سيل تا کجا؟!
وقوع سيل در شمال كشور در مقايسه با چهار دهه قبل 7 برابر افزايش يافته است (عباس محمدى )
به فاجعه خو كردهايم ... اين بدترين رفتار در برخورد با مصيبتهايى است كه پيدر پى رخ ميدهند. همانگونه كه مردن روزانهى 70-60 نفر در تصادفهاى رانندگى (به اندازهاى كشتگان يك جنگ!) و غرق شدن بيش از سى تن در دريا در يك روز تعطيل (14 خرداد 84) براى ما عادى شده، مرگ دهها تن در سيل و واردشدن ميلياردها تومان خسارت و از ميان رفتن هزاران هكتار جنگل و مرتع و زمين كشاورزى بر اثر سيل، تكرار مداوم اين ماجراها هم حساسيتى برنميانگيزد؛ پس از هر حادثه، فقط يكى دو روزى صفحهى حوادث روزنامهها خواندنيتر ميشود و بعد با اطمينان بخشيهاى مسئولان محترم كه ,وضعيت در كنترل است, يا ,جاى نگرانى نيست, و يا ,كمكهاى لازم به منطقه فرستاده شده,... همه چيز فراموش ميشود.
-,وقوع سيل در شمال كشور در مقايسه با چهار دههى قبل 7 برابر افزايش يافته است. به گزارش قلم سبز ايران، افزايش تعداد حوادث سيل در دهههاى 30، 40، 50 و 60 به ترتيب 17، 51، 44 و 95 مورد بوده است كه اين رقم تنها در نيمهى اول دههى هفتاد همگام با بهرهبردارى روزافزون از جنگلهاى شمال به 214 مورد افزايش يافت.,(1)
_ ,از 421 مورد سيل اتفاق افتاده از سال 1330 تا 1380 نزديك به 74 درصد آن تنها مربوط بيست سال اخير (1360 تا 1380) ميشود.,(2)
-,مساحت جنگلهاى شمال كشور طى 30 سال گذشته 22 درصد كاهش يافته كه 17 درصد آن مربوط به 20 سال اخير است ]...[ آمارها نشان ميدهد كه استان گلستان با 21 درصد، مازندران با 16 درصد و گيلان با 5/4 درصد كاهش مساحت جنگلهاى خود طى دو دههى اخير مواجه بوده است.,(3)
روان شدن سيلهاى مرگبار در استان گلستان و پردامنهترين بودن آنها در مقايسه با گيلان و مازندران، يك همسبتگى با زيادتر بودن آمار نابودى جنگلهاى آن استان نشان ميدهد و تازه اينها آمار رسمى است كه برمبناى سياست ,همه چيز روبراه است, اعلام ميشود، هر كسى كه چشمى بينا و حافظهاى پاك نشده داشته باشد، به ياد ميآورد كه تا 30-25 سال پيش هنوز مقدار زيادى جنگل جلگهاى - دست كم در امتداد درههاى پهن و كم شيب- داشتيم كه هم اينك به كلى به زيرساخت و ساز رفته است. همچنين ميتوان با پيادهروى در كوهها و كوهپايههاى شمال كشور دريافت كه مساحت جنگلها، ربع قرن پيش در حدود دو برابر مساحت كنونى آنها بوده و يك پارچگى و انبوهى جنگل، و قطر درختان جنگلى شايد از نصف هم كمتر شده باشد.(4) سازمان جنگلها و مراتع، عرصههايى را كه در طرحهاى ,جنگلدارى, تراشيده شدهاند – مانند جنگلهاى محدودهى كارخانهى چوب و كاغذ مازندران و نكاچوب، و محدودهى نابودشدهى تحت مديريت شركت شفارود (گيلان) و محدودههاى زير رو رو شده در امتداد طرح خط لولهى گاز شمال و معدن گرانيت كلاردشت و معدن زغال سنگ جادهى آزادشهر- شاهرود و آزادراه شمال و حوزههاى ويران شده در اطراف دهها كيلومتر راهسازى در درههاى دو هزار و سه هزار تنكابن ... را هنوز جنگل به شمار ميآورد!
