تعداد بازدید: 8500

توصیه به دیگران 2

پنجشنبه 21 آبان 1383-0:0

تاثير نيما بر غزل معاصر

ديدگاه‌هاي طبايي، منزوي، بهمني، آتشي، آزاد، مفتون، پدرام، مرداني، رجب‌زاده، پساوند، كاكايي، نادمي و... (زينب كاظم خواه)


‌علي اسفندياري، مردي كه بعدها به «نيما يوشيج» معروف شد، در بيست‌ويكم آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در يكي از مناطق كوه البرز در منطقه‌اي به‌نام يوش، از توابع نور مازندران، ديده به جهان گشود. او 62 سال زندگي كرد و اگرچه سراسر عمرش در سايه‌ي مرگ مدام و سختي سپري شد؛ اما توانست معيارهاي هزارساله‌ي شعر فارسي را كه تغييرناپذير و مقدس و ابدي مي‌نمود، با شعرها و راي‌هاي محكم و مستدلش، تحول بخشد. ابراهيم نوري (اعظام‌السلطنه) ـ پدر نيما ـ از بزرگ گله‌داران و كشاورزان ناحيه‌ي نور بود و از طرف مادري، به گرجي‌هاي متواري مي‌رسيد كه از ساليان دور، در شمال ايران، مسكن گزيده بودند. مادرش ـ طوبي مفتاح ـ فرزند حكيم نوري ـ شاعر و فيلسوف ـ بود. نيما يوشيج، خود درباره‌ي اين دوره از زندگي‌اش مي‌نويسد: ”از تمام دوره‌ي بچگي خودم، به‌جز زدوخوردهاي مربوط به كودكي و چيزهاي مربوط به زندگي كوچ‌نشيني و تفريح‌هاي ساده‌ي آن‌ها در آرامش يكنواخت و كور و بي‌خبر از همه‌جا، چيزي به‌خاطر ندارم. در همان دهكده كه متولد شدم، خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده ياد گرفتم”. نيما 11 ساله بوده كه به تهران كوچ مي‌كند و روبه‌روي مسجد شاه كه يكي از مراكز فعاليت مشروطه‌خواهان بوده است؛ در خانه‌اي استيجاري، مجاور مدرسه‌ي دارالشفاء مسكن مي‌گزيند. او ابتدا به دبستان «حيات جاويد» مي‌رود و پس از چندي، به يك مدرسه‌ي كاتوليك كه آن وقت در تهران به مدرسه‌ي «سن‌لويي» شهرت داشته، فرستاده مي‌شود. نيما درباره‌ي دوران زندگي‌اش در سن‌لويي، مي‌نويسد: ”سالهاي اول به زد و خورد با بچه‌ها گذشت. وضع رفتار و سكنات من، كناره‌گيري و حجبي كه مخصوص بچه‌هاي تربيت شده در بيرون شهر است، موضوعي بود كه در مدرسه مسخره برمي‌داشت. هنر من خوب‌ پريدن و با رفيقم «حسين پژمان» فرار از مدرسه بود. در مدرسه، خوب كار نمي‌كردم و فقط نمرات نقاشي به داد من مي‌رسيد. اما بعدها در مدرسه، مراقبت و تشويق يك معلم خوش‌رفتار كه «نظام وفا» ـ شاعر بنام امروز ـ باشد، مرا به شعر گفتن انداخت”. و نظام وفا استادي است كه نيما، شعر بلند «افسانه» كه به‌قولي، سنگ بناي شعر نو در زبان فارسي است را به او تقديم كرده است. نيما در سال 1296 (15 ژوئن 1917) در 20 سالگي، با آشنايي كامل به زبان فرانسه، از مدرسه‌ي سن‌لويي، فارغ‌التحصيل مي‌شود؛ درحالي‌كه در مدت تحصيل در مدرسه‌ي «خان مروي» نزد شيخ هادي يوشي، زبان عربي را نيز مي‌آموخته است. او نخستين شعرش را در 23 سالگي مي‌نويسد؛ يعني همان مثنوي بلند «قصه‌ي