تعداد بازدید: 6951

توصیه به دیگران 3

جمعه 12 اسفند 1390-23:33

حماسه آترادات در آذربرزین نامه

در مجمع التواریخ و کتاب بهمن نامه،از آذر برزین پسر فرامرز پسر رستم یاد می شود...


مازندنومه،جواد مفرد کهلان:در مجمع التواریخ و کتاب بهمن نامه یا بخشی از آن که جداگانه به صورت آذربرزین نامه تصنیف گردیده از آذر برزین پسر فرامرز پسر رستم یاد می شود که نامش بدین شکل در شاهنامه یاد نشده است.

وی در واقع خود رستم و فرامرز (=سامان، سام) است که در اینجا قرین رستم تورگیلی (در واقع عنوان دیگر خودش) در سمت شهر ساری- آمل مازندران به شمار رفته است که در آنجا توسط او از بند بهمن (خشایارشا، در اینجا منظور دیوان مازندران، آشوریان دژ بهمن= نینوا) رهایی می یابد.

با استنتاج از منابع اوستایی و پهلوی او از خاندان سام است که کیکاوس (خشثریته، سومین پادشاه ماد) را در هنگام محاصره مازندران توسط سپاهیان آشوری رهایی می بخشند.

سام عنوانی است که در اوستا به کرشاسپ (در هم شکننده دشمنان، گرشاسپ) و یا همان رتستهم (ریشه کن کننده ستمگران) داده شده است.

در واقع اینها همه از القاب فراوان آترادات پیشوای آماردان قهرمان استقلال و تشکیل ایران و سردار رهایی بخش ایرانیان از جور و ستم آَشوریان بوده است.

نام آذربرزین یا برزین آذر (یعنی منسوب به آتش بلند پایه) در اصل بیان دیگری از خود همان نام آتردات (یعنی مخلوق آتش) است.

آهیگر کتاب آرامی-عبری آهیگر(=اخگر) و کاوه آهنگر سمت کوه البرز نیز اساس نام و اسطوره خود را از این قهرمان حماسی مردم شمال ایران دارند.

مادر وی در آذربرزین نامه دختر صور پادشاه کشمیر (در اساس کاس-میر= جایگاه آدمکشان= آماردان، مازندران) است.

لذا این نام آذر برزین از برای شناسایی نام اصلی گرشاسپ/رستم تاریخی بسیار قابل توجه می گردد چه بنا به کتسیاس درعهد کورش هخامنشی سردار قهرمانی به نام آترادات پیشوای مردان (آماردان) در سمت سرزمین کادوسیان (مردم سگپرست مازندران و گیلان) چنان معروف بوده است که پارسیان برای تحبیب هر چه بیشتر کورش هخامنشی (فریدون شاهنامه) وی را نه پسر کمبوجیه دوم بلکه به استعاره پسر آترادات (اگرادات) پیشوای آماردان و اهل سرزمین کادوسیان (ورنه اوستا) به شمار می آوردند.

نام بهمن در رابطه با وی اشاره به دژ بهمن (نینوا پایتخت آشور) است که پادشاه آن آشور بانیپال در عهد آترادات پیشوای آماردان برای فتح مصر میرود و سردارش شانابوشو را برای فتح شهر آمل مازندران یعنی محل پناه گرفتن کیکاوس (خشثریته سومین پادشاه ماد، ملک لؤلؤ بهمن نامه) می فرستد و این سردار و سپاه وی در هنگام محاصره شهر آمل در زیر حصار آن مورد تهاجم آترادات پیشوای آماردان (رستم تور گیلی یا همان آذربرزین) قرار گرفته و کشتار می گردند.

همین واقعه بسیار مهم تاریخی است که در اساطیر حماسی به صور داستان هفتخوان رستم و جنگ گرشاسپ با دیوان بزرگ در کنار دریای فراخکرت (مازندران) متجلی شده است.

