بهشهر در يک نگاه
جاذبه هاي طبيعي و تاريخي بهشهر.

تاريخچه بهشهر
ناحيه بهشهر كه سابقا خرگوران نام داشت توسط شاه عباس خريداري شد و به دستور وي شهري در آنجا احداث شد. ماده ”دولت اشرف “ براي تاريخ بناي اين شهر در سال 1021 هجري انتخاب شد و شهر جديد، اشرف البلاد نام گرفت كه اقامتگاه شاه عباس اول در مازندران بود. بعد از احداث شهر، شاه عباس چندين هزار گرجي را به شهر اشرف كوچاند. شاه عباس هرگاه به مازندران مي آمد اشرف را به ديگر نقاط آن ترجيح مي داد. احتمالا اولين گروه نمايندگان سياسي انگلستان در اشرف البلاد به حضور شاه عباس رسيدند. اشرف البلاد در اثر جنگهاي داخلي حملات تركمن ها، افاغنه و حملات سپاهيان زند صدمات فراوان ديد و به طور مكرر تخريب شد. نادر شاه هنگامي كه اعزام جنگ بالزگي ها بود مدتي را در اين شهر سپري كرد. محمد حسن خان قاجار علاقه زيادي نسبت به آن داشت و غالبا در اين شهر اقامت مي كرد، سكنه اين شهر از اقوام مختلف تشكيل شده بود، ازجمله مهاجران گرجي كه شاه عباس آن ها را از قفقاز كوچانده بود، همچنين گروهي از خانواده هاي طالشي لنگران كه از سواحل درياي خزر آمده بودند و جمعي هم از ثات ها كه يكي از قبايل ايراني بود. بهشهر امروزي، شهري زيبا و جذاب است كه آثار طبيعي و تاريخي فراوان دارد.
مراکز تاريخي و باستاني
كاخ صفي آباد
كاخ صفي آباد در بالاي كوهي مشرف به بهشهر قرار دارد. اين كاخ از جمله ابنيه تاريخي و باشكوه دوره صفويه است كه در دوران قاجار به علت بي توجهي به كلي ويران گرديد، ولي در عهد پهلوي به دستور رضاشاه، باهمان اسلوب و ويژگي معماري عصر صفوي دوباره سازي شد. در اين دوره همچنين محراب قديمي آن كه به مرور زمان خراب و مسدود شده بود، مجدداً بازسازي شد.
عمارت و باغ صفوي ” باغشاه “
باغ مصفا و دلفريبي كه امروزه محل شهرداري بهشهر است، همان باغشاه معروف به اشرف البلاد دوره صفوي است كه به گفته سياحان و جهانگردان پر از درختان سرو صد ساله و گلهاي آراسته بوده است. عمارت فوق در اثر بي توجهي از بين رفت و عمارت بهتري روي خرابه هاي آن احداث گرديد كه به ديوانخانه معروف شد. اين عمارت وسط باغ قرار دارد. طول آن سه برابر عرض آن است. جلو اين عمارت كاملا باز ولي در پشت و طرفين آن ديواري قرار دارد كه به وسيله پنجره هاي متعدد مستور شده است. كاخ عباس آباد نيز از آثار دوره صفوي است كه در نزديكي بهشهر قسمت هايي ازآن بجا مانده است .
جاذبه هاي طبيعي
درياچه عباس آباد
اين درياچه در ارتفاع 400 متري از سطح دريا در جنوب شرقي بهشهر ميان جنگل قرار گرفته است و به دليل ساخت و سازهايي كه شاه عباس در اطراف آن انجام داد، به نام عباس آباد معروف گشته است. وسعت آن حدود 10 هكتار و عمق آن نزديك به ده متر است. اين درياچه به دليل دسترسي مناسب سواره، محوطه اتراق، آثار باستاني، شيريني، آب و هواي مناسب، قابليت هاي توريستي فراوان دارد.
- دوشنبه 19 آبان 1393-9:33
با سلام خدمت یکا یک شما عزیزان امیدوارم همیشه سربلند و سرافراز باشید
- شنبه 26 مهر 1393-16:29
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمینمیرماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم.
.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمیبینم میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
.
تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمینیست دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
.
اثر پل الوار و ترجمه احمد شاملو - سه شنبه 7 مرداد 1393-14:38
همیشه لحظه خداحافظی صاحب خونه کنار در می ایسته و به مهمونش لبخند میزنه...
"لبخند خدا بدرقه زندگیتان"
عید فطرمبارک
التماس دعا - دوشنبه 6 مرداد 1393-3:56
دیدار در غزه
*
باران می بارد اما
استعاره ی گل نیست
این جا مجازِ گلوله است
مجوزِ جان گرفتن ها، تنها همین!
همان است که بود: کبودیِ گونه ها ی وطن
و تنِ کودکانی که سربِ داغ را...
باغ را ویران نکنید! آی با شما هستم!
مستم؟!!
نه!، این تانک ها حالم را جا آورده اند!
جایِ شما خالی، حالِ شما عالی!
و بهتر از این نمی شود که نمی شود
بدنیست به آینه ها هم نگاه کنید
آه کنید! : می بینید؟! دهانتان تاوانِ بازدمتان را تحمل نخواهد کرد
کمی فکر کنید، و فکر کنید کمی کودک بوده اید و کودکانه زیر باران دویده اید
ندوید! این جا ندوید! این جا هزاران کودک، زیرخاک، «باران بازی» می کنند
بازی نکنید! این یک شعرِ جدی است
و شاعرش شبیهِ خدایی است که دستش را مشت کرده!
پشت کرده است به شما: شمعِ بشریت!
نه!، اسم این کلمه ی لعنتی را پیش من نیاورید!
دیشب که گفته بودم: شرِ حقوقِ بشر را باید از سرِ این مردم کم کرد:
خوشبحالِ کژدم ها!!
فلسطین، سرزمین ندارد، زمین ندارد!
ولی دشمنِ دائم درکمین دارد! و قافیه های زیادی مثل این دارد!
مثلِ این که حرف به گوشِ شما نمی رود! گفتم برگردید!
برگردید! گم شوید و دُم هایتان را روی کولِ موشک هایتان بگذارید
و با کمال احترام، گورتان را تحویل بگیرید!
بگیرید!: این سهمِ شماست
و ساعتِ خدا اگرچه از کارفتاده اما
ثانیه به ثانیه کودکانی که با عقربه ها «باران بازی» می کنند بیشتر می-شوند
شرمتان باد!!، باد را باد می زنید و از بوی کباب لذت می برید؟!
ذلت می برید و ذاتِ ذلیل شما، شانه به شانه ی شیطان
تا انتهای دوزخ، «یخ در بهشت» را زار خواهد زد
زنده باد، بادی که موافقِ کشتیِ شما نباشد!
و دریایی که یادش نمی رود باران را
و ساحلی که سرش درد می کند که در این احوال، سردرد داشته باشد!
باشد!!، خیال کنید من بس می کنم! اما بس کنید!!
باران می بارد اما
استعاره ی گل نیست
این جا مجازِ گلوله است
مجوزِ جان گرفتن ها، تنها همین!
همان است که بود: کبودیِ گونه های وطن
و تنِ کودکانی که سربِ داغ را...
(حسین خلیلی. دیدار)
یاسوج، یکم مردادماه 93 - جمعه 29 فروردين 1393-23:8
گفتم : مادرم
گفت : جانم
گفتم : درد دارم
گفت : دردت به جانم
گفتم : گرسنه ام
گفت : بخور از سهم نانم
گفتم : کجا بخوابم
گفت : روی چشمانم
اما یکبار نگفتم : من خوبم ... من شادم ...و من همیشه از درد و رنج بی کسی های گفتم
اما او فقط صبورانه گوش داد و در پی الام و زخمهایم بود
مادر همیشه دلشوره دارد ، مادرست دیگر
مادر همیشه دیوارش از همه دیوارها کوتاه ترست
مادر هرگز نگفت : من
مادر همیشه گفت : فرزندانم
مادر پیشگام همه خوشی هاست
اما توقعی بابت تبریک روز مادر ندارد...
مادر فرشته است...
" روزت مبارک مادر عزیزم "
روز مادر بر همه ی مادران ایران زمین مبارک.الهی همیشه شاد و سلامت باشید. - دوشنبه 21 بهمن 1392-0:5
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست...
" سیاوش کسرایی " - سه شنبه 8 بهمن 1392-20:51
باران که میبارد
باید یه آغوشی …
پنجره ی بازی …
بوی خاکی …
صدای تپش قلبی …
گره ی کور دست ها و پاهایی …
باید چیزی باشد
باران که میبارد …
باید کسی باشد!
.
. - شنبه 5 بهمن 1392-19:1
لحظه هایی هستند
که هستیم
چه تنها ، چه در جمع
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد
بی صدا
بی هیاهو
همان لحظه هایی که
راننده ی آزانس میگوید رسیدین خانم
فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟
راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی
و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟
ساعتهایی که
شنیدیم و نفهمیدی
خوندیم و نفهمیدیم
دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بار دهم تکرار شد
هوا رو شن شد
تاریک شد
چایی سرد شد
غذا یخ کرد
در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم که رسیدیم خانه
و کی گریه هایمان بند آمد
و
کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید
و از آرزوهایمان کی گذشتیم
و کی دیگر اورا برای همیشه فراموش کردیم
" یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم " - پنجشنبه 3 بهمن 1392-21:46
آرزوم ایـــنـــه کــه . . .
آرزو میکنم تو جیب لباست پول پیدا کنی،
آرزو میکنم یه موزیکی که خیلی وقته دنبالشی ُ
هیچ اسمی ازش نمیدونی رو یهو یجا پیدا کنی،
آرزو میکنم وقتی دارن ازت تعریف میکنن تو اتفاقی رد بشی ُ بشنوی،
آرزو میکنم انقدر بخندی ُ بخندی که از چشمات اشک بیاد،
آرزو میکنم یه بویی که باهاش خیلی خاطره خوب داری یجا به مشامت بخوره،
آرزو میکنم همین روزا یه کتاب هدیه بگیری،
آرزو میکنم وقتی حواست نیست سرتو بیاری بالا ببینی یکی که دوسش داری
داره خیلی عمیق با یه حس مثبت و لبخند رضایت نگاهت میکنه،
آرزو میکنم خنده یه نوازد ببینی،
آرزو میکنم یه چیزی که کوچیکه ولی فکر نمیکردی،
حالاحالاها داشته باشیش یا اتفاق بیوفته رو بدست بیاری
این آرزوها کوچیکن ولی خیلی لذت دارن :x - دوشنبه 23 دی 1392-0:47
.
