تعقيب و گريز مرگبار
گزارشي از يک حادثه(غلام عباس شمس)
زن جوان، وحشتزده رو به راننده ميكند:
- آقا تورو خدا، كاري به كارشون نداشته باشين.
راننده، درحالي كه مواظب جاده و خودروپيكاني است كه راننده و سرنشينانش مزاحم اوشدهاند، جواب ميدهد:
- خانوم، من كه كاري به اونها ندارم. اونهاهستن كه جلوي ماشين من ويراژ ميدن
حميد، با مهارت سعي دارد از دست مزاحمينفرار كند اما متاسفانه مزاحمين، آنها را رهانميكنند.
حاشيه شهر، در اين وقت شب خيلي خلوت است.حميد هم سعي دارد خودش را هر چه زودتر بهقسمت پر رفت و آمدتر شهر برساند.
مزاحمين، 5نفر هستند با يك پيكان. حميد،راننده آژانس، دقايقي قبل مسافرش را، يعنيهمين خانمي كه در صندلي عقب نشسته، سواركرده تا به مقصد برساند كه سرنشينان پيكان،مزاحم او و مسافرش شدهاند. تعقيب و گريز ادامهمييابد تا جلوي اداره پست بابلسر. در آن جاخودرو پيكان، جلو خودرو حميد پيچيده ودرگيري آغاز ميشود.
ساعت 22 پنجشنبه شب است كه به سرهنگ تقيزاده رييس كلانتري 11 بابلسر از طريق پليس110، يك درگيري و چاقوكشي اطلاع دادهميشود. روزهاي پنج شنبه و جمعه، بابلسر پذيرايكساني است كه از دور و نزديك به خاطر دريا ورودخانه به اين شهر توريستي ساحل ميآيند.براي همين، در اين روزها به خصوص بعد از ظهرپنجشنبهها، در حالت آماده هستند.
طبق گزارش 110، اين درگيري و چاقو كشي درمقابل اداره پست بابلسر اتفاق افتاده: بين رانندهآژانس و سرنشينان يك پيكان. مامورين كهميرسند، مهاجمين گريختهاند. حميد، رانندهآژانس كه مجروح است، به بيمارستان منتقلميشود. سرهنگ علي شهابي فرمانده انتظاميشهرستان با در جريان امر قرار گرفتن، به سروانرمضان حسينزاده رييس آگاهي بابلسر دستورميدهد تا نسبت به يافتن و دستگيري راننده وسرنشينان فراري پيكان اقدام نمايد.
ستوان يعقوب دانكوه جهت تحقيقات از مجروح،به بيمارستان اعزام ميگردد و در همان حال،سروان حسينزاده به همراه ستوان دوم محمدعلي گرجي، جهت تحقيقات و يافتن سر نخ بهمحل درگيري ميروند. آن قسمت شهر، در آنموقع خلوت بوده و اطلاعات زيادي دستگيرشاننميشود. ستوان دانكوه طبق تماس با تلفن همراهسروان حسينزاده به او اطلاع ميدهد كه رانندهآژانس حميد رضا مسيبي به علت شدت جراحاتوارده، فوت نموده است. شبانه سروانحسينزاده با سرهنگ پاسدار سيد داود احمديمدير آگاهي استان مازندران تماس گرفته و ضمندادن گزارش قتل، راهكارهاي مربوطه را اخذمينمايد و با رايزني سرهنگ شهابي، ستوانيعقوبت دانكوه در راس اكيپي از ورزيدهترينكارآگاهان آگاهي بابلسر بدون فوت وقتعمليات رديابي سرنشينان خودرو پيكان را آغازميكنند. و مقارن همين احوال، بازپرس ويژه قتلرييس شعبه اول بازپرسي، فضل ا...سيفي دربيمارستان حضور يافته و ضمن دادن دستورهايقضايي به ماموران، دستور انتقال جسد را بهپزشكي قانوني جهت روشن شدن علت دقيقمرگ ميدهد.
