جست و جويي در مانايي و ميرايي سنت ها
سنت ها همواره براي پايايي و مانايي خود در گذر زمان و در مواجه ي با تهديدهاي بيروني، نيازمند پاره اي از اصلاحات و تحولات در درون خود هستند.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، لطف الله آجداني: مانايي و ميرايي سنت ها به علل و عوامل متعددي بستگي دارد. بعضي از اين علل و عوامل را مي توان در مباني نظري و ساختار دروني سنت ها و بعضي ديگر از آن علل و عوامل را بايد در شرايط بيروني و چگونگي نسبت ميان سنت ها با آن شرايط جست و جو كرد.
درست انديشي در تاريخ و فرهنگ و تمدن جامعه ي ايراني از اين واقعيت خبر مي دهد كه عصر قاجار را مي توان سرآغاز جدي رويارويي جامعه ي ايران با تجدد غربي تلقي كرد. رويارويي هايي كه سنت در ايران را به چالش گرفت و در اين چالش ها بعضي از حوزه هاي مختلف سنت در روندي تدريجي و با درجات متفاوتي از ادامه حيات به عنوان وجه غالب تفكر، فرهنگ و نهادهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي جامعه ي ايراني بازماندند و يا از اهميت آن كاسته شد.
اما درك اين واقعيت نيز بسيار اهميت دارد كه صرف مواجهه ي سنت ها در ايران با تفكر، فرهنگ و نهادهاي جديد غير ايراني و غير اسلامي برخاسته از غرب كه در قالب ستيزه ميان سنت ايراني- اسلامي و تجدد غربي در تاريخ معاصر ايران چهره خود را نشان داد، نه يگانه عامل ميرايي يا تضعيف پاره اي از سنت ها در ايران بوده و نه صرف مواجهه با تجدد غربي را الزاماً مي توان علت محتوم و محكوم بودن سنت ها به مرگ و بازماندن از حيات تلقي كرد.
شواهد و تجربه هاي تاريخي در ايران آشكار مي سازد كه بارها جامعه ي ايراني در مواجهه با فرهنگ ها و تمدن هاي غير ايراني و در حالي كه به شديدترين و خشونت بارترين حالت در نبردهاي سياسي و نظامي متحمل شكست و تسليم گرديد، اما روح فرهنگي و تمدني خود را نباخت و تسليم نكرد.
در پي نفوذ و استيلاي سياسي و نظامي هلنيسم و اعراب مسلمان در ايران باستان و مغولان و تيموريان و افاغنه در ايران دوره اسلامي، به رغم پاره اي تاثير پذيري ايران در حوزه هاي مختلف فرهنگي و تمدني از مهاجمان و فاتحان، بسياري از سنت هاي رايج و حاكم در ايران به سبب غناي خود بيش از تاثيرپذيري از فاتحان، بر فاتحان تاثيرگذار بوده است.
اما در مواجهه ي جامعه ايراني با غرب جديد و تجدد به ويژه از عصر قاجاريه و پس از آن، به تدريج بخش هايي از سنت هاي ايراني- اسلامي در حوزه هايي و با درجات متفاوتي به سبب ضعف دروني خود در مقابل تجدد كه از بيرون به قلمرو سنت هاي ايراني- اسلامي راه يافت، روح خود را تسليم كرد.
اين ادعا كه تجدد غربي با روحيه سلطه گرانه و استعمارگرايانه غرب، در ستيزه جويي هاي خود با جهان اسلام و ايران، هدف نابودي سنت هاي ايراني- اسلامي را دنبال مي كرد گرچه خالي از واقعيت نيست، اما همه واقعيت نيز نيست.
بخش مهمي از ميرايي بعضي از سنت هاي ايراني- اسلامي در مواجهه ي با غرب و تجدد غربي ريشه در ضعف و ناكارآمدي آن سنت كه در پاسخگويي به نيازها و مطالبات جديد جامعه ي ايراني داشت. همچنان كه پاره اي از سنت هاي ايراني و اسلامي به رغم ديرينگي تاريخي و كهنسالي آنها و نيز قرار گرفتن در معرض ستيزه جويي هاي ناشي از تقابل هاي بيروني، همچنان و هنوز پايا و مانا به حيات خود در ميان بخش هاي عمده اي از جامعه ي ايراني ادامه داده اند. سنت هايي چون جشن چهارشنبه سوري، عيد نوروز، اعياد مذهبي غدير و قربان و مبعث پيامبر اسلام و ميلاد امام مهدي موعود و واقعه كربلا و مراسم مذهبي ايام محرم و عاشورا از اين جمله اند.
گرچه هر يك از سنت هاي همچنان پايا و مانا نيز اگر از درون استحاله شوند و ارتباط معنادار و جهت دار خود با مخاطبان شان را از دست دهند در معرض خطر ميرايي و فراموشي قرار خواهند گرفت.
نمي توان و نبايد از برابر اين واقعيت فرار كرد كه بخش مهمي از ميرايي و كم رنگ شدن بعضي از سنت ها در ايران ريشه در ضعف و ناكارآمدي آن سنت ها و فربه نبودن آنها براي پاسخگويي به نيازها و ضرورت هاي جديد در حوزه هاي مختلف سياست، اقتصاد و فرهنگ دارد.
