تعداد بازدید: 4061

توصیه به دیگران 1

پنجشنبه 10 شهريور 1384-0:0

امروز در تاریخ : درگذشت آيت الله اسماعيل صالحي مازندراني

آيت الله صالحي مازندراني به روايت حضرت آيت الله جوادي آملي.


حضرت آيت الله شيخ اسماعيل صالحي مازندراني در سال ۱۳۱۲ ش (۱۳۵۲ ق) در يكي از روستاهاي توابع قائم شهر در استان مازندران به دنيا آمد. وي مقدمات حوزوي را در بابل، تهران و قم آموخت و از سال ۱۳۳۳ ش دروس خارج را از محضر استادان مشهد مقدس فرا گرفت. آيت الله صالحي از سال ۱۳۳۹ ش مقيم قم شد و از محضر درس حضرات آيات: سيدحسين بروجردي ، سيدمحمدمحقق داماد، سيد محمدرضا گلپايگاني، ميرزا هاشم آملي، علامه طباطبايي و امام خميني (ره) استفاده هاي شاياني برد.

 وي هم زمان به تدريس سطوح فقه و اصول و كلام و فلسفه و تفسير اشتغال داشت و شاگردان فراوان پرورش داد. آيت الله صالحي مازندراني در جريان انقلاب اسلامي، در مسير مبارزه عليه رژيم پهلوي از هيچ كوششي فروگذار نمي كرد و نامش هماره در ذيل اعلاميه هاي جامعه مدرسين حوزه علميه قم ديده مي شد. در پي فعاليت هاي سياسي آيت الله صالحي، ايشان در سال ۱۳۵۳ و ۵۴ ، دستگير و زنداني شد.

 اين فقيه انقلابي هم چنين در سال ،۱۳۵۷ سخنراني هاي متعدد در استان يزد و كرمان عليه رژيم ايراد نمود. آيت الله صالحي پس از پيروزي انقلاب اسلامي از خدمت به نظام باز نايستاد و عهده دار دو دوره نمايندگي مجلس خبرگان رهبري از استان مازندران بود. همچنين از اين فقيه جليل آثار ارزشمندي بر جاي مانده كه مفتاح البصيره در فقه در ۳ جلد، استفتائات در ۲ جلد، احكام جوانان و بانوان، ولايت فقيه و دوره كامل اصول فقه از آن جمله اند. اين عالم فقيه سرانجام در بامداد روز دهم شهريور ۱۳۸۰ برابر با ۱2 جماد ي الثاني ۱۴۲۲ در زادگاهش بدرود حيات گفت و پس از تشييعي كم سابقه در ساري و سپس قم، در حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.

در همين زمينه خواننده محترم،عليرضا بروجردي مطلبي را فرستاده اند که از نظرتان مي گذرد:

آيت الله صالحي مازندراني به روايت حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه)
خاطرة سودمند ، نافع وآموزندة دوران پرافتخار جناب آيت الله آقاي حاج شيخ اسماعيل صالحي مازندراني فراوان است ؛ زيرا عمر با بركت شان را در خدمت انديشه هاي صحيح و انگيزه هاي سالم سپري كردند و يك عالم با عملي كه انديشه هاي علمي و انگيزه هاي عملي داشته باشد ، تمام مقاطع دوران پر افتخار حيات شان ، سودمند و آموزنده است . الآن دو خاطره يادم است . اين دو خاطره هر كدام نمائي از محبّت الهي را در خود داشت و براي اين بزرگوار هم يك (حبل متين اي) بود كه با آن (اعتصام) مي كردند .

 خاطرة اوّل خاطرة اوّل اين بود كه ايشان بيمار شدند و عمل جرّاحي كردند . بعد فرمودند : « من بعد از اين كه از بيهوشي ، به هوش آمدم و سلامت خودم را باز يافتم ، ذات أقدس إله را با تمام وجودم (حمد) كردم . گفتم : ( اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العَالَمين ) و شيريني آن حمد در كام ام به قدري بود و هست كه باز حاضرم به يك بيماري صعبُ العلاجي مانند آن بيماري قلبي مبتلا شوم و دوباره پزشك معالج مرا به اتاق عمل هدايت كند و مدّتي در اتاق عمل ، آن رنج هاي سخت را تحمّل كنم ، بعد به هوش بيايم و سلامت خود را باز بيابم و دوباره با تمام وجود بگويم : ( اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمين ) . » اين نشانة آن است كه ايشان هر چند در آن مقطع ، به مقام شامخ (حمد) رسيده است . اصل مقام براي انسان كامل ، يعني وجود مبارك پيامبر اسلام (صلّ الله عليه و آله و سلّم) است كه ذات أقدس إله فرمود :

 وَ مِنَ اللَّيلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَك‎ْ ، عَسي أنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقامَاً مَحْمُوداً (1) . به دنبال وجود مبارك پيغمبر (صلّ الله عليه و آله و سلّم) ، ائمة هُدي كه همة آن ذوات مقدّس نور واحد هستند ، همين مقام را دارند ، منتهي به امامت پيغمبر (ص) و به قُدوه و اُسوه بودن ذات مقدّس نبوي (ص) . شاگردان اهل بيت (عليهم السَّلام) اگر هر كدام در حدّ خود اين راه را كه ادامه بدهد ، إن شآء الله از (حمد) برخوردار مي شود .

