اسفندیار زرکوب درگذشت
اسفندیار زرکوب – شاعر و روزنامه نگار باسابقه رسانه های استان- امروز در بیمارستان امام ساری درگذشت+تکمیلی
مازندنومه: اسفندیار زرکوب تهرانی که اواخر دی ماه امسال به علت بیماری قلبی و مغزی در بیمارستان امام ساری بستری بود، امروز در سن 72 سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد.
او یکی از باسابقه ترین خبرنگاران و نویسندگان ورزشی مازندران محسوب می شد که در بیشتر نشریات مکتوب استان، سابقه فعالیت داشت.
زرکوب شاعر نیز بود و شعرهای زیادی از او در نشریات استان منتشر شده اسست.
این روزنامه نگار پیشکسوت که از سن 16 سالگی به شغل خبرنگاری روی آورده بود و 56 سال سابقه فعالیت در این عرصه را داشت، زمانی یکی از بهترین دوندگان ورزش کشور در رشته دوومیدانی محسوب می شد و در مسابقات بین المللی سنتو صاحب مدال نیز شد.
گفتنی است در چند روز گذشته تعدادی از مسئولان شهرستان و استان در بیمارستان امام ساری با زنده یاد اسفندیار زرکوب ملاقات کرده بودند.
خاطرنشان می کنیم مراسم تشییع این همکار مطبوعاتی ساعت 14 روز جمعه از مسجد جامع ساری برگزار می شود.
*خبر مرتبط:
- شنبه 5 بهمن 1392-13:56
استاد زركوب چه خوش نغمه اي خواند،هنرمندي كه خوب نقش خويش را در صحنه زندگي ايفا كرد و تا ابد در يادها مانگار شد. روحش شاد و يادش گرامي ...
- جمعه 4 بهمن 1392-11:39
روحشان شاد و یادشان گرامی. امید که نام نیک و تعهد و صداقت شان الگوی جامعه ادبی و هنری استان باشد.
- جمعه 4 بهمن 1392-9:28
خداوند اسفندیار بزرگ را با اولیا و اوصیا محشور گرداند که زرکوب بود منتهی در شعر و نثر و در قلم و طبع و در رسانه ها زرنوشتی می کرد و زر آفرین بود. آرام و بی صدا با قلم کار می کرد و هنر نوشتن را پاس می داشت و خود را حرام نمی کرد و وجدان خویش را در معرض بدهکاری قرار نمی داد و با هم دوست بود و دنیایی از مهر و محبت را نثار همه می کرد.
زرکوب ارزش هایی به قیمت زر را در اندیشه جوانان و جامعه وارد می کرد و برای همه غصه می خورد و غمخوار همه بود و از رشد و پیشرفت افراد لذت می برد و در ارائه دانش به افراد حسادت نمی ورزید و برای بیشتر داشتن های مادی با هیچکس نمی جنگید. خباثت و لئامت از روح لطیفش دور بود و لطف و صفا و عشق و مهربانی با روحش عجین.
وجودش درس آموز و غیبتش غصه آفرین و باید که آرزوهایش را جوانترها و بازماندگان تعقیب کنند و زنده بودن افکار او را به رخ بکشند. آنهایی که در دانشگاهها برای کنار زدن یاران خویش از همه ابزارها و افراد و قدرت ها استفاده م کنند تا به جیفه دنیایی برسند و سر رفیق را زیر آب می کنند و حقش را له می سازند و هر اقدام ناجوانمردانه ای را برای به در کردن رفیق مجاز می دانند، از اسفندیار بیاموزند که با مخالفانش هم از پدر مهربانتر بود.
بالاترین جایگاه را از خداوند برایش در روزگار استرحام آرزومندم و به خاندان ایشان تسلیت و تعزیت عرض می نمایم. - پنجشنبه 3 بهمن 1392-23:31
روحش شاد خدا رحمت کند
- پنجشنبه 3 بهمن 1392-23:19
ای کاش ..... تا زنده ایم درد هم و حرف هم را درک کنیم. خداوند به خانواده و دوستانش صبر عنایت فرماید.
- پنجشنبه 3 بهمن 1392-22:13
انا لله و انا الیه راجعون
آرزو می کنم همه شاعران و هنرمندان و روزنامه نگاران مازندران در این مراسم شرکت کنند
جمعه 2 بعد از ظهر مسجد جامع ساری - پنجشنبه 3 بهمن 1392-20:34
ناگهان چقدر زود دیر می شود
- پنجشنبه 3 بهمن 1392-18:57
و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی،جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی، آغازی بی پایان را می سراید.
خدارا شاکرم که در مقطعی از زمان از حضور دلگرم کننده و مطالب زیبایشان در نشریه مان استفاده می کردیم و با صفای وجودشان آشنایی داشتم. بی شک فقدان این استاد عزیز برای خانواده مطبوعات مازندران غمی گران خواهد بود.
درگذشت پیشکسوت مطبوعات مازندران ، مرحوم زرکوب را به اهالی مطبوعات مازندران و خانواده محترمشان تسلیت عرض نموده و برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت خواهانم .
مرتضی اسماعیل زاده مجاوری (روزنامه نگار و مدیراجرایی سابق هفته نامه دریاسر) - پنجشنبه 3 بهمن 1392-18:54
رویش شادلطفاًروز تشیع جنازه را اعلام کنید تا دوستدارانش بتوانند شرکت کنند
- پنجشنبه 3 بهمن 1392-18:24
قلم زرنویس مطبوعات دیگر جوهر ندارد .
امروز در سالن ارشاد که برای سلامتی اش آرزو میکردیم یاد این متن افتادم که در فوت پدرم برایم فرستاد .
پدر ، تا تو رفتی همه ی هستی ام درکجاوه ی از روز های زمستان بباد رفت
و دستی از آن سوی مرزها ی بی نشان ،بدور زندگی مصیبت زده ام
حصار کشید
پدر ، تا تو رفتی ستاره بختم از آسمان تقدیر بر بام گریه های شبانه ام
سقوط کرد .
تا تو رفتی من نشستم و بی مهابا گریستم و در سیلاب اشکم ،
تابوت سیاه تنهایی ام بدوش کشیدم.
پدر ، در این عزای جاودانه ،لبخند قدیمی تورا با صندوقچه مهربانی هایت ؛
در باغچه خشک حیاط خانه مان ،
بخاک سپردم
دریغا که دیگر چیزی از وجودت برایم سبز نمی شود .
نه دستهایت ، نه صدایت ،
که پژواک شکسته درد یست ،در تمامی جوارح تنم .
پدر، تا تو رفتی خورشید، گرمای دیرینه اش را از من گرفت .
ومهتاب در حسرت یک لبخند تو سر در گریبان ابر گریست .
پدر ، تا تو رفتی بغض شبهای بی شمار ماند و تنهایی من
و این مصبیت جاودانه
از هم روز تو می آید و من ،
حتی نمیتوانم لبخند بزنم .
روحش شاد و یادش همیشه گرامی باد .
زهرا بشیری - پنجشنبه 3 بهمن 1392-16:7
خدا رحمتش کند ,درزمانی که ابتدای کارم توی خبرنگاری بود ودر روزنامه بشیر فعالیت می کردم ,در ویرایش خبر به من کمک می کرد.امیدوارم خداوند به بازماندگان ایشون صبر بده .