برداشت دوم
نام اوستایی گیلان و مازندران یعنی ورنِ هم معنی سرزمین خوشگذرانی است-جواد مفرد کهلان،پژوهشگر ايران باستان
نگارنده قبلاً مطابق لغات اوستایی ریشه مازندران مزن (مز زن=زن بزرگ سالار) یا مئذن (جایگاه خوشی) و مئثن- دارَ (میهن درختان، بهشت) گرفته است،چه طبق کتب پهلوی و اوستا و شاهنامه فردوسی در داستان اسطوره ای سفر کیکاوس (خشثریتی سومین پادشاه ماد) از سمت کوه کرکس (ارزیفیه اوستا) در ناحیه کاشان به مازندران آن را بیشتر به معنی مئذن (بهشت و جنگل و باغ بهشتی) می گرفته اند و شهر قزوین را به مناسبت واقع بودن بر سر راه مازندران و گیلان دروازه بهشت می نامیده اند.
جالب است که نام اوستایی گیلان و مازندران یعنی ورنِ هم معنی سرزمین خوشگذرانی و افزار خوشگذرانی و پوشیده از جنگل را می دهد. لذا دو اصطلاح اوستایی دروگونت های ورنه و دئوه های مزنی را در اصل می توان به معانی سرزمین جنگلی خوشگذرانی گرفت یعنی صفات اوستایی دروگونت و دئو (به ظاهر فریبکار، دیو) را در این باب از تحریف دائورو یعنی درخت نتیجه گرفتند.
گرچه کلمه دیو بدین شکل آن را در این باب می توان در اساس یادگار لشکرکشی آشوریان به شهر آمل مازندران و همچنین شکل وحشتناک الهه بومی ببر/ پلنگ وش گراز خوار ایشان (=کاسپی) شمرد که تصویرش بر روی جام زرین معروف مارلیک دیده می شود.
بر پایه این فرض دوم نام مازنی- دئوه- ان یا مازنی-دئوه-ران به معنی سرزمین الهه بزرگ دیو شکل خواهد بود. همین برداشت اخیر مرا به نتیجه گیری جدیدی در این باب رهنمون کرد:
نتیجه گیری جدید این است که منظور از کاسپی یعنی گراز خوار، نه خود مردم این منطقه بلکه ببرهای گراز خوار این ناحیه بوده اند یعنی کاسپی نام بومی ببر در مازندران بوده است و از کاسپییانه معنی سرزمین ببران گراز خوار اراده می شده است.
چنانکه گفته شد نام مزن به صور مئذن و مئثن به معنی جایگاه خوشی و جایگاه جنگلی را می داده است.
بنابراین در مجموع از مازندران مفهوم این معنی کلمه ي مئذنه در مورد خود آشوریان با مفهوم نام پایتخت آنان یعنی نینوا (یعنی شهر رفاه و آسایش) مطابق می شده است.
بنابراین وجه اشتراکی در معنی نام مازندران و شهر نینوای آشوریان وجود داشته است که از زمان لشکرکشی آشوریان حدود سال 668 پیش از میلاد به مازندران این دو معنی به هم رسیده اند: لشکریان آشوری به سرداری رئیس رئیسان شانابوشو برای تسلیم خشتریتی (کیکاوس) که پایتختش را در مقابل تهاجم آشور از کاشان بدان سوی البرز به شهر آمل انتقال داده بود، حمله ور شده بودند. اما در زیر حصار شهر آمل مازندران گرفتار حمله ببر مازندران آترادات پیشوای مردان (سکائیان آماردی) یا همان گرشاسپ/ رستم (هر دو به معنی بر افکننده ستمگران) و سپاهیان آماردیش واقع شده و قتل عام گردیدند و ابر قدرت برده داران آشوری اولین شکست بزرگ تاریخی و بسیار تلخ خود را از دست آماردان (تپوریان/ مازنها= جنگجویان) و مادها تجربه نمودند و مردم ایران اولین پیروزی بزرگ خود و تشکیل اولین دولت نیرومند خود در فلات ایران را در تاریخ تجربه کردند.
لابد این معنی کلمه مئذنه به همراه سنت مادرسالاری طبریان (مز-زنی) و سگپرستی کادوسیان (ماز- سونی) نام مازندران و مزنی/مزنه (مز-زنه) اوستا را پدید آورده است.
چنان که می دانیم فردوسی در شاهنامه به هنگام شرح حماسه پیروزی بزرگ ایرانیان (مادها و آماردان) بر دیوان مازندران (آشوریان مهاجم به مازندران) از مازندران بسان بهشت روی زمینی یاد کرده است.
نظر به روایت استرابون از سنت زن سالاری تپوریان و مجسمه های الهه بزرگ که از مازندران و گیلان به دست آمده است اصل همچنین با مفهوم مز زن یعنی پرستنده الهه بزرگ و زن سالار بوده است.
برای نام کاسپی نیز می توان دو وجه اشتقاق قائل شد: کاس-پیا یعنی یعنی سرزمین گراز خوار (سرزمین ببر) و کا- سپی یعنی سگپرست که از این میان کاس-پی گراز خوار با توجه به نام وهرکانه (گرگان، در اصل به معنی محل گراز=وهرز به هر حال همچنین محل گرگ=وهرک) اصیل می نماید.
