تعداد بازدید: 3473

توصیه به دیگران 1

چهارشنبه 28 بهمن 1383-0:0

رييس جمهور آينده؛ سياست خارجي و سايه ارزش ها

گفت و گو با دکتر داوود هرمیداس باوند،استاد سوادكوهي دانشگاه هاي تهران وکارشناس امور بين الملل.


آقاي دكتر باوند! آيا براي بازي گران موجود در صحنه انتخابات، سياست خارجي روشني متصور است؟ اگر نه؛ دلايل شفاف نبودن مواضع بازي گران چيست؟ در هر كشوري كه احزاب سياسي وجود دارند؛ معمولاً نامزدهاي انتخاباتي نماينده يا كانديداي احزاب اند و احزاب برنامه هاي خاص خود را در رابطه با مسايل داخلي و سياست خارجي روشن كرده اند. فرض كنيد در آمريكا، در انتخابات رياست جمهوري كه صورت گرفت، مسأله تروريسم بين المللي و استمرار خطر براي آمريكا و عدم امنيت، مسايل عراق، اشغال نظامي عراق، مسأله اقتصادي و حتي مسايلي مثل سقط جنين و همجنس بازي مورد توجه كانديداهاي رياست جمهوري بود و هر كدام راه حل خاص خودشان را داشتند و برنامه هاي ويژه خود را در مورد يك يك مسايل با مردم در ميان مي گذاشتند. مردم با ارزيابي مواضع هر كدام از كانديداها، در مورد مسايل مورد بحث تصميم گيري مي كردند و نهايتاً رأي خودشان را مي دادند. حتي ممكن است برخي از نامزدهاي انتخاباتي نوآوري هايي را در مورد برخي از مسايل مطرح كنند كه به عنوان يك نوع ابتكار تلقي شود. يا در جامعه اي مثل آلمان، يكي از شعارهاي انتخاباتي با توجه به مسايل روز، مخالفت با اقدامات نظامي در عراق بود كه در انتخابات پارلمان و نهايتاً انتخاب صدر اعظم، رقبا به اين مسأله تأكيد مي كردند. يا در اسپانيا؛ گذشته از همه مسايل، دو مسأله شاخص بود يكي اتهام به باسك ها كه آن ها را مسبب انفجارهاي روي داده مي دانستند و ديگري اعلام يكي از نامزدها دال بر خروج نيروهاي اسپانيا از عراق. بنابراين، مردم با آگاهي از موضع كانديداها و مسايل مبتلا به روز به پاي صندوق هاي رأي مي رفتند و آراي خود را به نفع كانديداهاي مورد نظر خود مي دادند. در جامعه ما چنين وضعيتي وجود ندارد؛ يعني احزاب به معناي صحيح كلمه وجود ندارند كه برنامه هاي خاص خودشان را در رابطه با مسايل داخلي و سياست خارجي با مردم مطرح كنند تا مردم بتوانند بر اساس ارزيابي برنامه هاي حزبي كانديداهايي كه نماينده آن حزب هستند و در صورت انتخاب، اجرا كننده آن برنامه ها خواهند بود، راي دهند. بنابراين، با توجه به رويدادهايي كه تقريباً از يك سال قبل يا شايد بيش از يك سال پيش در جامعه ما پديدار شد، اكثر مردم جامعه ما نوعي سياست مقاومت منفي را در پيش گرفتند و آن عبارت بود از عدم حضور مردم در جريان انتخابات. نمودار شاخص اين امر انتخابات شهر و روستا، به خصوص در شهرهاي بزرگ بود و بعد هم در انتخابات مجلس هفتم كه حتي رييس جمهور كشور ما آن انتخابات را غير رقابتي و غير آزاد تلقي كرد. به نظر مي رسد كه، اين جو و اين وضعيت هنوز هم پايدار است. انتظار مي رفت كساني كه در پرتو شعار به اصطلاح آبادگران وارد اين مبارزات انتخاباتي شدند، بر اساس ادعا ها، شايد بتوانند طبق رويه خاص خودشان وظايف و برنامه هايي را كه اصلاح طلبان مدعي بودند و موفق نشدند در زمينه حل و فصل مسايل و مشكلات داخلي و تا حدودي سياست خارجي به موقع اجرا بگذارند، اين مسايل و معضلات را فيصله دهند. ولي بعد از انتخابات مجلس هفتم، آن ها به جاي اين كه در پي مسايل و