در جنوب جادهى اصلى نكا- بهشهر تپههاى چاك چاك شده و لختى را ميتوان ديد كه پيش از اينها جنگلپوش بوده و اكنون كم تر بارشى را ميتوانند به خود جذب كنند. در امتداد جادهى روستاى آش خانه به روستاى گلى داغ در شهرستان كلاله كه در روزهاى نهم و نوزدهم مرداد 84 شاهد سيلهاى مرگبار بوده است، ميتوان ,تپههايى با اشكال عجيب ... و تقريباً خشك و بدون پوشش گياهى ديد كه تا حدود سى سال پيش پوشيده از جنگل بوده است ...,(5)
سالخوردگان استان گلستان به ياد نميآورند كه در زمانهاى سى سال پيش به آن سو، در منطقه سيل راه بيفتد، و اگر هم طغيانى در رودخانهها بوده، هيچگاه چنين مرگبار نبوده است. اما اكنون در اين استان كه ميانگين بارندگى سالانهاش (در مناطق غربى كه مرطوبتر است) در حدود ميانگين بارندگى جهان است، يكى از پرتلفاتترين سيلهاى جهان جارى ميشود؛ در سيل 19 مرداد 1380، هشت روز پس از سيل، مسئولان هلال احمر اعلام كردند كه ,210 نفر كشته، 248 نفر مفقود و 40 تن مجروح شدهاند و كمك به سيلزدگان استان گلستان تنها با مساعدت داخل امكانپذير نيست و نياز به حمايت جهانى دارد.,(6)
مرگبارترين حادثهى كوهنوردى ايران كه يكى از وحشتناكترين حادثههاى تاريخ كوهنوردى هم به شمار ميآيد، بر اثر سيل شكل گرفت: سيل درهى اندرسم در مازندران (21/5/84) سبب مرگ يازده كوهنورد شد.
هزينههاى سيل
جنگلهاى شمال ايران كه تنها جنگلهاى واقعى و پرتراكم باقى مانده در كشور هستند، كمتر از يك درصد مساحت كشور را ميپوشانند. برداشت تجارى چوب از اين جنگلها، در وهلهى اول ما را از داشتن چشماندازهايى چنين ناب و كمياب محروم ميكند و در مرحلههاى بعد با عواقب جانبى مانند سيل، سبب مرگ و مير و وارد شدن خسارتهاى مالى بيشمار ميشود. بدبختانه، با پوشش دادن اين خسارتها از محل درآمد نفت و ديگر درآمدهاى ملي، هيچ گاه حسابرسى نميشود كه در برابر سود حاصله از برداشت چوب از جنگلها، چقدر زيان ناشى از عواقب جنگلزدايى داشتهايم، و آيا واقعاً كارخانههاى چوب و كاغذ يا فعاليتهاى ,جنگلدارى, (بريدن درختان كهن سال و كاشتن نهالهاى يك ساله) توجيه اقتصادى دارند يا نه؟
پس از هر سيل، آمارهايى تقريبى اعلام ميشود كه هر كدام دهها ميليارد تومان خسارت را نشان ميدهد؛ فقط يك قلم اعتبار هزينه شده براى ترميم جادهى جنگل گلستان كه در سيل 1380 خراب شد ,120 ميليارد ريال, و خسارتهاى وارده به راهها و سازههاى شهرى و روستايى و بخشهاى كشاورزى و عرصههاى طبيعى در سيلهاى مرداد 1384 استانهاى گلستان و خراسان شمالى ,بيش از 300 ميليارد ريال, بوده است.(7)