گرچه به ظاهر به نظر می رسد کاسپی بعداً به معنی سگ پرست و نیز به معنی کبود جامه (کاس- پو[ش]) هم گرفته می شده است که این دومی در عهد اسلامی نام ولایت سمت بین بهشهر و گنبد کاوس یعنی سرزمین کاسپیان قدیم بوده است چون نویسندگان یونان باستان خبر از سگ پرستی مردمان جنوب دریای خزر داده اند. ولی در این باب نام کاتوزیان گیلان مرکب از کات-اوژی سگ پرست بیشتر محق داشتن این معنی است.
قسمتی از اسطوره وسوسه شدن کیکاوس برای رفتن به مازندران؛ در واقع فرار کیکاووس (خشثریتی، سومین فرمانروای ماد) از دست آشوریان به شهر آمل مازندران و سرانجام نجاتش توسط رستم (آترادات پیشوای آماردان):
چو کاووس بگرفت گاه پدر مرا او را جهان بنده شد سر به سر
همان تخت و هم طوق و هم گوشوار همان تاج زرین زبرجد نگار
همان تازی اسپان آگنده یال به گیتی ندانست کس را همال
چنان بد که در گلشن زرنگار همی خورد روزی می خوشگوار
یکی تخت زرین بلورینش پای نشسته بروبر جهان کدخدای
ابا پهلوانان ایران به هم همی رای زد شاه بر بیش و کم
چو رامشگری دیو زی پردهدار بیامد که خواهد بر شاه بار
چنین گفت کز شهر مازندران یکی خوشنوازم ز رامشگران
اگر در خورم بندگی شاه را گشاید بر تخت او راه را
برفت از بر پرده سالار بار خرامان بیامد بر شهریار
بگفتا که رامشگری بر درست ابا بربط و نغز رامشگرست
بفرمود تا پیش او خواندند بر رود سازانش بنشاندند
به بربط چو بایست بر ساخت رود برآورد مازندرانی سرود
که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گلست به کوه اندرون لاله و سنبلست
هوا خوشگوار و زمین پرنگار نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون گرازنده آهو به راغ اندرون
همیشه بیاساید از خفت و خوی همه ساله هرجای رنگست و بوی
گلابست گویی به جویش روان همی شاد گردد ز بویش روان
دی و بهمن و آذر و فرودین همیشه پر از لاله بینی زمین
همه ساله خندان لب جویبار به هر جای باز شکاری به کار
سراسر همه کشور آراسته ز دیبا و دینار وز خواسته
بتان پرستنده با تاج زر همه نامداران به زرین کمر
چو کاووس بشنید از او این سخن یکی تازه اندیشه افگند بن
دل رزمجویش ببست اندران که لشکر کشد سوی مازندران
- يکشنبه 9 مهر 1391-0:0
خدایا تمام مسلمین اسلام را شفای عاجل عنایت بفرما!
صلوات - يکشنبه 21 اسفند 1390-0:0
این نوشته هم، مانند دیگر نوشته های این شخص، بدون منبع ، بی اساس، جعلی و ساختگی و به دنبال اهداف خاص و شوم ضد ایرانی است. در واقع تلاش وی ایجاد جای پا برای تاریخ پانترکان در مازندران و سرقت نمادها و نامهای اصیل مازندرانی است. تاریخ باستان بدلیل عدم سکونت ترکان در قلمرو ایران باستان، چیزی درباره آنها در ایران ندارد، برای همین آنها همواه بدنبال تاریخ سازی بودند. مینورسکی شرق شناس بزرگ روس می گوید: هر جا ابهامی در تاریخ وجود داشته باشد، دست ترکان برای تصاحب آن دراز است. حالا مازندران با تاریخ و اسطوره های بسیار کهن و شگفت انگیز و فراوان، را هدف قرار داده اند. اگر دور اندیش نباشیم و فریب ظاهر آرایی نوشته های امثال این اشخاص را بخوریم، در آینده چیزی جز حسرت نصیبمان نخواهد شد. جاویدان و سربلند باد ایران و مازندران ایران
- يکشنبه 30 بهمن 1390-0:0
هوالعزیز
یکشنبه 30/11/90 - – 26/03/1433(26 ربیع الاول 1433) - 19 فوریه2012(19/02/2012) - ساعت : 12:24 ب.ظ
« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(اعراف - 179)
هرمز جان! اصلا حساب این موارد نیست عزیزم. آخور و «استوره مر» و قاطرچی و میرآخور و اینها رو نجور که به زحمتش نمی ارزه که هیچ، دست و پا گیرتم میشه تی بلا می سر! – فدات شم، حکایت احسن قصه های من، همان کرباسی است که سر و تهش از تو همین کتب و منابع معرفی شده - یکیه! خب؛ حالا اگه شما طلبه ش نیستی، اینقدر زیر و رو نکش جانم، زیر و رو نکش عزیزم، زیر و رو نکش تصدقت! - بازی رم خرابش نکن. بعض اوقات آدمیزاد، سایه ی خودشم با تیر و تبر «ضرب ضربا» میکنه، تا چه رسد به حقایق مکتوب و موثق تاریخی و . . .