 تا كسي خودش به مقام (محمود) نرسد ، از (حمد) لذّت نمي برد و حمد براي او يك تكليف و عبادت و وظيفه است و براي ثواب حمد مي گويد ؛ امّا اين كه (حمد) يك شهد و شربت باشد ، نصيب هر كس نمي شود . خاطرة دوّم وقتي امام (رضوان الله تعالي عليه) قيام فرمودند و همة علماء و روحاني هاي بزرگوار حمايت كردند و تمام مردم با ايمان ايران تلاش و كوشش كردند و امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) پرچم اسلام را به دوش گرفتند ، در اين انقلاب عدّه اي آسيب هاي فراواني را براي رضاي خدا تحمّل كردند و آن روز هر كس اعلاميه ها را امضاء يا تكثير يا ترويج مي كرد ، يا از امام راحل (ره) نام مي برد ، يا از انقلاب اسلامي حمايت مي كرد و يا حكومت اسلامي و حكومت ديني را تحليل و تبيين و تعليم مي كرد ، براي او خطرناك بود .

 آيت الله صالحي مازندراني جزء كساني بودند كه به رهبري امام راحل (رضوان الله تعالي عليه) و به قُدوه و اُسوه بودن ايشان صحّه گذاشتند و تلاش و كوشش مي كردند كه بيان امام و پيام امام را منتشر ، ترويج ، تبليغ و تعليم كنند و در همين راستا زنداني شدند . بعد از اين كه از زندان آزاد شدند ، من به ديدن ايشان رفتم . ديدم كه بسيار خوشحال و مسرور هستند . گويا دَيْني در عهده داشتند و بايد آن را ادا كنند (كه كردند) و اكنون فارغ البال هستند . اين هم نشانة ميل ايشان به مقام شامخ ( مَحْمِدَت و حمد ) بوده است. بسيار خوشحال بودند كه اين دَيْن را ادا كردند . ( هَنيئَاً لَه ، طُوبي لَهُ وَ حُسْنُ مَآب ) . قدر مشترك اين دو خاطره براي انسان سالك ، اين است كه مي داند خدا در هر حال با اوست و آن لطف خاصّ و نظر تشريقي و تكليم تشريقي را از او دريغ ندارد . لذا انجام دستورهاي ديني با سرور همراه است ، نه با تكليف يا سوز .

گرچه مردان الهي ، سوخت و سوزي دارند ، ولي اين سوزشان با سرور همراه است . زيرا مي دانند هيچ نجّار ماهري ، نسبت به چوب صنعتي بي مهر نيست و هيچ خيّاط حاذقي نسبت به پارچة قيمتي ، بي لطف نيست و اگر احياناً نجّار با اَرّه و تيشه و رنده بعضي از زواياي چوب صنعتي را مي بُرد و چوب سالم ، به حسب ظاهر ، زخمي مي شود ، براي آن است كه دست نجّار ، دست مهر و صفا و وفاست . مي خواهد چوب عادي از انبار به در آيد و ميز شفاف تحرير شود و به كتابخانه منتقل گردد .

 پس آن رنج و بريدن و زخمي كردن براي تكامل اين چوب صنعتي است وگرنه آن را از همان اوّل ، بيرون انبار براي سوخت و سوز آماده مي كردند ، نه براي ساختن ميز تحرير . و اگر خيّاط احياناً با قيچي ، برخي از زواياي پارچه هاي قيمتي را مي بُرد و قطع مي كند ، غرض اش آن نيست كه پارچه را هَدر بدهد و آسيبي به پارچه برساند ، بلكه هدف اش آن است : پارچه اي كه در انبار روي هم قرار گرفته شده و انباشته شده ، جامه و جُبّه اي شود ، يا قبا و عبا و ردايي بر بدن انسان صالحي قرار بگيرد و او در نماز از آن استفاده كند . انسان صالح هم اين چنين است . اگر احياناً بيمار مي شود يا به زندان مي رود ، مثل همان چوب صنعتي است كه مختصر آسيب مي بيند تا كامل تر شود يا نظير آن پارچه است كه مختصر آسيب اي مي بيند تا بر قيمت اش افزوده شود . رنج ها معمولاً اين چنين است و در نتيجه همة مردان صالح مي گويند :

 ( ذَهَبَ العِناء وَ بَقِيَ الأجر ) . يعني آن رنج رفت و اجر باقي مانده است . مردان الهي در بهشت اين چنين مي گويند : اَلْحَمْدُ للهِ الَّذي أذْهَبَ عَنَّا الحَزَنَ (2) و اين بزرگوار هم كه صالح بود ، هم جزء صالحين بود و هم داراي عمل صالح و مندرج تحت ( عَمِلُوا الصّالِحات ) بود ، إن شآء الله الآن مهمان رحمت خاصّة إله است و آنجا متنعّم است كه : ذَهَبَ العِناء وَ بَقِيَ الأجْر . اميدواريم حشراش با انبياء و اولياي الهي باشد . آثار پر بركت اش براي ديگران آموزنده و سودمند باشد و بيت شريف اش همچنان با علم و فقاهت و عمل صالح و ايمان كامل ، متنعّم باشد و ساليان متمادي ديگران ، خصوصاً مردم بزرگ و بزرگوار خطّة مازندران ، از اين فيض و فوز برخوردار باشند .

 غَفَرَ اللهُ لَنا وَ لَكُم وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَكاتُه (1) سورة اسراء / 79 (2) سورة فاطر / 34



    ©2013 APG.ir