خدایــــــا شفــــــــا بده…
بنده های سالمت را شفا بده!
کسانی را شفا بده که خیال میکنند هنوز دنیا بدون آنها نمیچرخد!
کسانی را شفا بده که خیال می کنند مریض نخواهند شد هرگز!
کسانی را که روحشان خیلی مریض است!
. - سه شنبه 17 دی 1392-20:47
" وقتی تنهایید مراقب افکارتان و وقتی با دیگرانید مراقب گفتارتان باشید "
- شنبه 14 دی 1392-23:10
.
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …
.
. - يکشنبه 1 دی 1392-23:29
معجزهها با باد رفتهاند
و چشمانی که چشم مرا گرفت
همیشه در حاشیهی آینه جا ماند
و پشت پنجره چقدر نیامد
آنکه قرار بود!!!!!!!!! - جمعه 29 آذر 1392-17:8
همیشه به بلندی شب یلدا می خندیدم
بلند ، طولانی ، ماندگار
فقط برای یک دقیقه…
چقدر خندیدم برای این یک دقیقه…
اما آن روز که بار سفر بسته بودی وگفتم یک دقیقه بیشتر بمان
و تو گفتی وقت تنگ است ، کوله بار باید بست ، باید رفت…
آن روز فهمیدم این یک دقیقه های غریبانه چه غوغایی میکنند .
یک دقیقه با تو بودن ،
چقدر بلند ، طولانی و ماندگار است…
چقدر گریستم برای این یک دقیقه …
. - چهارشنبه 27 آذر 1392-18:23
امشب
در یک خواب عجیب
رو به سمت کلمات
باز خواهد شد
باد چیزی خواهد گفت
سیب خواهد افتاد
روی اوصاف زمین خواهد غلتید
تا حضور
وطن غایب شب خواهد رفت
سقف یک وهم فرو خواهد ریخت
چشم
هوش محزون نباتی را خواهددید
پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید
راز سر خواهد رفت
ریشه زهد زمان خواهد پوسید
سر راه ظلمات
لبه صحبت آب
برق خواهد زد
باطن آینه خواهد فهمید
امشب
ساقه معنی را
وزش دوست تکان خواهد داد
بهت پرپر خواهد شد
ته شب یک حشره
قسمت خرم تنهایی را
تجربه خواهد کرد
داخل واژه صبح
صبح خواهد شد
" سهراب سپهری " - جمعه 10 آبان 1392-0:0
شعر کامل ابی خاکستری سیاه حمید مصدق
در شبان غم تنهايى خويش
عابد چشم سخنگوى توام
من در اين تاريكى
من در اين تيره شب جانفرسا
زائر ظلمت گيسوى توام
گيسوان تو پريشانتر از انديشه من
گيسوان تو شب بى پايان
جنگل عطرآلود
شكن گيسوى تو
موج درياى خيال
كاش با زورق انديشه شبى
از شط گيسوى مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر مى كردم
كاش بر اين شط مواج سياه
همه عمر سفر مى كردم
من هنوز از اثر عطر نفسهاى تو سرشار سرور
گيسوان تو در انديشه من
گرم رقصى موزون
كاشكى پنجه من
در شب گيسوى پر پيچ تو راهى مى جست
چشم من چشمه ى زاينده ى اشك
گونه ام بستر رود
كاشكى همچو حبابى بر آب
در نگاه تو رها مى شدم از بود و نبود
شب تهى از مهتاب
شب تهى از اختر
ابر خاكسترى بى باران پوشانده
آسمان را يكسر
ابر خاكسترى بى باران دلگير است
و سكوت تو پس پرده ى خاكسترى سرد كدورت افسوس سخت دلگيرتر است
شوق بازآمدن سوى توام هست
اما
تلخى سرد كدورت در تو
پاى پوينده ى راهم بسته
ابر خاكسترى بى باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
واى ، باران
باران ؛
شيشه ى پنجره را باران شست
از دل من اما
چه كسى نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربى رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
مى پرد مرغ نگاهم تا دور
واى ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رؤياى فراموشيهاست
خواب را دريابم
كه در آن دولت خاموشيهاست
من شكوفايى گلهاى اميدم را در رؤياها مى بينم
و ندايى كه به من مى گويد :
“گر چه شب تاريك است
دل قوى دار ، سحر نزديك است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن مى بيند
مهر صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا مى چيند
آسمانها آبى
پر مرغان صداقت آبى ست
ديده در آينه ى صبح تو را مى بيند
از گريبان تو صبح صادق
مى گشايد پر و بال
تو گل سرخ منى
تو گل ياسمنى
تو چنان شبنم پاك سحرى ؟
نه
از آن پاكترى
تو بهارى ؟
نه
بهاران از توست
از تو مى گيرد وام
هر بهار اين همه زيبايى را
هوس باغ و بهارانم نيست
اى بهين باغ و بهارانم تو
سبزى چشم تو
درياى خيال
پلك بگشا كه به چشمان تو دريابم باز
مزرع سبز تمنايم را
اى تو چشمانت سبز
در من اين سبزى هذيان از توست
زندگى از تو و
مرگم از توست
سيل سيال نگاه سبزت
همه بنيان وجودم را ويرانه كنان مى كاود
من به چشمان خيال انگيزت معتادم
و دراين راه تباه
عاقبت هستى خود را دادم
آه سرگشتگى ام در پى آن گوهر مقصود چرا
در پى گمشده ى خود به كجا بشتابم ؟
مرغ آبى اينجاست
در خود آن گمشده را دريابم
و سحرگاه سر از بالش خواب بردار
كاروانهاى فرومانده خواب از چشمت بيرون كن
باز كن پنجره را
تو اگر بازكنى پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زيبايى را
بگذاز از زيور و آراستگى
من تو را با خود تا خانه ى خود خواهم برد
كه در آن شكوت پيراستگى
چه صفايى دارد
آرى از سادگيش
چون تراويدن مهتاب به شب
مهر از آن مى بارد
باز كن پنجره را
من تو را خواهم برد
به عروسى عروسكهاى
خواهر كوچك خويش
كه در آن مجلس جشن
صحبتى نيست ز دارايى داماد و عروس
صحبت از سادگى و كودكى است
چهره اى نيست عبوس
خواهر كوچك من
در شب جشن عروسى عروسكهايش مى رقصد
خواهر كوچك من
امپراتورى پر وسعت خود را هر روز
شوكتى مى بخشد
خواهر كوچك من نام تو را مى داند
نام تو را مى خواند
گل قاصد آيا
با تو اين قصه ى خوش خواهد گفت ؟
باز كن پنجره را
من تو را خواهم برد
به سر رود خروشان حيات
آب اين رود به سرچشمه نمى گردد باز
بهتر آنست كه غفلت نكنيم از آغاز
باز كن پنجره را
صبح دميد
چه شبى بود و چه فرخنده شبى
آن شب دور كه چون خواب خوش از ديده پريد
كودک قلب من اين قصه ى شاد
از لبان تو شنيد :
“زندگى رويا نيست
زندگى زيبايى ست
مى توان
بر درختى تهى از بار ، زدن پيوندى
مى توان در دل اين مزرعه ى خشك و تهى بذرى ريخت
مى توان
از ميان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بيزار از اين فاصله هاست “
قصه ى شيرينى ست
كودک چشم من از قصه ى تو مى خوابد
قصه ى نغز تو از غصه تهى ست
باز هم قصه بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم
گل به گل ، سنگ به سنگ اين دشت
يادگاران تو اند
رفته اى اينک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوگواران تو اند
در دلم آرزوى آمدنت مى ميرد
رفته اى اينك ، اما آيا
باز برمى گردى ؟
چه تمناى محالى دارم!