برادر من! با بیان این روایات مستند، قصد سرقت و جعل که نداشتیم، اسباب مشغله ی فکری کسی رو هم ازش نگرفتیم(نه خانی اومد، نه خانی رفت.). فقط خواستیم چیزایی رو که دیدیم و خوندیم، عرضه کنیم. حالا اگه شما را مقبول نیافتاد، بکش پشت دوری و یه لیوان ترکی آب خنکم روش و بعدشم مستحب که با خودت تنهایی زمزمه کنی : «تقصیر دله، گناه من نیس.» یاد نعمت نفتی و دستمالو بالای سرت بچرخونو و . . .، بخیر. ببین با این یادداشت جنابعالی سر از کجاها درآوردیم! از توبره گفتی و . . . - راسیاتش؛ توبره هم توبره های قدیم، که هر کدومشون یه آخورم کنارش تعبیه شده بود. چون امروزه روز، اجتماع نقیضین - بفهمی نفهمی یکمی شده نرخ زعفرون که به خورد «بل هم اضل» هم نمتن.(نمیدهند)
حالا اگه یکه زیاد گفتیم و شنیدید، پاک حلالمون کنین و با همون «آب نطلبیده که نشونه ی مرادم نیس»، سر بریده رو نیزه ایش کنین تا بریم بازار شامو ببینیم هنوزم بغداد حاجی خرابه یا خیر؟! - جمعه 14 بهمن 1390-0:0
صادقی مرشت : گیلان و مازندران متعلق به ایران است و قرار نیست به نام کسی از جمله علیف و مهربانوا ... سند بخوره! حالا کاملا معلومه سر کی تو آخور کیه!
- دوشنبه 3 بهمن 1390-0:0
هوالعزیز
دوشنبه 03/11/90 - 23 ژانویه2012(23/01/2012) - ساعت : 03:35 بامداد
لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ(لقمان - 6)
سخنان بيهوده، مردم را از روى نادانى، از راه خدا گمراه سازند. - چهارشنبه 28 دی 1390-0:0
مرشت! منظورت از وقایع 21 آذر 1325، آزاد سازی آذربایجان پس از خیانت پیشوری نوکر استالین است. درست حرفت رو بزن. عنایت الله رضا از فرماندهان تجزیه طلبان تحت رهبری پیشوری خائن بود. و به شوروی فرار کرد.قصد آنها جدایی آذربایجان و چسباندن آن به اران و شیروان و نخجوان بود که قبلا از ایران جدا شده بود.
- چهارشنبه 28 دی 1390-0:0
ضعف خاتمی از هر لحاظ مشهود است.
در دوره خاتمی نه تنها دستور داد دریای مازندران را در ایران فقط و فقط خزر! بنامند که حیدر علیف ناراحت نشود . بلکه 3 سال تحقیقات هسته ای ایران را متوقف کرد. در دوره او ایران را محور شرارت نامیدند. و درباره حق سهم 50 درصدی ایران از دریای مازندران وارد مذاکره شد و سهم 20 را پیشنهاد کرد!
ویلاسازی و تخریب طبیعت مازندران در دوره او شدت گرفت. - چهارشنبه 28 دی 1390-0:0
پاینده باد ایران - پاینده باد مازندران ایران - پاینده باد کوه دماوند مازندران - پاینده باد دریای مازندران
- چهارشنبه 28 دی 1390-0:0
مرشت! برگرد سر شغل اصلی ات امور تربیتی. مازندران نیازی به امثال تو نداره. برو سر دهاتت مرشت ، گردشگری راه بنداز! تعصب ترکی خزری ات به درد اینجا نمی خوره
- يکشنبه 25 دی 1390-0:0
هوالعزیز
1 - يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ. (سوره مبارکه حجرات، آیه شریفه 13)
2 - الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ ۖ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ(سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 146)
جناب آقای کهلان منفرد بنده به نوبه خود متأسفم که هرکه حرف حق میزند میشود پان ترک من نمی دانم سرت به کدام آخور بند است ولی امیداورم از توهین به قومیت ها روزی پشیمان شوی( نکنه مازندران و گیلان را هم میخواهی به نام کردها سند مالکیت جعل کنی) در ضمن من راجع به آذربایجان گفتم نه کردستان
در ضمن اسامی و کلمات در زبانهای مختلف معانی مختلفی دارد به عنوان مثال از كرده میپرسن ملکول چیست؟
میگه: ترکیبی است از مِل و کول
کاش جوابی که داده بودید را هم مینوشتی "که چون هوری ها کله تحت بودند از این نظر به کردها شباهت داشته اند" خیلی ببخشید مگر شما هوری ها را دیده بودید در ضمن پرت و پلا گویی و یا به قول خودتان خزعبلات نویسی شایسته خودتان است من که مقالات شما را در حد یک جوک باور دارم نه بیشتر جناب آقای جواد مفرد کهلان،پژوهشگر ايران باستان (باستان=150 سال اخیر) - دوشنبه 19 دی 1390-0:0
هوالعزیز
پاسخ ششم
دوشنبه 19/10/90 - 09 ژانویه2012(09/01/2012) - ساعت : 18:54 شب
. . . لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ(سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 146)
تو که خود خال لبی، از چه گرفتار شدی؟!
امروزه روز مشکل تفکرات خیلی از ماها و از جمله جنابعالی، بروز عملی و علنی مفهوم صریح آیه ی مبارکه ی فوق الاشاره است. نه حرف و حدیث فقه و اصول و کفایه و تقلید و مقلد و نه اشاراتی که رفتید. بل(بلکه)، عزیز دلم - « گفتا تو خود حجابی، ورنه رخم عیان است!»
