فارسی سره ی جناب مدیرکل!
درباره مدیرانی که نه فارسی بلدند،نه مازندرانی/داخل تاکسی نشسته بودم که دو مدیرکل به طور زنده مشغول صحبت کردن بودند.شنیدن واژه های هِشتاد، پِنجاه، دِوازدِه، قِشنگ، به قول بعضیا، گِردِش و چندین و چند واژه ی همگون دیگر از سوی این دو مدیر کل ارجمند مازندرانی قلب مرا به تعجب واداشت!
مازندنومه،هادی نیک زاد: پیش از آغاز این نوشته و گفتن هر چیز لازم است بگویم که عمومیت این موضوع آن قدر زیاد است که شخص یا اشخاص خاصی مورد توجه قرار بگیرند.
پیشاپیش از پوست کنده گویی خود پوزش می طلبم، وانگهی همه ی قوت ما برای خوب شدن و خوب ماندن است و لا غیر...
در مورد ویژگی های گوناگون «زبان» خیلی چیزها می توان گفت و این امر کاملاً روشن است که شما در این خصوص از بنده آگاهی های بیشتری دارید، اما چند نکته هست که مرا درگیر و دلگیر کرده است.
زبان پدیده ای کاملاً آموختنی است که در گذز زمان دچار تغییرات خوب یاد بد می شود و این انسان است که باید در جهت خوب ماندن زبان احساس مسؤولیت نماید، چرا که زبان علمی بدون زبان گوشتی کاملاً بی معناست.
ما در طول زمان یاد می گیریم، و با گذشت سال های عمرمان تلاش مان برای اصلاح خود و پیشرفت، افزون و افزون تر می شود.
اما زبان، این پدیده ی پر اهمیت که نخستین وسیله ی ارتباطی بین انسان هاست و هویت، شخصیت و فرهنگ آدمی را نمایان می کند گاه از یادمان می رود و درد آورتر این است که برخی از «ما» های فراموشکار در مناصب مهم، بزرگ، کلیدی و گاه همیشه در چشم و یا پای گوش دیگران می نشینیم. بگذریم...
اصل قضیه این است که: به دلیل مشغله ی زیاد و کم کاربردتر شدن رادیو، فرصت گوش دادن به این وسیله ی دوست داشتنی در تاکسی ها بیشتر پیش می آید.
روزی از همین روزهای تاکسی نشینی در حال عبور از خیابان های نمره ی بیستِ شهر زیبای مان بودم که گوینده ی رادیو در حال مصاحبه ی مستقیم با دو آقای مدیر کل محترم بود؛ اما... شنیدن واژه های هِشتاد، پِنجاه، دِوازدِه، قِشنگ، به قول بعضیا، گِردِش و چندین و چند واژه ی همگون دیگر از سوی این دو مدیر کل ارجمند مازندرانی مرا به تعجب واداشت!
برخی مجری های صدا و سیما نیز اصرار خاصی به صحبت کردن با گویش مازندرانی دارند ولیکن تنها و تنها فعل ها هستند که به زبان محلی صرف می شوند و دیگر هیچ!
بی شک مدیر کل شدن کار آسانی نیست و باید مراحل زیادی و در واقع خان های زیادی برای وصال به این منصب دوست داشتنی را پشت سر گذاشت که این مراحل باعث پختگی، اعتماد به نفس، کاربلدی و غیره می شود و این که گرفتن مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد و بالاتر هم دلیل پیشرفت شخصیتی، فرهنگی و علمی است و همین طور اصلاح اشتباهات و عادات اشتباه.
چگونه است که در طول این سال های سخت و رو به جلو و تحکیم شخصیتی و پیشرفت سیاسی، هنوز واژه هایی به کار برده می شود که پدربزرگان مان که زبان پارسی را هم دست و پا شکسته سخن می گفتند و بزرگ ترین مخاطبان شان جمع خانواده، هم محلی ها و هم سامان ها بود، نه یک شهر یا استان و یا... از آنان استفاده می کردند؟
این پیشرفت که مربوط به اولین گام ایجاد ارتباط و نمایاندن شخصیت و هویت و فرهنگ افراد است از یاد رفته و بر باد رفته است!مردم چه می گویند؟
شاید این طور باشد که آنچه می کنید از آنچه می گویید برای این مردم مهم تر باشد،وانگهی این روزها روزگار درس و دانشگاه و فوق لیسانس و روابط جهانی و زبان دوم و سوم و چهارم است،تاج سران!