خنده ام مى گيرد
چه شبى بود و چه روزى افسوس
با شبان رازى بود
روزها شورى داشت
ما پرستوها را
از سر شاخه به بانگ هى ، هى
مى پرانديم در آغوش فضا
ما قناريها را
از درون قفس سرد رها مى كرديم
آرزو مى كردم
دشت سرشار ز سبرسبزى رويا ها را
من گمان مى كردم
دوستى همچون سروى سرسبز
چارفصلش همه آراستگى ست
من چه مى دانستم
هيبت باد زمستانى هست
من چه مى دانستم
سبزه مى پژمرد از بى آبى
سبزه يخ مى زند از سردى دى
من چه مى دانستم
دل هر كس دل نيست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بى خبر از عاطفه اند
از دلم رست گياهى سرسبز
سر برآورد درختى شد نيرو بگرفت
برگ بر گردون سود
اين گياه سرسبز
اين بر آورده درخت اندوه
حاصل مهر تو بود
و چه روياهايى
كه تبه گشت و گذشت
و چه پيوند صميميتها
كه به آسانى يك رشته گسست
چه اميدى ، چه اميد ؟
چه نهالى كه نشاندم من و بى بر گرديد
دل من مى سوزد
كه قناريها را پر بستند
و كبوترها را
آه كبوترها را
و چه اميد عظيمى به عبث انجاميد
در ميان من و تو فاصله هاست
گاه مى انديشم
مى توانى تو به لبخندى اين فاصله را بردارى
تو توانايى بخشش دارى
دستهاى تو توانايی آن را دارد
كه مرا
زندگانى بخشد
چشمهاى تو به من مى بخشد
شور عشق و مستى
و تو چون مصرع شعرى زيبا
سطر برجسته اى از زندگى من هستى
دفتر عمر مرا
با وجود تو شكوهى ديگر
رونقى ديگر هست
مى توانى تو به من
زندگانى بخشى
يا بگيرى از من
آنچه را مى بخشى
من به بى سامانى
باد را مى مانم
من به سرگردانى
ابر را مى مانم
من به آراستگى خنديدم
من ژوليده به آراستگى خنديدم
سنگ طفلى ، اما
خواب نوشين كبوترها را در لانه مى آشفت
قصه ى بى سر و سامانى من
باد با برگ درختان مى گفت
باد با من مى گفت :
” چه تهيدستی مرد “
ابر باور مى كرد
من در آيينه رخ خود ديدم
و به تو حق دادم
آه مى بينم ، مى بينم
تو به اندازه ى تنهايى من خوشبختى
من به اندازه ى زيبايى تو غمگينم
چه اميد عبثى
من چه دارم كه تو را در خور ؟
هيچ
من چه دارم كه سزاوار تو ؟
هيچ
تو همه هستى من ، هستى من
تو همه زندگى من هستى
تو چه دارى ؟
همه چيز
تو چه كم دارى ؟ هيچ
بى تو در مى يابم
چون چناران كهن
از درون تلخى واريزم را
كاهش جان من اين شعر من است
آرزو مى كردم
كه تو خواننده ى شعرم باشى
راستى شعر مرا مى خوانى ؟
نه ، دريغا ، هرگز
باورم نيست كه خواننده ى شعرم باشى
كاشكى شعر مرا مى خواندى
بى تو من چيستم ؟ ابر اندوه
بى تو سرگردانتر ، از پژواكم
در كوه
گرد بادم در دشت
برگ پاييزم ، در پنجه ى باد
بى تو سرگردانتر
از نسيم سحرم
از نسيم سحر سرگردان
بى سرو سامان
بى تو – اشكم
دردم
آهم
آشيان برده ز ياد
مرغ درمانده به شب گمراهم
بى تو خاكستر سردم ، خاموش
نتپد ديگر در سينه ى من ، دل با شوق
نه مرا بر لب ، بانگ شادى
نه خروش
بى تو ديو وحشت
هر زمان مى دردم
بى تو احساس من از زندگى بى بنياد
و اندر اين دوره بيدادگريها هر دم
كاستن
كاهيدن
كاهش جانم
كم
كم
چه كسى خواهد ديد
مردنم را بى تو ؟
بى تو مردم ، مردم
گاه مى انديشم
خبر مرگ مرا با تو چه كس مى گويد ؟
آن زمان كه خبر مرگ مرا
از كسى مى شنوى ، روى تو را
كاشكى مى ديدم
شانه بالازدنت را
بى قيد
و تكان دادن دستت كه
مهم نيست زياد
و تكان دادن سر را كه
عجيب !عاقبت مرد ؟
افسوس
كاشكى مى ديدم
من به خود مى گويم:
” چه كسى باور كرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاكستر كرد ؟ “
باد كولى ، اى باد
تو چه بيرحمانه
شاخ پر برگ درختان را عريان كردى
و جهان را به سموم نفست ويران كردى
باد كولى تو چرا زوزه كشان
همچنان اسبى بگسسته عنان
سم فرو كوبان بر خاك گذشتى همه جا ؟
آن غبارى كه برانگيزاندى
سخت افزون مى كرد
تيرگى را در دشت
و شفق ، اين شفق شنگرفى[؟]
بوى خون داشت ، افق خونين بود
كولى باد پريشاندل آشفته صفت
تو مرا بدرقه مى كردى هنگام غروب
تو به من مى گفتى :
” صبح پاييز تو ، ناميومن بود ! “
من سفر مى كردم
و در آن تنگ غروب
ياد مى كردم از آن تلخى گفتارش در صادق صبح
دل من پر خون بود
در من اينك كوهى
سر برافراشته از ايمان است
من به هنگام شكوفايى گلها در دشت
باز برمى گردم
و صدا مى زنم :
” آي
باز كن پنجره را
باز كن پنجره را
در بگشا
كه بهاران آمد
كه شكفته گل سرخ
به گلستان آمد
باز كن پنجره را
كه پرستو مى شويد در چشمه ى نور
كه قنارى مى خواند
مى خواند آواز سرور
كه : بهاران آمد
كه شكفته گل سرخ به گلستان آمد “
سبز برگان درختان همه دنيا را
نشمرديم هنوز
من صدا مى زنم :
” باز كن پنجره ، باز آمده ام
من پس از رفتنها ، رفتنها ؛
با چه شور و چه شتاب
در دلم شوق تو ، اكنون به نياز آمده ام “داستانها دارم
از دياران كه سفر كردم و رفتم بى تو
بى تو مى رفتم ، مى رفتم ، تنها ، تنها
وصبورى مرا
كوه تحسين مى كرد
من اگر سوى تو برمى گردم
دست من خالى نيست
كاروانهاى محبت با خويش
ارمغان آوردم
من به هنگام شكوفايى گلها در دشت
باز برخواهم گشت
تو به من مى خندى
من صدا مى زنم :
” آي باز كن پنجره را “
پنجره را می بندى
با من اكنون چه نشتنها ، خاموشيها
با تو اكنون چه فراموشيهاست
چه كسى مى خواهد
من و تو ما نشويم
خانه اش ويران باد
من اگر ما نشوم ، تنهايم
تو اگر ما نشوى
خويشتنى
از كجا كه من و تو
شور يكپارچگی را در شرق
باز برپا نكنيم
از كجا كه من و تو
مشت رسوايان را وا نكنيم
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزى
همه برمى خيزند
من اگر بنشينم
تو اگر بنشينى
چه كسى برخيزد ؟
چه كسى با دشمن بستيزد ؟
چه كسى
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آويزد
دشتها نام تو را مى گويند
كوهها شعر مرا مى خوانند
كوه بايد شد و ماند
رود بايد شد و رفت
دشت بايد شد و خواند
در من اين جلوه ى اندوه ز چيست ؟
در تو اين قصه ى پرهيز كه چه ؟
در من اين شعله ى عصيان نياز
در تو دمسردى پاييز كه چه ؟
حرف را بايد زد
درد را بايد گفت
سخن از مهر من و جور تو نيست
سخن از
متلاشى شدن دوستى است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر
آشنايى با شور ؟
و جدايى با درد ؟
و نشستن در بهت فراموشى
يا غرق غرور ؟
سينه ام آينه اى ست
با غبارى از غم
تو به لبخندى از اين آينه بزداى غبار
آشيان تهى دست مرا
مرغ دستان تو پر مى سازند
آه مگذار ، كه دستان من آن
اعتمادى كه به دستان تو دارد به فراموشيها بسپارد
آه مگذار كه مرغان سپيد دستت
دست پر مهر مرا سرد و تهى بگذارد
من چه می گويم ، آه
با تو اكنون چه فراموشيها
با من اكنون چه نشستها ، خاموشيهاست
تو مپندار كه خاموشى من
هست برهان فراموشى من
آذر ، دى 1343
" حميد مصدق " - پنجشنبه 9 آبان 1392-0:0
اضطـراب....
پائیزاست:
انار نیستم که برسم به دستهای تو
برگم..........
پــر از اضـــطـــرابـــــ افـــتـــادنــــم...
- دوشنبه 6 آبان 1392-0:0
انقد که بعضى آدما بیشعورن ، خود بیشعور انقد نیست !
نمیخواد زیاد دقت کنی ، فقط بدون حرف سنگینیه :|
- سه شنبه 30 مهر 1392-0:0
ایـن روزها کـسی بـه خـودش زحـمـت نـمـیدهـد
یـک نـفـر را کـشـف کـنـد
زیـبـایـی هـایـش را بـیـرون بــِکـشـد
تـلـخـی هـایـش را صـبر کـنـد..
آدم هـای امــروز
عـشـق هـایِ کـنـسـروی مـی خـواهـنـد
یـک کـنـسـرو کـه فـقـط دَرش را بـاز کـنـنـد
بـعـد یـک نـفـر شـیـریـن و مـهـربـان و زیـبـا
از داخـلِ کـنـسـرو بـپـرد بـیـرون…
وهـی لـبـخـنـد بـزنـد و بـگـویـد:
حـق بــا تــوســـت !! - جمعه 19 مهر 1392-0:0
دیشب دوباره
گویا خودم را خواب دیدم:
در آسمان پر میکشیدم
و لابهلای ابرها پرواز میکردم.
و صبح چون از جا پریدم
در رختخوام
یک مشت پَر دیدم
یک مشت پَر، گرم و پراکنده
پایین بالش
در رختخواب من نفس میزد
آنگاه با خمیازهای ناباورانه
بر شانههای خستهام دستی کشیدم
بر شانههایم
انگار جای خالی چیزی . . .
چیزی شبیه بال
احساس میکردم - جمعه 19 مهر 1392-0:0
گاهی یادم میرود...
این روزها صبح وقتی که چشمم را باز می کنم
قبل از هر چیزی یادم می افتد که هنوز زنده ام
یعنی ممکن است یک روز دیگر وقت داشته باشم که زندگی کنم ؛
ومن معتقدم این قشنگ ترین هدیه ای است که
خدا هر صبح اول وقت ، به همه ما می دهد ؛
من اما گاهی یادم می رود که به خاطر زنده بودنم از خدا تشکر کنم ؛
البته این روند درزندگی فرزندان آدم همیشه همینطور بوده است ،
همیشه یادم می رود به خاطر چشمهایم ، به خاطر راه رفتن هایم ،
به خاطر اینکه می توانم سیب را بو کنم ،
به خاطر اینکه می توانم به یک برگ دست بزنم و روی خاک دراز بکشم ،
به خاطر ستاره ها که فوق العاده اند ،
به خاطر آسمان بالای سرم ، به خاطر زمین زیر پایم ، به خاطر همه ی
چیزهایی که هست و من یادم نیست ، به خاطر همه چیز از خدا تشکر کنم ...
خدا همیشه بی دلیل و بی دریغ می بخشد ، خدا بی حساب و کتاب می بخشد ،
خدا دنبال بهانه نمی گردد به من وتو ، هدیه بدهد ، حتی وقتی عید نیست ، حتی وقتی تولدت
نیست خدا آنقدر هدیه می دهد که ما حتی نمی توانیم آنها را بشماریم ؛
مدتهاست که حسابش از دستمان در رفته است؛ هدیه های خدا کجا شروع می شود ؟
هدیه های خدا کی تمام می شود ؟ نه ، هدیه های خدا اول و آخر ندارد ، تمام شدنی نیست ،
از اول اول بوده است ، تا آخر آخر هم هست ، رسم خدا همیشه همین بوده
خدا اما به عوض آن همه ، چیزی از ما نمی خواهد ، خدا توقعی از ما ندارد ،
اما دوست دارد که به خاطر هدیه هایش از او تشکر کنیم .
