هنوز فرهنگ عصای سفید جا نیفتاده است
دیدار با بانوی روشندل فرهنگی که همسرش هم نابیناست/ روزی یکی از رانندگان اتوبوس شرکت واحد یکی از خیابان های کم عرض تهران را با اتوبوس خودش بست و به من گفت آن قدر می ایستم تا شما با خیال راحت از عرض خیابان عبور کنید اما متاسفانه در اینجا اوضاع جور دیگری است.
مازندنومه،محمد حسین ملایی کندلوسی:قدرت و توان بینایی نعمت بزرگی است که موجب می شود انسان بسیار راحت تر با جهان پیرامونی خود ارتباط برقرار کند.
در این میان کسانی هستند که به دلایل مختلف از این نعمت الهی محروم مانده اند ولی دلی به روشنای آفتاب دارند.این افراد روشندل اگر چه بینایی ندارند، از توانایی هایی برخوردارند که سایر انسان ها ندارند.
در زیر حرف های " نسرین نجاتی دانش " را می خوانید که بانویی است روشندل و فرهنگی، اهل مشهد و مقیم نوشهر.
*22 سال کار فرهنگی
از آنجایی که مشکل بینایی داشتم و چون در آن زمان در مشهد مدرسه ای برای تحصیل نابینایان نبود،بنابراین به اتفاق خانواده به تهران رفتیم و در آنجا به تحصیل مشغول شدم و الان هم سالهاست در نوشهر زندگی می کنم.
22 سال است که کارمند آموزش و پرورش هستم و اکنون نیز در یک مدرسه استثنایی در نوشهر مشغول به کار هستم.
الان بخاطر مشکل بینایی ام سعی می کنم تا حس های لامسه و شنوایی ام را جایگزین حس بینایی ام کنم ولی گاهی دیگر نمی توان کاری کرد.
یک فرزند پسر دارم و خیلی تلاش می کند تا در خانه با من و همسرم که او نیز نابینا است همکاری کند.
*فرهنگ عصای سفید جا نیفتاده است
برای انجام کارهایم در بیرون از خانه از عصای سفید استفاده می کنم اما با مشکلات زیادی روبرو هستم و هنوز فرهنگ عصای سفید جا نیفتاده است.
وقتی در تهران بودم با همین عصای سفید همه جا می رفتم و هیچ مشکلی نداشتم اما در نوشهر دچار مشکل هستم و البته مردم انصافا خیلی مهربان و مهمان نواز هستند و به من لطف دارند و برای انجام کارهایم در سطح شهر کمک می کنند.
در این بین عده ای هم شاید به دلیل ناآشنایی با فرهنگ عصای سفید و اینکه فرهنگ عصای سفید هنوز جا نیفتاده است نمی دانند چطور باید با یک نابینا رفتار و به او کمک کنند و به طور مثال اگر مانعی بر سر راهم باشد و نیاز به کمک داشته باشم توجهی ندارند.
در تهران وقتی با عصای سفید می خواستم از خیابان عبور کنم حتی اتوبوس شرکت واحد برای من توقف می کرد تا من از خیابان عبور کنم در حالی که خودروهای زیادی هم پشت سر آن متوقف می شدند.
روزی یکی از رانندان اتوبوس شرکت واحد یکی از خیابان های کم عرض تهران را با اتوبوس خودش بست و به من گفت آن قدر می ایستم تا شما با خیال راحت از عرض خیابان عبور کنید اما متاسفانه در اینجا اوضاع جور دیگری است.
*با پیاده روهای نوشهر آشنایی ندارم
با پیاده روهای نوشهر آشنایی ندارم و نمی دانم چه شرایطی دارد اما فکر می کنم برخی پیاده روهای نوشهر شرایط فیزیکی و ساختاری مناسبی برای افرادی همچون من را ندارند و من از این بابت نگرانی دارم.
از شهرداری نوشهر می خواهم به شرایط نابینایان هم توجه داشته باشد و در ساختار شهری برای نابینایان هم مناسب سازی کند تا همه بتوانند بطور یکسان از خدمات آن بهره مند شوند.
زمانی که دانشجوی دانشگاه علامه در تهران بودم یک روز استادمان خاطره ای از دوران تحصیلش در آمریکا را برای ما تعریف کرد و گفت در آنجا استادشان از همه دانشجویان خواست تا در طول آن روز چشمان مان را با چشم بند ببندند و یا در روز دیگر از آنها خواستند تا گوشهای خود را با پنبه پر کنند تا چیزی نشوند و این بدان علت بود تا به آنها بگوید که یک نابینا و یا یک ناشنوا چه مش کلاتی دارند و از این طریق بتوان آنها را درک کرد.
با زندگی خیلی ساده برخورد کردم و با همه شرایط آن کنار آمدم و فقط آرزو دارم تنها فرزندم در زندگی خوشبخت شود و فرد مفیدی برای جامعه باشد.