيرنگ در تله مي‌ميرد/ ماهي آزاد در تور!


هم‌چنين نماياندن پيشه‌هايي ديگر چون ميراب، گاوآهن‌داري و ... گواهي است بر حال و هواي زندگي روزمره در مازندران.

 از ديگر نمونه‌هاي ترامتنيت در اساشعر، مي‌توان به دستان‌زني‌ها اشاره كرد:

زمستان در چشم‌هايت ميل خواهد كشيد. گرگ درون گوش خر پنهان است. گردوي تازيانه خورده‌ايم. زمستان از سرم گذشت! دود چشم خود شديم، آتش اجاق دشمن. جاي تو سبز است.

از ديگر نمونه‌هاي ترامتني در اساشعر مي‌توان به نقش جانوران در زندگي مردم مازندران اشاره كرد كه براي پرهيز از به درازا كشيده شدن گزارش، تنها به نام آنها بسنده مي‌گردد.

جانوراني چون داروگ، بلدرچين، بلبل، كبك، تيرنگ، خروس، خوك، ماهي آزاد، توكا، پلنگ، هر كدام از اين جانوران، براي مازني مردم، پيام‌آور چيزي، گواه رخدادي و يا آرزويي هستند.همان‌گونه كه ديده مي‌شود، متن نخست براي اساشعر فرهنگ و طبيعت مازندران است كه اگر نه چنين بود «شعر مازندران»، نمي‌گشت.

به گفته نيما«مردم گاهي فكر مي‌كنند چه‌طور است كه بعضي گويندگان به آفريدن اثرهاي اين‌گونه زيبا موفق شده‌اند؟ جواب آن است كه آن گويندگان اين‌طور زندگي كرده‌اند و اين ويژگي بيشتر شعرهاي بومي همانند اساشعر است كه به «تشريح طبيعت» مي‌رسند.«تشريح طبيعت، بالاترين حسن شاعرانه، يعني يافتن معني چيزها و بيان ساده آن‌ها» است.


سرشاخه دوم، پيرامتنيت

دومين بخش از بينامتنيت، پيرامتنيت است كه«به هر آن چيزي كه وابسته به متن است مي‌پردازد. شكل ارايه متن ادبي در پيكر كتاب با ويژگي‌هايش» ژنت در كتاب «آستانه‌ها» به پيرامتن‌ها پرداخته است. آستانه‌ها آن چيزهايي هستند كه زمينه‌ساز پذيرش خواننده مي‌شوند. چيزهايي كه انگيزه نخستين خواننده در خريد كتاب مي‌گردد. «پيرامتن‌ها تمام عناصر ارتباطي هستند كه «آستانه»هاي متن شمرده مي‌شوند». ژنت پيرامتن‌ها را به دو دسته «درون متن» و «برون متن» بخش مي‌كند.


آ: پيرامتن‌هاي درون‌متن (ناشر، نويسنده و شخص ديگر)

ناشر يك متن اگر سرمايه‌گذار كتاب هم باشد نقش پررنگ‌تري براي خود در نظر مي‌گيرد. او مي‌تواند در قيمت كتاب، قطع كتاب، طرح روي جلد و عنوان اثر، پيشنهادهاي كارسازي داشته باشد. در اساشعر، ناشر و نويسندگان به همراه هم سرمايه‌گذار كتاب شمرده مي‌شوند. از اين رو هر سه با هم براي اندازه كتاب«قطع وزيري» را پذيرفتند زيرا اين اندازه، بستري خوشايند فراهم مي‌آورد تا در هر صفحه بتوان يك شعر گنجاند.

هر صفحه دارنده يك شعر طبري، ترجمه آن شعر به فارسي و آوانگاري انگليسي است كه ديدن و خواندن شعر را براي غيربومي‌ها آسان مي‌گرداند. همچنين «قلم» به كار رفته در كتاب«ميترا» است كه در بخش ترجمه به فارسي«ايتاليك» مي‌شود.

