نام « يوسف مازندي» شايد براي شماري از پژوهندگان تاريخ معاصر ايران ناآشنا باشد، ليك براي رجال سياسي و فرهنگي و به ويژه روزنامهنگاران عصر « واپسين پهلويِ» بر مسند قدرت، چهره شناخته شدهاي است. مازندي در فراز و فرود پر تلاطم حدود چهار دهه از تاريخ سياسي معاصر كشور، حد فاصل جنگ جهاني دوم تا روزهاي پاياني انقراض پادشاهي در ايران زمين، فعاليت رسانهاي داشت. به رغم اين درباره وي آگاهيهاي اندك و ناقصي وجود دارد. مازندي خود را به ما چنين معرفي ميكند:
متولد شيراز هستم. پدربزرگ من امام جمعه بارفروش مازندران (كه بعداً بابل نام گرفت) بود، مردي بود بسيار مقتدر در جامعه و بسيار متعصب در امور ديني. تعصب و اعتقاد مذهبي خود را با قدرت در جامعه و مخصوصاً در خانواده اعمال ميكرد. پدرم كه آگاه و روشن بود نميتوانست چنين تعصب خشك را هميشه بپذيرد، اين شد كه در جواني ناگزير از زندگي در مازندران چشم پوشيد و به شيراز رفت. پدرم ريشش را تراشيد، لباسهاي عادي مردم را پوشيد، به اروپا رفت، درس خواند و پروفسور زبان انگليسي و فرانسه شد. به شيراز بازگشت و همان جا ازدواج كرد. اوايل اسم پدرم « آقا حاج سيدميرزا علي خان مازندراني» بود. پدرم ميگفت : « آن موقع كه تازه تلفن نصب شده بود، زماني كه ميخواستم خود را معرفي كنم ميبايست دقت بسياري براي اداي آن اسم صرف ميكردم. اين شد كه تمام القاب را حذف كردم و حتي « ران» مازندراني را كندم و خود را فقط « علي مازندي» معرفي نمودم. 1
سيدعلي مازندراني، يوسف را به سان ساير فرزندانش به منظور ادامه تحصيل رهسپار خارج از كشور ميكند. يوسف در خارج، در يك مدرسه بسيار خشك ديني كاتوليك درس مي خواند. در پي خاتمه تحصيل به ايران باز ميگردد و پيش از اين كه به خدمت نظام برود، سه سال در شركت نفت منطقه مسجد سليمان مشغول به كار ميشود. با خاتمه خدمت سربازي، از مازندي براي كمك در انتشار يك روزنامه انگليسي به نام ديلي نيوز در تهران دعوت به عمل ميآيد. بنابه اظهار مازندي، « همان زمان، خبرگزاري يونايتدپرس در جستجوي يك نفر ايراني بود كه زبان انگليسي را درست بداند تا به عنوان خبرنگار استخدام كند. من براي اين كار انتخاب شدم و از همان هنگام شروع به مخابره خبر و تفسير از وقايع تاريخي ايران كردم. چندي نگذشت كه به عنوان خبرنگار بينالمللي شناخته شدم». 2 در حول و حوش سالهاي 1328 و 1329 و جريانات جنبش ملي شدن صنعت نفت، يان فلمينگ، خالق اثر سرشناس و جنجالي جيمز باند، به عنوان دبير سرويس بينالملل روزنامه ساندي تايمز لندن، از مازندي به منظور همكاري با روزنامه به عنوان خبرنگار و تحليلگر مسائل سياسي، دعوت به همكاري كرد. اين همكاري سالها تداوم يافت، حتي تا زماني كه فلمينگ به كانادا رفت و مدير « اتحاديه مطبوعات آمريكاي شمالي شد»، رابطه اين دو گسسته نشد. 3
