«محمدعلی سپانلو» شاعر و منتقد ادبی با اشاره به اینکه از کسانی که با نیما حشر و نشر داشتند، جز تنی چند باقی نماندند که مشخص ترین آنها هوشنگ ابتهاج است، افزود: «آنچه ما از لابه لای نوشته های دیگران و خود نیما در مورد پدر شعر نو می دانیم این است که او مردی جست وجوگر و مومن و معتقد به کار خود بوده است. نیما چندین بار گفته بود. برای مردمی که بیست سال بعد می آیند شعر می گوید، چرا که در دوران طولانی حیات خودبه جز چند سال آخر عمر همیشه با انکار و تخطئه مواجه بود.»
سپانلو با اشاره به عدم درک نیما توسط هم عصرانش معتقد است: «مقامات فرهنگی و هنرمندان دوره نیما با نوپردازی های او مخالفت می کردند. در واقع یک نوع محافظه کاری که همیشه در مورد نوپردازی وجود دارد، شامل حال نیما نیز شده بود. آنچه مهم است نیما تلاش مستمرش را برای ایجاد تحول سال ها در خلوت خودش ادامه داد تا نسل جوان پس از خودش او را کشف کنند.»
وی با بیان اینکه کسانی مانند احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرایی و نسل جوانی که به قول خود نيما نوخیزان بودند، او را شناختند، می افزاید: «این نوخیزان به نیما امید دادند که بالاخره راه تو موفق شده است. نیما در شعر «آقا» این را به خوبی نشان می دهد.»
ز مردی در در دل پنجره پر می شود آوا
«دو دوک دوکا! آقا توکا! چه کارت بود با من»
در این تاریک دل شب که نزد بر جای خود چیزی قرارش
درون جاده (ها) کس نیست پیدا
پریشان است افرا» گفت توکا
«به رویم پنجره ت را باز بگذار
به دل دارم دمی با تو بمانم
به دل دارم برای تو بخوانم
سپانلو می گوید: «این شعر حکایت مرد تنهایی است که یک شب مهتابی از بهشت شیشه بیرون را نگاه می کند و به توکا پرنده ای كه با او صحبت می کند، می گوید، حالا موفق شدی:
«به آن شیوه که در میل تو آن بود
پی آب بگرفته نوخیزان به راه دور می خوانند
بر اندازه که می دانند
به جا در بستر خارت که بر امید تر دامن گل روز بهارانی
فسرده غنچه ای حتی نخواهی دید و می دانی
به دل، ای خسته! آیا هست
هنوزت رغبت خواندن؟»
وی در ادامه می افزاید: «نیما هرگز از کار کردن باز نماند. در حالی که شاید در اطرافش او را پریشان احوال و مجنون فرض می کردند. این در پرونده های اداری هم موجود است، او از لحاظ وضعيت مالی همه همیشه در تنگنا و حسرت بود اما توانست یک انقلاب بزرگ را در تاریخ ادبیات ایران به انجام برساند.»
سپانلو درباره بزرگترین هنر نیما معتقد است: «نیما قالب های کهن شعر فارسی را که به شکل قالب های پودلوین در آمده بودند و عرصه تخیل را محدود می کردند با موفقیت به قالب هایی برای بیان مفاهیم زندگی جدید تبدیل کرد.»
وی با اشاره به اینکه پیش از نیما بسیاری تلاش کردند این قالب ها را تغییر دهند، می افزاید: «همه تلاش برای تغییر قوانین تثبیت شده وزن، قافیه شعر ایران با شکست مواجه شد و هیچکدام از کسانی که وارد این عرصه شدند نتوانستند سنت هزار ساله شعر فارسی را بر هم زنند.»
سپانلو در خصوص سبک شعر نیما به خبرنگار میراث خبر گفت: «اگر بخواهیم روی شعر نیما اسم بگذاریم باید بگوییم آنچه به شعر نیمایی مشهور است، به مکتب سمبولیسم نزدیک می شود. به طورکلی سمبولیسم قالب عمده شعر نوی فارسی است. اما سبک همیشه شخصی است اگر کسی سبک دیگری را تقلید کند شاعر موفقی نخواهد بود. شعر نیما هم سمبولیسم نیما را به همراه داشت.»
«شاعر تهران» در خصوص تاثیر جریان های سیاسی در شعر نیما معتقد است: «جریان های سیاسی اجتماعی تاثیری غیرمستقیم در شعر نیما داشت. حتی در «افسانه» که در سال 1300 سروده شد. «افسانه» یک شعر درون گرای عاشقانه است وشاید تاثیر جریان آهسته استقرار حکومت خودکامه رضا شاه را نشان می دهد.»
افسانه عکس العملی است به آنچه در سیاست اتفاق می افتد و به خلوت شاعر وارد می شود. ما پس از شهریور بیست می بینیم، نیما شعر «خروس می خواند» را می سراید که تحت تاثیر فضای دموکراتیکی است که در جامعه به وجود می آید. حسن اشعار نیما در این است که هیچگاه شعر سیاسی نگفته و به طور مستقیم به سیاست نپرداخته بلکه سیاست بازتابی در شعرش داشته است.»
سپانلو در خصوص نسلی که به دنبال نیما باعث شناسایی او و سبک او در سطح ایران می شود، می گوید: «آنچه به صورت نهضت نیما و نهضت شعر به وجود آمد را چند نفر مانند اخوان، شاملو و فروغ با حمایت نیرومند خود تثبیت کردند.
این جریان پس از سال 1316 بود که نیما با سرودن ققنوس وارد مرحله جدیدی از شعر شد. پيش از اين کسانی مانند مشیری و توللی اشعار ابتدایی او همچون افسانه را ادامه دادند.
اما در خصوص اشاعه شعرهايي كه نيما بعد از سال 1316 سرود، شاملو و اخوان به شدت موثر بودند. اخوان با نوشتن مقاله و تحلیل بر کار نیما او را معرفی کرد و شاملو هم هر جا سردبیر بود، نام نیما را مي آورد. فکر می کنم اخوان و شاملو از آن بابت که به فهم مردم نزدیک تر بودند، بهتر نیما را شناختند و شناساندند. مثلا اگر یکی از شعر آنها تعریف می کرد می گفتند ما در سبک نیما شعر می گوییم.»
سپانلو در انتها با تاكيد بر این نکته که شاملو اخوان تلاش بسياري کردند تا نیما را بشناسانند می افزاید: «اما با گذشت 85 سال از سرودن افسانه، نیما هنوزبه یک رمز می ماند و هنوز کسی نتوانسته به عمق کار بزرگ وی پی ببرد. شاید بارها و بارها باید نیما را خواند و هر بار نکته ای تازه در او کشف کرد.»