هر چند دانم که این نحو برداشت و تامل و تفکر بزرگواری به مثل شما، کار و بارمان بفهمی نفهمی همچی ملس، شده حکایت همان «اسب عصاری» و «دور تسلسل» و «آب در هاون کوبیدن» و النهایه «تف سر بالاست!» - خب وقتی نمی توانید و یا نمی خواهید استنادی که من کردم را خوب بخوانید و خوب دریابید، حال و هوای «سال زور سیزده ماهه!» جاری می شود و فعلا هم کاریش نمیشود کرد تا به وقت و زمان خودش به نوک دماغ(بینی) برسد و قابل رؤیت و دریافت باشد و مقبول بیافتد. و اگر هم چنین نشد، کمی با خودتان خلوت کنید و مجددا به این بیانات بسیار ساده ی دکترعلی اردشیر آملی لاریجانی در اولین گردهمایی ساروی های مقیم مرکز طی پنجشنبه شب مورخه 20/10/86 در سالن کوثر مجتمع اداری مالی سازمان صدا و سیما و در حضور 300 نفر از افراد و شخصیت های مؤثر مازندران، چنین بیان نمود که : «استان مازندران با وجود نیروهای با فکر و شجاع، نباید دچار عقب ماندگی می شد.»
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
آن چه مهم است نیت است کسی که نیتش درست است با یک ساعت مطالعه به کلی معارف می رسد و الا هرچه قدر هم تلاش کند با ابزار، کامپیوتر و اینترنت به نتیجه نمی رسد.
و اما آخر دعوانا . . .
مرکز دائرة المعارف بزرگ ایرانی(مرکز پژوهش های ایرانی و اسلامی)( www.cgie.org.ir) - مؤسسهای علمی ـ پژوهشی است که در اسفند ماه 1362 به منظور تدوین و انتشار دانشنامههای عمومی و تخصصی و کتب مرجع در ابعاد مختلف معارف بشری به ویژه فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی بنیاد نهاده شد
دکترعنایت الله رضا مدت24سال مدیر بخش جغرافیا و عضو شورای عالی مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی بود و131مقاله تالیفی در رشته های تاریخ دوره ساسانی و آسیای مرکزی داشت.
دکتر عنایت الله رضا18خرداد 1299در محله بادی الله رشت در خانواده روحانی و اهل علم و سیاست، دیده به جهان گشود و طی روز جمعه 18/04/89 در 91 سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. برادر وی دکتر فضل الله رضا دومین رییس دانشگاه صنعتی شریف بود.
وی دیپلم خود را از دبیرستان دارالفنون اخذ و در دانشکده افسری و نیروی هوایی دوره خلبانی هواپیماهای جنگی را با موفقیت تمام کرد.
به دلیل فعالیت های سیاسی در سال1324دستگیر و برای مدتی تبعید بود.
دکتر عنایت الله رضا در پی وقایع 21 آذر 1325 به همراه اعضای خانواده جلای وطن کرد و به شوروی رفت جایی که دکترای خود را در رشته فلسفه اخذ کرد.
پس از پیروزی انقلاب از طرف وزیر وقت علوم به سرپرستی دبیرخانه کنگره ایرانشناسی منصوب شد و تا سال 1359 در همین مکان کار کرد.
با حمایت های شهید مطهری، در موسسات دانشگاهی از جمله دانشگاه امام صادق (ع)، دانشکده روابط بین الملل وزارت امور خارجه و پژوهشگاه علوم انسانی تدریس کرد.
روند بحث و نوع سخن در این گفتار، می طلبد که از پرداختن به مسائل حاشیه ای چون «تقلید» و «دین» و «مرجعیت»، کوتاه بیائید. چون متهم به حقیقت گریزی آلوده به تعصب منبعث از ملیت گرایی می شوید. که البته حرجی هم برای فاعل و موجد چنین «مفری» نیست و کاریش هم نمی توان کرد. البت، رد و قبول این اقاویل هم توفیری در موجودیت واقعیت توام با حقیقت ندارد. شما بفرمائید : «لکم دینکم ولی دین» و خودتان را راحت کنید.
مطلب ذیل را که برایتان بازگو نموده ام، بدون کم و کاست از میان نوشته ای از مرحوم دکترعنایت الله رضا که از اعضای « مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی – مرکز پژوهش های ایرانی و اسلامی» بودند که در نشانی اینترنتی(http://www.cgie.org.ir/showbuilderB.asp?id=389) موجود می باشد :
خزر نام مناسبی نیست - دکتر عنایت الله رضا
مرکز دائرة المعارف بزرگ ایرانی(مرکز پژوهش های ایرانی و اسلامی)( www.cgie.org.ir) -
http://www.cgie.org.ir/showbuilderB.asp?id=389
تاریخ و نام دریای شمال ایران در گفت وگو با دکتر عنایت الله رضا
اقوامي كه در اطراف اين دريا زندگي ميكردند به علت محدود بودن ارتباطات و عدم شناخت جغرافيايي از جهان و محيط اطراف خود نام اين دريا را به نام خود و مردم قوم خود ناميدند.
بله. در سال ١٣١٦ عدهاي براي خوشامد رضاشاه گفتند اسم اين دريا را درياي مازندران يا طبرستان بگذارند. در حالي كه آن مازندران تاريخي اصلا اينجا نبود. آن مازندران واقعي نزديك هند است و امروز هم ديگر وجود ندارد.
در زمان رياست جمهوري آقاي خاتمي هم دستور دادند اسم اين دريا، خزر و كاسپين باشد.