به نظر م یرسد نام شاهنامه الوای (منسوب به آلوو) نیز که نیزه دار رستم در رابطه با کاموس (در این رابطه به جای کاوس) به شمار رفته است مربوط به خود آترادات پیشوای آماردان در سرزمین کادوسیان- کاسپیان (= سگستان، سگسارستان) یا برادر اوستایی منسوب وی یعنی اورواخشیه (شادیبخش= سام) بوده است. در متن بهمن نامه این گفته که "اژدها بهمن را می بلعد" می تواند اشاره به بلعیده شدن شهر نینوا و سرزمین آَشور توسط اژدها یعنی مردوک (خدای بابلیها) باشد. متن اسطوره آذربرزین در دایرة المعارف اسلامی گویا هنوز تایپ و منتشر نشده ولی متن آن ضمن شرح بهمن نامه چنین ذکر شده است:

بهمن نامه، مثنوی حماسی فارسی در وقایع پادشاهی بهمن پسر اسفندیار، پادشاه کیانی. این اثر بالغ بر ده هزار بیت (براساس چاپ عفیفی ) و در بحر متقارب مثمّن محذوف است .

رضاقلی خان هدایت سراینده آن را جمالی مهریجردی ، از معاصران برهانی و لامعی گرگانی و سوزنی سمرقندی ، دانسته (ج 1، ص 298، ج 3، ص 1154) اما شاعری به این نام شناخته نیست و نامش در تذکره ها نیامده است (نفیسی ، ص 589).

تاریخ دقیق سرودن بهمن نامه معلوم نیست ولی چون سراینده (ص 13)، آن را به محمد بن ملکشاه سلجوقی (حک : 498ـ 511) اهدا کرده و در جایی (ص 9) از ده سال پس از مرگ ملکشاه (متوفی 485) و نیز از لشکرکشی محمدبن ملکشاه به اصفهان در 501 (ص 10ـ)11 یاد کرده است ، احتمال می رود که مثنوی خود را در پایان سده پنجم و آغاز سده ششم سروده باشد.

در قرن ششم، نویسنده مجمل التواریخ و القصص ، یک جا از اخبار بهمن (ص 2) و در جایی دیگر (ص 92) از بهمن نامه منظوم حکیم ایرانشان بن ابی الخیر یاد کرده ، که بهار صورت درست این نام را «ایرانشاه » دانسته است ( مجمل التواریخ و القصص ، ص 92، پانویس 4؛ قس ایرانشان بن ابی الخیر، مقدمه متینی ، ص 26ـ30).

با توجه به اینکه داستان بهمن در کتاب مذکور (ص 53 ـ 54) منطبق با بهمن نامه روایت شده (رجوع کنید به صفا، ص 522 ـ 523)، احتمالاً سراینده بهمن نامه همان ایرانشاه بن ابی الخیر است (رجوع کنید به همان ، ص 292؛ ایرانشاه بن ابی الخیر، مقدمه عفیفی ، ص دوازده ـ سیزده ).

با این حال ، بیتی که نویسنده مجمل التواریخ و القصص (ص 92) درباره مرگ زال در عهد دارا از بهمن نامه ایرانشان ذکر کرده ، در بهمن نامه چاپی ، که امروزه در دسترس است ، وجود ندارد.

بر همین اساس ، شاید در انتساب بهمن نامه به او جای تردید باشد. سراینده کوش نامه (ص 151) گفته است که داستان بهمن را نیز به شعر درآورده و بی گمان همو سراینده بهمن نامه است.


بهمن نامه شامل یک دیباچه و چهار بخش است . سراینده در دیباچه (ص 9ـ12)، ضمن مدح سلطان محمد، گفته است که از کردار او، بهمنِ اسفندیار را فرا یاد آورده و این داستان را سروده است ، و آن را به دست میرمودود، یکی از بزرگان سپاهی ، برای شاه فرستاده و از حسین علی ، یکی از اعیان طوس ، خواسته است که نزد شاه جهت او پایمردی کند؛ و از شاه صله درخواست کرده است (ص ).