در جایی دیگر این بار غمگنانه در صفحه ی تلویزیون و شبکه ی استانی این استان دوست داشتنی می شنیدم: اقِلاً، اکثِر، درب و داغون، ایشالا و... کاش ظریف نمی شدم و به جهت اثبات اینکه اشتباه می کنم به پای رادیو و تلویزیون نمی نشستم که این گونه فسرده و دلمرده و عرق شرم بر جبین نمی شدم!
اصرار بیش از اندازه و لجوجانه ای برای استفاده از صوت کسره به جای فتحه، این واژه ها وجود دارد که کلمه ها شرمگین می شوند و فریاد می زنند کاش شنیده نشویم!
مسئولان شهرستانی و استانی و گاه سیاستمدارانی که کشوری شده اند، یعنی آن قدر سرشان شلوغ است که چیزی به این مهمی از یادشان رفته و ما را گاه مجبور می کنند که از مازندرانی بودن مان خجالت بکشیم که این بزرگ ترین عذابی است که می شود برای یک انسان فرهنگ دوست پیش بیاید.
دیگر مخاطبان شما فرق کرده اند، شما دیگر در کوچه و خانه و زمین و باغ سخن نمی گویید بلکه از آشنا و غریبه، همشهری و غیر همشهری طنین رسای صدای شما را می شنوند... دیگر هیچ، فقط ملتمسانه خواهش می کنیم که این کسره های آبروبر را فتحه کنید که: این زیر اگر زِبَر شود، احوال ما بهتر شود!
و ایضا" چند واژه دیگر از زبان کارشناسان و مسئولان صدا وسیما استانی:
-پارکین:پارکینگ!
-رفته شده هستش:رفته باشد
-اشتغال زدایی:منظور طرف ایجاد شغل و اشتغال زایی بود!
-ابنیه ها و آثارها:ابنیه و آثار هر دو جمع هستند و نیاز به جمع در جمع نیست!
- تِوَجه:تَوَجه
- و...!
ایمیل نویسنده: nikzad.hadi@gmail.com
- شنبه 4 آذر 1391-0:0
هرچند از حاشیه پردازی بیزارم و این کار دور افکنی است، ولی جناب منوچهر، این، ادبیات است که ناممکن ها را ممکن می سازد.
- شنبه 27 آبان 1391-0:0
عالی بود احسنت بر شما
- چهارشنبه 24 آبان 1391-0:0
راستی تو که زبان شناسی این قلبت چطور تعجب کرد؟!
- يکشنبه 14 آبان 1391-0:0
مازندران غربی! شورشو درآوردی!! هی غربی غربی میکنی!!!بابا غرب اگه خوب بود که ما باهاش قطع رابطه نمیکردیم!!!!!!!!.صحبت مدیران ارشد میشه ،میگی مال غرب استانن،ازهنرمندا میگی، بازهم میگی مال غربیها هستن!! حالا که دو تا آتو ازشون گرفتن،حواله ی شرقی و مرکزی میکنی؟!!. تو اول تکلیف خودتو با خودت و شرق و غرب و مرکز روشن کن ،بعدا واسه مازندرانمون نسخه بپیچ!!!!!!!!!!!.راستی خیلی بیکاریها!.هرجا میرم ردپای ناشیانه ات هست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
- چهارشنبه 10 آبان 1391-0:0
مطلب جالبی بود.آفرین به ریز بینی نویسنده محترم
- چهارشنبه 10 آبان 1391-0:0
1- از قضیه پرت نشویم که هرچه می کشیم از همین پرت شدن می باشد.
2- البته پوشیده نماند که تعدادی چند از سخنوران یاد شده که روسفید!!مان کردند از اهالی محترم غرب مازندران بوده اند. - سه شنبه 9 آبان 1391-0:0
به دل نگیر، از شرق جدا بشی کجا بری . آ سمان همه جا آبیست.
- دوشنبه 8 آبان 1391-0:0
واسه همین چیزاست که میخوایم از مرکز و شرق استان جدا بشیم.اون مدیران مال خودتون