تعداد بازدید: 6299

توصیه به دیگران 0

چهارشنبه 12 آذر 1393-9:40

نام و نشان کاسپیان و کادوسیان

نام مازندران در اصل مزن-درَ-ان بوده است یعنی محل درنده بزرگ (ببر).


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، جواد مفرد کهلان: بارتولد عقیده دارد که "نام کاسپی جمع واژهٔ کاس است و پسوند «پی» علامت جمع عیلامی است. بنابر این کاسپیان همان کاسیان هستند، به عبارت دیگر کاسپیان تیره‌ای از کاسی‌ها هستند که کرانه‌های دریای خزر را به کوهستان‌های غرب ایران و زاگرس مرکزی ترجیح دادند و به همراه سایر تیره‌های این قوم به غرب کوچ نکردند". کاشّو و کاشیتو ایزد و الهۀ گیاه مستی آور (هوم) بوده اند.

نظر شخصی من با توجه به اینکه والری فلاک، کاسپیان را سگپرست نامیده این است که این نام ترکیبی از واژه های اوستایی "کا" (دوست داشتن) و "سپه" (سگ) است. در مقابل نام کادوسیان (کاتوزیان شاهنامه) مرکب از "کا" (دوس داشتن) و "توزی/توژی" (کوه زی/ بزکوهی) است.

آئلین، هرکانیان و استرابون، آلبانیان را نیز سگپرست معرفی نموده اند. ولی از نویسندگان قدیم کسی کادوسیان را سگپرست معرفی نکرده است. نظر به معنی لفظی سکا (شاک کُردی و شُکای مازندرانی به معنی بزکوهی) کادوسیان را می توان از مهاجرین سکایی شمرد.

راجع به ریشه و معنی واژه توژی (کوه زی) گفتنی است، کسروی معتقد است پسوند "تی" (تو) در نام کوههای آذربایجان به معنی کوه بوده است. تهه سانسکریت و تاو قفقازی و تبر مازندرانی به معنی کوه و تپه فارسی (تَپ/تَو کوچک) درستی این نظر را تأیید می کنند. به نظر می رسد کوتی مازندرانی به معنی تپه در اصل کوه کوچک ( کِه-و- تی) بوده باشد.

احتمال اینکه توژی در اصل تو- ژی یعنی مار نیرومند هم درک میشده است، زیاد است چه هم در سمت نواحی کردنشین و هم سمت گیلان و هم سمت خراسان و بلخ با تقدیس اژدها مواجه می شویم: موسی خورنی ازویشاپازوننر ها (اژدها نژادان) سمت کوه آرارات - منظور کُردان- سخن گفته و در بلخ سکه ای با تصویر اژدها کشف شده و کوه البرز در اساطیر با آژی دهاک تازی پیوند خورده و نقش اژدها بر درفش پارتیان سمت خراسان نقش بسته بوده است.

مطابق هرودوت، اسکیتان، الهۀ مادر زمین خود را به صورت نیمه زن و نیمه مار تجسم می نمودند. لذا بی جهت نیست که یونانیان نام کیمریان سکایی را به شکل شیمِریا به صورت بزکوهی-شیر-مار به تصویر کشیده اند.

تصور می کنم ی‍کی از این حیوانات اساطیری٬ توزی-دوسی در نام کا-توزی/کا-دوسی (توزی/دوسی پرست) بوده است. بیشتر آن گریفون جلب توجه می نماید (آن گریفونی که تن شیر و سر عقاب دارد)؛ چه در اسطوره گرجی امیران٬ سگبالدار در ارتباط با مردم کادژی (کاتوزی/کادوسی) است.
 
معنی مازندران و کاسپیانه در رابطه با نام ناحیه کاسپاتیریان در نواحی پشتو نشین

تاریخنامه چینی تانگ شو در رابطه با نام تبرستان میگوید: "یک تو-پا-سه-تان (محل موجود درنده/ببر) هم آنجا وجود دارد که آن را تو-پا-سا-تان (تبرستان) نیز می نامند." از گفته این تاریخنامه معلوم میشود تبرستان (مازندرانی) دیگری نیز وجود داشته است که به غیر از این تبرستان بوده است.

