چشم هايت را ببند!
اتوبوس در راه است و زن هم چنان به آن معتاد که کنارش ايستاده،نگاه مي کند.توجه ساير مسافران نيز به سمت مرد معتادجلب مي شود،او وصله ناهمرنگي است در ميان مسافران/رئیس اداره بهزیستی ساری در همايش، از پدر و مادر معتادی گفت که کودک شش ماهه شان را شکنجه می دادند.او گفت که مواد مخدر توهم زا ، منجر به چنین اعمالی می شود/ این داستان اما هر روز تکرار می شود و پاياني ندارد.چشم ها را بايد بست و نديد.(يادداشتي از کلثوم فلاحي،خبرنگار-ساري)
از همايش مربوط به اعتياد بر مي گردم و در راه به صحبت هاي برخي سخنرانان برنامه فکر مي کنم.سوار اتوبوس می شوم تا به خانه بیایم. مادر و کودکی در ردیف نخست اتوبوس نشسته اند.وارد اتوبوس می شوم،جای نشستن نیست،می ایستم.
فرد دیگری وارد اتوبوس می شود، او نزدیک صندلی آن مادر و کودک می ایستد.معتاد است.مادر،کودکش را به سمت خود می کشد و نیم نگاهی هم به آن مرد دارد.
به همايشي که رفته ام مي انديشم؛نخستین همایش طرح بهبود زندگی با عنوان اعتیاد از پیشگیری تا درمان که در اداره ارشاد شهرستان ساری برگزار شده بود.
خانواده های زیادی آن جا بودند و مسئولان از دغدغه شان در این حوزه گفتند.يکي از سخنرانان حل همه مسائل را در گرو عشق ورزیدن مي دانست.
می گفت:« رابطه نزدیک عاطفی از عوامل موثر در پیشگیری از اعتیاد است» و تاکید کرد:« عشق در زندگی بشر حتی در پیشگیری از اعتیاد هم عامل نفوذی است و عشق ریشه اعتیاد را می خشکاند.»
اتوبوس در راه است و زن هم چنان به آن معتاد که کنارش ايستاده،نگاه مي کند.توجه ساير مسافران نيز به سمت مرد معتادجلب مي شود،او وصله ناهمرنگي است در ميان مسافران.
رئیس اداره بهزیستی ساری در همايش، از پدر و مادر معتادی گفت که کودک شش ماهه شان را شکنجه می دادند.او گفت که مواد مخدر توهم زا ، منجر به چنین اعمالی می شود.
اين مسئول تصريح کرد: «جایی شنیده ام که نرخ رشد اعتیاد هشت درصد است ، در حالی که نرخ رشد جمعیت 4/ 2 درصد.»
گلایه اش از مواد مخدری بود که ناخالصی دارد و عوارض آن گریبان فرد معتاد را خواهد گرفت.او خوشحال بود از اینکه رسانه ملی تابو شکنی کرده و زشتی های اعتیاد را به تصویر می کشد،ولي مي گفت:«نرخ رشد اعتیاد، سه برابر نرخ رشد جمعیت است.»
اتوبوس در ايستگاه مي ايستد،مادر و کودک پياده مي شوند و مرد معتاد جاي آن ها مي نشيند،هيچ کس حاضر نيست با او بنشيند و صندلي کناري اش خالي مي ماند.
از همایش که خارج شدم ، پله ها را تک تک پایین آمدم. آن سوی میدان بدون مجسمه شهر، زنی با دختربچه ای نشسته و گدايي مي کردند. از ظاهر زن اعتیاد او قابل تشخیص بود.
کودک به جای رفتن به مدرسه ، تبدیل به تله ی قلاب ماهیگیری مادر شده بود،هر چند گمان نمی کنم او مادرش باشد. کدام پدر و مادر کودک را به جای فرستادن به مدرسه ، به دست این زن متکدی سپرده اند!؟
اتوبوس در ايستگاه بعدي ايستاد.مرد معتاد پياده شد و فوري دو مسافر جاي او نشستند.پيرمردي با تاسف سر تکان داد و از آناني گفت که جواني شان را مواد بر باد داده است.
به مرد معتاد فکر مي کنم،شايد ديگر کسي نگرانش نباشد،اعتياد،عشق و اميد را در او نابود کرده و دوستان و خانواده اش را از او ستانده.
در ذهنم دوباره همایش را مرور مي کنم. مسئولان ادعا داشتند که دغدغه دارند اما تنها 100 متر آن طرف تر از محل برگزاری همایش، مصداق عینی صحبت هاي ان ها نشسته بود .
هرکس ساز خود را مي زند،کارشناس و مسئول آمار مي دهند و اظهار نظر مي کنند و آن زن معتاد و کودک همراهش نيز کار خود را انجام مي دهند.
اتوبوس به ايستگاه آخر مي رسد. پياده مي شوم.بقيه راه را پياده تا منزل مي روم.ورودي کوچه مان دو نوجوان کم سن و سال را مي بينم که يواشکي در حال سيگار کشيدن اند.تصوير نوجواني مرد معتاد داخل اتوبوس و زن معتاد دور ميدان را در چهره اين پسربچه ها ديدم. این داستان اما هر روز تکرار می شود و پاياني ندارد.چشم ها را بايد بست و نديد.
ايميل نويسنده: (falahi.dargahlo@gmail.com)
- جمعه 30 دی 1390-0:0
چرا در این دوره هم ، اینهمه مواد مخدر به آسانی و به فراوانی یافت میشود؟؟؟!
- پنجشنبه 29 دی 1390-0:0
ماجرای جالبی را بیان کردید.بعضی از مسئولان که خودشون اهل پک زدن هستند نمی توانند جلوی گسترش اعتیاد را بگیرند
- پنجشنبه 29 دی 1390-0:0
خوش بحال معتادها که در پی موادند و حالی شون نیست سکه داره میرسه به یک میلیون تومان!!