مردی که زیاد می دانست
دکتر معتمدنژاد با همان وضعیتی که داشت و برای بهتر شدن کیفیت سمینار در روزهای سخت مبارزه با بیماری و مرگ در سالن حاضر شد و کلام آن روز وی نیز درس بود، فردا روزنامه ها تیتر زده بودند: " معتمد نژاد : آزادی، استقلال مالی، آموزش های تخصصی و استقلال حرفه ای روزنامه نگاران ۴ شرط مهم فعاليت رسانه ای است
مازندنومه،بابک شمس ناتری: در عصر یک روز کاملا پاییزی خبری روی خروجی خبرگزاریها و سایت ها قرار گرفت، مردی که خود علم ارتباطات و روزنامه نگاری را در ایران بنیان نهاد تیتر رسانه های مجازی و مکتوب شد، فردی که به شایستگی نام پدر علم ارتباطات ایران را با خود به همراه داشت.
در خصوص او قلم زدن سخت است و هنر می خواهد و این هنر در نگارنده ناچیز است، قلمی زدیم از روی ارادت محضر استادی که زندگی، توان و حیاتش را برای اعتلای خبر و رسانه گذاشت، بزرگمردی که فقط متعلق به ایران نبود و بزرگان زیادی در حوزه ی رسانه و ارتباطات آثار او ر بعنوان منبعی ارزشمند مورد استفاده قرار می دادند.
شنیدن خبر درگذشت پروفسور کاظم معتمدنژاد پدر علم ارتباطات ایران برای آنانی که دلسوزانه دغدغه ی علم و حوزه ی ارتباطات و رسانه داشتند موجب ناراحتی شد، چون انسانی فرهیخته، دانشمندی متعهد و در عین حال الگویی صبور از میان ما رفت، الگویی که نمی شود گفت فقط از لحاظ علمی متمایز بود، او فردی اخلاق مدار و در عین حال متعهد بود.
به اخلاق نکو، تعهد در کار و آموزش، امانتداری در پژوهش و صبوری در برابر ناملایمات شهره بود و یکی از مهمترین ویژگی های استاد شفافیت در بیان مباحث علمی بود و آنچه در تصورش صحیح بود را هیچگاه با تعارفات و ملاحضات همراه نمی کرد.
جدال بیش از یکساله ی استاد با بیماری و مرگ نیز در خود حکایت ها داشت، در این ایام نیز هیچگاه از رسالتی که بر دوش داشت کوتاه نیامد و همواره تلاش کرد تا به وظیفه ی ذاتی خویش عمل کند، وظیفه و رسالتی که او در زمان بیماری هم برای خود واجب می دانست و جالب اینکه بر کسانیکه واجب است آن را رعایت نمی کنند.
نگارنده معتقد است، مرگ معتمدنژاد صحت ندارد، مگر می شود کسی که کتابهایی مانند روزنامه نگاری، روش مطالعه و بررسی مطبوعات، مطبوعات و وسایل خبری، حقوق ارتباط جمعی، وسایل ارتباط جمعی،ارتباطات بینالملل و...را از خود به یادگار گذاشته بمیرد، کسی که علم ارتباطات را به این کشور آورد و خود منبع ساز علوم مختلف و مرتبط با این حوزه شد.
پروفسور محمد مهدی فرقانی در یادداشتی به مناسبت دریافت این خبر اندوه ساز اینگونی قلمی می کند که "زمانی که پس از بازنشستگی در سال 1386 کلاس و درس را به تدریج از او گرفتند و اجازه ی راهنمایی پایان نامه به او ندادند و دست اخر، اتاقش را در دانشکده که خانه علمی بود، تخلیه کردند، آسیب روحی سنگینی به او وارد شد و مشخصا فرو شکست، اما دم بر نیاورد و به دیگران هم توصیه کرد با این بی مهری ها((مدارا)) کنید"
وقتی این جملات را از قلم دوستی می خوانیم که 42 سال با او رفاقت ، همکاری و همراهی داشت به صبوری و ایمان مستحکم او سر تعظیم فرود می آوریم و حقیقت کلام را اینگونه دریافت می کنیم که استاد فرقانی نیز با بیان این خاطره می خواست بگوید که بزرگی خرج دارد.
