تعداد بازدید: 7226

توصیه به دیگران 2

سه شنبه 14 شهريور 1391-21:15

وقف نامه میرزا شفیع

بررسي وقف نامه ميرزا محمد شفيع بندپي (صدراعظم)شهرستان بابل


مازندنومه،سيد مهدي حبيب تبار:ميرزامحمد شفيع  مازندراني يكي از برجسته ترين سرشناسان بندپي است كه وزارت دو پادشاه (آغامحمدخان و فتحعلي شاه) را بر عهده داشت و در يكي از حساس‌ترين برهه‌هاي تاريخ ايران تاثيرگذار بود.


صدراعظم فرزند حاج ميرزا احمد در  سال 1159 .ق در بندپي زاده شد. از طايفه‌ي اصفهاني هاي آن سامان بود و پدرش  با دربار نادرشاه افشار ارتباط داشت.

او دانش رايج را در منطقه فرا گرفت و با شكل گيري حكومت قاجارها بديشان پيوست. میرزا كه از منسوبان حاجي خانجان حلال خور (حاكم وقت بندپي) بود، در سال 1195 از جانب وي به آغامحمدخان شناسانده شد.

پس از قتل آغامحمدخان و به تخت نشستن فتحعلي شاه در ابتدا حاج ابراهيم خان كلانتر مقام صدارت را يافت تا اينكه در سال 1215 در اثر سوءظن شاه  بر حاج ابراهيم كلانتر، او و خويشاوندانش به قتل رسيدند. ميرزا شفيع  برجايگاه او تكيه زد و شاه به او لقب «صدراعظم» داد.

ميرزا شفيع تا زمان مرگش در نوزدهم رمضان 1234 بر اين مقام قرار داشت.ميرزا شفيع صدراعظم،گذشته از مقام صدرات و فعاليت در عرصه سياسي همزمان به امور فرهنگي و مذهبي و آموزشي نيز اهتمام خاصي داشت و در اين زمينه موقوفاتي از وي  بر جاي مانده است.


مهمترين موقوفات وي در شهر تهران و بارفروش (بابل) يعني دو شهري كه به ترتيب در آنجا  متصدي مقام صدرات و زادگاه وي بود صورت گرفت.

در شرح وقفنامه وي در مورد موقوفه شهر تهران به مدرسه محموديه و مدرسه صدرآباد واقع در دارالخلافه طهران اشاره شده است كه اين اماكن را اين گونه توصيف مي كند:

«كه از غايت صفا و حجرات چون غرفات جنات مصداق و مقام ربه جنتان است و  در صحن دلگشاشان از جداول كوثرنشان نمودار فيها عينيان  تجريان و من دونهما جنتان».


ميرزا شفيع آن گونه كه از متن وقفنامه وي بر مي آيد علاوه بر دو شهر مذكور در ديگر شهرها نيز موقوفاتي داشته است. بدين منظور قسمتي از وقفنامه وي را كه اشاره به موقوفاتش در ديگر شهرها دارد را ذكر مي كنيم.

«دستور مكرم صدراعظم ديوان قضا نشان قدر توأم ميرزامحمدشفيع شيدالله بنيان دولته كه همواره  همت بتشييد مباني  جناب مصروف و تعمير مساجد و مدارس و ابنيه خيريه همچو مهمات ملكت و مملكت براي سعادت آئنش موقوف در اكثر از بلاد و امصار از معماري رأي سعادت اقتضايش بناهايي سپهرآسا كه هر يك مصدوقه اصلها ثابت و فرعها في اسماء است آشكار و عيان از جمله آنها مدرسه محموديه طهران و ....  كه معلوم بوده بر عمران و آبادي توجه خاصي  داشته است.»

موقوفه ميرزاشفيع در شهرستان بابل كه امروزه به نام مدرسه صدر (خاتم الانبياء) معروف است اكنون نيز به عنوان مهمترين مركز اموزشي ديني و مكاني  براي تحصيل طلاب و محصلين علوم ديني مي باشد.

 اين بنا درسال 1226 .ق وقف گرديد و رقبات بسيار زيادي در گوشه و كنار اين شهرستان بر آن وقف شده بود.


