تعداد بازدید: 3496

توصیه به دیگران 1

سه شنبه 15 دی 1383-0:0

گفتگوي برآمده از تقابل

رسول نظرزاده


13ديماه امسال چهل و پنجمين سالگرد فوت نيما است. شاعري که با نگاهي متفاوت به شعر و ادبيات فارسي ، سبک جديدي را پايه گذاشت. يادداشت زير نگاهي دارد به جنبه هاي نمايشي شعر نيما. شعر نمايشي که بر مبناي گفتگو شکل مي گيرد، در زبان فارسي قدمتي ديرينه دارد؛ چه گفتگو ميان رستم و سهراب ، رستم و اسفنديار و... در شاهنامه يا جدل بسيار زيباي خسرو و فرهاد در شعر نظامي يا گفتگوها و زمزمه هاي عاشقانه در غزل هاي فارسي. گفتگو ريشه در تقابل و تضاد دارد و نشان چند صدايي يک جامعه است. هر چه افکار و نظرها آزادانه تر مجال بروز يابند، در آثار هنري هر جامعه و بويژه در تئاتر که بر مبناي گفتگو شکل مي گيرد، نمود بيشتري خواهند داشت. تضاد و جدايي 2نسل ، طبقات فقير و غني ، رقباي عشقي و... از نشانه هاي مشترک حرکت و جدل در اشعار فارسي است. با انقلاب مشروطه و ورود افکار جديد، شعر نمايشي بروز تازه تري مي يابد و زبان آن روزمره و مردمي تر شده و صداهاي چندگانه اجتماعي از آن به گوش مي رسد. در اشعار پروين اعتصامي با شعرهاي اجتماعي و عدالتخواهانه اي روبه رو هستيم که در شکل و قالبي قديمي ، افکاري نور را با ايهام بيان مي دارند. شعر «محتسب و مست» از اين نمونه است که در آن براحتي مي توان شخصيت سازي ، مکان ، تضاد و طنز را تشخيص داد. تمام ماجراي اين شعر نمايشي در شب مي گذرد که مثالي از وضعيت سياسي و اجتماعي زمان زندگي شاعر نيز مي تواند باشد. در ميان شاعران معاصر ايران ، نيما يوشيج هم در قالب شعر کلاسيک و هم در قالب شعر نو، اشعاري نمايشي سروده است. در اينجا به يکي از شعرهاي نمايشي نيما که او در آن بسيار زيبا، مفهوم آزادي را در شکل گفتگو و تمثيلي بيان کرده است ، اشاره مي کنيم ، شعري که بويژه براي اجراي تئاتر عروسکي يا پويانمايي آمادگي دارد. ابتدا شعر پرواز را مرور مي کنيم: در پيله تا به کي بر خويشتن ، تنها؟ پرسيد کرم را، مرغ از فروتني تا چند منزوي در کنج خلوتي در بسته تا به کي ، در محبس تني؟ در فکر رستنم پاسخ بداد کرم خلوت نشسته ام زين روي مدتي هم سال هاي من پروانگان شدند جستند از اين قفس ، گشتند ديدني در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ تا پر برآورم بهر پريدني اينک تو را چه شد کاي مرغ خانگي کوشش نمي کني ، پري نمي زني؟ گفتگو چنان که پيداست ميان کرم يا شفيره اي است که اطراف خود پيله مي تند، با پرنده اي که به او نهيب مي زند تا از اين نشستن و زندگي کرم وار دست بردارد. بوضوح پيداست که اين گفتگو مثالي از تضاد ميان زندگي افسرده و انزواطلبانه انسان است در مقابل زندگي فعال و پرتحرک طبيعي او. در لايه اي ديگر مي توان نشانه هاي زندگي در جامعه اي بسته و استبدادي را در تضاد با رهايي و آزادي ديد، تضادي که در دوران نيما يوشيج سراسر کشور را در عقب ماندگي و عسرت نگاه داشته بود. شعر پرواز، از طرفي انگار جدل 2جزئ و «من» انديشه شاعر هم هست که بخشي به انزوا و خلوت خو کرده و بخشي ديگر خواهان رهايي است. هنگامي که شاعر در جايي از همين شعر با حسرت مي گويد: هم سالهاي من پروانگان شدند جستند از اين قفس ، گشتند ديدني قفس علاوه بر مترادف شدن با پيله ، به قفس کشور استبداد زده و خود باخته نيز اشاره دارد. پيله و تنهايي آنقدر است که کرم آرزو مي کند حتي با مرگ رهايي يابد: «در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ.» اما در انتهاي اين خلوت نشستن ، شاعر نوعي اميد را جايگزين مي کند که به نوعي پيش بيني تغيير شرايط جامعه است و پيروزي «من» شاعرانه اش که مي بينيم با تن ندادن به شرايط حاکم ، سرانجام از پيله خارج شدن و پروانه شدن را مي بيند. «من» خلوت گزين آنقدر در خويش فرو مي رود و به تامل مي نشيند و به اصطلاح در اطراف خود تار مي تند تا يا در مرگ کرم وار بميرد، يا تبديل به پروانه شده ، زندگي بيابد. در پايان ، شاعر با يک فرافکني ، مفهوم شعر را گسترش مي دهد و به همه انسان ها و همه زمان ها روي مي آورد: اکنون تو را چه شد کاي مرغ خانگي کوشش نمي کني ، پري نمي زني


    ©2013 APG.ir