حل مشكلات باشند، سياست انتقام جويي و چالش گري در مقابل رقباي سابق را در پيش گرفتند و بدين ترتيب نه تنها مسايل و مشكلات تقليل پيدا نكرد، بلكه دو چندان افزايش يافت. مسأله عدم موازنه پرداخت ها كماكان پابرجاست، مسايل عدم موازنه بودجه، افزايش بي كاري، افزايش تورم، فساد مالي، فرار مغزها، مسايل اعتياد، فحشا و ... و مسايلي كه تيترهاي روزنامه ها بوده و هست، كماكان پابرجاست. در سياست خارجي همان ابهاماتي كه پيش از اين وجود داشت؛ هنوز هم براي مردم ايران شفافيت ندارد و از نظر دنياي خارج نيز نسبت به سياست خارجي ايران ابهامات بسيار زيادي وجود دارد. بنابراين، به چند دليل من بر اين باورم؛ با توجه به اين كه اكثريت كانديداها وابسته به يك جناح خاص يعني جناح محافظه كار هستند و با سوابقي كه در سال هاي اخير وجود دارد، نوعي جو بي تفاوتي، يأس و نا اميدي بر مردم حاكم شده است. به نظر مي رسد مردم اعتقاد چنداني به اين كانديداها ندارند و اين كه آن ها اين توانايي را داشته باشند كه حركتي براي برون رفت از بن بست انجام دهند. بنابراين، نكته اول اين كه در انتخاباتي كه در پيش است، بعيد به نظر مي رسد اكثريت مردم شركت مؤثري داشته باشند. نكته دوم بر مي گردد به كارنامه و سابقه كانديداها و اين كه هيچ يك از كانديداها كه مسؤوليت هايي در مقاطع ويژه داشته اند، محبوبيت اجتماعي چنداني ندارند. همچنين از نظر مجموعه خصوصيات شخصي و از جهت سابقه مديريت و تدبير در ايفاي وظايفي كه قبلاً در پيش داشته اند، آن چنان مقبول مردم نيستند. فراتر از همه، از لحاظ آزادي رأي و عمل، حتي اگر فرض بكنيم كه كانديداي جناح اصلاح طلب انتخاب شود، با سابقه اي كه در عقيم كردن اقدامات آن ها از طرف مقابل وجود داشته است، تقريباً همين وضعيت رخ مي دهد. در گذشته، رييس جمهوري را كه از آراي عظيم مردم يعني 21 ميليون رأي برخوردار بود، به گفته خود او به يك تداركچي تبديل كردند- بنابراين كانديداهاي جناح اصلاح طلب هم فاقد آن ويژگي هايي هستند كه مورد نظر مردم است. اگر اينان انتخاب شوند، دچار همان مشكلاتي مي شوند كه رييس جمهور قبلي داشته است. نكته سوم؛ بگذريم از وابستگان جناح محافظه كار كه آراي خاص خود را دارند، بخشي ديگر از مردم، كه رأي مي دهند، انتخاب و گزينش نسبي بين كانديداها به سه صورت براي آن ها مطرح است؛ يكي آن هايي كه داراي خصوصيات بورژوايي هستند؛ يعني ثروت و اموال غير منقول و ... دارند و از آينده اي كه تقريباً نا معلوم است نگرانند، چون واقعاً نمي دانند كه موضع اين كانديداها در مورد وضعيت آن ها چيست. در اين مورد پسند نسبي اين افراد به سوي آقاي رفسنجاني خواهد بود. به خصوص آن هايي كه ثروت هايي به هم زده اند. اين ها نسبت به وضعيت آينده مملكت دغدغه هايي دارند؛ به اين دليل كه اثراتش بر روي مكنت و ثروت آن ها مؤثر است. دوم، آن هايي كه هنوز معتقدند كه احتمال دارد حركتي براي برون رفت از بن بست انجام بگيرد و كانديداهاي ديگر را داري چنين اقتداري نمي دانند كه به خصوص در سياست خارجي حركتي انجام دهند. آقايان ولايتي، لاريجاني، رضايي و توكلي و ديگران از نظر آن ها در جايگاهي نيستند كه آن استقلال رأي و توانايي را داشته باشند تا بتوانند روزنه اي را در سياست خارجي ايجاد كنند، اما به صورت نسبي اين توانايي را در آقاي رفسنجاني مي بينند. در اين