صدراعظم براي تحصيل در اين مدرسه دينيه و حقوق طلاب و مدرسين حد و حدود و شروطي خاص تعيين كرده كه از جمله آن مي توان به موارد زير اشاره كرد:


اول: هر يك از طلاب كه خواسته باشد مسافرتي  كند كه زياد از يك ماه باشد ماذون نيست در حجره خودش را مقفل سازد تا كار مباحثه در آن بماند.


ثاني: اينكه طايفه يا فرقه فلاسفه صرف و معتقدان ايشان كه از بي‌اعتقادي ظاهر شرع مطهر باشند در آن مسكن نگيزند.


ثالث اينكه: هرگاه يكي از طلاب فسادانگيز شرارت طلب دور از طريقه صلاح انديش و ادب وجودش محصلين را موجب آزار و تعب باشد بر متولي است به مصلحت مدرس و ناظر او را  اخراج  نمايند و ..... (كه متعاقباً ذكر خواهد شد).


در كتاب از آستارا تا استارباد امده است كه ميرزاشفيع در بحث فرزندان بلاعقب بوده و فرزندي از وي نمانده بود تا ميرزا نصرالله به عنوان فرزندش، متولي وي بوده باشد.


گذشته از صحت و يا كذب بودن متولي جديد كه چه كسي مي باشد و آيا از تيره  فرزندان ميرزانصرالله است يا خير ، مي‌توان به اين نكته اشاره كرد كه شرح وقفنامه‌ي  صدراعظم كه در سال 1337 .ق در دفتر وقفنامه‌جات به ثبت رسيده و در پلاك ثبتي 407 درج گرديده در بحث توليت و متولي آمده است كه واقف توليت را مادام‌الحيوه خويش، شخصاً عهده‌دار بوده و حق التوليه هشت عشر بوده است و بعد از وي به ميرزانصرالله كه از احفاد عم جناب واقف است واگذار شده و بعد از وي به  فرزندان اعمام  خويش سپرده است و شرط توليت را به اكبر اولاد يا فرزندان ارشد ندانسته بلكه هر كسي كه در ديانت و تقوي نسبت به ديگري برتر باشد توليت به او مي‌رسد و نظارت اين موقوفه را نيز به آقاميرصادق  سادات ميركلا و بعد از او به اولادش كه اگر صلاحيت داشته باشد سپرده است.


پس با اين توضيح مي‌توان گفت كه ميرزانصرالله به عنوان فرزند ميرزا شفيع نبوده است اما همان گونه كه در وقفنامه‌ي وي آمده به عنوان احفاد عم وي متولي موقوفات بوده است.

 ميرزاشفيع در چندين جا از وقفنامه خود تاكيد موكد بر نظارت و توليت بر مصارف و يا امور موقوفه خود داشته است و در هيچ جايي موقوفه را بدون نظارت و توليت جايز ندانست و شرط تعيين كرده كه اگر متولي در شهر نباشد حتماً مي بايست امور مربوط به موقوفات تحت نظر وكيل امين وي به صورت دقيق و به دقايق رسيدگي گردد.


متن كامل وقفنامه‌ي وي بدين شرح است:   