در آغازِ برخی از نسخه های خطّی بهمن نامه ابیاتی هم در مدح محمودبن ملکشاه (متوفی 487) آمده است (ایرانشاه بن ابی الخیر، مقدمه عفیفی ، ص پانزده). به گفته صفا (ص 294ـ295) سراینده، آن را در عهد محمود سروده و پس از مرگ او، در عهد برادرش ، محمد، در کتاب تجدید نظر کرده است.

عفیفی (ایرانشاه بن ابی الخیر، مقدمه ، ص شانزده ) ضمن تأیید اینکه اختلاف کاربرد واژه ها در [نُسخ مختلف] بهمن نامه مشهود است؛ و این ، تجدیدنظر سراینده یا دیگران را در آن نشان می دهد، می گوید که به قراین زبانشناسی ، تجدیدنظر در دوران پس از سلطان محمد، و ظاهراً در عهد محمود، پسر او، صورت گرفته است .


در بخش نخست کتاب ، بر تخت نشستن بهمن را شرح می دهد (ص 19ـ23) و می گوید که او به پایمردی رستم، با کتایون دختر پادشاه صورِ کشمیر، ازدواج کرد (ص 26ـ65). کتایون دلباخته غلامی به نام لؤلؤ بود (ص 39ـ40) و او را با خود به دربار بهمن برد و بهمن به فریب کتایون اختیارات مُلک را به لؤلؤ سپرد (ص 71ـ74) و خود به تشویق همسرش شهر را برای شکار ترک کرد و آنگاه لؤلؤ و سپاهیان بر حکومت بهمن شوریدند (ص 75ـ114).

بهمن به مصر رفت و در آنجا با دختر پادشاه مصر، هما، ازدواج کرد (ص 114ـ135) و به یاری نصر حارث، شاه مصر، ایران را فتح کرد (ص 178ـ 179). در پایان این بخش ، پس از رسیدن خبر کشته شدنِ رستم به دست شَغاد (ص 181ـ 184)، بهمن به سوکواری می نشیند (ص 185).

در بخش دوم ، بهمن به کین خواهی پدرش ، اسفندیار که به دست رستم کشته شده بود، به سیستان می رود (ص 191ـ192) و سه بار با فرامرز، پسر رستم ، می جنگد و هر سه بار شکست می خورد و هزیمت می کند (ص 204ـ219، 234ـ265) و بار چهارم پیروز می گردد و زال را در قفس زندانی (ص 321) و فرامرز را بر دار می کند (ص 339) و دختران رستم ، بانوگشسب و زربانو، به هندوستان نزد شاه کشمیر می گریزند (رجوع کنید به ص 331ـ 335).

در بخش سوم ، بهمن به جستجوی دختران رستم می پردازد و آنها سرانجام پس از نبرد تن به تن با سپاهیان بهمن ، اسیر او می شوند (ص 402ـ405). در این بخش ، آذربرزین (در متن بهمن نامه : برزین آذر) پسر فرامرز نیز به داستان وارد می شود (ص 413) که بهمن او را هم به بند می کشد (ص 416).

در بخش چهارم ، بهمن همه اسیران سیستان را، جز آذربرزین ، آزاد می کند (ص 446) و هنگامی که آذربرزین را به ساری می برند، رستم تور با سربازان بهمن می جنگد (ص 463ـ465) و آذربرزین را از بند می رهاند و آن دو، سپاهی فراهم می آورند و به جنگ بهمن می روند (ص 474). پس از چند نبرد سخت ، بهمن می گریزد (ص 566) اما سپس آنان با هم آشتی می کنند (ص 572 ـ 585).

در پایان این بخش بهمن ، هما را بر تخت پادشاهی می نشاند (ص 592 ـ 594). بهمن روزی با آذربرزین به شکار می رود و با اژدهایی روبرو می شود (ص 596)، با اژدها می جنگد و در کام او اسیر می گردد؛ از آذربرزین یاری می خواهد، اما وی اعتنا نمی کند و اژدها بهمن را می بلعد (ص 601) و بدین گونه او کین مرگ پدر را از بهمن می گیرد.