اين ترفند، به نماي هر برگه، زيبايي دل‌نشيني بخشيده است. در گفت‌وگويي كه با محمدصادق رييسي انجام شد، برهان ايشان خوش‌نما ساختن صفحه كتاب بود. خواننده مي‌تواند بدون آنكه آزاري ببيند، خسته شود يا خواندن شعر كسل‌كننده گردد، شعر را پيگيري كند. او مي‌تواند در فاصله دو صفحه و سفيدي‌هاي آن، آرامشي بيابد، شعر پيشين را مزمزه كند، سپس آماده پذيرش شعر بعدي گردد. در اندكي از صفحه‌ها «پانوشت» وجود دارد.

پانوشت‌ها توضيحاتي هستند بر نام جاي‌ها، رودها يا بادها كه براي خواننده غيربومي ناآشناست و نشان مي‌دهد چشمداشت ناشر و نويسندگان، خواننده غيربومي نيز بوده است.نكته ديگر، طرح روي جلد كتاب است. در سال 1379 جلد نخست اساشعر وارد بازار شد. رنگ كتاب نارنجي بود با عكسي از شاخه گندم- برنج و مردي كه آن شاخه را رو به ماه گرفته است. در پشت اين نماي درشت، مي‌توان تصاويري از موج دريا و ستاره را ديد.

اما در سال 1389 كتاب اساشعر با رنگ سورمه‌اي وارد بازار شد. روي اين رنگ سورمه‌اي يك قاب نشسته است. تصوير درون قاب، نمای درشت گل سرخ رنگي است با شاخه‌هاي سياه و هلال ماه و ستاره. محمدصادق رئيسي باور دارد كه پسند خريدار 1389 با خريدار 1379 متفاوت است.

 رنگ سورمه‌اي بر خريدار 1389 تاثير بيشتري دارد. اين طرح روي جلد است كه گاه حتي پيش از نام كتاب، نگاه خريدار را به خود جلب مي‌كند. اگر چه نقاشي روستايي- طبيعي روي جلد با درون‌مايه كتاب همخواني دارد اما پسند زندگي شهري را برنمي‌تابد. اين طرح كمتر باب ذوق خريدار 1389 است.عنوان كتاب با رنگ خردلي و«قلم» درشت اساشعر است.

با يك پيش‌عنوان:«مجموعه مقاله‌ها و شعرهاي(نوظهور) مازندراني». اين پيش‌عنوان مي‌تواند اغواگر خواننده‌اي باشد كه خواهان چيزي بيشتر از شعر است.ژنت مي‌گويد در نامگذاري كتاب‌ها گاه نام كتاب نمايان‌گر درون‌مايه كتاب است كه خود به آن  مي‌گويد؛ و گاه نام كتاب انگيزه‌هاي  نويسنده و روش او را آشكار مي‌سازد كه ژنت اين دسته از نام‌ها را  مي‌نامد «اساشعر» كه بيان‌كننده درون‌مايه كتاب است، همان عنصر است و «مجموعه مقاله‌ها و شعرهاي(نوظهور) مازندراني» كه به معرفي بخش‌هاي كتاب، هدف و انگيزه نويسنده مي‌پردازد، عنصر است.

روشن است كه رابطه بينامتني ميان واژه‌ «نوظهور» و «اسا» وجود دارد كه خواه ناخواه واژه «اسا» در «نوظهور» بودن معني مي‌يابد. گزينش «اساشعر» براي نام كتاب شعري به زبان طبري، نام‌گذاري خوبي است كه سبب مي‌شود خواننده به كتاب سرك كشيده و بپرسد:«اساشعر؟!» «اساشعر يعني چه؟» و همين يعني خريدار اندكي دست‌دست مي‌كند، كتاب را ورق مي‌زند، نگاهي خريدارانه مي‌اندازد و... بايد ديد اگر نام كتاب به جاي «اساشعر» چيز ديگري بود، براي مثال «شعر طبري» آيا همين اندازه جلب توجه مي‌كرد؟