نه فقط تنهابا کلمه ها, خدا می خواهد که ما معنی هدیه هایش را بفهمیم ،
قدرشان را بدانیم؛خدا می خواهد از هدیه هایش استفاده کنیم ،
اما به موقع ، اما به جا ، اما درست ، اما قشنگ ...
راستی اما خدا که به تشکرهای ما احتیاجی ندارد ، اگر هم تشکرهای ما را
دوست دارد ، فقط یک بهانه است ، بهانه ای برای اینکه عزیزتر شویم ،
برای اینکه نزدیکتر شویم , این توقع زیادی نیست ،
توقعی که خدا از ما دارد ...
- دوشنبه 15 مهر 1392-0:0
جان بلانکارد " از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد
و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد.
او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود
اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ.
از سیزده ماه پیش دلبستگیاش به او آغاز شده بود.
از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا، با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود،
اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد،
که در حاشیه صفحات آن به چشم میخورد.
دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت
در صفحه اول "جان" توانست نام صاحب کتاب را بیابد:
" دوشیزه هالیس می نل " با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست
نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند.
"جان" برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود از او درخواست کرد
که به نامه نگاری با او بپردازد.
روز بعد جان سوار کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود .
در طول یکسال و یک ماه پس از آن ، آن دو بتدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند .
هر نامه همچون دانه ای بود که
بر خاک قلبی حاصلخیز فرو می افتاد و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد.
" جان " درخواست عکس کرد ولی با مخالفت " میس هالیس " روبه رو شد.
به نظر هالیس اگر "جان" قلباً به او توجه داشت
دیگر شکل ظاهریاش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد.
ولی سرانجام روز بازگشت "جان" فرارسید آنها قرار نخستین ملاقات خود را گذاشتند :
" 7 بعد ازظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک "
هالیس نوشته بود :
" تو مرا خواهی شناخت از روی گل سرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت.
" بنابراین رأس ساعت 7 "جان" به دنبال دختری می گشت که قلبش را سخت دوست میداشت
اما چهره اش را هرگز ندیده بود.
ادامه ماجرا را از زبان خود جان بشنوید:
" زن جوانی داشت به سمت من میآمد،
بلند قامت و خوش اندام،
موهای طلاییاش در حلقههای زیبا
کنار گوشهای ظریفش جمع شده بود،
چشمان آبی رنگش به رنگ آبی گلها بود،
و در لباس سبز روشنش به بهاری میمانست که جان گرفته باشد.
من بی اراده به سمت او قدم برداشتم،
کاملاً بدون توجه به این که او آن نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد.
اندکی به او نزدیک شدم . لب هایش با لبخند پرشوری از هم گشوده شد,
اما به آهستگی گفت "ممکن است اجازه دهید عبور کنم؟"
بیاختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم ودر این حال میس هالیس را دیدم.
تقریباً پشت سر آن دختر ایستاده بود.
زنی حدوداً 40 ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود.
اندکی چاق بود و مچ پایش نسبتا کلفتش توی کفشهای بدون پاشنه جا گرفته بودند.
دختر سبز پوش از من دور می شد،
من احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرارگرفته ام.
از طرفی شوق وتمنایی عجیب مرا به سمت آن دختر سبز پوش فرا میخواند
و از سویی علاقه ای عمیق به زنی که روحش مرا به معنای واقعی کلمه
مسحور کرده بود، به ماندن دعوتم می کرد.
او آن جا ایستاده بود با صورت رنگ پریده و چروکیده اش که بسیار آرام و موقر به نظر می رسید
وچشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید.
دیگر به خود تردید راه ندادم.
کتاب جلد چرمی آبی رنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد،
از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود.
اما چیزی به دست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود.
دوستی گرانبهایی که می توانستم همیشه به آن افتخار کنم.
به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم.
با این وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تأثری که در کلامم بود متحیر شدم:
من "جان بلانکارد" هستم و شما هم باید دوشیزه می نل باشید.
از ملاقات شما بسیار خوشحالم. ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟
چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و به آرامی گفت:
فرزندم من اصلا متوجه نمیشوم ! ولی آن خانم جوان که لباس سبز به تن داشت
و هم اکنون از کنار ما گذشت از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم
و گفت که اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم
که او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست.
او گفت" که این فقط یک امتحان است"
- جمعه 12 مهر 1392-0:0
ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ !
ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ
ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ ﺷﺪ .
ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ .
ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ !
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﻦ ، ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . . .
.
.
- جمعه 12 مهر 1392-0:0
نــــــــــــه
هوا سرد نیست
سرمای کلامت، دیوانه ام میکند
بی رحم !
شوق نگاهم را ندیدی؟
تمامه من به شوق دیدنت، پر میکشید
ولی …
همان نگاه بی تفاوتتــــــــ
برای زمین گیر شدنم کافی بـــــــــــــود
.
.
- دوشنبه 1 مهر 1392-0:0
.
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده
که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی
یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟
.
.
- پنجشنبه 28 شهريور 1392-0:0
.
حالا که رفتهــ ای،
ساعتهــــا به این می اندیشم
که چرا زنــــده ام هنـــوز؟
مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم؟
خدا یادش رفته استــــــ مرا بکشــــد،
یا تــــــو قرار استــــــ برگردی؟!
.
.
- دوشنبه 25 شهريور 1392-0:0
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟
گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟
ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند
گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟
من دخیل التماس رابه چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟
میلاد امام رضا ( ع ) مبارک.
سبز باشید و جاودان. - يکشنبه 24 شهريور 1392-0:0
کــودکــــ که بودم
بــاران زیاد مــی بارید
راز نــم نـــم بــاران های کــودکــی ام
آنگــاه برایم جــان گـــرفت ...
کــــه چــشمانــم چــتر همیشــه بــارانــی روزگــار شُــد ..! - جمعه 22 شهريور 1392-0:0
.
.
دلم خوش نیست
غمگینم
کسی شاید نمیفهمد
کسی شاید نمیداند
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی
عجب احساس زیبایی
تو هم شاید نمیدانی …
.
…
- جمعه 22 شهريور 1392-0:0
.
شبها وقتی می خوای بخوابی میبینی
کسی رو نداری که بهت فکر کنه !
اینجاست که میفهمی برخلاف شلوغیه درونت ، چقدر تنهایی . . .
.
.
- جمعه 22 شهريور 1392-0:0
.
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشه بیشتر تنهاست
چون به هیچکس جز همان آدم فکر نمی کنه !
.
.
- پنجشنبه 21 شهريور 1392-0:0
اگر خداوند یک آرزوی انسان را بر آورده می کرد...
من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا...!
آنگاه نمی دانم براستی خداوند کدام یک را می پذیرفت...؟!!
" دکتر علی شریعتی "
- دوشنبه 18 شهريور 1392-0:0
.
.
در روزگاری زندگی میکنیم کـه:
هَرزگی “مـُـــــد” اســت !
بی آبرویــی “کلاس” اســـت !
مَســـــتی و دود “تَفـــریــح” اســـت !
رابطه با نامحرم “روشــن فکــری” اســت !
گــُـرگ بــودن رَمـــز “مُوفقیت” اســـت !
بی فرهنگی “فرهنگ” است !
پشت به ارزش ها واعتقادات کردن نشانه “رشد ونبوغ” است !
.
.
- دوشنبه 18 شهريور 1392-0:0
خدا پرسید میخوری یا میبری؟
و من گرسنه پاسخ دادم میخورم
چه میدانستم لذت ها را می برند، حسرتها را می خورند … ؟
زنده باد حسین پناهی - دوشنبه 4 شهريور 1392-0:0
.
هر پنجره ای زیباست اگر “تو” میان قاب آن طلوع کنی …
.
- يکشنبه 3 شهريور 1392-0:0
.
.
دور گردنش شال پیچیدند،
و سرش کلاه گذاشتند و رفتند …
کسی نفهمید همین محبت ها آدم برفی را آب کرد
.
.
- پنجشنبه 31 مرداد 1392-0:0
.
.
چشم هایم را می بندم
گوش هایم را می گیرم
زبانم را گاز می گیرم
وقتی حریف افکارم نمی شوم
چه درد ناک است فهمیدن
.
.
- چهارشنبه 30 مرداد 1392-0:0
.
.
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻫﻤﯿﻦ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻫﺎ
“ﻋﺰﯾﺰﻡ” ﻫﺎ
“ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ” ﻫﺎ
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
ﻫﻤﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ “ﺁﺷﻖ” ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﺩﺍﯼ”ﻋﺎﺷﻖ” ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﻧﺪ!
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻋﺸﻖ!
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺳﺮﺵ ﮐﻼﻩ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ،
ﻧﻪ ﻻﯾﻖ ﻋﺸﻘﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ !
.
.
- دوشنبه 28 مرداد 1392-0:0
.
این روزها همه آدمها درد دارند …
درد پول
درد عشق
درد تنهایی
این روزها چقدر یادمان میرود زندگی کنیم !
.
.
- يکشنبه 27 مرداد 1392-0:0
.
.
بیشتر از هرکسی … خودت را دوست داشته باش!
جوری که هر کجا نشسته ای … هر جا که می روی ….
در هر کاری که میکنی … “خــــــــودت ” حضور داشته باشد ،
یــــک حضــــــــــور بـــی ماننـــد …
اما خالــــــی از تکبــــر ، حسادت ، ریــــــا …
باور کن تا عاشق خودت نباشی ….
عاشق هیچ کس نمیتوانی بشوی ….
و هیچ کس هم ..(!)… عاشقت نمیشود !
.
.
- شنبه 26 مرداد 1392-0:0
.
وقتی حرف راست میزنید
فقط انسان هایی از دستتان عصبانی می شوند
که تمام زندگیشان بر دروغ استوار است . . .
.
.