دوست دیرینه ی پدر علم ارتباطات و روزنامه نگاری ایران یادآوری کرد که هر چند بر معتمدنژاد بی مهری شد ولی هیچگاه ایران را ترک نکرد و به عشق دانشجویان و علاقه مندان به راهی که او آغاز کرده بود در دفتر قدیمی اش ماند، پژوهش کرد، قلم زد و علمش را در قالب آثاری به یادگار نهاد که از امروز شاید بیشتر خریدار داشته باشد.
مرگ حق است و به قول معروف "در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم / لطف آنچه تو اندیشی،حکم آنچه تو فرمایی" اما گاهی برخی می روند و رفتنشان هم خود کتاب و منبع هست و استاد روزنامهنگاری ایران ، دکترعلیاکبر قاضیزاده، چقدر زیبا و متین گفتند که "بعد از سالها، هنوز هم کتاب روزنامهنگاری استاد معتمدنژاد مرجع است و هنوز هم روزنامهنگاران به این کتاب محتاجاند" و این عین واقعیت است و منتقدین برخی از واقعیت گویی های ایشان در خصوص رسانه سالهای زیادی زمان می خواهند تا او را بشناسند.
شنیدن خبر پرواز ابدی پروفسور معتمد نژاد یادآور تلاشهایی بود که همیشه و در همه حال داشت، تلاشهایی که تا بود با احترام دیده شد ولی تعداد کمی درک و لمس کردند، به شخصه هر بار ایشان را می دیدم و موضوعی در خصوص این مرد علم و اخلاق می شنیدم یاد اثبات پاسخ یک موضوع انشا در خصوص واقعیتی غیرقابل انکار می افتادم.
خاطره ی کلیشه ای از دوران ابتدایی داریم و همیشه در انشانویسان این شک و تردید وجود داشت که به راستی علم بهتر است یا ثروت، وقتی عظمت استاد دیده می شد این موضوع انشا خنده دار بود.
آخرین باری که ایشان را زیارت کردم سال گذشته بود، در چهارمين سمينار بررسي مسایل و چالشهای مطبوعات ايران که دوم خرداد سال یکهزار و سیصد و نود و یک در مركز همايشهاي بينالمللي صدا وسيما و با حضور فعالان و اساتيد عرصه اطلاعرسانی و مهمانانی از 7 كشور برگزار شد.
سمیناری که سومینش 8 سال قبل از آن برگزار شده بود و استاد، دبير علمي چهارمين سمينار بررسی مسایل مطبوعات در ايران بود و از او دعوت کردند تا بر روی جایگاه حاضر شود، به خوبی به یاد دارم که چقدر محبوب، محجوب و باوقار وارد شد.
به محض ورود و ذکر نام ایشان نخبگان و بزرگان علمی و تجربی رسانه در ایران و گروهی مهمان که در سالن حاضر بودند به احترام ایشان ایستادند و پروفسور معتمد نژاد با همراهی دکتر محسنیان راد بر صندلی نشست، وقتی کلام را جاری کرد دیگر حکایت چیز دیگری بود، دستان لرزان و واژگانی که بسیار برید بریده شنیده می شد.
در حین سخنرانی گاهی در بیان مفاهیم و موضوعات شرایط برایش سخت می شد و دکتر محسنیان راد به استاد کمک می کرد و به نحوی پیام ایشان را رسا می کرد، موج ریزش اشک در چشمان دوستداران ایشان فضا را به گونه ای رقم زد که در پایان سخنانش که بسیار معنایی و همراه با دغدغه و گلایه بود تا هنگام خروجش همه ی حاضرین بر پا ایستادند و به افتخار بزرگمرد رسانه و ارتباطات در دنیا تشویق کردند.