پيرامتنيت به تجارت فرهنگي مي‌پردازد و دست‌اندركاراني را هدف قرار مي‌دهد كه باعث فروش بيشتر كتاب مي‌شوند.كتاب اساشعر داراي يك پيش‌گفتار از دكتر علي يزدي‌نژاد است. پس از آن كتاب به سه پاره، بخش مي‌شود. بخش نخست در برگيرنده دو جستار است. يكي با نام «اساشعر فرابومي‌ترين شعر بومي» از محمدصادق رئيسي و جستار دوم با نام «نظريه‌ها و زيبايي‌شناسي آفرينش» از جليل قيصري. پاره دوم به شعرهاي جليل قيصري مي‌پردازد و پاره سوم، دربردارنده شعرهاي محمدصادق رئيسي است.

پيش‌گفتار كتاب از دكتر علي يزدي‌نژاد، درباره ادبيات مازندران است. ژنت مي‌گويد، گاه كسي غير از نويسنده و ناشر، پيش‌گفتار يا درآمدي بر كتاب را مي‌نويسند؛ نقش ايشان در جلب خريدار به اندازه‌اي هست كه گاه بر جلد كتاب نيز نام آنها آورده مي‌شود. در ايران نيز از ساليان دور، بزرگان ادب، جستاري بر كتاب‌هاي شعر شاعران مي‌نوشتند. نام و آوازه ايشان، اعتباري براي شعر شاعراني است كه هنوز شهره نشده‌اند. اين يادداشت‌ها مي‌تواند يك متن گمنام را تا ردِه متن شناخته شده ادبي پيش ببرند.

همراهي پيش‌گفتار و دو جستار در كتاب بر تاويل خواننده اثر گذاشته و ايشان را برمي‌انگيزاند تا كتاب را بخرند. كتاب «اساشعر» پيشكش‌نامه ندارد. هرچند كه در چاپ نخست كتاب، چند شعر به پدر يا مادر هديه شده است، اما در اساشعر 1389، نويسندگان، نيازي به پيشكش‌نامه نديده‌اند.


ب- پيرامتن‌هاي برون‌متن

دومين گروه از پيرامتن‌ها، پيرامتن‌هاي برون‌متني هستند «پيرامتن‌هاي‌بروني، آستانه‌هايي غيرمستقيم هستند كه امكان ارتباط و بيش‌تر از آن تبليغ يا نقد متن را فراهم مي‌كنند.» كارهاي گزارشگران، منتقدان و گفتارهايي كه ديگر نويسندگان مي‌نويسند در جذب خريدار، نقش به‌سزايي دارد. مثل نقدهايي كه در خود كتابِ اساشعر هست يا نقدي كه در مجله «كاير» انجام گرفته است. به گفته ژنت: «مهم‌ترين جنبه پيرامتنيت آن است كه سرنوشتي را براي متن رقم بزند كه با منظور نويسنده هماهنگي دارد.»

 سـرشاخـه سوم، بـيش مـتنيت (Hypertextuality) بنا بر باور ژنت «بيش متنيت: پديده‌اي است كه در برگيرنده هر نوع رابطه پيوند‌دهنده متن «ب» (Hypertext) با متن «الف» (Hypotext) باشد. به گونه‌اي كه متن «ب» را به متن «الف» پيوند زند.» (ژنت، A1997: 5) در اين‌گونه از بينامتنيت، رويكرد ژنت به شكل‌هايي از ادبيات است كه در آنها (شكل‌ها) رابطه متن «الف» و «ب» خواسته و آگاهانه وجود دارد. او مي‌گويد: «بگذاريد مفهوم كلي يك متن را در درجه دوم قرار دهيم. يعني آن را برگرفته از متني فرض كنيم كه پيش از اين وجود داشته است.»

