هيچ كس حق ندارد ما را بكشد
گفت وگو با دكتر غلامعلى بسكى، چهره نام آشناى محيط زيست ايران (مژگان جمشيدى)
دكتر غلامعلى بسكى، عاشق و مدافع شوريده محيط زيست و چهره نام آشناى محافل زيست محيطى كشور چندي پيش با وقف منزل مسكونى خود در خيابان جمال زاده، نخستين خانه محيط زيست تهران را افتتاح كرد. (وي در بابلسر نيز ويلا دارد که تمام امکانات آن را وقف محيط زيست کرده است.)دكتر بسكى، پزشك و جراح متخصص در رشته زنان و زايمان است كه پيش از اين رياست بزرگ ترين بيمارستان شهرستان گنبد را برعهده داشت اما اكنون سال ها است كه طبابت را كنار گذاشته و به عنوان يك مدافع محيط زيست به مبارزه عليه عوامل تخريب محيط زيست در كشور پرداخته است. بسكى يك چهره آشنا در مطبوعات و صدا و سيماى ايران(ومازندران) است و بارها در گفت وگو با رسانه ها(ازجمله راديو مازندران) از آلودگى و تخريب محيط زيست و انقراض گونه هاى جانورى فرياد گلايه برآورده است. شايد مهم ترين دغدغه خاطر او كه بارها در مصاحبه هاى تلويزيونى نيز به آن اشاره كرده احداث آزادراه تهران - شمال باشد؛ آزادراهى كه بى شباهت به جاده مرگ نيست و براى احداث آن كوه هاى سر به فلك كشيده البرز را با ديناميت خرد كردند و ميليون ها تن خاك و سنگ را در دل دره هاى طبيعى منطقه پر كردند، رودخانه چالوس را تغيير مسير دادند و ميليون ها متر مربع از زمين هاى اطراف آن را به سوداگران زمين و ويلاسازان واگذار كرده اند...
بسكى وقتى از تخريب جنگل سخن مى گويد، فرياد مى زند و اشك مى ريزد و همه عوامل تخريب را به خدا واگذار مى كند. علاقه وافر او به طبيعت باعث شد تا سرانجام زندگى شهرنشينى را وداع گويد و اكنون بيش از ۳۰ سال است كه در جنگل هاى گلستان زندگى مى كند. بسكى بر اين باور است كه نسل حاضر بدون توجه به اهميت محيط زيست و ارزش حياتى منابع و ذخاير تجديدناپذير، آزمندانه به نابودى آنها كمر بسته است و اگر دير بجنبيم از زيبايى هاى طبيعت ايران ديگر چيزى باقى نخواهد ماند. او شخصيت كاملاً متفاوت و مجزايى در مقايسه با ديگران دارد. موشكافى و تحليل هاى او از بزرگ ترين معضل حال حاضر كشور يعنى تخريب و آلوده سازى محيط زيست كارشناسان علوم اجتماعى و اقتصادى را مى طلبد تا با ريز كردن و بازبينى مجدد برنامه هاى كشور گام هاى موثرى براى حل آن بردارند. بسكى صاحب ۵ باب منزل مسكونى در تهران، مشهد و يك مزرعه چند هكتارى با ۲۰۰ راس گاو شيرى در شهرستان گنبد است كه همه آنها را وقف امور خيريه كرده است. خانه او در تهران به ستاد شهر سالم وابسته به شهردارى واگذار شد تا به عنوان خانه اى سبز در مركز تهران بتواند آموزش هاى لازم زيست محيطى را به شهروندان بدهد و از طرف ديگر مركزى باشد براى گردهمايى و هم انديشى گروه هاى زيست محيطى در تهران.
•خانه اى براى محيط زيست تهران
ظاهرى لاغراندام دارد. پيراهن آبى آستين كوتاه و شلوار سرمه اى به تن كرده است. پيرمرد ۷۴ سال سن دارد و بيشتر اوقات در جنگل هاى گلستان به سر مى برد اما حياطى چون بهشت كوچك براى خود ساخته بود. از پلكان بالكن كه پائين بروى همه حياط باغچه است. حياط منزل با گل و باغچه مزين شده و حتى يك بلوك موزاييك هم وجود ندارد. با بلوك هاى سنگى كه با فواصل معينى روى خاك ها قرار گرفته فضايى براى قدم زدن در ميان اين باغچه بزرگ ايجاد شده است. يك درخت اكاليپتوس بزرگ در ابتداى ورودى حياط قرار دارد كه تا طبقه سوم منزل بالا رفته است. تقريباً دو سوم فضاى حياط را يك درخت انگور بزرگ كه بر روى داربست كشيده شده احاطه كرده و سايه بان زيبايى را در حياط ايجاد كرده و بر بالاى سرمان خوشه هاى بزرگ انگور نرسيده است كه به چشم مى خورد. تك و توك در هر گوشه درختى كاشته شده و در كنار آن بوته هاى كوچك گل جعفرى و... با نظم هرچه تمامتر كاشته شده است. دكتر بسكى براى ما از سيستم فاضلاب منزلش مى گويد. سيستمى كه با فاضلاب منزل همه ما متفاوت است. او از آن سيستم به عنوان يك روش بيولوژيك ياد مى كند و با دقت هرچه تمام تر آن را براى ما توضيح مى دهد. مى گويد: تا قبل از اينكه از اين روش براى دفع فاضلاب استفاده كنم خانه پر از سوسك بود، نيمه هاى شب كه از خواب بيدار مى شدم سوسك ها از اتاق گرفته تا حياط رژه مى رفتند. اينقدر زياد بودند كه حتى لشكريان چنگيز هم به گرد پاى آنها نمى رسيدند.
