...شده هفت رنگه!
-همسر راننده:با اين لباسا مي خواي بياي عروسي؟خجالت بکش!/*راننده تاکسي:مگه اين لباسا چشونه؟ده نفر آدم عقل کل نشستند اين رنگ رو انتخاب کردند،لباس فرم ما راننده هاي تاکسيه،پيراهن کرم با شلوار قهوه اي،تازه آرم سازمان تاکسيراني رو هم داره!(طنز مازندنومه)
اصل خبر:در جلسه شوراي ترافيك استانداري مازندران،به پیشنهاد دفتر شهری و شوراهای استانداری دستورالعمل یک شکل کردن لباس رانندگان حمل و نقل مسافر درون شهری و بازرسان مازندران به این ترتیب ارائه شد:
-رانندگان تاکسی های شهری: پیراهن به رنگ کرم،شلوار به رنگ قهوه ای
-رانندگان مسافربر شخصی: پیراهن به رنگ سبز روشن ، شلوار به رنگ سبز یشمی
مقرر شد برای هر 2 گروه فوق آرم سازمان/واحد تاکسیرانی روی شانه رانندگان پاگون نصب می شود.
هم چنين مقرر شد پیراهن این دسته از رانندگان هم به صورت تک جیب در سمت چپ و بالای آن اتیکت نام و نام خانوادگی نصب شود.
-رانندگان تاکسی بی سیم : پیراهن رنگ استخوانی، شلوار به رنگ طوسی. برای این دسته از رانندگان آرم سازمان / شهرداری همانند دسته بالا روی پاگون نصب و مدل لباس همانند بالا تهیه می شود.
-بازرسان سازمان/ واحد تاکسیرانی : پیراهن به رنگ سفید برفی، شلوار به رنگ مشکی.برای این دسته پیراهن به صورت دو جیب نقابدار باید تهیه شود و اتیکت نام و نام خانوادگی و عنوان بازرس سازمان/تاکسیرانی روی جیب سمت چپ نصب می شود.
همچنین آرم سازمان تاکسیرانی روی بازو سمت چپ نصب می شود و در زمستان جلیقه پاگون دار روی پیراهن باید پوشانده شود.
نکته 1:مدل شلوارها برای همه دسته ها از نوع راسته ساده و جنس شلوار در زمستان از نوع پارچه فاستونی و در تابستان از نوع پارچه نخی یا کتان تهیه شود.
نکته 2: در زمستان برای همه رانندگان ناوگان حمل و نقل مسافر جلیقه به صورت آستین بلند پاگون دار که آرم شهرداری/ سازمان روی شانه آن نصب و بر روی پیراهن پوشیده می شود و رنگ جلیقه همرنگ پیراهن فرم و جنس آن کشمیر خواهد بود.
لباس فرم برای ناوگان حمل و نقل مسافر اتوبوسرانی و مینی بوسرانی پیراهن به رنگ آبی روشن ، شلوار سرمه ای. برای این دسته از رانندگان آرم سازمان همانند دسته های قبلی داخل پاگون و روی شانه نصب می شود.در زمستان هم بالاپوش ، کاپشن سرمه ای از جنس شلوار پیش بینی شده است.
***
صحنه اول:داخل تاکسي،دور ميدان اصلي شهر:
-مسافر:آقاي راننده بفرماييد،کرايه تون رو بگيريد.
*راننده تاکسي:چه خبره آقا!؟من از کجا بيارم 10 هزارتومني شما رو خورد کنم؟مگه ما روزي چند تومن کار مي کنيم که بتونيم 5 هزاري و 10 هزاري مردم رو خورد کنيم؟
-مسافر:پول خورد ندارم آقا،هميني که هست!
*راننده تاکسي:اگه خورد نداشتي خب سوار نمي شدي!يا اول خط مي گفتي خورد ندارم،مسافر بايد وظيفه شناس باشه
-يعني شما الان وظيفه شناسي؟چرا همه اش ما بايد خورد داشته باشيم؟يه بار هم راننده داشته باشه؟
*راننده تاکسي:من که بانک نيستم،خورد داشتم تموم شد!کرايه ات مي شه 200 تومن،بقيه اش رو ندارم بدم!تازه اومدم تو خط،دخلم خاليه!(درادامه راننده فحش مي دهد،البته نه خيلي رکيک!)