تنها شاهد ماجرا، زن جوان مسافر آژانس است. باحضور خانم مژگان كيوانيفر، كارمند زن آگاهيبابلسر و سروان حسينزاده، ستوان دانكوه بهبازجويي از زن ميپردازند. زن كه هنوزوحشت زده است، از لحظات اضطراب و درگيريميگويد:
- حدود يك كيلومتر قبل از محل حادثه، راننده وسرنشينان پيكان، شروع به ويراژ دادن و پيچيدنجلوي پژو آژانس نمودند. مسلم بود كه آنان بيشتربه خاطر وجود من در خودرو، مزاحمت ايجادميكردند. مزاحمت، با زدن حرفهاي ركيك ازطرف سرنشينان پيكان و پيچيدن ناگهاني جلويپژو شروع شد.
راننده پژو سعي در فرار كردن از دست آنانداشت ولي آنان به حركات مارپيچ، از فرار اوجلوگيري ميكردند. مسير بسيار خلوت بود و من،به شدت ترسيده بودم. فقط به راننده التماسميكردم كاري به كار آنان نداشته باشد و سعي كندبه نحوي از دست آنان بگريزد. در جلوي ادارهپست، خودرو پيكان، با پيچيدن جلوي پژو، راه راسد كرد. راننده پژو چارهاي نداشت جز اين كهپياده و با آنان درگير شود; چون پس از توقف،آنان باشتاب از خودرو پياده شدند. درگيري آغازشد. ولي طولي نكشيد كه با ايستادن خودروهايگذري و رسيدن مردم، مهاجمين سوار پيكانشدند تا حركت كنند. راننده آژانس هم به سمتخودرو آمد. در اين وقت بود كه من متوجهخوني بودن لباس او در قسمت شكم شدم و به اوگفتم. او، دست به محل خون آلود زد و ناگهانگفت:
- نامردها منو با چاقو زدن.
در را باز كرد و به طرف خودرو پيكان كهميخواست حركت كند، دويد و ميخواست يكياز سرنشينان خودرو را پايين بكشد، كه او باچاقويي كه در دست داشت، ضربات متعددي بهزير بغل و سينه او وارد كرد. راننده، تلو تلو خورد،از خودرو پيكان جدا شد و پيكان دنده عقبگرفت تا بگريزد. خودم را به راننده رساندم.بريده بريده و نامفهوم فقط گفت:
- شماره...شماره
و من اين را فهميدم كه منظورش شماره خودروپيكان است. فقط توانستم سه شماره سمت چپ781را بخوانم و به خاطر بسپارم. دو شماره اولسمت راست را نميدانم 79 بود يا 97؟
- سريال خودرو چه بود؟
- نميدونم. نتونستم بخونم
- نمره مربوط به كدام شهرستان بود؟
- اصلانديدم
- رنگ، خودرو چه رنگي بود؟
- تقريبا كرم رنگ يا يك همچين چيزي.
- مدل خودرو را تونستي بفهمي؟
ـ نه ولي كهنه بود; خيلي كهنه.
