اي واي بر غربت مرگ اين همه «قريب»
يادادشتي از سوسن شريعتي به بهانه شهادت حسن قريب-عکاس مازندراني isna - که در خاک آرام گرفت.
چندي پيش كه براي مصاحبه با سوسن شريعتي و پوران شريعت رضوي به خانه دكتر شريعتي رفته بوديم، هيچ كس از آن جمع فكر نميكرد كه ممكن است شكارچي لحظههاي آن ديدار، دوهفته بعد، خود، به جمع تصاويري بپيوندد كه فقط خاطرهاي از آنها ميماند و بس!
اين آخرين بار بود كه «حسن قريب» ما را در يكي از گفتوگوهاي سرويس سياسي همراهي كرد. «سوسن شريعتي» به مناسبت شهادت «قريب» متني را براي ايسنا فرستاده است:
زيستن در دو قدمي
براي تسليت گفتن مگر نه اين که بايد کسي بود؟ نماينده مرتبهاي وجايگاهي تا مثلاً با گفتن :«مراتب همدردي مرا... و يا اين که تسليت جامعهي و...» از کنار حادثه نگذشته باشي؟ اگر نبود تصوير« قريب» عکاس جواني که همين ديروز آمده بود از کسي بودن تو عکس بگيرد: آرام، ساکت، با لبخندي که گهگاه ميشد نوعي همدلي با حرفي را در آن ديد و امروز ميديدي که به فاصله يک حريق، در يک لحظه پرواز، خود شده است.
يک عکس، يک حادثه، من هم مثل بسياري، مثل هميشه، بايد در خلوت خود ناسزايي ميگفتم و بر هميشگي بودن اتفاق، بر اين زيستن در دو قدمي مرگ، لعنت ميفرستادم. اما همين «من»ي که کسي نيست، مرتبهاي را نمايندگي نميکند و جايگاهي ندارد، با خود ميگويد: عيب ندارد!
امروز را کسي شو. بنويس! او عکس ميگرفت. تو بنويس: به ياد همين ديروزي که سخن از جوانمرگ شدن سه شهيد دانشگاه بود، سخن از نوعي جواني و «قريب» جوان که مدام در پشت دوربينش پنهان ميشد و بيوقفه از تک و توک آثار به جا مانده از يكي از آن سه شهيد ( دفترچه يادداشت آذر شريعت رضوي که در هنگام تير خودن در جيبش بود، کارنامههاي دوران دبيرستان آذر، عکس هاي کودکي او، مراسم به خاکسپاري و...)عکس ميگرفت: ساکت، آرام و همدل.
تسليت نبايد گفت. کار بيهودهاي است. داغ مرگ جوان هيچ وقت خنک نميشود. شايد بشود زخم، کهنه، اما آرام نميشود. اين را مادر آذر (شهيد دانشگاه) سالها پس از مرگ فرزندش ميگفت.
اي واي بر غربت مرگ اين همه «قريب». هيهات.
شانزدهم آذر1384
سوسن شريعتي
- دوشنبه 21 آذر 1384-0:0
salam
hasan ham raft
behtareeen dooste man
kasi ke be hatm dar 10 sale ayande
(agar mimand....)
bozorgtareeen akkase Iran mishod
....
Parandeh mordanist