-مسافر:الان تلفن مي کنم تا حساب کار دستت بياد،بذار مامورا بيان!
*راننده تاکسي:زنگ بزن آقا،کي از مامور مي ترسه؟من خودم مامورم!مثل تو روزي 100 نفر به تورم مي خورن!بزن110 بياد،اصلا 118 و 115 125 رو هم بيار!منو مي ترسونه!
-مسافر:من به 110 نمي خوام زنگ بزنم!فحش هم دادي مهم نيست!مي خوام زنگ بزنم مامور بياد که معلوم بشه چرا رنگ لباست،ست بخشنامه اي نيست! مگر نبايد پيراهنت کرم و شلوارت قهوه اي باشه؟شما خلاف بخشنامه عمل کردي.
*راننده تاکسي:اِ! شما مگه بخشنامه رنگ لباس ما رو بلدي؟مي دوني چيه؟ امروز عيال پيراهنم کرم ام رو شست،مجبور شدم زرشکي بپوشم!شما ببخشيد!
-مسافر:ابدا"!پول خورد نداشتي چيزي نگفتم،بقيه پولم رو ندادي،هيچي نگفتم،فحش دادي باز هم چيزي نگفتم،تهديد کردي مهم نبود،اما از رنگ لباس نمي گذرم،الان تلفن مي کنم گزارش مي دم!چه جسارت ها!راننده تاکسي چه حقي داره پيراهن زرشکي بپوشه با شلوار طوسي!
*راننده تاکسي:غلط کردم داداش،شما ببخشيد! اصلا: شما رو مي برم تا دم خونه تون کرايه هم نمي خوام!هر روز شما رو مفتي مي رسونم،فقط به خاطر رنگ لباسم تلفن نکنيد!ببخشيد!
-مسافر:(فحش مي دهد،کمي رکيک است!)
*راننده تاکسي:(مي خندد!)باز هم فحش بده،اصلا" بزم تو سرم،اما به خاطر رنگ لباسم زنگ نزن،تقصير عيال بود!گفتم جمعه بشوره،قبول نکرد! مي گفت جمعه مي خواد بره خونه مامانش!
مسافر در حال گير دادن و راننده تاکسي در حال التماس بود که ما نمانديم و آمديم!
صحنه دوم:در پايانه اتوبوس راني(ترمينال سابق)
-مسافر:آقا يک بليت مي خواستم براي شيراز.
*بليت فروش:اولين ماشين شيراز عصر راه مي افته،بدم؟
-مسافر:عصر؟خيلي ديره؟من بايد تا نيم ساعت ديگه راه بيفتم.کار واجبي اونجا دارم!
*بليت فروش:نيم ساعت ديگه نداريم،بليت هامون فروخته شده.
-مسافر:چه بد! تعاوني هاي ديگه بليت شيراز رو نمي فروشند؟
*بليت فروش:نه خانوم!فقط ما بليت شيراز رو مي فروشيم.
-مسافر:باز هم چه بد!حالا من چيکار کنم؟
*بليت فروش:من تنها کاري که مي تونم براي شما انجام بدم اينه که بليت عصر رو بهتون بدم،تازه اگه اونو هم فوري رزرو نکنيد پر مي شه!
-مسافر:آخه عصر به دردم نمي خوره،من بايد شب شيراز باشم،اون جا جلسه مهمي دارم،مي دونيد من استاد دانشگاه هستم و شب بايد تو کنفرانس شرکت کنم،دير به من اطلاع دادند، اين بود که مجبور شد با اتوبوس برم و بليت هواپيما گير نياوردم!
*بليت فروش:نداريم خانوم،بفرماييد!
-مسافر:هيچ راهي نداره؟
*بليت فروش:خير،راهي نداره!
-مسافر:حالا من چه خاکي تو سرم بريزم!؟تو رو خدا کمکم کنيد آقا!
*من مي گم نره،تو مي گي بدوش،جا نداريم خانوم!
-حالا زنگ بزنيد راننده،شايد يه صندلي خالي داشت!