   
الحمدالله الذي جعل الوقف وسيله لنيل السعاده و الارض بساطاً لوقف العباد بالعباده خالق النور في النور ومنزل علي الطور الواقف علي ما يخفي الصدور والصلوه والسلام علي شفيع المذنبين و حجه الله علي الخلق اجمعين سيد الانبياء‌ و السبب ايجاد ارض و السماء‌ علي وصيه و ابن عمه المخصوص بمواخانه ليوم الاخاء و هو بمنزله هارون من موسي والمشكور سعيه في اهل امتي و صل عليها الائمه الهدي و مصابيح الدجي و اعلام التقي و كهوف و مناعت و جلالت مأب عظمت و حشمت و بنالت اكتساب و وزارت و فخامت و بسالت انتساب موسس اساس نصف و احسان باني مباني برو امتنان مهام الانام بالراي الصائب ناظم امور جمهور الخاص والعام بالفكر الثاقب وزيرا ارسطو تدبير ملك آراي و مشير مشتري نظير نكوراي اعتماد الدوله البهيه السلطانيه و اعتضاد السلطنه العلميه الخاقانيه دستور معدلت دستور مكرم صدراعظم ديوان قضا نشان قدرتوأم ميرزامحمدشفيع شيدالله بنيان دولته كه همواره همت تشبيه مباني جنات معروف وتعمير مساجد و مدارس و ابنيه خيريه همچو مهمات مكتب و مملكت براي سعادت آيينش موقوف در اكثري از بلاد و امصار ازمعماري رأي سعادت اقتضايش بناهايي سپهرآسا كه هر يك مصدوقه اصلها ثابت و فرعها في اسماء‌ است آشكار و عيان از جمله آنها مدرسه محموديه در طهران و مدرسه صدرآباد واقعه در دارالخلوفه طهران است كه از غائب صفا و حجرات چون غرفات جنايت مصداق و مقام ربه جنتيان است ودر صحن دلگشاشان از جداول كوثرنشان نمودار فيها عينان تجريان و من دونهما جنتان ومسجد جامع و مدرسه آصفيه واقع در بارفروش مازندران كه هر كه حياض و انهار عنبر شميم چون سلسبيل و تسنيم آنها عينيه گويد فيها عينان نضاحتان لهذا مدرسه مباركه آصفيه كه با غرفات متينه  سمايي است ذات ابراج و سلسال درياچه‌اش را اگر با فرات و دجله به مقياس مذاق سنجي هذا عذب فرات و هذا ملح اجاج فضاي سرايش چون ساحت مينو نشاط بخش هر شيخ و شابست و حجراتش مرطلاب ذوالعلوم و الاطباب را جناب عدن مفتحه لهم الاعراب اگر از مسجدش كه مساجد اربعه را خامس آمد وضعي خواهند مسجد اسس علي التقوي و آرميدگان زوايايش كه چون مهر روشن است كه خورشيدش عنكبوت زواياي روزن است در آن ببيتون لربهم سجداً و قياماً‌ از شمسه ايوان مدرسش مهرانور چون از روي كمر مستنير و باكر ياس او  نهمين سپهر كه برترين اساس است سرهمسري بودي اگر چون او مزين بدي بزينتهاي دلپذير طليسان دار چرخ براي استفاده است در جوار جدارش جايي جديد جسته و در جديدش تازه نهالي از تاريخ و ترنج كه فلك البروج از غيرتشان برنج است. رسته چون از معماري رأي رزينش  همو كار لشكر و كشور ساخته و چون مهام جمهور خاص و عام پرداخته آمد. خالصاً توجه الله و طلباً‌ لمرضاته وقف مويد نموده‌اند بر طالبان علم و دين و خوانندگان كتب ايمان و يقين كه در جرات آن بمفاد و هم في الغرفات آمنون منزل گزين و به تحصيل علم و دانش با فراغت و آسايش مزين گردند بشروطي چند كه مرقوم مي گردد اول هر يكي از طلاب خواسته باشد مسافرتي كند كه زياد از يكماه باشد مأذون نيست در حجره خودش را  مقفل سازد  تا كار مباحثه در آن بماند ثاني: اينكه طايفه يا فرقه  فلاسفه صرف و معتقدان ايشان كه از بي اعتقادي ظاهر شرع مطهر باشند در آن مسكن نگزيند ثالث اينكه هرگاه يكي از طلاب فسادانگيز و شرارت طلب دور از طريقه صلاح انديش و ادب وجودش محصلين را موجب آزار و تعب  باشد بر متولي است بمصلحت مدرس و ناظر او را از مدرسه اخراج  نمايد اربع  اينكه صحاف و جدول كش و ساير اصناف و فرق و كساني كه مشمول به تحصيل علم نيستند و در آنجا مقام ننمايند. خامس اينكه كساني كه از دوستان و آشنايان طلاب باشند و بديدن ايشان مأذون و مرخص نيستند كه شب در حجره ايشان منزل نمايند كه كون ايشان در حجره مانع مطالعه و مذاكر آن  طالب علم خواهد بود مگر اينكه منزلتي ديگر نداشته باشند و ناچار باشند از بودن در آن و  هركه غير ايام تعطيل بديدن طالب علم بيايد مأذون نيست كه زياد از يك ساعت درآن حجره بنشيند مگر آنكه صحبت علمي دارد و توليت مدرسه مباركه با سلاله الاعاظم و الاعيان ميرزانصرالله كه از احفاد عم جناب واقفست مفوض و بعد باولاد احفاد اعمام خويش موكول داشتند كه  اكبرش معتبر نبوده و هركه در سلسله ارشد و كامروان تر و ديانتش از ساير بيشتر باشد خود يا متولي داند شرايط توليت اينكه هرگاه  خود در آن بلده است  متوجه امورات متعلقه بمدرسه و موقوفات آن باشد چنانچه متولي در بلدي ديگر باشد بايد وكيلي امين متدين از جانب خود مشخص كرده كه بدقائق امور برسد و نظارت آن را به عاليجناب عزت و سعادت و امانت و ديانت انساب السلاله الاطياب آقاميرصادق سادات ميركلا و بعد هر گاه  اولادش صلاحيت و قابليت و شايستگي داشته باشد قدغن نكند چنانچه اولادش غيرقابل باشند بايد متولي با مصلحت علما و فضلا بلد از سادات و مومنين شهر كه بمصلحت تدين صلاح شهور و معروف باشد بنظارت منصوب سازد (از قرار تفصيل دكاكين و حمام و اراضي كه در بلده طيبه).