آنجا بود که وقتی بزرگان رسانه ی این مملکت و برخی از کشورهای دنیا به احترام استاد ایستادند یاد موضوع انشا دوران مدرسه افتادم که اغلب معلمان می گفتند: علم بهتر است یا ثروت؟! آن روز ثابت شد که هیچ ثروتی بالاتر از علم نیست و در واقع علم، ثروت است...
یادش بخیر، ایشان با همان وضعیتی که داشت و برای بهتر شدن کیفیت سمینار در روزهای سخت مبارزه با بیماری و مرگ در سالن حاضر شد و کلام آن روز وی نیز درس بود، فردا روزنامه ها تیتر زده بودند: " معتمد نژاد : آزادی، استقلال مالی، آموزش های تخصصی و استقلال حرفه ای روزنامه نگاران ۴ شرط مهم فعاليت رسانه ای است"
از دغدغه هایش گفت، خواسته هایی که حداقل درخواست یک پدر از جامعه ای علمی بود که باید مسوولین مرتبط و غیر مرتبط برای تحققش تلاش می کردند، او بسیار سخت سخن می گفت، با ناراحتی و تاسف و بغضی که در گلویش احساس می شد خاطرنشان ساخت: "هيچ گاه وعده تاسيس دانشکده ای مستقل در زمينه ارتباطات عملی نشده است، قطعا اين موضوع صدمه زيادی در زمينه تامين نيروی انسانی مطبوعات به وجود خواهد آورد."
استاد از تاسیس دانشکده ی مستقل در زمینه ی ارتباطات سخن می گفت و نمی دانم آیا خبر ادغام یکی از مراکز شاخص آموزش در حوزه ی رسانه را در روزهای آخر حیاتش شنیده بود؟!
نگارنده درد دیگری در سینه دارد که مطمئنا مورد پسند بزرگانی همچون پروفسور معتمدنژاد، پروفسور محمد مهدی فرقانی، پروفسور حمید مولانا، دکتر قاضی زاده، دکتر ضیایی پرور و ...نیست، دردی که ایکاش اعضای کمیسیون های فرهنگی و آموزش تحقیقات مجلس شورای اسلامی برای درمانش همت کنند.
نمی دانم استاد در زمان حیاتش این موضوع را شنید که قرار است دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه ها با دیگر دفاتر وزارتی ادغام شود؟! خبری که ای کاش هیچگاه صحت نداشته باشد و استاد ارزشمند مدیریت رسانه، دکتر حسین انتظامی که مدتی است بر صندلی معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جلوس کرده اند مانع این اتفاق نامیمون و نامبارک در حوزه ی ارتباطات و روزنامه نگاری شوند.
دکتر انتظامی خود سالها به دانشجویان دوره های مختلف مقدماتی و حتی تربیت مربی و مدرس دفتر مطالعات برنامه ریزی رسانه ها درس داد و شاگردان او بعد از شنیدن خبر مسرت بخش انتصابش بسیار خرسند شدند چون او را بعنوان فردی توانمند و مدیر می شناسند.
معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و دکتر محمد زاده معاون اسبق این حوزه که در حال حاضر مشاور رسانه ای آقای وزیر است هر دو از مدرسین صاحب کرسی تدریس و دارای آثار منتشره مانند کتاب و...در دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه بوده و هستند و ایکاش اهمیت این مرکز علمی را برای وزیر محترم شفاف سازی کنند.
امید است که این دفتر مانند گذشته در حوزه ی آموزش، پژوهش و انتشار آثار کم نظیر در حوزه های علمی و مرتبط با ارتباطات، روزنامه نگاری و رسانه فعالیت کند و گسترشش را شاهد باشیم چون گسترش این مرکز موجب بسط و تقویت حوزه ی علمی و آموزشی در اوضاع و احوال رسانه ی کشور خواهد شد.
خدانگهدار استاد، روحت شاد چون یادت همیشه گرامی است...
- پنجشنبه 21 آذر 1392-9:32
سلام آقای شمس، نمی دانستم که ایشان اجازه راهنمایی و مشاوه دانشجویانش را نداشت