با همراهي خانم كيوانيفر، افسر پرونده، زنجوان را با خودرو نمره شخصي آگاهي در شهرميگرداند تا احيانا اگر خودرو مهاجمان را ديد،نشان دهد و در صورت نديدن خودرو، نمونه ومدل شبيه خودرويي كه ديده، نشان دهد. تمامخيابانها، كوچهها و پاركينگها ديده ميشود. ازخودرو مهاجمان اثري نيست اما حدود مدلخودرو مشخص ميشود. مورد ديگري كه بسيارمهم است، شناخت رنگ خودرو است.كارآگاهان در مييابند كه شاهد در آن ساعتشب در زير نور چراغهاي زرد محل درگيري،رنگ خودرو را كرم تشخيص داده است; بنابراينرنگ خودرو بايد رنگ ديگري باشد كه با انعكاسنور زرد، كرم به نظر رسيده است. نتيجه، مشخصشدن رنگ خودرو است; يعني رنگ سفيد. جلسهرايزني اعضاي اكيپ پرونده، افسر پرونده بارييس آگاهي بابلسر، در مورد خودرو نتايج بهتريرا عايد كارآگاهان ميسازد. گمانه زنيها به ايننتيجه ميرسد كه به علت پايين بودن مدلخودرو، به احتمال بسيار زياد، خودرو نمره تهراناست. چون حول و حوش سالهاي مدلحدسي خودرو، فقط شماره گذاري تهران بزرگفعال بوده، با اين گمانه زني، با راهنمايي ورانندگي تهران بزرگ مكاتبه و دو شماره مشابه كهدو رقم اول آنهابه 79 و97 ختم ميشود، باسريالهاي مختلف در خواست پيگيري ميشود.جواب، حدود 10 آدرس و شماره است. تيماطلاعاتي اكيپ، ماموريت مييابد تا روي اين 10آدرس كار كند. آدرسها آدرس صاحبانخودروهاست; خودروهايي كه ممكن استچندين دست بدون انتقال سند، چرخيده باشند.
و تمام دغدغه و ناراحتي فكر اكيپ اين است:
«اگر خودرو سرقتي باشد، آن وقت چه؟»
9آدرس در 9 شهر مختلف. اكيپهاي عملياتي،تجسسي و اطلاعاتي، محققا به 9 قسمت شده و هرقسمت كار روي يك آدرس را آغاز ميكنند.عملياتي موازي با دقت بالا و در كمال خفا و استتارـ چون لازم است در حين تحقيقات صحيح ودقيق، وقعيت و آبروي مردم حفظ شود ـ درحالي كه سرعت عمليات بايد به حدي باشد كهتوان گريز را از قاتل سلب كنند، صورت ميگيرد.يكي از شمارهها كه (تهران- ع) است، مربوط بهيكي از شهرهاي نزديك بابلسر يعني امير كلاست.آدرس مالك در روستاي مغري كلاست. با مراجعهبه آدرس و تحقيقات نامحسوس اطلاعاتي،مشخص ميگردد صاحب خودرو مدتي است كهخودرو را در بابل فروخته است. با صاحب قبليخودرو، تماس حاصل ميشود و قولنامه و بنگاهآدرس صاحب بعدي را مشخص ميكند كه درروستايي ديگر يعني روستاي آغوزبن است. بههمين ترتيب اكيپهاي ديگر نيز با اين موارد ودست به دست گشتنهاي قولنامهاي خودروهايمورد نظرشان درگيرند. اكيپ تعقيب اين شماره بهآغوزبن مراجعه و خريدار بعدي را شناساييميكنند. اين خريدار نيز مانند خريدار قبلي،خودرو را به شخصي كه آدرس او در قولنامهروستاي بيشه سر نشان داده ميشود، فروختهاست. و او نيز به فردي در روستاي ديگر و دودست و دو خريدار ديگر نيز شناسايي ميشوند اما،خودرو همچنان دست به دست گشته است وبالاخره خريدار ديگر مجددا در بيشه سر شناساييميگردد. تحقيقات محلي در مورد اين خريدار،نشان ميدهد او با افراد شرور در محل در تماساست و دوستان او از اشرار محل هستند. وتحقيقات همچنين نشان ميدهد كه خودرو دراختيار علي است و بالاخره با هماهنگيهايقضايي، تيم عمليات اكيپ به سرپرستي ستواندانكوه افسر پرونده، براي دستگيري علي به درمنزل او ميروند ليكن كسي در منزل نيست.دانكوه با حسين زاده تماس گرفته و مسئله را به اوميگويد. ستوان حسينزاده با همكاري مخابراتموفق ميشود شماره تلفن خانه علي را به دستآورد... تلفن كه ميزنند، كسي گوشي را برنميدارد و همين نشان ميدهد كه ساكنين منزل درجايي ديگر هستند و احتمالا به مهماني رفتهاند.