حسن ختام عرایضم از حافظ شیرازی :
«فلک به مردم نادان دهد زمام امور - تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس» - شنبه 17 دی 1390-0:0
شما به سلیقه عالمان و معممان و حوزه ای هاحرف می زنید و الحق منبری حرف زدن و هوش و ذکاوت این کار را هم دارید . البته ( بقول شما البت ! ) با عرض معذرت نکته ای هست ،مقلد بودن ،امری مرسوم در علوم دینی و اخلاقی است . بنده هم چون شما معتقدم افراد متدین اگر اجتهادی در موضوعات دینی ندارند بهتر است که مقلد باقی بمانند . امامطالبی که اینجا هست، کند و کاو در زمینه های تاریخی و علمی ، (ساینس ) اند . در اینگونه موارد مرجعیت و تقلید در کار نیست و مطرح نمی شود و نباید هم مطرح شود . جنابعالی گاهی از مرجعیت آقای خاتمی و گاهی هم از مرجعیت آقای رضا در تاریخ و در مورد نام دریای شمال ایران صحبت می کنید و مخاطبانتان را به تقلید ار این آقایان دعوت می کنید . این پذیرفتنی نیست و حرف هایتان را یکجانبه نشان می دهد. در مورد نام دریای مازندران شما، یک سویه مطلب را گرفته اید و ول کن ماجرا نیستید . اگر مایلید ، بفرمایید و تحلیلی مستقل و علمی از موضوع ارائه نمایید یا اگر قادر به این کار نیستید لا اقل حرف های موافقان و مخالفان را با حفظ بی طرفی در کنار هم بگذارید و به خوانندگان نشان دهید تا خوانندگان خود داوری کنند . در غیر این صورت بهتر است صحبتی نکنید . در صورتی که تعصب به خرج دهید ، واضح است سوی مقابل ، با زبان تعصب به شما پاسخ خواهد داد همانطور که با نویسنده مقاله این کار را کرده اند . موفق باشید .
- جمعه 16 دی 1390-0:0
هوالعزیز
1 - يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ.
(سوره مبارکه حجرات، آیه شریفه 13)
2 - الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ ۖ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ(سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 146)
اینکه امثال جنابعالی، بالقوه یکی از مصادیق بارز « لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ » می توانی باشی، حرفی نیست. که البته دانم که از بس لجوج و خرده پول معلوماتت زیادی سر و صدا می کند، صد تا مثل من و 124000 پیغمبر رو هم کفن کنید، دست از این لاک چسبنده ی ناآگاهی و یا این آگاهی کم عمقت بر نمی داری. البت(البته)، حتما می دانی که نه برای امثال جنابعالی حرجی است و نه برای امثال من مایه ی حیرانی و تعجب. ولی خوش تیپ جان، اقلا وقتی این کلمات رو از دهان خوش خیمت بیرون می ریزی و این همه انرژی هدر می دهی، دنبه ات را هم به سبک و سیاقی نشان بده که امثال من سرگشته هم، دو لقمه حرف حساب کاسب باشیم. خوش انصاف، «مرشت» که از توابع اردبیل نیست، بل(بلکه) از توابع سنجبد خلخال می باشد. با این همه که خودت رو هلاک کردی و «نسب» را با «ص» نوشتی، ولی باور کن همینجوری یک پا «گجت» هستی و مطمئنم برا(برای) امثال «جیمز باند»(007) و «موسیو پوآرو» و «ننه مارپل» و «شرلوک هولمز» و «چارلز غلامحسین» و خیلیای دیگه، میتوانی کلاس جبرانی ضمن خدمت دایر کنی! البت(البته) هنوز سازمان هایی که دربدر بدنبال مغزهای فراری هستند، از وجود و نخبگی شما مطلع نیستند وگر نه تا الآنه درب و پنجره ی سالم برا این مملکند(مملکت) باقی نمی گذاشتند.- و اما من «ثقلت موازینه» هم در اول فروردین سال 1334 در بیمارستان فرح آن زمان که در نزدیکی همان باغفردوس مولوی واقع است، متولد شدم. در دبستان شهاب الدوله و کوروش کبیر واقع در میدان غار و خیابان دروازه غار(میدان و خیابان شهید هرندی) دوران ابتدایی و در دبیرستان فرخی(مقابل کلانتری 16 باغفردوس مولوی) دیپلم طبیعی رو گرفتم و دوران سربازی رو ابتدا در پادگان لشگرک تهران و سپس با درجه گرهباندومی وظیفه رو تا سال 56 در پادگان آموزشی «01 کادر» منطقه افسریه تهران گذروندم و سپس مدتی کار در کمیته پزشکی جهاد شهر تهران و بعدشم استخدام در امور تربیتی مناطق 12 و 16 شهر تهران و در سال 79 هم با اجبار همسرم علیرغم مخالفت سه فرزندم، به پایلوت گردشگری مازندران نقل مکان نمودیم. و اما اگر کمی با محتوای آیه ی اول آشنا باشی، خداوند، تنوع قبائل و طوائف را برای شناخت مردمان قرار داده است. و صد البته بعض این قبائل، در عمل می شود قبیله ی بنی امیه و تاریخ را به خون می نشاند و بعضی هم می شود قبیله بنی هاشم و آن همه نمونه و استوانه انسان متعالی تحویل جامعه و تاریخ می دهد! حالا به شما توصیه می کنم برا اینکه سواد و معلوماتت برود بالا، قدری هم به همان اندازه که چنته ات را در شناخت «مرشت» عرضه نمودی، در خصوص «تاپوران» و «تپورستان» و اخلاق و رفتارشان و اینکه آیا شاخصه های رفتاری شان هنوز به مثل میخ سرکج در سرزمین باصطلاح شما «تبرستان»، باقی مانده یا نه؟، تحقیق و تفحص کن تا از این همه شدت عصبیتت کاسته شود و قابلیت عرضه ی افکارت را داشته باشی.