داستان بهمن در شاهنامه (ج 6، ص 343ـ353) نیز آمده ، اما در مقایسه با بهمن نامه ، بسیار کوتاه تر است (رجوع کنید به صفا، ص 523) و با آن تفاوت های اساسی دارد، از جمله : بهمن در شاهنامه شخصیتی نیمه افسانه ای و نیمه تاریخی است و با اردشیر درازدست (حک : 464ـ424 ق م ) یکی دانسته شده است (فردوسی ، ج 6، ص 320) چنان که در زندِبهمن یَسْن (ص 4؛ برای دلیل یکی شمرده شدن بهمن با اردشیر، پادشاه هخامنشی ، در اساطیر زردشتی رجوع کنید به بهار، ج 1، ص 159) و تاریخ طبری (ج 1، ص 568) نیز چنین است ، اما در بهمن نامه ، او همان اردشیر نیست و صرفاً قهرمانی افسانه ای است .

در شاهنامه (ج 6، ص 352) هما دختر بهمن است که بهمن با او ازدواج کرده و او (هما) را با فرزندی که از بهمن آبستن بوده ، جانشین خود خوانده است (قس طبری ، ج 1، ص 568 ـ569 که نام دختر و همسر بهمن را «خمانی » ذکر کرده است) اما در بهمن نامه هما، همسر بهمن ، دختر شاه مصر است (رجوع کنید به ص 114ـ135). همچنین در بهمن نامه از ساسان پسر بهمن یاد نشده است که چون بهمن پادشاهی را به هما بخشید، از پدر رنجید و انزوا گزید و نَسَب خود را پنهان کرد (طبری ، ج 1، ص 569؛ فردوسی ، همانجا؛ مجمل التواریخ و القصص ، ص 32) و پادشاهان ساسانی به او منسوب اند (طبری ، ج 1، ص 568؛ مجمل التواریخ و القصص ، ص 32ـ33). این همه نشان می دهد که مرجع سراینده بهمن نامه با شاهنامه و کتاب های تاریخی قرون اول اسلامی ، یکی نبوده است.

اما با این حال ، او متأثر از سبک گفتار فردوسی است ، چنان که برخی ابیات شاهنامه را با اندکی تغییر در کتاب خود آورده است (رجوع کنید به ایرانشاه بن ابی الخیر، مقدمه عفیفی ، ص هفتاد و هفت ـ هفتاد و هشت ).

در مقایسه بهمن نامه با شاهنامه و روایت های اساطیری و حماسی ایران پیش از آن ، رواج نامها و روایتهای سامی در بهمن نامه (رجوع کنید به صفا، ص 296) و آنچه از پهلوانیهای زنان (مثلاً بانوگشسب : ص 365ـ366، 389ـ 391، 402ـ404؛ هما: ص 116ـ 117، 131ـ132؛ دختر بوراسب : ص 509، 514، 519 ـ 520) در این کتاب آمده، شایان توجه است .


بهمن نامه در 1325 ش ، به اهتمام رستم بن بهرام تفتی در بمبئی چاپ سنگی شد (مشار، ج 1، ستون 828). رحیم عفیفی نیز آن را براساس نسخه های خطی کتابخانه موزه بریتانیا و کتابخانه ملی فرانسه و نسخه چاپی بمبئی مقابله و تصحیح ، و در 1370 ش در تهران منتشر کرد.

منابع

ایرانشاه بن ابی الخیر، بهمن نامه ، چاپ رحیم عفیفی، تهران 1370 ش ؛

همو، کوش نامه، چاپ جلال متینی، تهران 1377 ش؛

مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران ، تهران 1362 ش ؛

زند بهمن یسن، تصحیح متن، آوانویسی، برگردان فارسی و یادداشتها از محمدتقی راشد محصل ، تهران 1370 ش؛

ذبیح الله صفا، حماسه سرایی در ایران، تهران 1374 ش ؛

محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، بیروت [1382ـ1387/ 1962ـ1967]؛

ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامه فردوسی ، متن انتقادی، ج 6، چاپ م . ن . عثمانوف ، مسکو 1967؛

مجمل التواریخ و القصص، چاپ محمدتقی بهار، تهران 1318 ش ؛

خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران 1350ـ1355 ش؛

سعید نفیسی ، «جمالی مهریجردی »، آینده، سال 1، ش 10 (اردیبهشت 1305)؛

رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، مجمع الفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ـ1340ش.