رنگ ‌پريده» كه خودش آن‌را يك اثر بچگانه معرفي كرده است. اين شعر، مثنوي بلندي نزديك به 500 بيت است؛ در شرح نامرادي‌ها و نامردمي‌هاي شهريان، مصايب شاعر زندگي خوش روستايي و عدالتخواهي او. شاعر، اين شعر بلند را با هزينه‌ي شخصي در اسفند 1299 در 32 صفحه به‌چاپ مي‌رساند. نيما در سال 1298 به استخدام وزارت ماليه درمي‌آيد و دو سال بعد، با گرايش به مبارزه‌ي مسلحانه عليه حكومت قاجار و اقدام به تهيه‌ي اسلحه مي‌كند. در همين سال‌هاست كه مي‌خواهد به نهضت مبارزان جنگلي بپيوندد؛ اما بعدا منصرف مي‌شود. نيما در دي ماه 1301 «افسانه» را مي‌سرايد و بخشهايي از آن را در مجله‌ي قرن بيستم به سردبيري «ميرزاده عشقي» به چاپ مي‌رساند. در 1305 با عاليه جهانگيري ـ خواهرزاده‌ي جهانگيرخان صوراسرافيل ـ ازدواج مي‌كند. در سال 1317 به عضويت در هيات تحريريه‌ي مجله‌ي موسيقي درمي‌آيد و در كنار «صادق هدايت»، «عبدالحسين نوشين» و «محمدضياء هشترودي»، به كار مطبوعاتي مي‌پردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقاله‌ي بلند «ارزش احساسات در زندگي هنرپيشگان» را به چاپ مي‌رساند. در سال 1321 فرزندش شراگيم به‌دنيا مي‌آيد ـ كه بعد از فوت او، با كمك برخي دوستان پدر، به گردآوري و چاپ برخي شعرهايش اقدام ‌كرد. نيما يوشيج در سال 1325 در نخستين كنگره‌ي نويسندگان ايران در انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي، با شعرخواني، شرح كوتاهي از زندگي خود را نيز بيان مي‌كند. همانجايي كه «محمدتقي بهار» به‌عنوان مدير جلسه، «حميدي شيرازي» را به‌خاطر هزليه‌اي كه براي نيما مي‌خواند، از پشت تريبون پايين كشيد. نوشته‌هاي نيما يوشيج را مي‌توان در چند بخش مورد بررسي قرار داد: ابتدا شعرهاي نيما؛ بخش ديگر، مقاله‌هاي متعددي است كه او در زمان همكاري با نشريه‌هاي آن دوران مي‌نوشته و در آنها به چاپ مي‌رسانده است؛ بخش ديگر، نامه‌هايي است كه از نيما باقي مانده است. اين نامه‌ها اغلب، براي دوستان و همفكران نوشته مي‌شده است و در برخي از آنها به نقد وضع اجتماعي و تحليل شعر زمان خود مي‌پرداخته است؛ ازجمله در نامه‌هايي كه به استادش «نظام وفا» مي‌نوشته است. آثار خود نيما عبارتند از: «تعريف و تبصره و يادداشت‌هاي ديگر» ، «حرف‌هاي همسايه»‌ ، «حكايات و خانواده‌ي سرباز» ، «شعر من» ، «مانلي و خانه‌ي سريويلي» ،‌«فريادهاي ديگر و عنكبوت رنگ» ، «قلم‌انداز» ، «كندوهاي شكسته» (شامل پنج قصه‌ي كوتاه)، ‌«نامه‌هاي عاشقانه»‌ و غيره. درباره‌ي نيما زندگاني و آثارش، پژوهشگران بسياري نوشته‌اند كه از اين ميان مي‌توان به «دنيا خانه‌ي من است» ، «خانه‌ام ابري است» نوشته‌ي «تقي پورنامداريان» ، «روشن‌تر از خاموشي» نوشته‌ي «مرتضي كاخي»، «منتخبي از شعر و نثر نيما» به كوشش «سيروس طاهباز»، «گزينه‌ي اشعار نيما» با مقدمه‌ي «يدالله جلالي»، «نامه‌هاي نيما يوشيج» با گردآوري شراگيم يوشيج، «نگاهي به شعر نيما»ي «محمود فلكي»، «نيما چشم جلال بود» از «جلال آل احمد»، «نيما يوشيج» (شرح منظومه‌ي مانلي و پانزده قطعه‌ي ديگر از نيما)ي «عبدالمحمد آيتي»، «اسنادي درباره‌ي نيما» اثر «علي ميرانصاري»، «نيما يوشيج به روايت «جلال آل احمد» از «منوچهر علي‌پور، «نيمايي ديگر» نوشته‌ي «ضياءالدين ترابي»، «نيما يوشيج، زندگاني و آثار» «ابوالقاسم جنتي عطايي» و آثار بسيار ديگري، اشاره كرد. و عاقبت در اواخر عمر اين شاعر بزرگ، درحالي‌كه به علت سرماي شديد يوش، به ذات‌الريه مبتلا شده بود و براي معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثيري نداد و در تاريخ 13 دي‌ماه 1338، نيما يوشيج، آغازكننده‌ي راهي نو در شعر فارسي، براي هميشه خاموش شد. او را در تهران دفن ‌كردند؛ تا اينكه در سال 1372 طبق وصيتش، پيكرش را به يوش برده و در حياط خانه محل تولدش به خاك ‌سپردند. نيما علاوه بر شكستن برخي قوالب و قواعد، در زبان قالب‌هاي شعري تاثير فراواني داشت؛ او در قالب غزل ـ به‌عنوان يكي از قالب‌هاي سنتي ـ نيز تاثير گذار بوده؛ به طوري كه عده‌اي معتقدند غزل بعد از نيما شكل ديگري گرفت و به گونه‌اي كامل‌تر راه خويش را پيمود. عبدالجبار كاكايي ـ شاعر غزلسرا از نسل اول پس از پيروزي انقلاب ـ تاثير نيما را بر تمامي قالب‌هاي شعر فارسي، غير قابل انكار مي‌داند و مي گويد: مهم‌ترين دستاورد نيما، همان دگرگوني نگاه شاعر به هستي بود؛ چراكه آن تغييرات فرمي غزل پيش از نيما هم اتفاق افتاده بود. مثلا در شعر ”مادر” «محمدحسين شهريار» اين تغيير فرم اتفاق افتاده بود؛ ولي زاويه نگاه شاعر عوض نشد و شاعر هيچ فاصله‌‌اي با ادبيات كلاسيك نگرفت. اگر مهم‌ترين تحول نيما را تغيير زاويه ديد نگاه شاعر و بيان استنباط‌هاي جديد از هستي محسوب كنيم، غزل از زماني كه به سمت اعتدال پيش رفت، تا دوره حركت به سمت نوگرايي، تابع نظريه‌پردازي نيما بوده و بخشي از غزلسراها به‌صراحت در مقدمه و شعرهايشان به تاثيرپذيري از نظريه‌هاي نيما اشاره كرده‌اند؛ مثلا شاعري مانند «محمدعلي بهمني» خود را يك غزلسراي نيمايي مي‌داند. اما زنده‌ياد نصرالله مرداني به تاثيرپذيري غزل نو از شعر نيمايي اعتقادي نداشت و در دليل اين اعتقاد يادآوري مي‌كرد: غزل‌هاي حافظ از نظر ظرفيت، ‌تصويرسازي، اسطوره و تشخيص و نوآوري در زبان، داراي قابليت‌هاي زيادي است و بهترين نام‌هايي كه انتخاب شده، از تركيب‌هايي است كه حافظ در ابياتش آورده است و بسياري از نوآوري‌ها و تصويرسازي‌هايي كه در غزل امروز اتفاق افتاده است، در همان زبان و ادب گذشته ما ريشه دارد. محمد مشرف تهراني (م.