در آگاهي بابلسر 2 تيم دستگيري ديگر اعزامميگردند و با آگاهي بابل نيز هماهنگ ميشوند.آگاهي بابل در كمال همكاري يك تيم ازكارآگاهان خود را در اختيار ميگذارد; چونروستا در حوزه فرماندهي شهرستان بابل است.تيمها در محل و در نقاط مختلف كمين ميكنند;زيرا احتمال درگيري داده ميشود.
ساعاتي بعد، خودرو مظنون، وارد محل ميشود.مراقب اول، ورود خودرو را با تاييد شماره بهافراد اطلاع ميدهد و همين طور مراقبهايبعدي و بالاخره وقتي جلوي در منزل، خودروپارك ميشود و علي، راننده خودرو از آن پيادهميشود، با ارائه حكم قضايي، دستگير ميگردد.حسين زاده به علت حساسيت عمليات و اين كهبعيد نيست ديگر همدستان علي در آن روستاباشند كه بتوان با حضور كارآگاهان بابل آنان رادستگير نمود، دستور ميدهد در بين راه از متهمبازجويي كنند. در نتيجه دو نفر ديگر از آنان بهنامهاي محمد و مقداد، شناسايي ميشوند كه تاساعت 3/5 بامداد، آن دو نفر نيز دستگيرميشوند. تحقيقات تا ساعت 5 صبح ادامهمييابد. افراد ديگر خسته و فرسودهاند. رييسآگاهي دستور يك استراحت سه ساعته را در محلآگاهي ميدهد. ساعت 8 صبح افراد، آمادهعمليات بعدي هستند. با هماهنگي قضايي و اخذنيابت لازم، متهمين دستگير شده با رضا كه گفتهميشود قاتل حميد است، قرار ميگذارند كهساعت 10 صبح در بابل يكديگر را ببينند. قرار،بازار بابل است، كه تيم سه نفره از بابلسر اعزامميشود. آگاهي بابل نيز همكاري و هماهنگي باكارآگاهان اعزامي از بابلسر ميكند و در تمام اينموارد، سرهنگ پاسدار عيسي شهابي در بابلسر،سرهنگ پاسدار سيد داود احمدي و سرهنگپاسدار حسين آزرده يگان فرماندهي استانمازندران در امور آگاهي و رييس آگاهي بابلسرهنگ شريفي، عمليات را زير نظر دارند و درموقع خود نيز دستورهاي موكدي را صادرميكنند و رييس آگاهي بابلسر را ياري ميدهند.تمام زحمات اكيپ با دستگيري رضا بايد ثمر دهدو به هر نحوي كه شده او امروز بايد دستگير شود.
اما رضا گويي بو برده است و تا 5/5 عصر، 6 بارمحل و ساعت قرار را عوض ميكند و آخرين قراررا در ساعت 5/5 عصر در بازار چاله زمين بابلميگذارد; مكاني بسيار شلوغ، پر تردد، با راههايگريز فراوان. بازار، در محاصره ماموران قرارميگيرد و ساعت 5/5 متهم به محل قرار ميآيداما با ديدن ماموران كه به او نزديك ميشوند بهپشت مغازههاي بازار پريده و قصد فرار دارد كه باكمين استوار سيدجواد حسيني و ستوانمحمدعلي آقايي گرفتار و دستگير ميشود. بااعزام به آگاهي بابلسر، در آنجا اعتراف ميكند:
- شب جمعه بود. براي تفريح به بابلسر آمديم كهيك دستگاه پژو 405 آر.دي توجهمان را جلبكرد. دختري در صندلي عقب نشسته بود.خواستيم برايشان مزاحمت ايجاد كنيم كهراننده به ما فحش داد. ما هم با ويراژ دادن وحركات مارپيچ قصد داشتيم راننده را متوقفكنيم اما هر بار از دست ما فرار ميكرد تا اين كه درجلوي اداره پست، راهش را سد كرديم.