نام مشابه با نام قدیمی مازندران یعنی کاسپیان (گرامی دارندگان سگان) را در نام شهر کاسپاتیر در نواحی پاکتیک ها (پختو/پشتو ها) می یابیم که نامش را می توان به معنی محل گرامی دارندگان سگ وحشی و آسیب رسان گرفت که به نظر میرسد همان شهر کنونی تیراه پاکستان در نزدیکی مرز افغانستان بوده باشد.

مطابق هرودوت سگان وحشی (گرگان سرخ) در این ناحیه هند- که در جوار شهر پاکتیک نشین کاسپاتیر بوده- در روی معادن طلا  کنام داشته اند و هندی ها تصور میکرده اند که طلای این نواحی را نوعی مورچه تولید می کند و ایشان برای بدست آوردن طلا باید از سد این سگان وحشی و مورچه های پدید آورنده طلاها که هرودوت آنها را در هم آمیخته بگذرند.

برای این کار با گاریی که به یک شتر ماده دارای بچه شیرخوار و دو شتر نر دو سوی آن می بستند و طلا ها را بر داشته و به سرعت از آنجا دور میشدند تا گرفتار سگان وحشی درنده- مورچه ها نگردند.

هرودوت به صراحت اضافه می کند که "شاه منطقه از این حیوانات چند رأس دارد."  از این گفته هرودوت معلوم میشود که سگان وحشی یا گرگان سرخ سمت هند مقدم مقام توتمی و تقدس داشته اند.

بنابراین معلوم می شود نام مازندران هم در اصل مزن-درَ-ان بوده است یعنی محل درنده بزرگ (ببر). از آنجاییکه مطابق روایت کتاب پهلوی زادسپرم در مورد مقتول شدن ثریت توسط سگان وحشی ایرانیان باستان، ببر (درنده) را سگ وحشی می گفته اند، نام و نشان سرزمین کاسپاتیریان سمت هند-پاکستان و افغانستان با کاسپیانه مازندران در هم آمیخته است.

زنده یاد حسین کریمان می آورد: "در شاه نامه، مازندران بر دو محل ناظر است: يكی در مغرب در عربستان و حدود يمن و مصر و شام و ديگری در مشرق در لاهور و مولتان و كشمير و حدود بدخشان و فلات پامير. " ولی وی از مازندران اصلی که همین مازندران ایران است صرف نظر میکند.

اطلاق نام دیوان مازنی و دیوان دژ بهمن به مردم سمت نواحی امپراطوری آشور از آنجا عاید شده است که لشکریان آشوری تحت رهبری رئیس رئیسان شانابوشو در آغاز عهد آشوربانیپال برای تسلیم خشثریتی (سومین فرمانروای ماد، کیکاوس شاهنامه) که از سمت کاشان (کارکاشی) به شهر آمل مازندران پناه برده بود، رفتند و در آن منطقه از آترادات پیشوای آماردان (گرشاسب/رستم) و مادها شکست خورده و قتل عام شدند و نام و نشان اساطیری آشوریان در روایات دینی به عنوان دیوان مازندران و دیوان دژ بهمن (نینوا) ثبت شد.