به همين سبب است كه به ويژه در اوج چالش هاي سنت و تجدد در ايران عصر قاجار و مشروطه، بعضي از سنت گرايان ايراني براي حفظ سنت هايي كه به َآن دلبستگي داشتند با درجات متفاوتي كوشيدند تا در تطبيق با شرايط، نيازها و مطالبات جديد شكل گرفته در عصر رويارويي فرهنگ و تمدن ايراني- اسلامي با غرب و تجدد غربي، در جنبه هايي از سنت ها، اصلاحات و تحولاتي را به وجود آوردند تا آنها را قادر به تعامل و همزيستي با تجدد ساخته و از اين طريق، سنت هاي مورد علاقه خود را براي ادامه زندگي توانا سازند.
بدون ترديد ديرينگي و گذر زمان از نقش مهمي در نحيف شدن سنت ها برخوردار است، اما محدود كردن انحطاط و ميرايي سنت ها و فرهنگ ها و تمدن ها به نظريه ي زيستي مراحل سه گانه تولد و كودكي، بلوغ و ميانسالي و كهنسالي و مرگ، بدون توجه به امكان باز توليد سنت ها از طريق اصلاحات متناسب با تغيير شرايط و همزيستي با نيازها و مطالبات جديد، نوعي ساده انديشي و گمراهي در تحليل واقع بينانه چگونگي و چرايي روال و زوال سنت ها در هر جامعه اي مي تواند باشد. به همين علت است كه آن سنت هايي كه به رغم ديرينگي تاريخي و قدمت زمان توانسته اند با ايجاد پاره اي از اصلاحات و تحولات دروني متناسب با تغييرات شرايط و نيازهاي جديد در جامعه خود را تعريف كنند، همچنان به حيات خود ادامه مي دهند.
اين واقعيت را نمي توان انكار و پنهان كرد كه هر گاه سنت ها ارتباط خود با مخاطبان خود را از دست دهند و لاجرم از باورپذيري آن سنت ها كاسته شود، در واقع زنگ خطر مرگ و زوال و فراموشي آنها به صدا درآمده است.
در تحليل چگونگي و چرايي مانايي و ميرايي سنت ها، توجه به گونه شناسي سنت ها از اهميت فراواني برخوردار است. پاره اي از سنت ها روال و زوال و مانايي و ميرايي خود را مديون حفظ يا از دست دادن خاستگاه و جايگاه عاطفي خود و بعضي از سنت ها نيز مرگ يا تداوم حيات خود را مديون حفظ يا از دست دادن خاستگاه و جايگاه عقلاني خود در ميان مخاطبان هستند.
بر اساس توجه به تحليل گونه شناختي سنت ها، به طور عمده عمر سنت هايي كه خاستگاه آنها عاطفي است طولاني تر از سنت هايي است كه خاستگاه آنها عقلاني است. زيرا با توجه به سرعت و كثرت و تنوع تغييرات و تحولات در حوزه تفكر و تعقل در مقايسه با احساس و عواطف، سنت هايي كه تداوم آنها در جامعه وابسته به پذيرش عقلاني مخاطبان است، نتوانند اعتماد و باورپذيري عقلاني مخاطبان خود را به دست آورند، لاجرم جايگاه خود را در ميان مخاطبان از دست خواهند داد.
مرگ و زوال و فراموشي بعضي از سنت ها به صورت تدريجي و بعضي از سنت ها به صورت ناگهاني رخ مي دهد. انباشت تدريجي ناكارآمدي ها در سنت ها، چهره ي خود را در يك مرگ ناگهاني كه از آن مي توان به سكته مغزي و يا سكته قلبي آن سنت تعبير كرد، نشان مي دهد. همچنان كه بعضي از سنت ها نيز به رغم حضور در جامعه، به سبب تهي شدن از محتوا، در واقع سنت هاي مرده اي هستند كه حضورشان در جامعه و مخاطبان بر اساس همزيستي و رابطه معنادار و اثربخش نيست. اين سنت ها سنت هايي هستند كه حضورشان در زير سقف يك جامعه با مردم، همانند زندگي مشترك همسراني در زير سقف يك خانه است كه دچار طلاق عاطفي و طلاق فكري هستند.
از اين رو با توجه به امكان تغييرات در نوع احساس، عواطف، تعقل، نگرش ها و باورهاي مردم و تعقلات و نيازها و مطالبات جديد آنان، براي سنت ها نيز بسيار ضرورت خواهد داشت كه با توجه به تغييرات در گذر زمان، ظرفيت همسويي و همزيستي با تغييرات جديد را در خود افزايش داده تا بتوانند كارآرايي خود و باورپذيري خود به عنوان يك ضرورت و نياز را باز توليد و حفظ كنند.
از همين روست كه به صراحت تاكيد مي كنم سنت ها همواره براي پايايي و مانايي خود در گذر زمان ودر مواجه ي با تهديدهاي بيروني، نيازمند پاره اي از اصلاحات و تحولات در درون خود هستند. اصلاحات و تحولاتي كه جمود و تحجر و استبداد فكري از جمله موانع آن به شمار مي آيد.