- سه شنبه 22 مرداد 1392-0:0
…
ﺩﯾـﺪﻩ ﺍﯼ ﺷــﯿﺸــﻪ ﻫـﺎﯼ ﺍﺗـﻮﻣﺒــﯿﻞ ﺭﺍ ﻭﻗـﺘـﯽ ﺿﺮﺑــﻪ ﺍﯼ ﻣــﯽ ﺧـﻮﺭﻧـﺪ ﻭ ﻣـﯽ ﺷـﮑﻨـﻨـﺪ !؟
ﺩﯾــﺪﻩ ﺍﯼ ﺷـﯿﺸــﻪ ﺧــﺮﺩ ﻣــﯽ ﺷــﻮﺩ
ﻭﻟــﯽ ﺍﺯ ﻫــﻢ ﻧﻤــﯽ ﭘﺎﺷــﺪ !؟
ﺍﯾـــﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﻫﻤـــﺎﻥ ﺷــﯿﺸــﻪ ﺍﻡ ؛
ﺧــﺮﺩ ﻭ ﺗــﮑـﻪ ﺗــﮑــﻪ ،
ﺍﺯ ﻫــﻢ ﻧـﻤـــﯽ ﭘــﺎﺷـﻢ ﻭﻟـــﯽ ﺷــﮑـﺴﺘـــﻪ ﺍﻡ . . .
.
.
- دوشنبه 21 مرداد 1392-0:0
.
گفــتنِ “دوستــــت دارم ” نظر لــــطــــــفـــم نبود !!
نظرِ دِلـــــــم بود …
.
…
- پنجشنبه 17 مرداد 1392-0:0
می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
سخت میشکنند..
سخت فراموش میکنند..
آدم های ِ ساده…..
- چهارشنبه 16 مرداد 1392-0:0
انتظار
در غروبی که انتظار تو را با تمام وجود حس کردم
ساحل خشک احساسم موجی از لطف دریا دید
ظهر میبینمت و یا صبحی
این نمیدانم
اما میگویم..
در غروبی تو را میابم
که شبش پر ستاره خواهد بود
بی تو اما شبم تاریک
بی تو اما نگاهم سرد
بی تو حتی
غروب جمعه ی پائیز
در تبسمی ساده میخشکید.. - سه شنبه 15 مرداد 1392-0:0
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!
" قیصر امین پور " - دوشنبه 14 مرداد 1392-0:0
.
امروز چندین بار فرو ریختم از دیدن کسی که تنها لباسش شبیه به "تو " بود...!!! - يکشنبه 13 مرداد 1392-0:0
خواستن ،هميشه توانستن نيست
گاهي فقط،
داغ بزرگي است
كه تا ابد بر دلت مي ماند - شنبه 12 مرداد 1392-0:0
.
فریاد دلم
…
نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم ، باز هم در این یاد در فکر تو هستم
نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم ، یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم
که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم
تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم
در این هوایی که دلم گرفته ، کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی
که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم!
تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم ، انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم !
مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم !
نیستی و نبودنت خنجر است که فرو میرود در قلب بی طاقتم !
من شاهد اینم که دلم عذاب میکشد ، طعم تلخ نبودنت در کنارم را میچشد !
این من و این دلتنگی ها ، دلم گرفته از بی محبتی های این زمانه !
که چرا نباید در کنار عشقم باشم ، چرا نباید در آغوش همنفسم باشم!
و من آرام مینویسم ،بی صدا اشک میریزم ، اما درون دلم فریاد است ! فریاد !!!
فریادی که تنها قلب تو میشوند از اعماق احساساتمان ، دردی که تنها قلب ما میکشد از فاصله بینمان!
میترسم تا بخواهد شکسته شود فاصله بینمان ، شیشه عمرمان نیز بشکند ، و آخر سر میماند حسرت و به جا میماند همان صدای فریاد !
.
.
.
.
- جمعه 11 مرداد 1392-0:0
.
یادت هست…؟!
روزی پرسیدی این جاده کجا میرود…؟!
و من سکوت کردم…
دیدی …! جاده جایی نرفت…!
آن که رفت ، تو بودی
راهی نمیبینم ، آینده پنهان است اما مهم نیست
همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را . . .
.
.
- پنجشنبه 10 مرداد 1392-0:0
گاهی شعر سراغم را میگیرد ؛
گاهـــــی ...
هوای تو !
فرقی نمیکند . . . .
هر دو
ختم میشوند به دلتنگی من !!
- چهارشنبه 9 مرداد 1392-0:0
.
حکایت عشقمان
…
تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم
تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم
تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها…
تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم
و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها
لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا
من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو
ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان!
و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها ، هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم ، همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ، در کنار همین ساحل دریایی!
تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از هم ، تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند ، نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم ، همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم تا برسیم به نهایت عشقمان!
با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند ، قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند، نه در اینجا تاریکی است و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه خود دارند !
تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم ، حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا کجاها دوستت دارم…
.
.
- سه شنبه 8 مرداد 1392-0:0
می روم محله قدیمی… دست میکشم به روی دیوار.
.. و قدم میزنم در پیاده رو خانه مان ……
که دیگر نیست…
سرم را بلند می کنم شاید مادرم پشت پنجره بیاید..
. شاید برایم گوجه سبز… زالزالک خریده باشد…انار دانه کرده باشد… شاید
شاید صدایم زده باشد و من نشنیده باشم
.. نمیدانی چقدر دلم برای درد دل های مادر بزرگم پر کشیده.
.. چقدر برای وقتی که صدایم می زد تا موهایش را برایش ببافم..
چقدر دلم می خواهد دوباره صدایم بزند..
. نه پنجره ای نیست…
مادر بزرگی نیست…
من هستم و پیاده رویی که انگار او هم قدم های مرا از یاد برده…
به سرم می زند به خواهرم زنگ بزنم تا صدایش را بشنوم
رفیقم… خواهرم…این دیوارها فراموش کردند خنده ها و دعواهایمان را.
.. دلم می خواهد بزنم زیر آواز و باز او سرم داد بکشد..
. با هم بخندیم و صدای خنده هایمان آنقدر بلند شود… که به خدا برسد…
شاید دلش برای غصه هایمان بسوزد…
چقدر خسته ام… دلم می خواهد بخوابم…بر گردم… همه این راه را برگردم…
درست انجا که مادر عصرها همه را صدا می زد…
… دلم برای عصرانه هایش تنگ شده
دلم برای درس خواندن ها و شیطنت های برادرم
موهای مشکی و بلند خواهرم تنگ شده
دلم برای بالا رفتن از درخت آلبالو تنگ شده.
دلم می خواهد بخوابم و وقتی بیدار شوم ببینم تمام روزهایی که گذشت خواب بوده ام…
- سه شنبه 8 مرداد 1392-0:0
.
بیایید دعا کنیم …
کسی را دیدم که در جوانی اش شانه لا به لای مو هایش گیر نمی کرد
کسی که آرزو داشت بالای چشمش ابرو باشد
کسی که کودکیش را با چشم چشم دو “ابرو” آغاز نکرد …
بیایید با هم برای کسایی که حتی ملاقاتشان هم ممنوع شده دعا کنیم !
التماس دعا
- دوشنبه 7 مرداد 1392-0:0
دلم باران میخواهد
فقط باران
بایک بغض به اندازه تمام دلتنگی هایم
وبعد هم توبنشینی کنارمن
وهردو باهم قطره های باران رابشماریم
یک...
دو...
سه...
وبعد اصلا یادمان برود که همه اینها فقط یک خیال ست...
تو...باران...من...
همه اینها خیال است؟؟؟؟؟ - چهارشنبه 2 مرداد 1392-0:0
.
.
.
اشیا برای استفاده شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند
ولی افسوس امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیا دوست داشته می شوند !
.
.
. - دوشنبه 31 تير 1392-0:0
.
عکسهای قشنگ، دلیل بر زیبایی تو نیست
ساخت دست عکاس است
درونت را زیبا کن که مدیون هیچ عکاسی نباشی
“مرحوم خسرو شکیبایی”
.
- يکشنبه 30 تير 1392-0:0
فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن.
اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم.
…
اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت بارها و بارها با عشق گوش فرا دادم.
اگر زمانی را برای تعویض من میگذاری با عصبانیت این کار را نکن و به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، من نیز مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم.
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم پس خشمگین نشو اگر بارها و بارهای مطلبی را برای من تعریف میکنی.
وقتی نمی خواهم به حمام بروم، مرا سرزنش نکن، زمانی را به یاد بیاور که مجبور میشدم با هزار و یک بهانه تو را وادار به حمام کردن کنم.
وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای امروز، سئوالاتی می کنم با لبخند تمسخر آمیز به من ننگر.
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی، حافظه ام یاری نمی کند، فرصت بده و صبر کن تا بیاد بیاورم، اگر نتوانستم بیاد بیاورم عصبانی نشو، برای من مهمترین چیز نه صحبت کردن ، که تنها با تو بودن و تو را برای شنیدن داشتن است.
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده … همانگونه که تو اولین قدم هایت را در کنار من برداشتی.
وقتی نمیخواهم چیزی بخورم مرا وادار نکن من خوب میدانم که کی به غذا احتیاج دارم.
روزی متوجه میشوی که علیرغم همه اشتباهاتم همیشه بهترین چیزها را برای تو میخواستم و همواره سعی کردم بهترین ها را برای تو فراهم کنم.
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو تو باید مرا درک کنی.
یاریم کن، همانگونه که من یاریت کردم ان زمان که زندگی را آغاز کردی.
زمانی که می گویم دیگر نمی خواهم زنده بمانم و می خواهم بمیرم، عصبانی نشو … روزی خود خواهی فهمید.
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو، این راه را به پایان برسانم.
فرزند دلبندم، دوستت دارم
- يکشنبه 30 تير 1392-0:0
.
دیگر بازی بس است !
بیا شمشیرها را کنار بگذاریم ،
دستهایمان را بشوریم و چیزی بخوریم
اما …
چرا دستهای تو خونیست و پشت من می سوزد ؟ . . .
.
. - جمعه 28 تير 1392-0:0
من هستم… زنده ام. نفس می کشم…
هنوز گاهی اوقات دیوانه می شوم و بی هوا به سرم می زند تمام مسیر محل کارم را تا خانه پیاده بیایم..