 (همان) در بيش‌متنيت «برگرفتگي» يا «هم‌ريشگي» بررسي مي‌شود نه حضور يك متن در متن ديگر. همان‌گونه كه بيان شد اين برگرفتگي «آگاهانه» و «به خواست» نويسنده انجام مي‌پذيرد. بيش‌تر خوانش ژنت روشي را مي‌كاود كه «به وسيله آن روش، متن‌هاي «ب» از متن‌هاي «الف» ساخته مي‌شوند. گاه بيش‌متنيت از شيوه «دگرگوني» (Transformation) استفاده مي‌كند. در اين صورت متن «ب» با اقتباس (Adapatation) از متن «الف»، به شيوه فكاهه (Parody) مضحكه (Travesty) جابه‌جايي (Transposition) رخ مي‌نمايد. هدف نويسنده در اين شيوه، نگه‌داري متن نخست در وضع جديد است.»

(همان، 57) كاركرد دوم بيش‌متنيت، بهره‌جويي از روش «همان‌گونگي» است در اين صورت متن «ب» با تقليد از متن «الف» عمل مي‌كند. كاركرد همان‌گونگي بر پايه تكه‌تكه چسباندن متن‌ها (Pastich) و قلب و جعل كردن (Forgery) است. اين دو فرايند «دگرگوني» و «همان‌گونگي» مي‌تواننــــــد به روش خــــــــودپـــــــيرايي(Self expurgation) ‏، بــــرداشــــتن و حذف كردن (Excison)، كــــــاهش (Reduction) يــــــا نيـــــــرو بخشيدن(Amplification) و غيره شكل يابند.

به هر روي، بيش‌متنيت به دانش خواننده از متن‌هاي «الف» وابسته است كه متن «ب» يا به طنز آنها را تغيير مي‌دهد يا براي چسباندن تكه‌تكه‌هاي متن، آنها را تقليد مي‌نمايد. «ناگفته پيداست كه هيچ تقليدي بدون دگرگوني و هيچ دگرگوني‌اي بدون تقليد وجود ندارد؛ بنابراين، سخن از تقليد و دگرگوني محض نيست، بلكه جداسازي اين دو براساس نسبت، امكان‌پذير است. در اين بخش، ژنت به انگيزه‌هاي خودپيرايي، برداشتن و كاهش متن مي‌پردازد كه از هدف اين جستار دور است.

متن «الف» براي اساشعر، زبان گفتاري طبري است. از اين روي زبان اساشعر، برگرفته از زبان طبري است كه بُنْ‌لاد و پايه‌اي براي پازواري، نيما، عمادي، قيصري، رئيسي و ديگر طبري‌نويسان قرار مي‌گيرد.

شِه عُمرِاوُلي له: برزمينه كوتاه عمرمان
نِشا بويمه: نشا شديم
اما اُئِه تشني: ما تشنه آب
زندگي امِه وشني: زندگي گشنه ما

زبان و فرهنگ مازندران، سخاوتمندانه و بخشاينده، خود را در كفِ طبري‌نويسان قرار داده است، طبري‌نويسان خواه ناخواه با فرايند تكه‌تكه چسباندن (Pastich) ‏، متن «ب» را مي‌سازند. همچنان كه پيش از اين – در بخش ترامتنيت – گفته شد چيزهايي چون نقش جنگل در زندگي‏، ماهي‌گيري و صيد، شالي‌كاري‏، چايكاري، شكار، راه‌آهن و نقش آن در زندگي مردم يا سوگْ‌سرودهايي مانند نااميدي از محصول خوب‏، فقر، صيد بي‌حاصل، دريغ طبيعت از دهِش باران؛ و آرزوهايي چون عروسي، خانه و سرپناه داشتن، نياز به فرزندان برومند و... درون‌مايه بیشینه این آثار هستند و متن «الف» (hypertext) را می‌سازند؛ پس در نگاه نخست متن «الف» در اساشعر، ادبیات شفاهی مردم مازندران است.