آزاد) تاثير نيما را كشف زبان شاعرانه نزديك به طبيعت و بروز آن در غزل مي‌داند و مي‌افزايد: در تعدادي از كارهاي نيما و دوره‌اي كه ”افسانه” را كار كرد، گرايشي به شعرهاي قديم وجود داشت و به قول خود نيما، غزل‌هاي او سبك خراساني داشت. او تحولي در بافت زبان شعري ايجاد كرد و طبيعتي كه برايش آشنا بود را در شعرهايش آورد و با اين كار توانست در زبان معاصر تاثير بگذارد؛ حتا كساني كه نيماگرا نبودند، به طرف اين زبان گرايش يافته، اين امر در زبان غزل تاثير گذاشت. منوچهر آتشي هم تاثير نيما را در غزل آنقدر زياد مي‌داند كه مي‌گويد: ما به يمن نيما ادبيات كلاسيكمان را بهتر خوانديم. وي مي‌افزايد: بعد از نيما غزل كليشه‌يي به وجود نيامد. اگر قرار بود ما باز روي غزل بمانيم و تكيه كنيم، ديگر به شعر نو و نيما نيازي نبود، مي‌گفتيم مي‌توانيم؛ ولي امتحان كرديم و نشد. اين شاعر نيما را بزرگترين حادثه در طول يكصد سال گذشته دانسته و مي‌گويد: نيما تنها كسي است كه با توجه به رشد فكر و گسترش آفاق ذهني، جهان را درك مي‌كند و مي‌فهمد كه جامعه و فرهنگ چه مي‌خواهد و به‌وسيله آن نوگرايي خاص خود و مكتبش را پي‌ريزي مي‌كند. نيما دقيقا زمينه‌اي براي نوع ديگري از غزل فراهم مي‌كند؛ با آنكه نيما غزلگو نبود و گاهي قصيده مي‌نوشت. اوج شعري‌اش با ”افسانه” آغاز مي‌شود و سعي مي‌كند به‌جاي عناصر كليشه‌يي كه در غزل وجود داشت، عناصر جديدتري را وارد كند. به قول خودش، ”ما ديگر اين عينك كلاسيك را دور مي‌اندازيم و با چشم خود مستقيم نگاه مي‌كنيم تا تاثير مستقيم طبيعت را در خود دريابيم”. عليرضا طبايي ـ به‌عنوان كسي كه غزلسراياني از چند نسل را استادي كرده است ـ نيز در اين‌باره معتقد است كه اگرچه نيما در عمر خود غزل معاصر نگفت، چيزي كه به عنوان غزل معاصر به آن استناد كنيم، در آثار او نداريم؛ ولي بقيه آثارش مطمئنا در ذهن و انديشه كساني كه غزل معاصر مي‌گويند، مؤثر بوده است. زنده‌ياد عباس صادقي (پدرام) هم با استناد به اين گفته نيما كه شعر امروز بايد به آن طبيعت مفهومي كلام نزديك باشد، مي‌گفت: شاعري مانند «نادر نادرپور» كه شاعري سمبوليسم است نيز مي‌گويد خيلي از كلمات هستند كه در غزل يا حتا اشعار نيمايي جواز صدور ندارند و اينها كلماتي غيرشعري هستند كه بعدها جا باز كرده، كاربردشان را به‌طور قطعي نشان مي‌دهند. اين يادمان باشد كه سره‌ها از ناسره‌ها بايد مشخص شود. به قول نيما زمان، قاضي قهاري است كه در پي خواهد رسيد و غربال‌كنان، سره‌ها را از ناسره‌ها تشخيص خواهد داد. . كريم رجب‌زاده، ديگر شاعر غزلسرا، با اشاره به قالب‌شكني نيما در زماني كه غزل با بن‌بست مواجه شده بود، يادآوري مي‌كند: با تاسي از حركت نيما و بعدها با بهره‌گيري از امكانات شعر سپيد، غزل پوسته و نگاهش را عوض كرده و به‌نوعي دگرگون شد و با تاثير از شعر نيمايي و سپيد، خود را تكان داد. شاپور پساوند ـ شاعر شيرازي ـ هم تاثير نيما را زنده نگه‌داشتن غزل ياد مي‌كند و مي‌افزايد: تا قبل از نيما، چند چهره‌ي برجسته بيشتر نداريم كه البته اينها هم در تمامي آثارشان موفق نبودند؛ بلكه با چند شعر معدود توانسته‌اند ريشه‌هاي غزل را همچنان در آب نگهدارند. مرتضي نوربخش نيز تاثير نيما را دميدن تفكري جديد به شعر معاصر و انتقال و نمود اين تاثيرات در غزل مي‌داند و اظهار مي‌دارد: با آنكه نيما شاعري غزلسرا نبود و دامنه تحولات وي به غزل مي‌رسد و به لحاظ واژگان به غزل كمك زيادي كرده است، آن را غني‌تر مي‌سازد. البته در اين ميان تاثيرات سبك هندي را نبايد ناديده گرفت. اين سبك زمينه‌اي را فراهم كرد كه شعر نيمايي با تماشاي جديد خود بتواند عرض اندام كند. سيداكبر ميرجعفري، شاعر غزلسراي ديگر، بيشترين تاثير نيما را بر جريان كلي شعر، در بخش محتوا دانسته و مي‌گويد: «شعر نو» راههاي جديدي را پيش روي شاعران معاصر گشود. درواقع با تولد اين قالب، سيل عظيمي از فضاها و مضاميني كه تا كنون استفاده نمي‌شد، به دنياي ادبيات هجوم آورد. درواقع بايد بگوييم نوع نگاه نيما به شعر بر كل جريان شعر تاثير نهاد. در اين نگاه همه اشيايي كه در اطراف شاعرند جواز ورود به شعر را دارند. تفاوت عمده شعر نيما و طرفداران او با گذشتگان، درواقع منظري است كه اين دو گروه از آن به هستي مي‌نگرند. احمد نادمي هم تاثير نيما را در غزل معاصر تاثير نگاه او بر شعر عنوان مي‌كند و اظهار مي‌دارد: درواقع شعري كه به سمت انسان گرايش دارد، يكي از ويژگي‌هاي پس از نيماست كه در غزل اين اتفاق بيشتر رخ داده است. شيوه‌اي كه نيما ارايه مي‌كند، فقط در صورت شعر نيست كه شكل قالب را در ادبيات قدمايي ما عوض مي‌كند؛ و در نوع نگاه به جهان تاثير مي‌گذارد. وي همچنين معتقد است: بعد از نيما شعري كه در آسمان سير مي‌كرد، به سمت زمين بازمي‌گردد؛ اين شعر سعي مي‌كند از سمت آسمان به سمت زمين بازگشته، بر اين زمين سفت گام بگذارد و پس از نيما خود را نگاه دارد. در اين زمان، آرام آرام روايت جاي خود را در غزل مي‌يابد و آن تصويرپردازي‌هاي ساده‌اي كه قبلا وجود داشت و با استفاده از عناصر خاصي به ذهن شاعر مي‌رسيد، تغيير كرده، از تمامي مظاهر زندگي اجتماعي در غزل بعد از نيما استفاده مي‌شود. همچنين مهدي مظفري ساوجي ـ شاعر غزلسراي جوان ـ معتقد است: شايد غزلسرايان امروز نوع نگاه خود به غزل را مديون نيما باشند؛ البته نه در همه‌ي موارد، بلكه در نگاه عيني و جزيي ويژه‌اي است كه نيما وارد حوزه شعر فارسي كرد. رضا عبداللهي نيز با اشاره به جرات نيما در شكستن وزن عنوان مي‌كند: شاعر وقتي توسعه زباني يافت، بايد به دنبال آهنگ‌هاي مختلف برود. نيما هرچند با درگيري‌هاي زيادي مواجه شد؛ ولي بالاخره شعر مانند جرياني آمد و گذشت و بعدها نيما، نيما شد. اينكه شاعران غزل را به يك سبك و سياق بگويند، مخالفم؛ غزل، جاي كار فراواني داشته و تنها اين نيست