پنج‌شنبه بازار
تمامي سه باب دكان، شش دانگ از يك باب دكان، تمامي دو باب دكان، ششدانگ از يك باب دكان
تمامي سه باب دكان، شش دانگ از يك باب دكان، شش دانگ از يك باب دكان
شش دانگ از يك باب دكان، شش دانگ از يك باب دكان، تمامي دو باب دكان، شش دانگ از يك باب دكان
شش دانگ از يك باب دكان، شش دانگ از يك باب دكان، شش دانگ از يك باب دكان، شش دانگ از يك باب دكان
بازار مسگرها ششدانگ از يك باب دكان ، ششدانگ از يك باب دكان، ششدانگ از يك باب دكان
ششدانگ از يك باب دكان، ششدانگ از يك باب دكان، ششدانگ از يك باب دكان
چهارسوق يك دانگ از يك باب دكان- شش دانگ از يك باب دكان
بازار بزازها شش دانگ از يك باب دكان
تكيه ميرزا آقا سه دانگ از كل شش دانگ يك باب دكان، شش دانگ از يك باب دكان- شش دانگاز يك باب دكان
پشت شهدا حس از يك باب دكان، عشر از ششدانگ يك باب دكان
مزرعه خشت تمامي ششدانگ زمين شلتوك زراعي خشت سوار
پشت مدرسه صدر تمامي دوچل زمين باغچه مشجر

كه به شروط مقرره كه مداخل و منافع موقوفات را به دقت جمع آوري وبعد از حق التوليه كه يكعشر و حق النظاره كه نيم عشر است تعمير مدرسه و مستقلات موقوفه مقدم بر ساير مخارج است و بعد از تعمير بايد آنچه بمصرف سوخت و روشنايي مسجد و حجرات مي رسد ماه به ماه داده شود و بعد به طلاب آنجا علي قدراستحقاقهم بدهند.

 بدين طريق كه بايد متولي يا وكيل متولي ملاحظه احوال و اوضاع طلبه را كرده كساني كه راه مداخل از براي ايشان نباشد و پدر و عاقله نداشته باشند دادن تنخواه ايشان را مقدم داشته كه به علت عدم وجه معيشت از تحصيل باز نمانند و مواجب دو نفر خادم را بطريق و اقتضاي آنان بايد بدهند و متهولين و كساني كه پدرولي و صاحب مايه دادند و مكتفي احوال ايشان مي شود ضرور نيست چيزي بدهند بغير از روشنايي كه بايد داده شود.