مخلص کلام هم اینکه در پشت «باغفردوس مولوی» تهران، چیزی یا کسی قایم نشده، بلکه فقط و فقط من آنجا متولد شدم و قد کشیدم و مع الاسف هم نمی توانم برا خوشامد و یا التیام درد ناکجا آبادت، دروغ سر هم کنم و به جنابعالی بگویم که متولد مثلا «چـ . . . بلاغ تپه» هستم. یقین بدان اگر هم بگویم، هیچ درد و زخم و کینه ی مزمنی از شما فرو نمی نشیند! کمی راحت باش و به این موارد بدوی آویزان نشو. بحث ما یک مکالمه ی مستند تاریخی است که به دنبالش تاثیرات و باقیات خوش خیم و بد خیم فرهنگی را یدک می کشد. که هذالیوم به آن توسعه می گویند. حالا اگر جنابتان دچار صرافت تحقیق در مورد «مرشت» یا هر جای دیگر از این ملک شده ای، بسم الله! اگر سواد و علاقه اش رو داری و وسط معامله اشکت در نمیاد، شروع کن تا من و امثال من هم مستفیض بشیم. ولی اگر حرفی برا(برای) گفتن نداری، خاموش باش تا قدر و قیمتت افزون شود.
دکترعلی لاریجانی طی پنجشنبه شب مورخه 20/10/86 در اولین گردهمایی ساروی های مقیم مرکز، در سالن کوثر مجتمع اداری مالی سازمان صدا و سیما و در حضور 300 نفر از افراد و شخصیت های مؤثر مازندران، چنین بیان نمود که : «استان مازندران با وجود نیروهای با فکر و شجاع، نباید دچار عقب ماندگی می شد.» - من هم به عنوان یک فرهنگی بازنشسته با 56 سال سن، وقتی در این منطقه زندگی می کنم، حق دارم راجع به تاریخ و فرهنگ این مکان تحقیق کنم و مطلب بنویسم. و این رفتار شامل هر مکانی می شود که در آن زندگی می کنم.(مازندران – اردبیل – تهران - . . . )
حسن ختام عرایضم از قول شیخ اجل سعدی : «عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم درگذراند، که هر دو طرف را زیان دارد. هیبت این کم شود و جهل آن مستحکم.» - يکشنبه 11 دی 1390-0:0
تو اصل و نصبت بادت رفته ولی من به یادت می آرم. مرشت دهی در اردبیل . چرا خودتو پشت باغ فردوس مولوی تهرون قایم می کنی. تعصب خزری پانترکی و نفرت رو آوردی اینجا که چی؟؟ دنبال چی می گردی؟
- يکشنبه 11 دی 1390-0:0
هوالعزیز
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ ۖ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ(سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 146)
«کساني که کتاب آسماني به آنان دادهايم، او «پيامبر» را همچون فرزندان خود ميشناسند، «ولي» جمعي از آنان، حق را آگاهانه کتمان ميکنند!»
وقتی دقت می کنم می بینم زمانی که تاپوران ها در این منطقه ساکن شدند، نام این دریاچه و حتی این منطقه را «تاپورستان» یا «تپورستان» نهادند. بعد آورده اند که اقوام خزرها آمدند و نام این دریاچه را «خزر» نهادند. بعد اقوام کاسی ها هم وقتی در این منطقه ساکن شدند، نام همین محل را «کاسپین» گفتند. حالا قوم «مازنی»ها کی آمدند و چطور شد، که این منطقه را تاریخ بر حسب «سال زور سیزده ماهه!»، مازندران نامیدند؟! را آنهم زبان مرحوم دکتر عنایت الله رضا(از مرکز دائرة المعارف بزرگ ایرانی یا مرکز پژوهش های ایرانی و اسلامی)( www.cgie.org.ir) می خوانیم که - اقوامي كه در اطراف اين دريا زندگي ميكردند به علت محدود بودن ارتباطات و عدم شناخت جغرافيايي از جهان و محيط اطراف خود، نام اين دريا را به نام خود و مردم قوم خود ناميدند. بله. در سال ١٣١٦ عدهاي براي خوشامد رضاشاه گفتند اسم اين دريا را درياي مازندران يا طبرستان بگذارند. در در زمان رياست جمهوري آقاي خاتمي هم دستور دادند اسم اين دريا، خزر و كاسپين باشد.
پس فراموشمان نشود که : «سال زور، سیزده ماهه!»
ولی خب(خوب)، «هر درب نویی یه جیرجیری داره!» که به همین سبب؛
دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد – نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد.
نشانی محل سکونت : بابلسر – خیابان امام زاده ابراهیم- کوچه شهید آقاباباپور – کوچه شهید جعفری – شماره 26 –
همراه : 09101002475 – نمابر(فکس) : 5250969 - 0112
اهل تهران(باغفردوس مولوی) – مع الاسف فعلا ساکن شهر بابلسر(باصطلاح پایلوت گردشگری استان مازندران)
- چهارشنبه 7 دی 1390-0:0
دریای تبرستان از قرن هفتم هجری قمری بعد از حمله مغول دریای مازندران نامیده شد. دریای مازندران در آنندراج و همچنین در انجمن آرای ناصری (که حدود 200 سال پیش نوشته شده) عینا بصورت دریای مازندران آمده است. در نقشه ها و نوشته های روسی قرن دوازدهم میلادی هم این دریا مازندران خوانده شده است. بنابراین در واقع این دریای تبرستان یا دریای مازندران است که از حدود 250 سال پیش، تلاش برای تغییر نام آن به خزر در حال انجام است. چنانکه حتی ترکان سلجوقی به آن دریای جبال می گفتند(جبال به عربی کوه است و شامل گیلان و مازندران و گرگان می شده). شاهنامه گرانسنگ فردوسی بزرگ، از این دریا به نام دریای گیلان یاد می کند. نام ایران باستانی این دریا، تبرستان، کاسپین، هیرکانی و کمرود است. نام های دیگری چون دریای ساری دریای آمل دریای آبسکون دریای گرگان و دریای استرآباد نیز وجود دارد. در هر صورت دریای مازندران نام ایرانی و کاسپین نام بین المللی این دریا است.