اما در پاره‌ای جاها می‌توان بيش‌متنيتي ميان نوشته‌هاي نيما يوشيج و اساشعر دريافت كرد. گاه اين بيش‌‌متنيت به شيوه كاهش (Reduction) خود را نشان مي‌دهد: «ماخ‌اولا» پيكره رود بلند/ مي‌خروشد نامعلوم/ مي‌جهاند تن‏، از سنگ به سنگ / چون فراري شده‌اي... / مي‌رود نامعلوم / مي‌خروشد هر دم / تاكجاش آبشخور / همچو بيرون‌شدگان از خانه متن (الف) سرخ و كبود / همچون يكي ستاره سحري / مي‌خروشد / ماخ‌اولامتن «ب» (Hypertext)همان‌گونه كه ديده مي‌شود متن «ب» آگاهانه از متن «الف» ياد مي‌كند به شيوه كاهش كه البته از ويژگي‌هاي ژانري متن «ب» شمرده مي‌شود.

نمونه ديگر بدون يادكردِ نام: خشك آمد كشت‌گاه من / در جوار همسايه / گرچه مي‌گويند: «مي‌گريند روي ساحل نزديك سوگواران در ميان سوگواران» / قاصد روزان ابري‏، داروَگ! / كي‌مي‌رسد باران.متن «ب» (Hypertext)داروگ / تن سبز و آبي آوا / زمين و آسمان توامانمتن «ب» (Hypertext)جاي شگفتي نيست كه متن نيما و اساشعر هر دو متن «ب» شمرده شده‌اند. زيرا متن «الف» نماد و پيام «داروگ» در مازندران است. در فرهنگ مازندران، داروگ، قورباغه درختي است كه آمدن باران (اميد) را خبر مي‌دهد.

ژنت مي‌گويد گاه متن «الف» گم مي‌شود به بيان ديگر، گاه متن «الف» را گروه اندكي مي‌شناسند و به ياد مي‌آورند. در شعر «ريزعلي» و «پرومته» كه پيش از اين گفته شد، اين ترديد وجود دارد كه همه خوانندگان اين متن، «پرومته» و اسطوره او را در ادبيات يونان ندانند. از اين روي داستان اسطوره‌يي – يوناني «پرومته» كه متن «الف» را مي‌سازد گم شده است و اين بيش‌متنيت از نوع فراموش شده به شمار مي‌آيد.

 سرشاخه چهارم، فرامتنيت(Metatextuality) بنا به تعريف ژنت «فرامتنيت رابطه‌اي است كه اغلب اوقات از آن به عنوان «توضيحات» ياد مي‌شود كه متني را به متن ديگر ارتباط مي‌دهد. بدون آن‌كه از آن نقل قول كند، حتي بعضي اوقات بدون آن‌كه از آن نام ببرد.»

آ- فرامتنيت در اساشعر گاه به شيوه توضيحاتي است كه نويسنده در پانوشت داده است:

درون اين شب ظلماني / سوسوي چراغي مرده / روشنايي شماله است.

در پانوشت آمده: شماله تكه چوبي از درختان جنگلي همچون «كرات» كه در گذشته آن را افراخته و به جاي مشعل استفاده مي‌كردند.

تا چشم مي‌بيند گودال / تا پا مي‌رود سنگلاخ / صداي سوزش شوكاي تير خورده در گوش‌هاي من / خشك مي‌ايستد / از «سنگ- چال» / تا ويترين همين مغازه! در پانوشت آمده: سنگ – چال، نام محلي با سنگلاخ‌ها و سنگ‌هاي بزرگ كه به صعب‌العبور بودن شهره است.

ب- شكل ديگر فرامتنيت در اساشعر، توضيحاتي است كه در اول كتاب درباره اساشعر، تاريخچه پيدايش آن، شيوه بيان آن، نقش و كاركرد آن و درونمايه آن آمده است.

پ- بخش ديگر فرامتنيت، به گفته‌هايي بازمي‌گردد كه درباره جلد اول اساشعر (1379) است و اساشعر(1389) را دنباله آن دانسته است.
ت- آخرين بخش فرامتنيت در اساشعر به نامیاد ديگر بومي‌نويسان مازندراني مي‌پردازد؛ مانند: «شكوفه‌هايي از ادبيات مازندران» از فتح‌الله صفاري؛ «نوج» از محمودجواد كوتنايي؛ و «نغمه‌هاي سرزمين باراني» از اسدالله عمادي. همچنين مروري از ديگر مازني‌نويسان كه در پانوشتِ پيش‌گفتار كتاب آمده است.