 و آنچه زياد بماند بايد متولي و يا وكيل متولي مناظر بصلاح علما و فضلا و كتب تفاسير و احاديث علوم ادبيه و ساير كه در اصول و فروع دين علما تضعيف كرده‌اند ابتياع و وقف  علما و طلاب مدرسه نموده‌اند قرار نمايند كه از آن مدرسه بيرون نبرند و هرگاه برد ازكتب مذكور حتماً داشته باشد متولي و يا وكيل متولي و يا ناظر از مداخل و منافع موقوفات انها را داده كه تعمير نموده اجرت بدهند و نگذارند بزودي ضايع گردد و تا هنگامي متولي در آن بلد نيست وكيل او بايد متوجه رتق و فتق امور بشود و حق التوليه بايد به وكيل داده بشود.

 سند وقفيت موقوفه ميرزاشفيع براساس احكام علما بوده و نيت واقف همان‌گونه كه از متن وقفنامه‌ي وي پيداست، تعمير و لوازمات و تحصيل طلاب و حقوق مدرسين عنوان شده و عايدات ساليانه آن نيز به 7638 قران مي رسيد و امروز نيز اداره اوقاف شهرستان بابل  متصدي آن مي باشد. 


 شرح موقوفه ميرزا محمد شفيع بندپي (صدراعظم) شهرستان بابل
 

  

سردر مدرسه ميرزامحمدشفيع صدراعظم واقع در پنج‌شنبه بازار

 
محوطه مدرسه ميرزا محمدشفيع صدراعظم واقع در پنج‌شنبه بازار بابل


  • محسن داداش پور باکر پاسخ به این دیدگاه 1 0
    چهارشنبه 18 مرداد 1402-1:0

    📜میرزا محمد شفیع" ادملایی مازندرانی صدراعظم قاجار


    ✍میرزا محمد شفیع" ادملایی مازندرانی فرزند"حاج میرزا احمد" از خدمتگزاران نادر شاه افشار بود. اجداد میرزا شفیع از اهالی اصفهان بوده که در عصر سلاطین صفویه به علت طغیان و عصیان توسط پادشاهان صفویه به اجبار از اصفهان کوچ و در روستای ( ( ادملا باکرمحله ) ) بخش بندپی مازندران، سکونت کردند. گفته شده است، هنگامی که "آقا محمدخان" در اطراف شهر بابل به جمع آوری قوا مشغول بود شب هنگام به خانه "حاج خان جان"حاکم بندپی [محمدقاسم خان معروف به حاجی خان جان حلالخوریه داماد آقبابیک باکر ادملایی بود و از آنجایی که وی نسبت خانوادگی با اهالی ادملا داشت، آقامحمدخان قاجار را جهت سلامت از گزند خطر (توطئه رضاقلی خان قاجار) وی را در ابتدای امر در ادملا بندپی سکونت داد] رفت و سپس با حضور در قریه ی ادملا بندپی در آنجا یک قرار داد مودت بین این دو به امضاء رسید این قرارداد توسط میرزا شفیع ادملایی مازندرانی به رشته تحریر در آمد. سیاق نوشتار میرزا شفیع، مورد پسند آقا محمد خان قرار گرفت و از حاکم خواست که چند مدتی میرزا شفیع در خدمت او باشد حاکم بندپی نیز با این در خواست موافقت کرد. ترقی میرزا شفیع ادملایی از این لحظه آغاز و تا آخر عمر خود در دستگاه قاجاریه ادامه داشت.
    محسن داداش پور باکر
    ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
    #پژوهش_تبارشناسی_اِدمُلّاوَند
    @edmolavand ﷽
    📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
    #آوات_قلم
    http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
    📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

    • محسن داداش پور باکر پاسخ به این دیدگاه 12 0
      سه شنبه 15 آذر 1401-19:47

      سلام. جناب حبیب تبار. سپاس از توجه شما به تاریخ بندپی.
      به استناد نامه ی آغا محمد خان قاجار در سال ۱۲۰۴ صفر المظفر در باره ی حمایت سادات شیادهی از او و اشاره به توقف ایشان در ((قریه ادملا)) و همچنین سایر اسناد و یاقته های شفاهی جناب میرزا محمد شفیع ادملایی مازندرانی متولد و ساکن روستای ادملا بخش بندپی شرقی بابل استان مازندران است که هم اکنون بازماندگان طایفه ی ایشان به نام خانوادگی تقی نیا عمران در این روستا مقیم بوده و شهرت دارند.
      بنده تا کنون بیش از شش هزار اسناد بندپی را جمع آوری نمودم.