- يکشنبه 4 دی 1390-0:0
هوالعزیز
یکشنبه 04/10/90 - 25 دسامبر2011(25/12/2011) - ساعت : 04:36 بامداد
يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ.
(سوره مبارکه حجرات، آیه شریفه 13)
سلام عزیزم – سلام جانم – سلام تصدقت. اوقات عالی انشاءالله سبحانه و تعالی، متعالی
عارضم به حضور انورتان که طرح مورد نامگذاری دریاچه مازندران بنا بر خوشامد رضاخان قلدر مازندرانی در سال 1316، از سوی مرحوم دکترعنایت الله رضا(از مرکز پژوهش های ایرانی و اسلامی) بوده و من هم نقل قول یکی از نخبگان رشته ی تاریخ را معمول نموده ام. و اما چون احسن القصص «هفتخوان» را مطرح فرمودید، شایسته می دانم تا شما را به مطالعه ی صفحات 600 تا 610 کتاب وزین و دانشگاهی «حماسه سرایی در ایران، از قدیمترین عهد تاریخی تا قرن چهاردهم هجری»، تالیف مرحوم دکترذبیح الله صفا، انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم 1379 و همچنین مروری بر صفحات 43 و . . . لغت نامه دهخدا، حرف «ت»، چاپ 1335 شمسی تهران دعوت نمایم. انشاءالله تعالی که فرجی حاصل شود و توانسته باشیم «علم را از این همه خطرات و بلایای ارضی و سماوی»، رهایی بخشیم! از معلومات موسعه ی جنابعالی هم بسیار کیف کردیم.
این هم وصف العیشی برای حسن ختام عرایضم :
نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام – از حق گذشته ایم و به باطل نمی رسیم. - جمعه 2 دی 1390-0:0
با درود فرمودید مازندران واقعی سمت هند بوده است. در واقع هند هم یک مئذن=بهشت به شمار می رفته است و نام اساطیری هند یعنی مهابهاراته به معنی سرزمین بزرگ منور آرزو شده است. حتی نواحی جنوب کوهستانی جنوب شرقی افغانستان را تبرستان یعنی سرزمین کوهستانی می نامیدند. ولی حماسه هفتخوان در شهر آمل مازندران اتفاق افتاده است و ربطی به هندوستان (سرزمین درخشان) ندارد.
- چهارشنبه 30 آذر 1390-0:0
هوالعزیز
جناب «مع الاسف»! –
شمشیرها بخوابید، دعوا سر لحاف ملاست.(لحاف ملا نصرالدین)
1 – نوشتن نام و نشان توسط نویسنده، خود جرئتی می خواهد که جنابتان هزینه نمی کنید.
2 – اینکه مازندرانی که در هند است و یا دود شده و کجا رفته، باید گیوه ی مبارک را ور بکشی و بروی خدمت حضرات صاحب نظر ببم جان!
3 – وقتی مورخ و محققی با نام و معروفیت دکترعنایت الله رضا نظری می دهند، شما دیگر کاسه ی داغتر از آش خاله نشو و بحث علمی را با قیل و قال خانگی قاط ننمائید.
4 – بله از نظر مع الاسفی چون شما، چه حسن کچل، چه کچل حسن! حرجی هم بر چون شمایی نیست! چون با این آسمان ریسمانی که بهم بافتید و پشت کوه انداختید، مطمئن بدانید که سر از تپورستان در خواهید آورد. خب(خوب)، شما از این به بعد تاریخ را هر فنتی که خوش داری بنویس. کی به کیه!
5 – البته فراموشم شده بود که نقل قول یک محقق را در تپورستان به عنوان زیبا و بومی سازی شده ی «فضولی» رقم می زنند!
6 – ببم جان! پیشنهاد می کنم به جای کلنجار رفتن با تهران و تهرانی و دود و کذا و کذا، اندک زمانی از عمر مبارکت را صرف تحقیق در خصوص «تاپوران» و «تپورستان» بفرمائید تا از صرافت این نحو کاربری ادبیات بیافتی عزیزم! بیافتی تصدقت!
و اما دود و دم تهران! – باور بفرمائید که آدم در آن حال و هوای مسموم، هزار و یک مرض خوش خیم و بدخیم را مبتلا شود بهتر است از اینکه با امثال جنابعالی هم کلام و هم صحبت شود. زت زیاد. البت(البته)، فراموشمان نشود که مشکل من و امثال شما، تنوع فرهنگی است که به تبع حال و هوایمان، چهار فصل است و گل و بلبل! –
بریده باد از آن «طور» پای همت من – که گر عروج کند کار من، «کلیم» شوم.