از خودرو خارج و با ما درگير شد. من با چاقوضربهاي به كمر او زدم. او به طرف خودروخودش رفت ولي برگشت با يك قمه در دستش.من در صندلي عقب خودرو بودم. او در را باز كردو يقمهام را گرفت. چاقو، آماده در دستم بود.چهار ضربه به زير بغل او زدم. او، بيحال شد و مرارها كرد. ما هم فرار كرديم.
بازپرس فضلا... سيفي رييس شعبه اول بازپرسيدادگستري بابلسر، رضا را به اتهام ايجاد مزاحمتو قتل حميدرضا مسيبي پس از بازسازي صحنه باتكميل پرونده و تشكيل دادگاه، به زندان فرستاد وهمدستانش را نيز به اتهام ايجاد مزاحمت ومعاونت در قتل، تا روز محاكمه زنداني نمود.
چرا جرم؟
سرهنگ پاسدار حسين آزرده معاون فرماندهيانتظامي استان مازندران در امور آگاهي، درمورد اين پرونده ميگويد:
آنچه در اين پرونده شاخص است، تربيت غلطخانوادگي متهم است كه متاسفانه برادر ديگر او نيزدر بابل به خاطر همين اتهام و ايجاد درگيري وچاقوكشي كه در نهايت، جواني مضروب و فعلا نيزدر كماست، گرفتار و زنداني است و اين، نشان ازتربيت خانوادگي نادرست دارد. اصولا برخيخانوادهها متاسفانه نسبت به رفتار فرزندانشانلاقيد و بي توجهاند يا اين كه ديگر خسته شدهانديا به زباني ساده، به كار آنها كاري ندارند چرا بايدخانوادهاي به اين نقطه برسد؟
نقطه رها كردن فرزند به حال خود، يعني چه ازآنان كه در هر حادثهاي جامعه را مقصر ميدانند،سوال ميكنم. آيا در اينجا هم جامعه و شرايطحاكم بر آن مقصرند؟ آيا تربيت خانوادگي بايد بهرها نمودن فرزند و عدم كنترل او در رفتار و كردارمجرمانه منجر شود؟ متاسفانه اين وضعيت برگرفتهاز رفتارهاي اشتباه اوليه خانواده با فرزندان را بهخاطر داشته باشيم; فرزندان ما نهالهاي باغزندگيمان هستند. مراقبت از آنان، شرعا و قانوناوظيفه ماست. براي سلامت يك فرد، از كودكي،از اولين شناختهاي او از زندگي بايد تربيت راشروع كنيم. متاسفانه برخي از خانوادهها تربيت رادر عتاب و خطاب فرزندان ميبينند و به اصطلاحعام، در بكن و نكن و توپ و تشر در صورتي كهتربيت صحيح، رفتاري غير از اينهاست. تربيتصحيح، در مهرباني به فرزندان است. چرا به جايخشونت از ابتدا به فرزندانمان، مهرباني بهيكديگر را ياد ندهيم. چرا با رفتاري صحيح،الگوي خوبي براي فرزندانمان نشويم؟
يك خانواده متدين و درستكار و داراي برنامهصحيح زندگي، فرزنداني قانونمند و متدين بارميآورد كه به جاي شرارت، خدمت را به جامعهتقديم ميكند و بهجاي مزاحمت، دستگيرافتادگان ميشود و به جاي هرز رفتن، در مسيريصحيح تا سعادت، قدم ميگذارد و بايد كهخانوادهها با رفتارها، كردارهاو برخوردهايصحيح و منطقي و راهنماييهاي موثر و به موقع،فرزنداني شايسته را تربيت كنند; كه خوشبختانهغالب خانوادهها چنين هستند و بسيار كم مييابيمخانوادههاييكه غير از اين هستند و فرزندان مضربراي اجتماع تربيت ميكنند كه انشاءا... آنان نيزمتوجه شده و در تربيت فرزندان، از مشاورين درحوزههاي معاونت اجتماعي نيروي انتظاميكمك گرفته و در تربيت فرزندان خوب براي خودو مملكتشان، بكوشند و موفق باشند.(ksabz)