شرايط اتحاديه اروپا كه شديداً خواهان تعديل در وضعيت داخلي ايران از راه گفت و گو است، چون در مظان اتهام و فشار آمريكايي هاست، به همين دليل، آن ها نسبت به مسايل حقوق بشر و آزادي هاي اساسي حساسيت هاي ويژه نشان مي دهند و خواهان آن هستند كه در ايران تعديلي صورت بگيرد و اين تعديل را از طريق نامزدهاي ديگر بعيد مي دانند. آن ها بر اين باورند كه اين كانديدا ممكن است بتواند كاري بكند. البته تمام اين حرف ها، احتمالات و امكانات است. در شرايطي كه يأس و و نا اميدي غالب است، در گزينش نسبي، اين تمايل بيش تر است. البته در مورد پديده هاي ديگر مثل آقاي كروبي، با توجه به آزمايشي كه در دوران رياست مجلس و به خصوص در آغاز آن دوران داشته است، ايشان را مسبب عقيم شدن سرنوشت مجلس ششم مي دانند؛ چون بسياري معتقدند كه در اولين مسأله كه قانون مطبوعات بود، ايشان با طرح حمايت از حكم حكومتي، ميخ اصلي را بر تابوت مجلس ششم كوبيد. بنابراين به نظر نمي رسد كه كانديداهاي اصلاح طلبان، با تجربه تلخ گذشته و موضع گيري هاي جناح مخالف نسبت به آن ها، در جايگاهي قرار بگيرند و توانايي اين امر را داشته باشند كه پاسخ گوي مشكلات باشند. در مورد كانديداهاي ديگر كه در طيف جناح محافظه كار هستند؛ به دلايلي كه ذكر شد، گرايش نسبي و محدودي نسبت به آقاي رفسنجاني وجود دارد، ولي همان طور كه در ابتدا اشاره كردم، به طور كلي اكثريت مردم ايران به اين باور و نتيجه گيري نرسيده اند كه كانديداهاي موجود را به عنوان حلال مشكلات بشناسند و آنان را افرادي بدانند كه توانايي يافتن راهي براي برون رفت جامعه ايران از تنگناهاي سياست خارجي و مشكلات روز افزون داخلي داشته باشند. احساس مي شود كه بازيگران عرصه انتخابات رياست جمهوري شفافيت لازم را هم در زمينه مسايل سياست خارجي ندارند. بله، سياست خارجي ما توام با ابهاماتي است؛ هم براي مردم داخل كشور و هم براي قدرت هاي خارجي. مهم ترين موضوعاتي كه در سياست خارجي ما مطرح است و سال هاست كه در مظان اين مسايل قرار گرفته ايم، صحيح يا غلط و اعم از اين كه ادعا باشد يا اتهام، يكي مسأله دسترسي به سلاح هسته اي است، دوم مسأله حمايت از تروريسم بين المللي كه در اين رابطه مواضع ايران با صلح خاورميانه ارتباط تنگاتنگ پيدا مي كند و سوم كه مسأله مهم تري هم هست؛ مسأله حقوق بشر و آزادي هاي اساسي است. چه در زمان اعلام نظم نوين جهاني، در دهه 90 و چه در باز تعريفي كه از نظم نوين جهاني بعد از 11 سپتامبر شد، ايران در مظان اتهام ارتباط با اين مسايل قرار گرفت. اخيراً آمريكايي ها يورش و چالش جديدي را در زمينه مسأله حقوق بشر و آزادي ها مطرح كرده اند و مي خواهند اولويت جديدي به اين مسأله بدهند. از سوي ديگر كانديداهايي كه تا كنون براي انتخابات دوره نهم مطرح شده اند، داراي وابستگي ارزشي هستند و وابستگي ارزشي سبب شده است تا مواضعي را اتخاذ كنند كه به هيچ وجه داراي منافع حياتي و اساسي نبوده است و از بابت اين مواضع، هزينه هايي بسيار سنگين و منفي متوجه منافع كشور مي شود. تقريباً تمام ادعاها و اتهاماتي كه عليه ايران ايراد مي شود، پيرامون همين گونه مسايل است. بنابراين به نظر نمي رسد كه كانديداها بر مبناي موضع گيري هاي سياسي شان كه قبلاً ارزشي بوده است، اين استقلال رأي را داشته باشند كه 180 درجه تغيير موضع بدهند. از اين زاويه، از نظر اكثريت مردم ايران، كانديداهاي مطرح شده هيچ كدام توانايي حركت برون رفت از بحران و بن بست هاي موجود به خصوص در سياست خارجي و به ويژه در رابطه با آمريكا را ندارند. هر يك از اين بازي گران، تا چه ميزان توان تطابق پذيري و امكان هماهنگي را با روند مسايل منطقه اي و جهاني دارند؟ مشكلي كه داريم و به همين دليل نيز در مظان ايراد و انتقاد هستيم، عدم هم سويي و سازگاري با روندهاي مسلط جهاني و منطقه اي است. ايران داراي موقعيت ژئوپوليتيك و ژئواكونوميك بسيار قابل توجهي است. به خصوص تحولاتي كه در ده سال اخير در جهان و منطقه پديدار شده، اين جايگاه و اعتبار ايران را دو چندان افزايش داده است. ولي اتخاذ سياست خارجي برمباني ارزشي، سبب شده است كه نه تنها اين فرصت ها از دست برود بلكه تبديل به تهديدهايي عليه مصالح و منافع ملي ايران شود. بنابراين با توجه به اين كه اتخاذ خط مشي هاي عمده در سياست خارجي، به وسيله نهادها و شخصيت هايي است كه وابسته به جناح محافظه كار هستند،. اين امر سبب شده است تا نوعي نابساماني و نارسايي در سياست خارجي ايران پديدار بشود و با توجه به اين كه اكثر كانديداها وابسته به اين جناح هستند و دنباله رو ديدگاه هاي شخصيت هايي هستند كه در رأس اين جناح قرار گرفته اند، لذا به نظر نمي رسد اين افراد توانايي آن را داشته باشند كه اولاً درك همه جانبه اي از واقعيات جهاني و منطقه اي بروز دهند و دوم؛ در وضع و جايگاهي باشند كه بتوانند تصميماتي در جهت منافع و مصالح ملي جامعه ايران اتخاذ بكنند. جناح محافظه كار تمام هم و غم خود را تأكيد بر استمرار انحصار قدرت مي داند و براي استمرار انحصار قدرت، سعي مي كند خود را متكي به ارزش هاي اوليه انقلاب نشان دهد. انقلاب يك تغيير بنيادين در ساختار اقتصادي اجتماعي، فرهنگي و سياسي جامعه است كه بستر نويني پديدار مي كند و منطق ديگري را مي طلبد. بنابراين به هيچ وجه پديده اي به نام استمرار انقلاب وجود ندارد. در صورتي كه جناح محافظه كار بر اين باور است كه با شعار استمرار ارزش هاي انقلاب بتواند انحصار قدرت را در دست خود داشته باشد. براي اين منظور به دو گونه فضا نياز دارد، يكي جو بحران و ديگري وجود دشمن در داخل و خارج. اين جناح چون نياز به وجود دشمن و جو بحراني دارد؛ بنابراين مصالحش در اين است كه در سياست خارجي خط و مشي تنش را تا حدودي در پيش بگيرد و چون چنين خط مشي اي را در پيش گرفته است، كانديداهايي براي انتخابات رياست جمهوري مطرح كرده است كه تمايلي ندارند تا اقداماتي را در پيش بگيرند كه به خروج از بن بست و تنگناهايي كه در سياست خارجي ايران وجود دارد منتهي شود. لذا بعيد به نظر مي رسد كه اين ها بتوانند نقش جديدي را در سياست خارجي ايران ايفا بكنند، مگر اين كه فشارها و تحميلات خارجي آن چنان شديد بشود كه به نحو تازه اي در افق ظاهر شود. همان طور كه در مورد تكنولوژي هسته اي مجبور شديم به درخواست هاي قدرت هاي بزرگ تحت عنوان منافع جامعه بين المللي تن در بدهيم، در اين مقوله ها هم ممكن است در لواي تهديد و تحميلات و فشارها، تغييراتي را پذيرا شويم. ولي در شرايط عادي، كانديداهايي كه براي انتخابات مطرح شده اند، به صورت فردي تقريباً در وضعي نيستند كه بتوانند در سياست خارجي تغيير فاحشي را در پيش بگيرند (nashrieh-nameh)


    ©2013 APG.ir