نشانی محل سکونت : بابلسر – خیابان امام زاده ابراهیم- کوچه شهید آقاباباپور – کوچه شهید جعفری – شماره 26 –
همراه : 09101002475 – نمابر(فکس) : 5250969 - 0112
اهل تهران(باغفردوس مولوی) – مع الاسف فعلا ساکن شهر بابلسر(باصطلاح پایلوت گردشگری استان مازندران) - چهارشنبه 30 آذر 1390-0:0
آقای صادقی مرشت ! با این همه آدرس و نشانی که دادید از شما متشکریم ! تنها یک سوال هست که باید از شما پرسید و آن درباره همان مازندران در هند است که شما می گویید امروز دیگر وجود ندارد. آیا به نظر مبارک آنجای خیالی شما ،دود شد و به هوا رفت ؟ مرد حسابی مگر مجبورید که اظهار نظر میکنید ؟ اگر هم که نام این دریا امروز مازندران باشد کجای کار می لنگد ؟ کانال بین انگلیس و فرانسه را فرانسوی ها به یک نام و انگلیسی ها به یک نام دیگر می شناسند و کسی فضولی آن ها را نمی کند . ضمناً اگر مجبور شده اید از دود ودم تهران خلاص شوید و به بابلسر ما بیایید ، به کار روسای خودتان تاسف بخورید نه از بودنتان در بابلسر !!!
- سه شنبه 29 آذر 1390-0:0
هوالعزیز
سه شنبه 29/09/90 - 20 دسامبر2011(20/12/2011) - ساعت : 08:45 صبح
خزر نام مناسبی نیست
مرکز دائرة المعارف بزرگ ایرانی(مرکز پژوهش های ایرانی و اسلامی)( www.cgie.org.ir) -
http://www.cgie.org.ir/showbuilderB.asp?id=389
تاریخ و نام دریای شمال ایران در گفت وگو با دکتر عنایت الله رضا
اقوامي كه در اطراف اين دريا زندگي ميكردند به علت محدود بودن ارتباطات و عدم شناخت جغرافيايي از جهان و محيط اطراف خود نام اين دريا را به نام خود و مردم قوم خود ناميدند.
بله. در سال ١٣١٦ عدهاي براي خوشامد رضاشاه گفتند اسم اين دريا را درياي مازندران يا طبرستان بگذارند. در حالي كه آن مازندران تاريخي اصلا اينجا نبود. آن مازندران واقعي نزديك هند است و امروز هم ديگر وجود ندارد.
در زمان رياستجمهوري آقاي خاتمي هم دستور دادند اسم اين دريا، خزر و كاسپين باشد.
نشانی محل سکونت : بابلسر – خیابان امام زاده ابراهیم- کوچه شهید آقاباباپور – کوچه شهید جعفری – شماره 26 –
همراه : 09101002475 – نمابر(فکس) : 5250969 - 0112
اهل تهران(باغفردوس مولوی) – مع الاسف فعلا ساکن شهر بابلسر(باصطلاح پایلوت گردشگری استان مازندران) - دوشنبه 28 آذر 1390-0:0
به نظر من منتقدان آقای کهلان باید استدلال بیاورند نه اینکه توهین کنند.همین کامنت آرش را مازندنومه کلی قیچی کرد ام باز تنده.برادر جان،قبول نداری تو مقاله ای بنویس و درستش را بگو نه اینکه به نویسنده بتازی.مگه الان دهه شصته؟حرف داری بگو.فحش نده که ما خوانندگان میگیم حق با نویسنده است چون دارند فحش و ناسزا میگن.
- يکشنبه 27 آذر 1390-0:0
با درود. اگر عده بیشتری در تاریخ اساطیری کهن مازندران و گیلان سخن میگفتند. به قول آرش از پریشانگویی ما کم میشد. امروز یک پان ترکیست هم اعتراض داشت چرا توروکوهای باستانی کردستان هوری نژاد اعلام کرده اید و برای کُردها سند مالکیت کردستان را فراهم نموه اید. ولی آرش جان من کدام تأثیر را از آن به اصطلاح پروفسور گرفته ام که خود خبر ندارم.
- شنبه 26 آذر 1390-0:0
در مورد نویسنده این مقاله هیج کس مقصر نیست . همه هر چه هست پریشان گویی خود او است .
رفتار مازندنومه در درج نظریات ایشان قدری نگران کننده است . گویی که حد اقل دقت در انتخاب مقالات در مازند نومه به کار گرفته نمی شود و باید از این بابت متاسف بود . به ارزش کارشناسی مقالات بایدتوجه شود و این کار دشواری نیست که مازند نومه از آن طفره می رود . نگاه کردن به منابعی که نویسنده باید آن را عنوان کند به سادگی امکان پذیر است و علاوه بر آن تغییر رای و تغییر موضع شک برانگیز و هوایی گفتن آقای کهلان را به آسانی می توان تشخیص داد . - جمعه 25 آذر 1390-0:0
تعجب می کنم چرا مازندنومه باز از این ... محقق یادداشت آورده. پریشان گویی نویسنده وقتی نوشته هایش در هر ... تغییر می کند، بیشتر مشخص می شود. این در نوشته هایش، از ابلهی وطن فروشی به نام زهتابی که از صدام ، مرتبه پرفسور دکتری گرفت ( که معلوم نیست چه درجه ای است) تاثیر بسیاری می گیرد...نوع حمله تاریخی این فرد وارد شدن به گفتگو از طریق کتابهای ایران باستان و شاهنامه و سپس ...در پوستین ایراندوستی است.