به جز خسارتهاى مالى مستقيم مانند خراب شدن خانهها، راهها و به زير آب رفتن كشتزارها، خسارتهاى ديگرى هم هستند كه به سادگى به چشم نميآيند و تاكنون به ندرت در گزارشهاى مسئولان دولتى به آن اشاره شده است و آن خسارتهاى زيست محيطى است كه به تدريج در درازمدت خود را نشان ميدهند. براى مثال ميتوان اشاره كرد به سيل چند سال پيش كلاردشت كه علاوه بر آسيب رسانى مستقيم به سازههاى منطقه – از جمله تاسيسات شيلات – باعث آسيب ديدگى بستر رودخانه و اخلال در زادآورى طبيعى ماهيان شد. سيل 1366 شميران سبب شد كه شهردارى به عنوان يك ,راه حل, بستر رودخانهى دربند را تبديل به يك كانال بتونى (شبيه به مجراهاى پساب) كند و در نتيجه آن رودخانه به كلى جلوهى طبيعى خود را از دست بدهد. رودخانهى مادر سو كه شاهرگ پارك ملى گلستان است، در جريان سيل مرداد 1380 به كلى آسيب ديد، و درختان كهن سال و جانوران بسيارى بر اثر سيلى كه به اين ذخيرهگاه زيست كره وارد شد، از ميان رفتند. در سيل منطقهى ما سال و شاندرمن در تابستان 1381، منطقهى زيستى كم نظير خشك دريا به شدت آسيب ديد و تالاب زيباى آن با گونههاى گياهى متنوع بدل به باتلاق شد.(8)
خسارت غيرمستقيم ديگر، آسيب ديدن صنعت گردشگرى است. سيلهاى چندسال پيش ماسوله و گلستان باعث اختلال چندين ماهه در ورود گردش گران به اين منطقهها شد؛ هزينهى اين گونه عدم نفعها هم بايد در محاسبهى سود و زيان طرحهاى ,جنگلدارى, منظور گردد تا مشخص گردد كه در اين طرحها واقعا چيزى به كيسهى مملكت وارد ميشود، يا فقط از سرمايه خورده ميشود؟
خاكى كه از دست ميرود
امروزه مراجع گوناگون، فرسايش خاك در ايران را در رديف بالاترين رتبههاى جهان و مقدار آن را 5/1 تا 5/2 ميليارد تن در سال ميدانند. به جرات ميتوان گفت كه بزرگترين فاجعهى زيست محيطى و اجتماعى كشور ما، همين از دست رفتن خاك است كه همه چيزمان بر آن قرار گرفته است. اگر قيمت (و نه ارزش) يك كاميون (10 تن) خاك را با كرايهى حمل آن براى يك مسير متوسط بين شهرى فقط يكصد هزار تومان بگيريم، با احتساب هر دلار 900 تومان، قيمت 2 ميليارد تن خاك بيش از بيست ميليارد دلار ميشود. به عبارت ديگر، هر سال تقريبا به اندازهى كل درآمد نفت (ميانگين چند سال گذشته) خاك از دست دادهايم. البته خاك چون كالايى است كه نميتوانيم آن را توليد كنيم و حمل يا وارد كردن آن از خارج در عمل ممكن نيست، ارزش اين مقدار خاك را با هيچ رقم و عددى نميتوانيم بيان كنيم. براى آن كه تصورى از موضوع داشته باشيم، بايد گفت كه اگر بخواهيم دو ميليارد تن خاك را با تريليهاى 20 تن از خارج وارد كنيم، صفى از تريلى به طول تقريبى دو ميليون كيلومتر (پنجاه برابر طول استواى زمين!) تشكيل خواهد شد.
به روش ديگرى هم ميتوان تصويرى از عظمت خاكى كه هر سال فرسايش مييابد، به دست آورد: اگر وزن يك مترمكعب خاك را 4 تن و عمق خاك مفيد و زنده را يك متر بگيريم (عمق خاك زنده در بيشتر خاكهاى ما بسيار كمتر از اين است)، دو ميليارد تن خاك به عمق يك متر، مساحتى در حدود 500 كيلومتر مربع را دربرميگيرد. به اين ترتيب، ما هر سال 500 كيلومتر مربع از خاك (سرزمين) خود يعنى تقريباً معادل ]فاصله[ شش جزيرهى كيش را از دست ميدهيم. با اين حال پيوسته فرياد ميزنيم كه به هيچ قيمتى حتى يك وجب از خاك خود را از دست نميدهيم!