هوس می کنم تنها قدم بزنم… تنها گریه کنم…
تنها گوشه ای ساعت ها بنشینم و زندگی ام را مرور کنم.
اما هنوز هستم..
هنوز عاشق بارانم…
هنوز بوی اقاقیا… بوی نعنا..
بوی چای تازه دم مادرم را دوست دارم... - چهارشنبه 19 تير 1392-0:0
** بنگر به مرتضی که در این ماه روزه را، با بوسه از لب پسر افطار می کند.
ماه مبارک رمضان مبارک.
التماس دعا - دوشنبه 3 تير 1392-0:0
.
.
هر روز ساعت دلم را عقب میکشم تا خیال کنم دیر نکرده ای هنوز !
الهم عجل لولیک الفرج …
. - چهارشنبه 22 خرداد 1392-0:0
و عشق ، تنها عشق
تو را
به گرمی یک سیب می کند مانوس... - شنبه 11 خرداد 1392-0:0
یادت …
پرچم صلحیست،
میان ِ شورش ِ این همه فکر…
.
.
- دوشنبه 6 خرداد 1392-0:0
.
کاش فاصله ها اجازه میدادند ،
وقتی قلب ها به یاد هم می تپند ، در کنار هم باشند
به یادتــــــــــم
. - يکشنبه 5 خرداد 1392-0:0
در این هیاهوی شلوغ
” یادت لحظه ای مرا گم نمیکند”
و به هرجا میروم پیش تر از من آنجاست !
- چهارشنبه 1 خرداد 1392-0:0
…
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
"روزت مبارک پدر عزیزم"
- شنبه 28 ارديبهشت 1392-0:0
همین چند روز پیش فکر می کردم!
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم!
از همین چند روز پیش…
هیچ کس!
شبیه تو نیست…
.
- پنجشنبه 26 ارديبهشت 1392-0:0
.
شب آرزوهاست …
قاصدکی به دست باد دادم و عهد بسته ام تا رسیدنش به مقصد
برایت دعا بخوانم
نگاهت به آسمان باشد چرا که من
بهترین آرزوها را برایت به قاصدک سپردم تا به خدا برساند
.
- پنجشنبه 26 ارديبهشت 1392-0:0
دِلـــم چـِـه کــودکــانــه بَهــانــه ی تــو را میگیـــرد،
امـــا تــو بـــزرگـــانــه بِــه دِل نگیـــر…
فقـــط بگــــو : کــــودکـــ استـــ، نـِـمی فهمــد…
.
- دوشنبه 23 ارديبهشت 1392-0:0
در یادم
دریا دریا
یاد او موج می زند
ورق ورق
کتاب خیس نگاهش را
مرور می کنم
بیت بیت
شعر بر لب هایم
جاری می شود - شنبه 21 ارديبهشت 1392-0:0
آدم خوب قصه های من...
دلتنگت شده ام!
حجمش را میخواهی؟
خدا را تصور کن... - شنبه 21 ارديبهشت 1392-0:0
.
به سراغ من اگر می آیی ، تند و آهسته چه فرقی دارد ؟
“تو” به هر جور دلت خواست بیا !
مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد ؛
مثل آهن شده در تنهایی ، چینی نازک تنهایی من …
- پنجشنبه 19 ارديبهشت 1392-0:0
.
خـوابَم نِمے بَــرَد
بِه هَمـه چیز فِکر کَـرده اَم
بیشتَر بِه تُــو
وَ می دانَــم کِه خوابــے
وَ قَبل اَز بَسته شُدَن چَشــم هآیَـتــــ
بِه هَمه چیــز فِکــر کَرده ای
جُـــز مَـ ن - چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392-0:0
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب میگشتم.
که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت میدونی که بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون میخواهید لواش میخرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
…
این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری میخوای بکن!
داشتم فکر میکردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک میکنم باز هم باید این حرف و کنایهها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی میافتم رو دنده لج و اصلا قبول نمیکنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خستهاش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمیکرد.
سعی کردم خودم رو بزنم به بیخیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد میکرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که میاومدم تصادف شده بود. مردم میگفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
گفتم نفهمیدی کی بود؟
گفت من اصلا جلو نرفتم.
دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم. فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود و بعید بود مامان اونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم، وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برجها این نونوایی تعطیله. دلم نمیخواست قبول کنم تصادفی که خواهرم میگفت به مامان ربط داره. اما انگار چارهای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیقتر بپرسم.
دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونیها و فداکاریهای مامانم فکر میکردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم میسوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد بلد نیستی درست زنگ بزنی …؟
تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه …
یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر
و با خودم گفتم قولهایی که به خودت دادی یادت نره …
- دوشنبه 16 ارديبهشت 1392-0:0
دلم باران میخواهد
بدون چتر
خیس خیس
زیر تگرگ های سخت
اما میدانم
خدا هنوز...
با کودکی ست که...
در همین نزدیکی
با کفش های پاره
آرام قدم بر میدارد
باران نمیخواهم خدای من
عشق ببار...
- جمعه 13 ارديبهشت 1392-0:0
وقتی تو نیستی …
شادی کلام نامفهومی ست !
و ” دوستت میدارم ” رازی ست
که در میان حنجره ام دق میکند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند
.
- جمعه 13 ارديبهشت 1392-0:0
حالش خیلی عجیب بود
فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گولش زد
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
…
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم
از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم
دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم
من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر
داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم
با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد و هم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم
گفتن: نه ، گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم
کی ش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد
- جمعه 13 ارديبهشت 1392-0:0
آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار.
از در بسته دزد رد میشه ولی از در باز رد نمیشه.
وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر میکنه یکی هست
که در ُباز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر میکنه
کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون تو هست ُ میره سراغشون دیگه.
در باز ُ کسی نمیزنه. ولی در بسته رو همه میزنند.
خود شما به خاطر اینکه بدونی توی این پسته دربسته چیه، میشکنیدش.
شکسته میشه اون در. دل آدم هم مثل همین پسته میمونه.
یه سری از دلها درشون بازه. میفهمی تو دلش چیه.
ولی یه سری از دلها هست که درش بسته اس.
اینقدر بسته نگهش میدارند که بالاخره یه روز مجبور میشند بشکنند و همهچی
خراب میشه.
آقای مجری: در ِدلِ آدم چهجوری باز میشه؟
فامیل دور: درِ دلِ آدم با دردِ دله که باز میشه...!!!
- چهارشنبه 11 ارديبهشت 1392-0:0
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری!
مادر یعنی به تعداد همه روزهای اینده تو، دلواپسی!
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری!
مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد!
مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود!
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن
"روز مادر مبارک" - يکشنبه 1 ارديبهشت 1392-0:0
از اولشم گرجی باغیرت و هنرمند بودیم هستیم و خواهیم ماند
- جمعه 30 فروردين 1392-0:0
!تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن
روباه گفت:سلام
شازده کوچولو مودبانه گفت:سلام
شازده کوچولو گفت:بیا با من بازی کن. نمی دانی چقدر دلم گرفته است!
روباه گفت: نمی توانم با تو بازی کنم، آخرهنوز کسی مرا اهلی نکرده است.
... شازده کوچولو گفت:من دنبال دوست می گردم. اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: "اهلی کردن" چیز بسیار فراموش شده ای است,یعنی "علاقه ایجاد کردن..."
-علاقه ایجاد کردن؟
روباه گفت : البته , تو برای من هنوز پسر بچه ای بیش نیستی
مثل صدها هزار پسر بچه ی دیگر, و من نیازی به تو ندارم تو هم نیازی به من نداری.
من نیز برای تو روباهی هستم شبیه صدها هزار روباه دیگر.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی هر دو به هم نیازمند خواهیم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود...
شازده کوچولو گفت: کم کم دارم می فهمم...گلی هست...
و من گمان میکنم که آن گل مرا اهلی کرده است...
تو اگر مرا اهلی کنی زندگی من همچون خورشید روشن خواهد شد.
من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت.
صدای پاهای دیگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد ولی صدای پای تو
همچون نغمه ی موسیقی مرا از لانه بیرون خواهد کشید.بعلاوه,خوب نگاه کن ؛
آن گندمزارها را در آن پایین می بینی؟ من نان نمی خورم.
به همین دلیل گندم برای من چیز بی فایده ای است و گندمزار مرا به یاد چیزی نمی اندازد،
و لی این جای تاسف است.
اما تو موهای طلایی داری.وچقدر خوب خواهد شد آن وقت که مرا اهلی کرده باشی ؛
چون گندم که به رنگ طلاست مرا به یاد تو خواهد انداخت.
آن وقت من صدای وزیدن باد را در گندمزار دوست خواهم داشت.
روباه ساکت شد و مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد.
آخر گفت : بیزحمت...مرا اهلی کن!
شازده کوچولو در جواب گفت:خیلی دلم می خواهد ولی زیاد وقت ندارم.
من باید دوستانی پیدا کنم و خیلی چیزها هست که باید بشناسم.
روباه گفت هیچ چیز را تا اهلی نکنند نمی توان شناخت.
آدم ها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند
آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند,اما چون کاسبی نیست که دوست بفروشد
آدم ها بی دوست و آشنا مانده اند.
تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن!
- شنبه 24 فروردين 1392-0:0
شعر زیبای کویر دکتر شریعتی
شگفتا! وقتی که بود نمی دیدم،
وقتی میخواند نمی شنیدم…
.
وقتی دیدم که نبود…
وقتی شنیدم که نخواند…!
.
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد وزلال،
در برابرت، می جوشد و می خواند و می نالد،
تشنه آتش باشی و نه آب …
.
و چشمه که خشکید،
چشمه از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد
و به هوا رفت،
و آتش، کویر را تافت
و در خود گداخت
و از زمین آتش روئید
و از آسمان بارید
.
تو تشنه آب گردی و نه تشنه آتش،
و بعد ِعمری گداختن
از غم ِنبودن کسی که،
تا بود،
از غم نبودن تو میگداخت.
.