*بليت فروش:من مي دونم جا نداره،اما باشه،يه لحظه صبر کن...(شماره مي گيرد)
-مسافر:خدا کنه جا داشته باشه!(با خودش)خدايا اگه جا داشت من قول مي دم ديگه نماز صبحم رو از هفته اي يک بار بکنمش هفته اي دوبار و قبل از 7 صبح هم بخونمش!نذر مي کنم!خدايا فقط جا داشته باشه!
*بليت فروش:شانس آوردي خانوم،يه مسافر نيومده،فقط صندلي آخر اتوبوسه!
-خدا رو شکر!اشکال نداره،تو بوفه هم باشه قبوله،فقط منو تا شيراز ببره!
*بليت فروش:اين هم از راننده اش،داره مي آد!حلال زاده بود!
-مسافر:کدوم؟اين که پيراهن سبز و شلوار قهوه اي پوشيده؟
*بليت فروش:آره،همونه،اون تا يک ربع ديگه مي ره شيراز،بفرماييد سوار شيد!
-مسافر:خيلي ممنون آقا،من منصرف شدم!
*بليت فروش:وا! واسه چي؟شما که دو ساعته داشتيد التماس مي کرديد؟!کلي نذر و نياز هم کرديد که جاي خالي داشته باشه،حالا مي گيد نمي ريد؟!عجيبه!
-مسافر:من سوار اتوبوس راننده اي که به شعورم توهين کنه نمي شم!طبق بخشنامه راننده اتوبوس بايد پيراهن آبي روشن و شلوار سرمه اي بپوشه،نه پيراهن سبز وشلوار قهوه اي!
*بليت فروش:ول کن تو رو خدا خانونم!اينا رو يه جماعت آقايون بيکار نشستند بخشنامه کردند،شما که استاد دانشگاهيد چرا اين حرفا رو مي زنيد!از شما بعيده!
-مسافر:من جلسه ام به هم بخوره و توي کنفرانس مهم شيراز نتوانم شرکت کنم،بهتر از اونه که رنگ لباس راننده ام آبي روشن و سرمه اي نباشه،يعني چي آقا!؟اين حرکت قابل تحمل نيست!من مي رم!
*بليت فروش:حالا کجا مي ريد خانوم|؟! وايستيد!عجبا!رفت!
صحنه سوم:داخل شهر،درگيري بازرس تاکسيراني با يک راننده مسافربر شخصي
-بازرس:چرا يه گوشه وايستادي و مسافر نمي بري؟
*مسافربر شخصي:ماشينم مدل بالاست،فقط دربست مي برم!
-بازرس:يعني هر کي ماشينش مدل بالا باشه بايد دربستي ببره؟پس مردم رو کي جابجا کنه؟
*مسافربر شخصي:اون ديگه مشکل من نيست،بگيد تاکسي ها ببرند!من شخصي ام!
-بازرس:چطور موقع گرفتن سهميه سوخت و گاز و اين چيزها مي گيد مسافربر عمومي هستيد اما حالا مي گيد شخصي هستيد؟من ماشين ات رو مي خوابونم!
*مسافربر شخصي:گنده تر از تو هم نمي تونه ماشين ام رو بخوابونه!من خلافي نکردم،يه گوشه ايستاده ام که دربست ببرم،تازه لباسم رو ببين،پيراهنم سبز روشنه،شلوارم سبز يشمي،طبق بخشنامه ام،اما لباس شما چي؟
-بازرس:لباس من درسته،تازه من بازرسم نه تو؛من بايد بهت گير بدم!
*مسافربر شخصي:نه خير لباس ات ايراد داره،پیراهن ات بايد به رنگ سفید برفی باشه که الان کرمه، شلوارت هم بايد به رنگ مشکی باشه که رنگ عشقه،اما سفيده.در ضمن پیراهن ات هم بايد دو تا جیب نقابدار داشته باشه،راستي اتيکت ات کو؟تو بخش نامه رو زيرپا گذاشتي آقاي بازرس!
-بازرس:حالا چون من کار دارم و بايد برم اين دفعه رو ازت مي گذرم،اما ديگه دربست نبري ها!
*مسافربر شخصي:کجا آقاي بازرس؟قرار بود گير بدي؟چي شد؟! برو لباست رو درست کن بعد بيا گير بده!(مسافربر شخصي سي دي محسن نامجو را درون پخش ماشين مي گذارد:...با من سوخته در چه کاری/دشت از گل شده هفت رنگه/دشت از گل شده هفت رنگه...)