آغاز اين همكاري در آن مقطع، به خصوص در وقايع پر التهاب آن زمانه كه چندي بعد به كودتاي آمريكايي ـ انگليسي 28 مرداد 32 انجاميد و رسانههاي نوشتاري در چم و خم اين گذار، نقشآفريني ويژهاي داشتند، حائز بسي اهميت است. ديري نپاييد كه پس از كودتا، در 1955م/ 1334ش مجله معروف ريدرز دايجست كه گفته ميشود در شمارگان سي و پنج ميليون نسخه منتشر ميشد در شماره سپتامبر خود، مازندي را « نويسنده و مفسر فوقالعاده مطلع» به خوانندگانش معرفي كرد. گفته ميشود « آنچه مازندي به صورت خبر و تفسير مينوشت، حتي از راديو برازاويل آن زمان (كنگوي فرانسه در آفريقا) با عنوان ” يوسف مازندي از ايران گزارش ميدهد“ انتشار مييافت.» 4مازندي چندي بعد به عنوان رئيس خبرگزاري يونايتدپرس، همچنين خبرنگار و مفسر سياسي چندين روزنامه، راديو و تلويزيون معتبر دنيا در ايران كار خود را دنبال كرد. با اين وجود به روايتي، يوسف مازندي با خبرگزاري هاوس نيز معاضدت داشت. اين خبرگزاري پيش از خبرگزاري رويتر در تهران فعال بود و نماينده آن شخصي نامبردار به فنزي بود. دفتر اين خبرگزاري در نزديكي دروازه دولت قرار داشت. آگهيهاي شركت نفت از طريق فنزي در اختيار مطبوعات قرار ميگرفت و از اين راه درآمد سرشاري تحصيل ميشد. به نظر ميرسد نخستين دستگاه خبرگيري براي همين دفتر تهيه و تدارك ديده شد. فنزي به مثابه مدير بازرگاني و سفارشگيرنده آگهيهاي تجاري نيز عمل ميكرد. وي با مازندي پيوندي نزديك و رفاقتي مطبوعاتي داشت. 5
يوسف مازندي سالها پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، مبادرت به انتشار خاطرات و يادماندههاي خود با عنوان ايران، ابرقدرت قرن؟ نمود. در بخشي از مقدمه ناشر اين اثر كه به نظر ميرسد محصول مشترك عبدالرضا هوشنگ مهدوي (كوششگر) و خسرو معتضد (ويراستار) باشد، ميخوانيم : « تحليلهاي جامع او [يوسف مازندي]، تصوير روشني از حركت ملي شدن صنعت نفت، هنگام نخستوزيري دكتر محمد مصدق و نيز تغيير و تحول جامعه ايران در دوران قدرت محمدرضاشاه را براي خواننده، شنونده و بيننده جهاني ترسيم مينمود». 6
بر نگارنده پوشيده است كه ديباجهنويسان اثر كه زير عنوان ناشر مبادرت به آماده سازي و طبع پيشگفتار خود در مطلع كتاب كردهاند، با مطالعه كدام يك از گزارش و تحليلهاي مازندي پي به جامعيت آن بردند. تحليلهاي جامعي كه به نوشته ياد شده « تصوير روشني از حركت ملي شدن صنعت نفت، هنگام نخستوزيري دكتر محمد مصدق» را ارائه ميدهد، آن هم براي « خواننده، شنونده و بيننده جهاني» در كجا يافت ميشود و امكان بررسي آن وجود دارد؟
به باور بسياري از پژوهشگران، مازندي در آن برهه حساس به گونهاي سرگرم اطلاعرساني و« خبرسازي» بود كه خوشايند بنگاههاي خبري و سخنپراكني آن زمانه شد. تكاپوي وي بر آن بود تا اوضاع كشور را به ويژه در دوره دولت ملي، تيره، متشنج، بحراني، پر از درگيري و اضطراب و تظاهرات و آشوب و عصيان و هرج و مرج و اعتصاب، و شرايط را وخيم و بسيار خطرناك جلوه دهد، وچرا ندهد، مگر توقع ديگري از مازندي داريم. پروژه نشان دادن اوضاع داخلي به مانند بيماري كه نفس تنگي دارد و در شرايط زيست گلخانهاي قرار گرفته است كارساز افتاد. مازنديها به منظور ترسيم و پردازش چنين فضايي دست به كار شدند و بر عمق و دامنه اختلافات فيمابين نيروهاي ملي و مذهبي افزودند. در آن ايام انجام مصاحبههاي مشكوك با برخي سران طيفهاي تصميمساز كه آرايش اصلي سياسي آن زمانه را برعهده داشتند به همين منظور صورت ميگرفت. قلم به مزدان خبري با ارائه سؤالات خاص، منظورهاي ويژهاي را تعقيب ميكردند.