به هر روي رابطه بينامتني در بخش‌بندي ژنت مي‌تواند به شكل همزمان، پيرامتني
(Paratextuality) ،  فـــــــــــرامــــتـــني
(Metatextuality) يــــــا بيش‌متني (Hypertextuality) باشد؛ يا پانوشت‌هاي كتاب را هم مي‌توان فرامتني شمرد و هم پيرامتني؛ همچنين نامياد ديگر بومي‌نويسان مي‌تواند هم فرامتني باشد و هم بيش‌متني.
سـرشاخه پنــجم، سرمتــنيـت
(Architextuality)

سرمتنيت بنا به نگاه ژنت به «تمامي طبقه‌بندي‌هاي عمومي يا ماورايي، انواع گفتمان‌ها، حالت‌هاي بازگو كردن، گونه‌هاي ادبي كه يك متن از آنها سرچشمه مي‌گيرد» مي‌پردازد. ادبيات در اين راستا، خواندن ترم‌هاي ادبي است. سرمتنيت، متن‌هايي را ارزيابي مي‌كند كه به سرمتن‌هاي خود وفادارند. اين متن‌ها به چشم‌داشت‌ها و توقع‌هايي كه يك خواننده از آن متن دارد پاسخ مي‌گويند. سرمتن «البته از ژانر كلي‌تر است اما مسئله ژانرهاي ادبي در آن اهميت ويژه‌اي يافته است. چرا كه در هر ژانر، به گونه‌اي پرسش اصلي همان نظام متحد عناصر سرمتن است.»

در اساشعر با گونه‌يي از شعر غنايي روبه‌روييم كه در آن هنرمند برداشت خود را از درك يك «لحظه تصويري» بيان مي‌كند. از آن‌جا كه ويژگي بنيادي اساشعر، كوتاهي آن است، مي‌توان آن را شعر «هايكو»وار دانست. در اين‌گونه شعري، شاعر گستره دريافتي خود را در فشرده‌ترين كلمات و ساده‌ترين آن بيان مي‌كند راستي آن‌كه شاعر دريافت دروني را به خلاقانه‌ترين شيوه بيرون ريز مي‌گرداند.

در ميان گونه‌هاي ديگر ادبيات بومي مازندران و گرگان همانند دوبيتي، اميري، لالايي، موري و كتولي، نجما، حقاني، سوت‌خواني، طالبا و بومي سرودهاي گيلان، مثل شرفشاهي و چهاردانه، «اساشعر» نيز توانسته است حركت روزمره مردم را، هماهنگ با روحيه و سرشت ايشان، با كم‌ترين واژگان به خوبي نشان دهد. در اين زمينه، بيش‌ترين بار «دريافت» بر دوش خواننده است و خواننده بايد در شعر به «خوانش» برسد. از اين روي بيش‌تر تصاوير آن را نمي‌توان نقاشي كرد:

حرام بويمه : حرام شدم
اگه اينه : اگر مي‌آيي
اتّه دسّه مانقله بيار : يك بافه گندم نورس بياور
اتّه ورده : يك بلدرچين
اتّه سينه «كتولي» : يك سينه «كتولي»
حرام بويمه : حرام شدم. (ص 93)


مثال ديگر:

نا خِلفِتي : به ناگهان
پير بويمِه : پير شديم
امِه چش چش مشت آرزو : چشمانمان لبريز آرزو
امِه دس دس كورِ چنگ! : دستانمان خالي
ناخِلفِتي : به ناگهان
پير بويمه : پير شديم
جونِ سرِه!! : در حين جواني


اما از آن‌جا كه ويژگي شعر كوتاه، تصويري بودن آن است، شعرهايي كه بتوان تصوير آن را نقاشي كرد نيز يافت مي‌شود:


وچه پي دِ سالينگ : كودك برهنه پا...
وچِه نِمي : كودك نما
ويترينِ پي :  پشت ويترين
لال بِرمه كِنّهِ : لال مي‌گريد.
و يا:
ورف لاچه لاچه : برف گوله گوله مي‌بارد
لخت‌دار سرِ برسي ميوه كلاجهِ. كلاغان بر درخت عريان، ميوه‌هاي رسيده‌اند.
بخش پنجم: گفتار پاياني (نتيجه‌گيري)

اين پژوهش باور دارد كه ادبيات بومي استخوان‌بندي استواري براي ادبيات گسترده ايران است و خوانش آن مي‌تواند راهگشاي دريافت تاريخ، فرهنگ و انديشه مردماني باشد كه ژرف‌ترين احساساتشان را با ساده‌ترين واژگان بيان مي‌كنند. اين روح جمعي است كه ساده بيان كردن را در نسل‌هاي پياپي، به ايشان مي‌آموزاند. ادبيات بومي، سروده‌هايي بي‌پيرايه‌اند ميان اقوام گوناگون ايران – و شايد جهان – كه درونمايه‌هايي يكسان دارند.

از آن‌جا كه اين گزارش پذيرفته است كه هر متني بر پايه متن‌هاي پيشين شكل گرفته و در هر متني ردپايي از گذشتگان مي‌توان ديد، نوشتار پيش‌رو نخست به بينامتنيت از ديدگاه‌هاي گوناگون پرداخته سپس بينامتنيت از ديدگاه «ژرار ژنت» را بيان كرده است. همچنين پنج سرشاخه بينامتنیت را در «اساشعر» پي‌گرفته است.  اين جستار، رويكرد «ترامتنيت» در اساشعر را در تلميح به ادبيات بومي و گاه اسطوره‌يي و ترفندهاي زيباشناسي در ادب فارسي يافته است. در اين بخش، «متن مادر» براي اساشعر، رفتار روزانه مردم مازندران است.

سرشاخه دوم بينامتنيت ژنت «پيرامتنيت» است. اساشعر در چارچوب شكل ظاهري كتاب با ديگر كتاب‌هاي بازار رابطه همانندي دارد. از سوي ديگر خود كتاب، رابطه پيرامتني دروني با ناشر، نويسنده و نويسندگان ديگر يافته است. همچنين در رابطه‌اي بروني با گزارشگران و ناقدان پيوند يافته است. اين نوشتار در سرشاخه سوم «بيش‌متنيت» در اساشعر را واكاويده است. دريافت جستار بر آن است كه اساشعر با دو شيوه «دگرگوني» و «همان‌گونگي» با متن پيشين خود «هم‌ريشگي» دارد.

متن پيشين اساشعر، گاه ادبيات شفاهي و بومي مازندران است و گاه نيمايوشيج، زماني نيز ديگر بومي‌نويسان. سرشاخه چهارم «فرامتنيت» است. در اين بخش، پانوشت‌ها و حاشيه‌هاي اساشعر بررسي شد. چيزهايي كه آن را به ديگر متن‌ها پيوند مي‌زند. سرشاخه پنجم، «سرمتنيت» است. اساشعر از گونه شعر كوتاه طبري است و با ديگر بومي‌نويسان ايران، رابطه‌يي طولي دارد.  در پايان، اساشعر نيز مانند ديگر نوشته‌ها و سروده‌هاي بومي، شعر انديشه است. انديشه‌اي كه جانمايه زندگي مردم مازندران است.(mellatonline)


  • شنبه 7 آبان 1390-0:0

    شاید اشراف نا کافی به گنجینه های ادب فارسی سبب آن است که داشته هایمان فراموشمان می شود و فن تطبیق در ادبیات را به فراموشی می سپاریم . داشته هایمان فراموشمان می شود و خود را نیازمند زبان و گفتمان دیگران حس می کنیم و آن وقت هست که فقط نام و واژه «ژرارژنت » به کارمان و به نوشته هایمان اعتبار می بخشد .


    ©2013 APG.ir