صحنه چهارم:منزل يک راننده تاکسي
-همسر راننده:آقا زود باش لباست رو عوض کن،عروسي دير مي شه!
*راننده تاکسي:من لباس دارم ديگه،نمي بيني؟!صبح خودم اتو کردم!
-همسر راننده:با اين لباسا مي خواي بياي عروسي؟خجالت بکش!
*راننده تاکسي:مگه اين لباسا چشونه؟ده نفر آدم عقل کل نشستند اين رنگ رو انتخاب کردند،لباس فرم ما راننده هاي تاکسيه!پيراهن کرم با شلوار قهوه اي،تازه آرم سازمان تاکسيراني رو هم داره!
-همسر راننده:يعني تو با اين پیراهن کرم و شلوار قهوه ای مي خواي بياي عروسي؟!
*راننده تاکسي:آره!لباس فرممه،شايد تو راه بازرسي،کسي گير بده،با همين لباس بيام بهتره!
-همسر راننده:برو دوش بگير،لباست رو عوض کن،برات پيراهن رنگ استخواني و شلوار طوسي گذاشتم بپوش!
*راننده تاکسي:(مي خندد)آخه خانوم،اون لباس براي راننده هاي تاکسي بي سيمه،اونا بايد پيراهن رنگ استخواني و شلوار طوسي بپوشند!
-همسر راننده:همين يه دست لباست اتو زده بود!کت و شلوارت که کثيفه نشستمش.اصلا" مي خواي اسپرت بپوشي؟
*راننده تاکسي:اسپرت؟نه بابا! چون با تاکسي خودمون مي ريم عروسي بايد لباس فرم بپوشم!
-همسر راننده:پس خودت برو!من باهات نمي آم!
*راننده تاکسي:حالا قهر نکن!مي گم اون لباسي که آماده کردي رو بيار بپوشم،با آژانس مي ريم،من تاکسي خودمون رو نمي آرم!
-همسر راننده:مردم چي مي گن؟نمي گن خودشون ماشين دارند و اون وقت با آژانس مي آن؟
*راننده تاکسي:حالا مي گي چيکار کنم؟با همين لباس فرم بيام؟
-همسر راننده:تو آخرش با اين کارات منو مي کشي!برو لباست رو عوض کن با آژانس مي ريم!من فقط دستم برسه به اوني که اين رنگ لباس بي خود رو براتون درست کرده ،حاليش مي کنم!
*راننده تاکسي:اگه دستت بهش رسيد از طرف من هم حاليش کن!من خودم هم خسته شدم از بس هر روز يک رنگ لباس پوشيدم! افسردگي گرفتم!
***
طنزهاي پيشين مازندنومه را در اين نشاني ها بخوانيد:
-الو...من فلانيم! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12212
-من به مجلس مي روم http://www.mazandnume.com/?PNID=V12221
-ميان کاله حق مسلم ماست! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12336
-استاندار در روز خبرنگار امسال کدام خاطره اش را تعريف مي کند؟ http://www.mazandnume.com/?PNID=V12425
-خبر بيارها و خبرنگارها و مديرمسئول شون! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12457
-"خاتون" شعر ما 5 حرف داشت،اما حرف نداشت! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12496
-دکتر نامزديان وارد مي شود! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12539
- در شورخانه مبارکه چه خبر است؟! http://www.mazandnume.com/?PNID=V12636
-از دفتر خاطرات يک موج سوار http://www.mazandnume.com/?PNID=V12721
-زنگ ترويج http://www.mazandnume.com/?PNID=V12764
- يکشنبه 8 آبان 1390-0:0
حالا كه ديديم مدير كل شهري استانداري قراره بره رفت روي لباس راننده ها هم دستورالعمل تهي كرد. اين هم يادگاري مي مونه هر چند دير بود.
- يکشنبه 8 آبان 1390-0:0
من اين کار نامجو را که با شعر نيمايوشيج خوانده و البته دست کاري اش کرده گوش دادم.خوشم نيامد
- يکشنبه 8 آبان 1390-0:0
گوشه و کنایه خوبی زدید!!بعضي ها انگار مشکل ترافیک مملکت رو حل کردند حالا مي خواهند رنگ لباس تجويز کنند!