اين موضوع مهم چگونه از ديد كوششگر و ويراستار ايران ابرقدرت قرن؟ مغفول مانده كه كريستوفر اسحق فري يهوديالاصل و تبعه بريتانيا، همسر خواهر يوسف مازندي است. نكته جالب آنكه اسحق فري در دوره حاكميت دكتر مصدق از ايران اخراج شد. فعاليتهاي نامطلوب او و رفتارهاي مشكوك اين عنصر مرموز و كمتر شناخته شده، طرد وي را از ايران موجب آمد. در بخش ديگري از مقدمهاي كه براي ناشر تدارك ديده شده است آمده: « درباره آقاي مازندي، همواره بحثها و گفتگوهاي بسيار وجود داشته است. برخي او را ” شخصيت مؤثر“ خبري و رسانهاي در رژيم شاه ميشناختند و عدهاي حتي پا را فراتر از آن ميگذارند و بر اين باورند كه ”وي با قدرتهاي تعيين كننده سرنوشت ملتها“، كه عموماً منظورشان انگلستان و آمريكا بود، ” روابط نزديك“ داشته است و اعتقاد داشتند كه ” خانه مجلل يوسف مازندي در تهران، مركز طراحي بازيهاي سياسي ايران بوده است“... در ويلاي يوسف مازندي، سفيران، وزيران و مستشاران سياسي و نظامي مقيم تهران ديده ميشدند و ميزبان و خانمش با چهرههاي خندان از آنها پذيرايي ميكردند». 7
ويلاي مازندي در يكي از بهترين مناطق شمال تهران واقع در الهيه، خيابان فرشته قرار داشت و شبها پاتوق شماري از هنرمندان سرشناس و سياسيون بود. آمد و رفت مأموران اطلاعاتي و امنيتي كشورهاي خارجي، رد و بدل كردن خبرهاي دست اول و ناب، شرايط ارتقاء جايگاه و قد و وزن اجتماعي و سياسي مازندي را فراهم آورد.
بي شك مازندي، يكي از عناصر ناشناخته و چهرههاي پيچيده دوران سلطنت محمدرضا پهلوي است. مازندي با شاپور ريپورتر، سر جاسوس انگليس در ايران نيز سر و سر داشت و جشن عروسي يكي از اقوام او در خانه شاپور برپا شد. 8 جالب اين كه شناسنامه مازندي صادره از بمبئي است اما از چگونگي حضور وي در هند آگاهي چنداني به دست نيامد.
مازندي، فراماسون نيز بود. بعيد به نظر ميرسد ناشر (البرز)، كوششگر (هوشنگ مهدوي)، و ويراستار اثر مورد اشاره (معتضد)، حداقل مجموعه فراموشخانه و فراماسونري در ايران را مطالعه نكرده باشند و يا اينكه عكسهاي اين سه جلد را تورق نكردهاند، چرا كه صرفنظر از تصاوير چاپي به خصوص ميهماني شام در « تهران كلوپ» در زير آرم فراماسونري كه در آن : فرمند، دكتر خان فرخ، رزي مازندي، ليلي مازندي و يوسف مازندي، ديده ميشوند، عكس اسحاق فري، همسر خواهر مازندي نيز زينتبخش پشت جلد (سوم) كتاب فراموشخانه رائين است.9
درباره خانواده مازندي همين قدر مطلعيم كه مادرش « اني» نام داشت. يوسف داراي دو خواهر به نامهاي رزي ( و البته به عبارت كاملتر رزفري) و ليلي بوده است. ليلي همسر شخصي نامبردار به كاشاني است. بر راقم سطور نسبت اين شخص (كاشاني) با سيدحسن كاشاني، صاحب روزنامه معروف حبلالمتين ، مستور است. شايد وي فرزند سيدحسن كاشاني باشد، چرا كه عضو كنسرسيوم و فراماسون لژ آريا وابسته به اسكاتلند بوده است.
ديگر خواهر يوسف مازندي، رزفري، به طوري كه پيشتر اشاره شد به همسري كريستوفر اسحق فري درآمد. اسحق فري يهودي و تبعه انگليس، حدود چهل سال در ايران اقامت داشت. وي در خلال اين مدت در تجارتخانه وابسته به شركت نفت و... فعاليت داشت. به دنبال اخراج وي از ايران در دوره زمامداري دكتر مصدق، به عراق رفت و مدتي در بندر بصره عليه حكومت دكتر مصدق فعاليت كرد. پس از آن رهسپار رودزيا در آفريقا شد، ليك در پي كودتاي 28 مرداد 1332 به ايران بازگشت. اسحق فري به اتفاق يوسف مازندي، اداره شركت « اسكو» در خيابان سپهبد زاهدي تهران را عهده دار شد. وي، ناظر اعظم لژ ناحيه ايران بود كه از بالاترين مقامها در سازمان ماسوني ايران به شمار ميآيد. همسر اول اسحق فري، مادلين باتيلدا بود كه از او يك پسر كه بعدها خلبان و يك دختر كه در جواني بازيگر شد، داشت. زندگي زناشويي اسحق فري با مادلين چندان دوام نيافت و چندي بعد وي با رزفري مازندي ازدواج كرد و اسحق فري براي حفظ ظاهر وانمود كرد مسلمان شده است. نام علي را براي خود انتخاب نمود. رزفري مدت زماني بعد در سوم مرداد 1346 به طرز مشكوكي فوت كرد : وي هنگام مرگ 52 سال داشت. پيكر رزفري مازندي در گورستان ظهيرالدوله به خاك سپرده شد.10
يوسف مازندي با خانواده علم نيز رفت و آمد داشت. از ميان مدارك موجود در مركز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران سندي يافت شد كه دربرگيرنده وكالتنامه مازندي است و جالب آنكه وكيل او ملكتاج قوام، دختر ابراهيم قوام (قوامالملك) است. ملكتاج قوام همسر اسدالله علم است. متن وكالتنامه نشانگر پيوند تجاري مازندي با همسر علم ميباشد؛ توجه كنيد:
وكالتنامه
موكل : جناب آقاي يوسف مازندي فرزند ... شناسنامه شماره 4344 صادره بمبئي نشاني ....