و تو آموختی که آنچه دو روح خویشاوند را،
در غربت این آسمان و زمین بیدرد،
دردمند میدارد و نیازمند
بیتاب یکدیگر میسازد،
دوست داشتن است.
.
و من در نگاه تو،
ای خویشاوند بزرگ من،
ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود
و در ارتعاش پراضطراب سخنت،
شوق فرار پدیدار
دیدم که تو تبعیدی این زمینی!
.
و اکنون تو با مرگ رفتهای ومن اینجا
تنها به این امید دم میزنم
که با هر نفسی گامی به تو نزدیک تر می شوم…
.
و این زندگی من است... - سه شنبه 20 فروردين 1392-0:0
بی پاسخ
درتاریکی بی آغاز و پایان
دری در روشنی انتظارم رویید
خودم رادر پس در تنها نهادم
و به درون نهادم
اتاقی بی روزن تهی نگاهم را پر کرد
سایه ای در من فرود آمد
و همه شباهتم را در ناشناسی خود گم کرد
پس من کجا بودم ؟
شاید زندگی ام در جای گمشده ای نوسان داشت
و من انعکاسی بودم
که بی خودانه همه خلوت ها را به هم می زد
و در پایان همه رویاها درسایه بهتی فرو می رفت
من در پس در تنها مانده
…
بودم
همیشه خودم را در پس یک در تنها دیده ام
گویی وجودم در پای این در جا مانده بود
در گنگی آن ریشه داشت
آیا زندگی ام صدایی بی پاسخ نبود ؟
در اتاق بی روزن انعکاسی سرگردان بود
و من درتاریکی خوابم برده بود
در ته خوابم خودم را پیدا کردم
و این
هوشیاری خلوت خوابم را آلود
آیا این هوشیاری خطای تازه من بود ؟
در تاریکی بی آغاز و پایان
فکری در پس در تنها مانده بود
پس من کجا بودم ؟
حس کردم جایی به بیداری می رسم
همه وجودم رادر روشنی این بیداری تماشا کردم
آیامن سایهگمشده خطایی نبودم ؟
دراتاق
بی روزن
انعکاسی نوسان داشت
پس من کجا بودم ؟
درتاریکی بی آغاز و پایان
بهتی در پس در تنها مانده بود
سهراب سپهری - جمعه 18 اسفند 1391-0:0
.
این عصرهای بارانی
عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد …!
گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی
و مـن دچـار می شـوم …
تـمام ” مــن” دارد “تـــو” می شـود …
.
. - جمعه 18 اسفند 1391-0:0
دلم میخواهد کسی باشد ، خوب باشد ، مهربان باشد ، بس باشد
و همه ی این بودن هایش فقط برای من باشد ، فقط برای من !
.
- سه شنبه 15 اسفند 1391-0:0
به سلامتی کسی که دلتو شکسته
اما خبر نداره اون چیزی که شکسته
تصویر زیبایی بوده که از خودش ساخته بودی
- دوشنبه 14 اسفند 1391-0:0
در کافه
کنج دیوار
رو به روی هم
خوب شد قهوه مان را نخوردیم !
حرفهایمان به اندازه کافی تلخ بود …
.
- يکشنبه 6 اسفند 1391-0:0
عــشـق ؛
زیـــــبـاتـــریــن لـــذّتـــیـست ..
کــه بـه وقــت ِ ارتـــکاب ِ آن ..
خـــــدا ،
بـــــرای ِ بـــــشر ..
ایــــستــاده “دســـت” مــــــیـزنــــد …!
.
- چهارشنبه 2 اسفند 1391-0:0
با سلام خدمت تمامی عزیزانی که به نحوی در این سایت مطلبی رو ارائه میکنند خیلی خوشحالم از اینکه بالاخره اهالی این روستا تکونی به خودشون دادن و عقب نشینی در این روستا جهت بهسازی در حال انجامه امیدوارم روستایمان در آینده نزدیک مشکلاتی در این راستا نداشته باشه به امید انروز
- يکشنبه 1 بهمن 1391-0:0
کاسه ی داغ تر از آش همینه. 20 خط مطلب نوشتید هزار خط نظر دادن. در این فکرم اگر همه ی بهشهر را می نوشتید چقدر نظر می دادن.خداییش مطلبتون ناقص نبود؟!
- سه شنبه 28 آذر 1391-0:0
عشقم فقط قاره قنبرآباد
- سه شنبه 28 آذر 1391-0:0
سد گلورد واقع در روستای کارکم
- شنبه 4 آذر 1391-0:0
راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده : آب ، آتش ، خاک ، هوا …
آبی که از تو دریغ کردند
آتشی که در خیمه گاهت افتاد
خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردها
و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها …
ترکیب این چهار عنصر می شود کـــــــــــــــربلا …
. - چهارشنبه 1 آذر 1391-0:0
بی تو
حتی باران هم
بوی تشنگی می دهد
گـاهــــی لال مـــی شود آدم …
حـرف دارد ؛ ولـــی …
کلمه نـدارد … !!! - چهارشنبه 1 آذر 1391-0:0
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند - دوشنبه 29 آبان 1391-0:0
شاید آرام تر می شدم
فقط و فقط
اگر می فهمیدی
حرف هایم به همین راحتی که
می خوانی
نوشته نشده اند...!!!! - دوشنبه 29 آبان 1391-0:0
از من تا خدا راهی نیست فاصله ایست به درازای من تا من و در این هیاهوی غریب من، این من را نمی یابم...
- شنبه 27 آبان 1391-0:0
دلم واسه اوگردشی یه ذره شده. دمتون گرم.
- جمعه 26 آبان 1391-0:0
محرّم، زیباترین نگارخانه در قلب هستی است
که زمین و آسمان و ملک و ملکوت
و عرش و فرش را شگفت زده کرده است
. - شنبه 20 آبان 1391-0:0
دم بچه هاي گرجي محله ورستمكلاگرم.محل باحالي دارين.كمپ ساحلوفراموش نكنيد
- دوشنبه 15 آبان 1391-0:0
عاشقتم گرجي محله.
- جمعه 12 آبان 1391-0:0
عیدی چو غدیر این قدر معظم نیست
حبلی چو ولایتش چنین محکم نیست
بر رشته ی محکم ولایت صلوات
بیچاره بود هر که مستعصم نیست
عید سعید غدیر خم مبارک باد - يکشنبه 19 شهريور 1391-0:0
حوا که بغض کند،حتی خدا هم اگر سیب بیاورد،چیزی جزء آغوش آدم،آرامش نمیکند.
- شنبه 18 شهريور 1391-0:0
شاد بودنت را کف دستانم می نویسم تا وقت دعا اولین خواسته ام از خدا باشد.
التماس دعا - يکشنبه 29 مرداد 1391-0:0
خدایا به ما توفیق ده تا از کسانی باشیم که حاصل دسترنج یک مـــــــاه ی خود را در رمضـــــــــان،
از ایــــــن به بعــــــــــــد هم حفـــــــــــــظ کنیم.
- يکشنبه 29 مرداد 1391-0:0
سلام به گرجی های عزیز:)
بچه ها خواهشا غیر از تعریف کردن از محلمون بیایم کاری کنیم ضعف هایی که تو محلمون هستش جبران شه البته تعریف کردن خوبه همه تونو دوست دارم... - شنبه 28 مرداد 1391-0:0
اغلب فکر میکنیم چون خیلی گرفتاریم ، به خدا نمیرسیم
اما واقعیت این است که چون به خدا نمی رسیم خیلی گرفتاریم . . - شنبه 28 مرداد 1391-0:0
درد دارد...وقتی همه چیز را میدانی..و فکر میکنند که نمیدانی...!!!!
و غصه میخوری که میدانی...
و می خندند که نمیدانی...!!!! - جمعه 27 مرداد 1391-0:0
یاد دارم در غروبی سرد سرد/میگذشت از کوچه ما دوره گرد/داد میزد کهنه قالی میخرم/دست دوم،جنس عالی میخرم/کاسه و ظرف سفالی میخرم/گر نداری،کوزه خالی میخرم/اشک در چشمان بابا حلقه بست/عاقبت آهی کشید،بغضش شکست/اول ماه است و نان در سفره نیست/ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟/بوی نان تازه هوشش برده بود/اتفاقا مادرم هم روزه بود/خواهرم بی روسری بیرون دوید/گفت آقا:سفره خالی میخرید؟
- پنجشنبه 26 مرداد 1391-0:0
اگر یادتان ماند و باران گرفت،دعایی هم برای بیابان کنید."کوروش کبیر"
- سه شنبه 24 مرداد 1391-0:0
ذهن ما باغچه است/گل در آن باید کاشت/و نکاریم گلی/علف هرز در آن میروید/زحمت کاشتن یک گل سرخ/کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است/گل بکاریم بیا/تا که مجال علف هرز پیدا نشود/ ?ok
- پنجشنبه 19 مرداد 1391-0:0
من امشب...
دستهایم را برده ام بالا
و از عمق وجود خود
خدایم را صدا کردم
نمیدانم چه میخواهی
ولی امشب...
برای تو
برای رفع غم هایت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به در گاهش دعا کردم...
و میدانم!
خدا از آرزوهایت خبر دارد
یقین دارم
دعاهایم اثر دارد
التماس دعا - چهارشنبه 18 مرداد 1391-0:0
هفته بعد قرار براي اولين بار بيام بهشهر خوشحالم شهر زيبايي رو ميبينم
- يکشنبه 8 مرداد 1391-0:0
دستتون درد نکنه ولی بهشهر مکانهای بیشتری برای بازدید داره . اگر میشه کامل کنین .
- يکشنبه 1 مرداد 1391-0:0
من عاشق همتونم.
- دوشنبه 26 تير 1391-0:0
خیلی خوب بود
- يکشنبه 11 تير 1391-0:0
سلام دارم خدمت همه ی گرجی های عزیز
من حدود یه سال پیش به این سایت سر زدم
مطالبتون همونایی هست که یه سال پیش بود - چهارشنبه 17 خرداد 1391-0:0
شهر بسیار زیبا و توریستی است.حتما به این شهر بروید. نظر شما چیست؟
- چهارشنبه 3 خرداد 1391-0:0
باتشكر بسيار فراوان از معرفي بهشهر
- چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391-0:0
دست شما درد نكنه، موفق باشيد.