  • لای اله الّا الله!!پاسخ به این دیدگاه 5 1
    يکشنبه 7 دی 1393-0:8

    آخه ما چه باید بکنیم تا رشتۀ تاریخ و در ایران و به ویژه شناخت تاریخ مازندران به سامانی برسد؟ یعنی کسی که کمترین آگاهی از روش های واقعی علم تاریخ و علم زبان شناسی دارد نمی فهمد که این مقاله نیست هذیان است؟ از شما عذرخواهی می کنم مدیر محترم مازندنومه اما به نظر من اگر همان متون اصلی باستان شناسی و تاریخی مثل کتاب تاریخ خاندان مرعشی مازندران را معرفی کنید و عیناً از متن اصلی نقل قول کنید بهتر است و مردم با تاریخ واقعی آشنا می شوند. شما مرد گرامی از این و آن مطالب زیادی دربارۀ تاریخ مازندران درج کردید معلوم است که نیت خیری دارید پس خواهشاً یک بار هم تمام مطالبی را که منتشر کرده اید پیش استادان تاریخ و زبان شناسی که اعتبار جهانی دارند و در ایران هم یافت می شوند ببرید و نظر آنها را دربارۀ خروارها مطالبی که امثال آقای کهلان می نویسند جویا شوید و یک بار نظر آن اساتید را هم درج کنید نه اساتید قدیمی بلکه اساتید جدیدی که هم اکنون در جهان به آنها ارجاع می دهند بالاخره جهت تنوع هم که شده بد نیست.

    • سوادکوهیپاسخ به این دیدگاه 2 4
      شنبه 15 آذر 1393-21:11

      عزیزم مازندران = ماز+اندرون بوده یعنی عبور و مرور از فلات مرکزی ایران به قسمت شمالی رشته کوههای البرز آنقدر سخت بوده که کوههای البرز را به ماز یعنی قلعه تشبیه کردند و ورود به شمال را به ورود به قلعه ای صعب العبور شبیه میدانستند.

      • پریشانی مازندران پاسخ به این دیدگاه
        پنجشنبه 13 آذر 1393-12:4

        دوستان شرح پریشانی من گوش کنید =
        داستان غم پنهانی من گوش کنید * قصه بی سر و سامانی من گوش کنید = گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید * شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی = سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی * در کمین تو بسی عیب شماران هستند = سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند * داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند = غرض اینست که در قصد تو یاران هستند * باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری = واقف کشتی خود باش که پایی نخوری.

        • شکوه از مازند نومه !پاسخ به این دیدگاه 4 0
          پنجشنبه 13 آذر 1393-9:7

          حرمت آدمی و آدم باید حفظ شود . کاربر( آقای سید) چه گفته است ؟ من حق را به ایشان می دهم او چاره ای غیر از این نمی بیند که در لفافه بنویسد .هر کسی می فهمد که این چنین نوشتن، نقل ده ها قول از این و از آن ، بدون معرفی حتی یک ماخذ و یا یک منبع ، همراه با تعابیر شخصی بی پایه و مخدوش نویسنده یی را معرفی می کند که به دور از ...... است . .شکوه از مازندنومه است .سال ها پیش پژوهشگر برجسته ایرانی جلیل دوستخواه در پاسخ به نامه شخصی آقای کهلان در پاسخ به ایشان چنین نوشت :
          دیدگاه ها و برداشت های شما در مورد درون مایه ی گفتارها و جُستارهاتان در زمینه ی کیستی ی نقش ورزان اسطوره و تاریخ کهن ایران، بسیار بلندپروازانه و جسورانه است و به باور من، پذیرفتنی شدن ِ آنها، هنوز به انبوهی از خاستگاه ها و پشتوانه ها نیاز دارد که همانا یافتن آنها — اگر ناممکن نباشد — بسیار دشوارست.
          امیدوارم بتوانید با پی گیری ی پژوهشها تان، بایسته ها را بیابید و به شایستگی، روشنگری کنید و کار را به جایی برسانید که کمتر جای ناباوری و ابهام در آن بر جا بماند.
          بدرود.
          ج. دوستخواه
          (نظر استاد جلیل دوستخواه در مورد دو مقاله یکی بودن کیانیان با مادها و یکی بودن سپیتاک زرتشت با گوتمه بودا
          این نگاره توسط جواد کهلان مفرد در تاریخ ۲م اردیبهشت, ۱۳۹۱ و در دسته "دسته‌بندی نشده" ارسال شده است . سایت تاریخ ما )

          • چهارشنبه 12 آذر 1393-17:34

            خدا خود به داد محققان این چنین محققانی برسد


            ©2013 APG.ir