اى كاش كه اين ,يوسف عزيز, (خاك ميهن) را دست كم به ,زر ناسره, ميفروختيم ... اما درواقع، در برابر اين كالاى گرانبها براى خود مصيبت ميخريم؛ خاكى كه با باران شسته و سرازير ميشود، سيلاب سنگينى خواهد بود كه جنگل و مرتع و كشتزار و ساختمان و راه را از ميان ميبرد، يا حجم مفيد سدهايى را كه به بهاى گزاف ساختهايم، كم ميكند.
سيل و سد
يكى از دلايلى كه مديران كشور براى توجيه سدسازى بيان ميكنند، مهار سيلاب توسط سدها است. اما اين كار به معنى برخورد با معلول است به جاى علت؛ با بودجههايى كمتر از بودجهى لازم براى ساخت و نگهدارى سد ميتوان از وقوع سيل جلوگيرى كرد. براى اين كار در وهلهى نخست بايد روشهاى دامدارى و مديريت مرتع و آبخيز را ارتقا داد. اما در دوسه دههى گذشته در اين زمينه فقط حرف زده شده و نه تنها دامهاى مازاد از مراتع خارج نشدهاند، بلكه تعداد آنها حتى در محدودههاى حفاظت شده، چند برابر شده است. طبق مادهى 69 برنامهى چهارم توسعه، دولت بايد پنجاه درصد وام مازاد را از مراتع خارج كند، اما به گفتهى مهندس ,نگهدار اسكندرى, مديرفنى دفتر مرتع سازمان جنگلها و مراتع، اين طرح ,به علت كمبود اعتبار اجرا نشده و در حد شعار باقى مانده است,.(9)
از اين گذشته، سيل فقط آب نيست. با هر سيلاب، حجم عظيمى از گل و لاى در پشت سد مينشيند كه برداشتن آن يا غيرممكن است يا بيش از حد پرهزينه؛ در مهرماه 1383 پس از حدود سه دهه، دريچههاى پايين سد سفيدرود را براى لايروبى باز كردند. در نتيجهى اين كار ميليونها تن گل و لاى به حوزهى پايين دست سد منتقل شد كه نتيجهى آن تخريب بستر طبيعى و كنارههاى وسيعى از رودخانه و مرگ تقريباً تمامى آبزيان رود از جمله ,گربه ماهيان دومتري، ماهيان فيتوفاگ 20 كيلويي، سس ماهيان نيم مترى و انواع كپور ماهيان, بود.(10) جبران يك چنين خسارت زيست محيطي، اگر ممكن باشد، به سالها زمان نياز دارد.
گو اينكه بيشتر سيلهاى اخير ايران غيرطبيعى و نتيجهى از ميان رفتن پوشش گياهي، بخشى از خسارتهاى جانى و مالى آن هم نتيجهى تجاوز انسان به حريم مسيلها و رودخانهها است، اما درصدى از سيلها هم به دليل الگوى نامنظم بارش در ايران، طبيعى يا داراى پيشينهى ديرين است و البته شايد درصدى هم مربوط به تغييرات اقليمى اخير باشد. سيلهاى طبيعي، تامين كنندهى آب تالابها و سفرههاى زيرزمينى (آب خوانها) و خود منشا بركت براى دشتها بودهاند. مهار كردن اين سيلابها در سد نه لازم و نه سودمند است. اين گونه مهار كردن سيل، سبب خشك شدن تالابها ميشود - چنان كه تالابهاى هامون، گاوخوني، پريشان و ... در چند سال گذشته خشك شدند (و فقط بارشهاى استثنايى توانست تا حدودى آب را به آنها بازگرداند)، و تالابهايى مانند هورالعظيم و شادگان تا آستانهى مرگ رفتهاند. سدسازى همچنين آب را به جاى آن كه در زيرزمين ذخيره كند، بر سطح زمين نگه ميدارد كه در شرايط آب و هوايى ايران (با تبخير سالانهى 3 متر و بالاتر) به معناى جوشاندن و بخار كردن حجم زيادى از آب است.