  • جواد مفرد کهلانپاسخ به این دیدگاه 1 0
    چهارشنبه 16 فروردين 1391-0:0

    با درود بر جوادی عزیز، حاصل 35سال تحقیق یکسره را در این مقاله ها می آورم. لذا مطلب کمی عجیب به نظر می آید. یک مقاله اساسی برای آشنایی با کار و نتایج کار را به مازندنومه می فرستم تا اگر صلاح دیدند؛ منتشر نمایند.

    • سه شنبه 15 فروردين 1391-0:0

      مطالب آقای مفردکهلان برایم خیلی جالب است . یعنی خیلی دوست دارم آن ها را باور کنم اما نمی توانم.
      چون معلوم نیست ایشان بر اساس کدام واقعیت های زبان شناسانه این گونه کلمات را ریشه شناسی می کند و اسطوره و تاریخ را در هم می آمیزد. آیا هرچه در اسطوره آمده است مابه ازای تاریخی دارد؟
      خوب است ایشان ابتدا مقاله ای بنویسند و روش کار خود را توضیح دهند تا ما به جواب این سوالات برسیم؟

      • جواد مفرد کهلانپاسخ به این دیدگاه 1 0
        شنبه 12 فروردين 1391-0:0

        نام نویسنده مقاله بهمن نامه در هنگام حمل مطلب در مازندنومه افتاده است. در مقاله ارسالی نام/ مهران افشاری / وجود داشت.

        • قابل توجه دوستان مازندنومهپاسخ به این دیدگاه 1 0
          شنبه 13 اسفند 1390-0:0

          نویسنده مقاله مطلبی را از دائره المعارف اسلامی عیناً نقل می کند و حتی در شکل و ترتیب منابع آمده در ذیل آن هم دست نمی برد و آن را در این جا و به نام خود معرفی می کند . او فرصت آن را نیز پیدا می کند تا مشتی مطالب بی اساس را که ترجیع بند کارهای او است و جز خیال و توهم نیست و بار ها در مازند نومه مورد اعتراض بوده است ، در ابتدای نوشته بیاورد و به اصطلاح اراجیف خودش را با محتوای یک اثر ادبی کهن ایرانی تطبیق دهد . زشت تر از همه نام دائره المعارف و نام مردی را که زحمت تنظیم مطلب که فقط معرفی یک کتاب است را کشیده ، اصلا ًبه قلم نمی آورد . دوستان را دعوت می کنم به آدرس زیر نگاهی بیندازند . http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=2297

          • شنبه 13 اسفند 1390-0:0

            اگر چه در نگاه نخست، نگاشته شدن اینگونه یاوه ها در مازندنومه، گله مندی می آورد. با این همه از دیگر سوی، مایه امیدواری است اینکه مازندرانیان از بانگ شوم اهریمنانی که در لباس ایرانیان در آمده و دشمنی ایران و گیلان مازندران ایران را به دل دارند، آگاه می گردند.

            • جواد مفرد کهلانپاسخ به این دیدگاه 1 0
              چهارشنبه 6 آبان 1394-8:0

              احتمالا این مطلب را خوب بخوانید، یاوه نبودن آن معلوم میشود. چکیده ده جلد تاریخ تطبیقی ایران و چهل سال تلاش در این راه است: https://www.academia.edu/11795708/%D8%A7%DB%8C%D9%86_%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D9%86%D8%A7%D9%85_%D9%88_%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86_%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%A7%D8%AF_%D8%A8%D8%A7_%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86


            ©2013 APG.ir