      • محسن داداش پورپاسخ به این دیدگاه 12 0
        پنجشنبه 25 آذر 1400-0:24

        نامه ای که در ظهر آن به امضاء و مهر میرزا محمد شفیع بندپئی(صدرالاعظم) در سال 1204 قمری مکتوب گردیده است، در واقع نامه ی اقا محمدخان در باره ی حمایت سادات شیادهی از او در هنگام تبعید و یا حضور پناهندگی در قریه ادملاه بندپی شرقی بابل است. اصل این سند منتشر نسده نزد سیدمحمدصادق ابراهیمیان شیاده موجود است.
        ارادتمند محسن داداش پور
        منبع: شجره نامه اشاداد

        • سه شنبه 15 مهر 1399-8:23

          با سلام
          موقوفه ای بنام ایشان در لواسان نیز موجود است

          • عاطفه ملکپاسخ به این دیدگاه 1 0
            سه شنبه 11 ارديبهشت 1397-21:14

            سلام چطور میتونیم با شما در تماس باشیم؟

            • حمیدرضاملامحمدی عمرانپاسخ به این دیدگاه 3 1
              يکشنبه 4 مرداد 1394-9:45

              بنده چند نمونه از آثار خوشنویسی میرزا محمد(احمد)مشرف که از اجداد بنده و از خاندان هلال خور بودند (مربوط به سال 1266 ه.قمری) رادیدم. راجع به این خاندان و فرزندان شان تا این دوره آیا شجره نامه ای هست؟ باسپاس

              • چهارشنبه 6 خرداد 1394-15:22

                با سلام. استاد گرامی من شنیده ام پسوند خاندان نیازاذری در بندپی در گذشته سلطان بیت حلال خور بوده آیا این خانواده از فرزندان حاجی خان حلال خور هستند 09117337941

                • شنبه 1 خرداد 1395-16:38

                  سلام آقای ملا محمدی عمران:ما امیدواریم که از جنابعالی که از نوادگان حاجی خان حلالخور عمران هستید اطلاعات بیشتری از اجدادتان به ما بدهید

                • حمید براریپاسخ به این دیدگاه 1 0
                  پنجشنبه 23 بهمن 1393-16:7

                  سلام استاد میخواستم درباره حاجی خان از شما بپرسم حاجی خان با نام اصلی میرزا فریدون که ایشان جد خاندان بنده هستند میخواستم درباره ایشان چیزهای بدانم یا کتابهای در مورد ایشان هست09356416472

                  • امیرحسین شاهمردانی فیروزجاییپاسخ به این دیدگاه 2 0
                    سه شنبه 7 بهمن 1393-18:48

                    جناب اقای حبیب تبار من یکی از دانش اموزان شما بودم درسال 1393بودم وباخوندن این متن خیلی حس خوبی بهم دست داده است من افتخار میکنم دبیری مثل شما داشته ام مرسی متشکرم

                    • امیرحسین شاهمردانیپاسخ به این دیدگاه 4 0
                      جمعه 3 بهمن 1393-12:5

                      خیلی خوب بود عالی بود

                      • رضا شیرازیانپاسخ به این دیدگاه 6 1
                        پنجشنبه 17 مرداد 1392-0:0

                        جناب آقای حبیب تبار عزیز

                        با سپاس از انتشار مطلب فوق به اطلاع می رسانم، در متن فوق یکی از مدارس مدرسه محمودیه ذکر شده که صحیح آن مدرسه محمدیه در روبروی مسجد جامع بازار تهران است.

                        قبر میرزا شفیع هم در همانجاست.

                        شماره تماس اینجانب 09121183438

                        r_shirazian@yahoo.com

                        لطفاً پس از بررسی مطلب نتیجه را به اینجانب نیز اطلاع دهید.


                        ©2013 APG.ir