وكيل : سركار بانو ملكتاج قوامي (علم) به نشاني تهران دزاشيب ـ خيابان علم.
موضوع وكالت : انجام و تعقيب اقدامات لازم به منظور ثبت شركتهاي سهامي نازدشت به نشاني شهرستان بندر عباس.
حدود اختيارات وكيل : وكيل مرقوم براي انجام موضوع وكالت داراي اختيارات تامه ميباشد و داراي حق مراجعه به ادارات ثبت اسناد و املاك و ثبت شركتها و مراجعه به بانك جهت توديع وجه به نام شركت و تعقيب عمليات و اقدامات ثبتي و امضاء اسناد و اوراق و دفاتر و مدارك در ادارات مذكور و ادارات تابعه وزارت دارايي ميباشد و به طور كلي اختيارات وكيل نامبرده براي انجام مورد وكالت نامحدود بوده به نحوي در هيچ مورد احتياجي به حضور و امضاء موكلين نبوده و نيز براي انجام وكالت داراي حق توكيل غير ولو كراراً ميباشد.11
به هر روي بنابه نوشته مقدمهنويسان اثر مازندي، وي « كه از جهت مالي تأمين آتيه كرده و ديدي روشن و آگاه و احتمالاً قدرت آينده نگري و پيشبيني حوادث را برحسب شم خبرنگاري و اطلاعات وسيع خود داشت، ماهها قبل از انقلاب دست از فعاليت كشيد و راهي آمريكا شد.» اگرچه بر نگارنده دليل چنين پنداري درباره يوسف مازندي مشخص نيست و چرا وي را متصف به ويژگيهايي چون ديد روشن و آگاه با قدرت آينده نگري و پيشبيني وقايع سياسي آينده دانستهاند اما به راستي تكليف شماري از عناصر و مقامات ذي نفوذ و كليدي حاكميت پهلوي كه در ايران ماندند و پس از محاكمه، احكامي درباره شان جاري شد و يا آن عده كه ماهها پس از پيروزي انقلاب در مخفيگاهها پنهان شدند و سپس به خارج از كشور گريختند چه ميشود؟ آيا آنان از حداقل شم خبرنگاري كه مازندي از آن بهرهمند بود برخوردار نبودند يا اينكه نسبت به رويدادهاي سياسي زكام بودند.
مازندي رفت چون قادر به فهم و درك رخدادهاي كشور كه صبغهاي ديني داشت و او توانايي تجزيه و تحليل آن را نداشت، نبود. نه مازندي و نه بسياري از انديشمندان و تحليلگران بزرگ وقايع سياسي كه مازندي در حد و اندازه آنان نبود، قادر نبودند رخدادهاي آتي را پيشبيني نمايند. واقعيت اين است كه مازنديها در برابر سرعت تحولات انقلابي در جامعه مات شده بودند و از آنجا كه سالها تغذيهكننده اطلاعاتي و خدمتگزار عناصري بودند كه در خارج از مرزهاي اين مرز و بوم سكونت داشتند، از اين رو ديگر ماندن معني و مفهوم نداشت، همين.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشتها
1. يوسف مازندي. ايران، ابرقدرت قرن؟. به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، البرز، 1373، ص هجده.
2. همان، صص نوزده ـ بيست.
3. همان، صص هفده ـ هجده.
4. همان.
5. منبع شفاهي : محسن ميرزايي.
6. يوسف مازندي. ايران...، ص هفده.
7. همان. صص بيست ـ بيست و يك.
8. منبع شفاهي : باقر عاقلي.
9. اسماعيل رائين. فراموشخانه و فراماسونري در ايران. تهران، اميركبير، 1347، ج 3، ص 252. تصوير اسحاق فري در پشت جلد اثر كه به صورت شوميز صحافي و منتشر شده، ديده ميشود.
10. صفاءالدين تبرائيان. چهرههايي در خاك، خفتگان تربت ظهيرالدوله. تهران، روزنگار، 1382، ص 135.
11. مركز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران. پرونده اسدالله علم، رده سه.