اما نظام ادارى ما براى ,جذب بودجه, (بخوانيد: گرفتن سهم نفت) و هزينه كردن آن طراحى شده است. در وزارت نيرو، جذب بودجه براى طرحهاى پر سر و صداى سدسازى عمليتر است تا تلاش آرام و كم هزينه براى هدايت سيلابها به دشت و آب خوان دارى. بنا به گفتهاى ,در كار سدسازى پول زيادى موجود است، اما در آبخيز دارى پول مفت موجود نيست و يا خيلى كم است ... .,(11) درواقع، در سدسازى هم محاسبهى سود و زيان در كار نيست، چرا كه پول حاصل از فروش نفت را ,درآمد, به شمار ميآورند و نه ,سرمايه,اى كه از بابت آن در ترازنامهى خود بايد ,بدهكار, شوند.
سخن آخر
با فاجعهها زندگى ميكنيم و به آنها خو كردهايم، اما بايد بياعتناييها را از سر بيندازيم. بر روشنفكران و مطبوعات است كه با طرح پرسش و نقد، از طبيعى نمايى حادثههايى كه ريشه در قصور جامعه و مديران آن دارد – به گفتهى دوستى از ,تلطيف فاجعه,(12) – جلوگيرى كنند. چهار سال پياپى است كه هر تابستان در گلستان سيل ميآيد، چنان كه در 15-10 سال اخير، در نكا و ماسال و تنكابن و كلاردشت و نور و ماسوله و هراز و ديگر نقاط استانهاى شمالى كشورمان مرتب سيل ميآيد. در اين منطقهها، روان شدن سيل پديدهاى استثنائى بود، اما در اين سالها عادى شده است... با اين حال، اين سيلها طبيعى نيستند.
پينوشت
1) روزنامه همشهرى 28/5/1382.
2) خطيبي، نسرين دخت، 1383، جنگلهاى باستانى شمال در آستانة وداع، تهران، شركت سهامى انتشار، ص 120.
3) حيدريان، حميرا. 1383 (23 ارديبهشت). ,سرنوشت محيط زيست در سال 1382,، روزنامه ايران.
4) آمارى كه مقامهاى رسمى ما ارايه ميدهند با هم مغايرت دارد. براى مثال، يك بار معاون سازمان حفاظت محيط زيست، مساحت جنگلهاى ايران را حدود 7 ميليون هكتار (براى پوششهاى بالاى 10 درصد) و رييس سازمان جنگلها و مراتع آن را 12 ميليون هكتار اعلام كردند (روزنامهى ايران 17/3/82). ظاهراً رييس سازمان جنگلها ومراتع (متولى رسمى نگهدارى جنگلهاى كشور) براى آن كه نشان دهد عرصههاى زير مديريتشان نابوده نشده، پوششهاى زير 10 درصد را هم جزء آمار جنگل به حساب آوردهاند.
5) برپايهى گزارش تهيه شده توسط على صادقى و وحيد امين نيا در بازديد از منطقه، به تاريخ 21 مرداد 1384 (www. Seilnameh. Mihanblog. Com)
6) روزنامه همشهرى 27/5/1380
7) روزنامه ايران 2/6/1384
8) روزنامه ايران، 25/6/1381
9) روزنامه همشهرى 10/5/84
10) عليزاده ثابت، حميدرضا، 1383 (سوم آبان). ,حجم ماهيان مرده از حجم آب بيشتر بود., (روزنامهى همشهرى).
11) نقل از دكتر كوثر (محقق آبخوان دارى) و حائرى (امام جمعهى شيراز)، روزنامهى همشهرى 27/5/1381
12) تعبير على صادقى و وحيد امين نيا در گزارشى كه به تاريخ 21/5/84 از منطقهى سيل زدهى كلاله تهيه كرده بودند. (همان منبع)
(chn)