تعداد بازدید: 3503

توصیه به دیگران 2

پنجشنبه 2 بهمن 1393-0:3

روز خوب مرادی کرمانی/ فرزند ادبیات عامه هستم

نویسنده شهیر ایرانی: فرهنگ عامه چنان قدرتی دارد که هیچ نویسنده و شاعر هنرمندی نمی‌تواند مدعی شود چیزی آفریده که ریشه در فرهنگ عامه ندارد/باید از نیما یاد بگیریم/هیچ داستانی را با غم شروع نمی‌کنم.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، کلثوم فلاحی: هوشنگ مرادی کرمانی -خالق قصه‌های مجید- در سومین روز از برگزای هشتمین جشنواره بین‌المللی وارش در مجتمع سینمایی بابل حضور یافت.

وی گفت: امروز روز خوبی برای من است. هر روزی که در کنار دوستان و در کنار مردم باشم برای من روز خوبی است.

این نویسنده برجسته ایرانی با بیان این که هرچه دارم و نوشته‌ام از مردم خوب کشورم و به ویژه از مردم روستایم است، یادآور شد: من با مردم نفس کشیدم و از ایران حرف زدم. ایران سرمایه‌ای برای همه ما است.

مرادی کرمانی با بیان اینکه آثاری در گوشه و کنار کشور ما تولید می‌شود که آن را ادبیات عامه می‌دانیم، افزود: این آثار به واسطه کسانی که نه سواد دارند، نه جشنواره رفته‌اند و نه نام و نشانی از آنها وجود دارد، پدید آمده است؛ هنرمندانی که در مزارع و در حاشیه کویر، به دنبال گوسفندان بوده اند و بر سر گهواره فرزند خود لالایی می‌خواندند. اینها مایه اساسی ادبیات یک ملت است.

خالق قصه‌های مجید با اشاره به اینکه تعدادی از این افراد که سواد و موقعیتی داشتند به افراد شاخصی تبدیل شدند که ادبیات رسمی آن کشور را به وجود آوردند، تصریح کرد: تحقیقا می‌توان گفت هیچ نویسنده، شاعر و هنرمندی در هیچ جای دنیا نمی‌تواند ادبیات عامه‌ای را که توسط هنرمندان گمنام به وجود آمده و به ادبیات رسمی آن کشور تبدیل شده است، فراموش کند.

مرادی کرمانی با بیان اینکه داستان‌های فردوسی و مولوی و 90 درصد از آثار شکسپیر هم ریشه در فرهنگ عامه دارد، گفت: فرهنگ عامه چنان قدرتی دارد که هیچ نویسنده و شاعر هنرمندی نمی‌تواند مدعی شود چیزی آفریده که ریشه در فرهنگ عامه ندارد.

وی با اشاره به اینکه هر وقت خواستم چیزی بنویسم که در جهان تاثیر بگذارم و ملت ایران را معرفی کنم از فرهنگ عامه استفاده کردم، افزود: افتخار می‌کنم یک روستازاده ایرانی هستم. باید از نیما یاد بگیریم که می‌گفت من روی سنگ رودخانه روستایم می‌نشینم و برای جهان شعر می‌گویم.

نویسنده کتاب "شما که غریبه نیستید" با بیان اینکه عشق، آرزو، نیاز، شجاعت، شادمانی، درد، فداکاری و ... موضوعات کهنه‌ای هستند که هنرمند فقط با نگاه تازه‌ای به این موضوعات می‌پردازد، تصریح کرد: من با ادبیات بزرگ شدم و تا 13 سالگی از روستایی که در آن زندگی می‌کردم پا به بیرون نگذاشته بودم.همه ادبیاتی که در ذهنم است را مدیون روستائیان هستم.

نویسنده کتاب "نازبالش" با اشاره به اینکه من فرزند ادبیات عامه هستم، گفت: معتقدم ادبیات عامه مانند گندم است که حدود 40 محصول را می‌توان از آن به دست آورد. هیچوقت از ادبیات عامیانه غافل نشدم.

مرادی کرمانی با بیان اینکه هر اثری که در دنیا به وجود می‌آید و مورد توجه مردم قرار می‌گیرد قصه‌ای به دنبال دارد، افزود: قصه‌ها آرزوهای بشر را در خود نگه داشته‌اند.

وی بعد از این نشست در مراسم جشن امضای اثر جدید خود با نام "ته خیار" حضور یافت.

*سال‌ها شاگرد کتابفروشی بودم

هوشنگ مرادی کرمانی در ابتدای این نشست به صندلی‌های روی سن اشاره کرد و گفت: اینها صندلی‌هایی است که به درد مراسم خواستگاری می‌خورد. سپس برای وی صندلی ساده‌ای آوردند.

مرادی کرمانی از اتفاق خوبی که در کشور با نام شهر کتاب می‌افتد، ابراز خرسندی کرد و افزود: این اتفاق‌ها توسط هر فرد و هر جریان فکری که انجام می‌شود باعث خوشحالی است، چراکه این نشست‌ها باعث می‌شود ارتباط بین نویسنده و خواننده بهبود یابد.

وی با بیان اینکه سال‌ها شاگرد کتابفروشی بودم و مقابل فروشگاه‌های کتاب، بساط کتابفروشی داشتم، تصریح کرد: افراد کمی سراغ این شغل می‌روند. خیلی درآمد ندارد. معروف بود کسی که سراغ کتابفروشی می‌رود نه درآمد دارد و نه پیشرفتی می‌کند.

در ادامه این نشست مجری برنامه سوالاتی را از مرادی کرمانی پرسید.

چرا ته خیار؟

-کسی نوشته بود «زندگی به خیار می‌ماند و مانند ته آن تلخ است» این جمله جرقه‌ای در ذهنم ایجاد کرد، ته خیار را که نگاه کردم دیدم سرش است. زندگی از سرش تلخ است. ما عادت کردیم سر خیار را بکنیم و دور بیندازیم. البته خیارهای الان دیگر تلخی ندارد.

قصه‌های مجید از کجا شروع شد؟

-از جای تلخی شروع شد، مثل ته خیار. سال 53 من نویسنده رادیو بودم و برنامه سه‌شنبه و پنجشنبه‌های خانواده را می‌نوشتم. نزدیک به عید بود که ما را جمع کردند و گفتند درباره عید بنویسد. پیشنهاد دادم داستکی بنویسم که از زندگی خودم بود، داستان بچه یتیمی که نزدیک عید است و هیچ رخت و لباسی ندارد و با مادربزرگ بی‌پول خود زندگی می‌کند. قبول نکردند که این داستان را بنویسم. گفتند عید است و باید موضوعات شاد را به تحریر بیاورید. اما من داستان را نوشتم.

هوشنگ مرادی کرمانی از کجا شروع شد؟

-از وقتی پدر و مادرم با هم آشنا شدند. جرقه نویسندگی از کجا شروع شد؟ اصولا ذهنم قصه‌پرداز است. در خانه‌ای بزرگ شدم که مادر بزرگ و پدربزرگم قصه‌های زیادی برایم تعریف می‌کردند. پدربزرگم از کوچک‌ترین موضوعی می‌توانست قصه بسازد. به شدت شیفته داستان بودم. از لذت‌های زندگی من شنیدن قصه بود. من هیچ داستانی را با غم شروع نمی‌کنم و حتی طنز هم در داستان‌هایم دارم.



    ©2013 APG.ir