كه در مضمون مانا باشد. تا شعر هست، غزل نيز وجود خواهد داشت و هرگز كهنه نمي‌شود. مفتون اميني ـ از هم‌دوره‌يي هاي نيما ـ او را آغازگر شعر نو مي‌داند و معتقد است: ما - همه - از نيما تاثير و الهام گرفته‌ايم. اگر نيما نبود، ما آن خيز اصلي و جهش راستين را در شعر نداشتيم؛ نه‌تنها بنده، بلكه ديگران هم همين‌طور. شاعران به تاسي از نيما كلمات روزمره را وارد شعر خود كردند كه غزلسرايان همزمان و حتا بعد از او جرات اين كار را نداشتند. البته تمام شاعران اوليه اين كار را كردند؛ ولي خيلي موفق نبودند. زنده‌ياد حسين منزوي ـ از بنام‌ترين زلسرايان معاصر ـ يكي از بارزترين تاثيرهاي نيما را بر غزل معاصر و غزليات خود مي‌داند و مي‌گويد: اين، مساله‌اي است كه خودم هم مي‌توانم ادعايي درباره‌اش داشته باشم و اين را نبايد به حساب خودخواهي من بگذاريد. شخصا غزل خود را به‌نوعي، پيش‌قراول غزل معاصر مي‌دانم؛ يعني غزلي كه الان جامعه با آن زندگي مي‌كند؛ حضور تاثير نيما در آن خيلي بارز است و خيلي‌ها اين نوع غزل را غزل نيمايي نام نهاده‌اند. خود من سعي كرده‌ام به بعضي از پيشنهادهايي كه نيما درباره‌ي شعر كرده است؛ عمل نمايم. حالا تعدادي را موفق بوده‌ام و تعدادي را نيز نه. نيما نيز يكي از دلايل نو بودن زبان شعري‌اش را اين عنوان مي‌كند كه شاعر سعي دارد شعرش را به دكلماسيون ( روايت شعر) طبيعي كلام نزديك نمايد. به عبارت ديگر، سعي نكنيم ادا و اصول دربياوريم و كلمات را بيهوده بكشيم يا كوتاه و بلند نماييم. مثلا در دهه‌ي ‌40، خيلي مد شده بود كه اشعار را دكلمه و با حركات دست شعر را اجرا مي‌كردند. اين كار كه نيما كرده؛ فريادي كه كشيده؛ هشداري كه داده؛ رنج‌هايي كه برده؛ تحليل‌ها و تطبيق‌ها و همه‌ي اين كارهايي كه خيلي هم زياد هستند را اگر بخواهيم بشكافيم، بايد يك كتاب دو يا سه هزار صفحه‌اي بنويسيم. گاهي گمان مي‌كنم تاثير نيما در شعر بعد از خودش، آن‌قدر بارز است كه ديگر نيازي به صحبت بر سر آن نيست و اين تاثير، درست مثل انفجاري است كه صورت گرفته و شعاع‌هايش به چهارسو تابيده است. اما محمدعلي بهمني ـ از ديگر نامداران اين عرصه ـ معتقد است: امروز عده‌اي مي‌خواهند كه غزل را از چشم مردم بيندازند، و مي‌افزايد: البته منظورم هرج و مرج‌هايي نيست كه امروز در زمينه‌ي غزل ديده مي‌شود. اين‌ها بيشتر دشمني با غزل است و مي‌خواهند به شكلي غزل را از ذهن و چشم مردم بيندازند. وي با اشاره به اينكه غزل مي‌تواند ساختار خود را داشته باشد، مي‌گويد: بر مبناي تحميل فكري و معنايي كه به ما شده است، فكر مي‌كنيم در غزل با نوعي تغزل روبه‌روييم، در صورتي كه يك شعر مي‌تواند شكل غزل را داشته باشد و به جاي تغزل به تفكر رسيده باشد و حتا از تفكر هم عبور كند و به يك نوع تصويرپردازي - نه ايماژيست مطلق - بپردازد.


    ©2013 APG.ir