گفتند: سم بريز. ريختم ولى سوسك ها كم نشدند. گفتند: بيشتر بريز، گفتم من با سم مخالفم. اما از وقتى اين روش را مورد استفاده قرار دادم خودبه خود جمعيت سوسك ها كم شد.
در انتهاى حياط دو اتاق و يك آشپزخانه كوچك و يك حمام و دستشوى قرار دارد. ما را به داخل اتاق هدايت مى كند. يك كاناپه و چند صندلى كهنه در گوشه اتاق قرار گرفته بود و وسايلى كه روى آنها چيده شده بود. وسايل خانه بسيار محقرانه و قديمى بود و زير پاى ما يك موكت حصيرى بود و در كنار اتاق شيشه هاى پر از آب قرار گرفته بودند. داخل بعضى از شيشه ها گندم و جو و حبوبات و... بود.
روى ميز و كنار تلفن يك جلد قرآن مجيد و ديوان اشعار مولانا و حافظ به چشم مى خورد. آن طرف اتاق يك فرش قديمى لوله شده بود و چند كارتن پر از خرت و پرت و لباس. توى يك سبد چندتا نارگيل و انبه بود و در مقابل آن، پياز و سيب زمينى و هويج. دكتر بسكى، سال ها است رژيم گياه خوارى اتخاذ كرده و مدعى است از وقتى از گياهان به صورت خام تغذيه مى كند، تمام بيمارى هاى گذشته را از دست داده است. مى گويد: عزيزان من، فرزندان من، به آن اندازه كه نياز داريد بخوريد امروز ثابت شده بين كم خورى و طول عمر رابطه مستقيم وجود دارد و من در طول زمان از اين مسئله بهره بردم و در بدنم آزمايش كردم.
من بهترين واكنش سلامتى را با خام خوارى گرفتم. گوشت مى خورى بايد منتظر بيمارى هاى بدخيم هم باشى. روغنى كه مى خوريد دو فرموله است. آبى كه مى خوريد سرشار از كلر است و هوايى كه از آن تنفس مى كنيد پر از دود و سرب است. من ۸-۷ مورد بيمارى لاعلاج داشتم. برونشيت چركين مسرى كه هرچند ماه يكبار تكرار مى شد. سودا، بى خوابى، واريس پا، كليت روده بزرگ، پروستات، آب مرواريد چشم، ديسك كمر و بالا بودن اسيد اوريك ام را با رژيم گياه خوارى و خام خوارى و ورزش درمان كردم.
او درباره غذاى خود مى گويد: غذاى من سال ها است كه فقط غلات، حبوبات، ميوه، سبزى و خشكبار خام است. صبح ها چاى سبز مى خورم و چند حبه سير و بعد هم براى اينكه دهانم بوى سير ندهد دارچين مى خورم. وعده بعد يا ميوه و سبزى خام مى خورم يا حبوبات. حبوبات را چند ساعت در آب خيس مى كنم تا نرم شود بعد استفاده مى كنم. تركيب ۳ قاشق جو، ۳ قاشق گندم و ۳ قاشق شلتوك هم چيز خوبى است، آنها را داخل آسياب مى ريزم تا پودر شوند بعد با عسل مصرف مى كنم.
تصورش يك كم سخت است ولى در يخچال را كه باز مى كند فقط ميوه و سبزى است. او از سبزى هاى تهران كه با فاضلاب آبيارى مى شود استفاده نمى كند. سبزى ها و ميوه ها را حتى الامكان از مزرعه خود مى آورد و مصرف مى كند. يك بشقاب خرماى تازه بوشهرى در طبقه بالاى يخچال است. بقيه خيار و گوجه فرنگى، كاهو، كلم، انواع سبزى به ويژه «خرفه» بادمجان، كدو... توى يخچال قرار داده شده. هر تكه از آن را به شكل خام مى خورد و از خرما به ما تعارف مى كند. از او درباره شيشه هاى آب مى پرسم و پاسخ مى دهد، شما بيچاره ها آب كلردار مى خوريد. اما من آب چشمه مى خورم. هر ۳-۲ روز يك بار اگر تهران باشم مى روم دارآباد و از آنجا از يك چشمه با گالن آب مى آورم و توى شيشه ها مى ريزم. در گلستان هم آب چشمه به وفور يافت مى شود!
دكتر بسكى به رغم اين كه سال ها است گوشت و تخم مرغ و چربى و حتى غذاهاى آب پز نخورده ولى از سلامت عجيب و بى نظيرى برخوردار است. با تمام فريادها و غم ها و حرص وجوش هايى كه براى تخريب محيط زيست دارد ولى باز هم در عين حال سلامت است. به گفته كارمندان ستاد شهر سالم، او هر روز صبح ۱۰۰ بار در حالت خوابيده روى زمين شنا مى رود! و براى اينكه ما هم باور كنيم در حضور مسئولان شهردارى ۳۴ بار شنا رفت و بعد هم وقتى به اصرار مسئولان از جا برخاست نه تنها نفس نفس نمى زد بلكه رنگ و رويى عادى و طبيعى هم داشت.
بسكى ۳۰ سال است صابون مصرف نكرده (جز براى كف دست در وقت غذا آن هم در شرايطى كه تهران و بيرون از خانه باشد). در تابستان و زمستان هر روز ۳ دقيقه زير دوش آب سرد مى ايستد. موهايش را فقط با آب مى شويد. مى پرسم: لباس ها را چه طور؟ مى گويد: اين پودرهاى شوينده خودش مخرب محيط زيست است در حالى كه آب، خورشيد و خاك سه عنصر پاك كننده هستند. لباس ها را با آب مى شويم و در زير نور خورشيد پهن مى كنم تا ضدعفونى شوند!
از او درباره ظرف غذا مى پرسم كه چطور بدون مواد شوينده آنها را مى شويد؟ مى گويد: غذا كه چربى ندارد نياز به اين مواد ندارد. من ظرف هايم چرب نيست. ميوه و سبزى كه چرب نيست، گردو، فندق و بادام ظرف غذا را كثيف نمى كند. پس با آب پاك مى شود. دكتر بسكى با واژه زباله به طور كلى بيگانه است و مى گويد: من زباله ندارم. من خام خوار هستم و همه اجزاى ميوه و سبزى را اگر فاسد و خراب نباشد مى خورم. پوست گردو و بادام زمينى و پياز و... هم كه زباله نيست. دفن مى كنم تا به خاك تبديل شود. پلاستيك هم استفاده نمى كنم. از كيسه پارچه اى استفاده مى كنم و اگر هم پلاستيك باشد با آب مى شويم و مجدداً استفاده مى كنم.او از دروغ و نيرنگ، فريب و زر و زور به شدت انتقاد مى كند و مى گويد: با قناعت و فقر زندگى كنيد بهتر از اينكه خودتان را به مقام و زر و زور بفروشيد. به تمام تمناهاى غيرمشروع بايد نه گفت. عاشقم من برفن ديوانگى، شيرم از فرهنگ و از فرزانگى ... من عاشق خدا و طبيعت او هستم و از اين همه حرص و ولع آدم ها براى جمع كردن مال و منال در حيرتم. مولانا مى گويد: در بهاران كى شود سرسبز سنگ. خاك شو تا گل برويد رنگ رنگ.بسكى با ولع و عشق درباره حيوانات صحبت مى كند و مى افزايد: من به همه موجودات اعم از پرندگان، خزندگان، دوزيستان، گياهان، آبزيان و... عشق مى ورزم. مار هم حق زندگى دارد. من مار كبرى بر سينه يك پيرمرد ديدم كه زير درخت خوابيده بود، به محض بيدار شدن مار را به آرامى از خود دور كرد و حيوان هم بى جهت آزار نرساند و رفت. هيچ كس حق كشتن حتى مار را هم ندارد چون اين حيوان هم مانند ديگر حيوانات در چرخه حيات بسيار مفيد و مثمرثمر است.
دكتر بسكى از فرزندانش مى گويد: از دخترش كه سال ششم رشته پزشكى بود ولى به دليل مسايل سياسى از دانشگاه تهران اخراج شد. او اكنون در لندن زندگى مى كند و در رشته جراحى زنان در دانشكده پزشكى تدريس مى كند. نوه او نيز در رشته پزشكى شاگرد ممتاز دانشگاه كمبريج انگلستان است. با اين وجود و با تمام علاقه اى كه به دخترش دارد مى گويد: بارها گفته پدر بيا چند وقتى پيش ما بمان ولى من فراموش نمى كنم كه انگلستان چه بلاهايى بر سر ايران آورده است. با اينكه بسيارى از كشورهاى دنيا از جمله آمريكا رفته ام ولى ايران، جاى ايرانى است.
غلامعلى بسكى يك مدافع و عاشق شوريده محيط زيست با شخصيتى عجيب و غريب است. شيوه زندگى او بسيار متفاوت از ماست و بدون شك براى بسيارى از ما غيرقابل درك هم هست.(sharghnewspaper)