- پنجشنبه 21 ارديبهشت 1391-0:0
با سلام به همهد کرجیهای اصیل کرجی محله ی بهشهر
- سه شنبه 12 ارديبهشت 1391-0:0
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
سلام عرض می کنم به تک تک هم محلی های عزیز
من حمید عبدی هستم دوستدار گرجی و گرجی محله و هر کسی که گرجی هارو دوست داره.به دوست بسیار مهربانم آقای مقداد حیدری سلام عرض می کنم امیدوارم در رشته هنری خود و مخصوصا نوازندگی گیتار روز به روزموفق تر باشد. - سه شنبه 5 ارديبهشت 1391-0:0
من استقلالی دو اتیشه هستم.
- شنبه 2 ارديبهشت 1391-0:0
برای من این افتخاراست که گرجی اصیل هستم چون از خاندان صیامی هستم وبا افتخار میگویم از نواد گان حاج اسماعیل جد و خان بزرگ نسل صیامی ها هستم وبه تمام گرجی های ایران زمین خصو صا به گرجیهای روستای مان سلام وخسته نباشید ارز می نما یم.
- جمعه 12 دی 1393-8:51
سلام
می خواستم بدونم امکان این وجود داره که شجره نامه از نزادمون وجود داشته باشه
من صیامیان گرجی نوه محمد تقی هستم
ایمیل maryam2008arezoo1351@yahoo.com
- يکشنبه 27 فروردين 1391-0:0
قدر منطقه مون رو بدون چون من حدوده دو ساله به علت موقعيت كاريم در تهرانم.واقعاٌ مازندران بهشته ايرانه. سلام گرمي به بروبچه بهشهر
- جمعه 25 فروردين 1391-0:0
سلام به همه بهشریا عاشق شهرتون شدم واقعا طبیعت بکری دارین قدر شو بدونین *
- جمعه 25 فروردين 1391-0:0
زادگاهم گرجی محله است یاد بچگیها به خیر .یاد اونهایی که رفتند به خیر
- جمعه 25 فروردين 1391-0:0
بهشهر مهد فرهنگ وتمدن ، زيباست
- يکشنبه 13 فروردين 1391-0:0
برارون و خواخرون با صفا این عید بر شما موارکا سلامم بر شما صاحب سرایان مبارک بر شما این عید سلطان
- يکشنبه 13 فروردين 1391-0:0
آقای رضا اسدی،خیلی وقته دنبالتم که ببینمت.ولی پیدات نکردم.خیلی دوست دارم ببینمت.
- جمعه 11 فروردين 1391-0:0
سلام آقای ابراهیم قاسمیان گرجی سال خوبی داشته باشی
- دوشنبه 7 فروردين 1391-0:0
khale gheshang biye.... mere khesh biyamoo. sheme dast dard nakoane
- پنجشنبه 3 فروردين 1391-0:0
غار هوتو-سنگ نو-اسپه او-مهربون جشمه رستمكلا-ميانكاله-قلعه پلنگان-گهرتپه-وووووووووووو.....................اگه اينا توي اصفهان و شيراز بود .....!
- چهارشنبه 2 فروردين 1391-0:0
سلام بسیار خوب وصف کردید دیدنیهای شهرستان زیبای بهشهر رو ، نگاهتون سبز و دلتون بی ریا ، و عمرتون 120 سال تا شاهد پیشرفت بیش از پیش این شهرستان در سالهای طولانی عمرتان باشید .
- يکشنبه 28 اسفند 1390-0:0
سلام خوشحالم که از شهر علم ادب و زادگاه پدریم تعریف می کنید
من خودم گرجی نیستم اما اصلیتم بر می گرده به گرجی محله
خوب من دخمل سید روح الله هستم و الانم 19 ماه دارم
به همه هم محلی های بابایی سلام میدم راستی اینم وبلاگم است دوست دارم و خوشحال می شم بهم سر بزنید و نظرات پر مهرتون رو بشنوم مخصوصا فامیلای بابایی که اینجا هم نظر می زارید
www.rahanazi.niniweblog.com - سه شنبه 23 اسفند 1390-0:0
باتشکر فراوان از آقای ابراهیم قاسمیان گرجی
- شنبه 20 اسفند 1390-0:0
فريبرز گرجي هستم دوستون دارم
- چهارشنبه 17 اسفند 1390-0:0
ممنون از نظر جالبتون عالي بود البته به پنجهزاره ،تميشان هم معروف بود
- سه شنبه 16 اسفند 1390-0:0
مقداد دلم برات خيلي تنگ شده
- دوشنبه 15 اسفند 1390-0:0
karsalarkohan.blogfa.com به اين وبلاگ سر بزنين جالبه.
- شنبه 6 اسفند 1390-0:0
سلام بر همگی. این ترم ریاضی دارم دعا کنید که قبول شم...قربان شما خداحافظ!
- چهارشنبه 3 اسفند 1390-0:0
سلام من نویسنده ی وبلاگ رو نمی شناسم ولی از وبلا خوشم امد
- شنبه 29 بهمن 1390-0:0
بهشهر واقعازیباست امادر
- شنبه 22 بهمن 1390-0:0
از این سایت خیلی خوشم اومد از همه نظر
ولی گرجی محله بر خلاف خوبی هاش مشکلاتی هم داره از مسءءولین خواهش می کنم رسیدگی کنند اقای معلمیان یه دفعه اسمتو دیدم چه خبر ؟ سلام برسون. می بینمتون نوروز - جمعه 21 بهمن 1390-0:0
من از بهشهر هستم عاشق پرسپولیس
- شنبه 15 بهمن 1390-0:0
اقااینقدرالکی افه نیاین توروخدااینقدرتعریف الکی نکنیددرسته گرجی محله بهترین روستابابهترین مردمه ولی توروخداازمشکلهایی هم که تواین روستاوبهشهروجودداره حرف بزنیدتاحداقل یکی دوتاازمشکلاش حل بشه یکیشو من میگم
وضعیت نامناسب جادههای این روستا واشغالهایی که کنارخیابونهاوکوچه هاش ریخته
توروخداهرکی این سایتو خونده یخرده دست بدست بدین تاگرجی محله روبه اونجاییکه بایدباشه برسونیم جوونا باشمام به روستاتون کمک کنیددست بدست بدیدازینی که هست زیباترو ابادترش کنیدفقط بخاطرخودمون گرجی هایی عزیز.بیاییدبه یک منطقه توریستی تبدیلش کنیم گرجی محله میتونه یکی ازبهترین منطقه های توریستی مازندران بشه میتونه عروس دوم مازندران بشه بعدازرامسرپس بیاید کمک کنیم برای رشدوارتقاروستاومردمانمون.
عاشقتونم - چهارشنبه 5 بهمن 1390-0:0
کاش بهشهریها کمی سفر کنند و ببینند مردم شهرهای دیگر با داشتن یک جوی باریکه کنار شهرشان چه کردند ؟ شهر بازی و تله کابین و .... . اونوقت اینقدر برای خودشان دسته گل نمیفرستادن و به اشرف البلاد افتخار نمیکردن! الان تو که زنده ای و به به میزنی برای بهشهر چه کردی؟
- جمعه 16 دی 1390-0:0
سلام به بچه های باحال میخواستم در مورد بهشهر و امکاناتش بیشتر بدونم علاقه مند شدم از بهشهر تصاویر بیشتری ببینم ،مطالبتون خوب بود
- دوشنبه 21 آذر 1390-0:0
بهشهر بهترین و باصفا ترین شهر ایران است
- چهارشنبه 2 آذر 1390-0:0
به سایت من هم سری بزنید
www.rahahesab.blogfa.com
www.rahahesab.mihanblog.com
www.rahahesab.persianblog.ir - دوشنبه 30 آبان 1390-0:0
سلام دادا خیلی مخلصیم چاکرتم هستم با حالی از خودتونه فدایت ای گل زیبا
- پنجشنبه 26 آبان 1390-0:0
گاهی ماکسانی رابه خاک میسپاریم اماانقدربرای ما گرامی بودهاند که خاطراتشان باتپش قلب ما پیوسته وهرنفسی که میکشیم به انها می اندیشیم .واین تناسخ ظریف.عشق انها ووجودانهارا درما زنده نگه میدارد
- دوشنبه 23 آبان 1390-0:0
سلام
من ساکن گرجی محله ام.خیلی عاشق وطنم.زنده باد گرجی - شنبه 14 آبان 1390-0:0
کسی ازسیدباحال ماخبرداره/سیدامیرخیلی دوستت داریم
- جمعه 13 آبان 1390-0:0
عالی بود حرف نداره
- جمعه 6 آبان 1390-0:0
بهشهربهترین شهر ایران برای زندگی کردن افسوس که به ناچار روانه ساری شدم
- يکشنبه 1 آبان 1390-0:0
لطفا فکری هم بحال کارگرهای چیت سازی بکنید که بازنشسته شدند ولی هنوز پولی نگرفتند. اقتصاد شهر به کارگر وابسته.مخلص بروبچ کوچه شهید دماوندی
- شنبه 9 مهر 1390-0:0
khob bod
- پنجشنبه 7 مهر 1390-0:0
سلام بروبکس-چه خبرچندوقت بودکه نبودم محل والان بعدچندروزاومدم محلمون -دم همتون گرم
- پنجشنبه 7 مهر 1390-0:0
سلام تصوير قهوه خانه مهدي شليل روميخواستم!
- دوشنبه 4 مهر 1390-0:0
با سلام
بهشهر اماكن تاريخي ديگه اي نداره؟!!!!
همين چند تا نبود،بيشتره. يه خورده بگرديد بقيه رو پيدا كنيد.
ok - پنجشنبه 24 شهريور 1390-0:0
سلام به تمام گرجی های خوب وبامعرفت خیلی ازروستاتون خوشم اومده خیلی خیلی قشنگه وخیلی دوست دارم بیام اونجابرای همیشه زندگی کنم یکی ازدوستان نزدیکم گرجی بوداماالان دیگه خبری ازش ندارم امیدوارم هرجاهست خوش وخرم باشه اون از روستاتونوبهم گفته.روستای خیلی قشنگ وباصفایی داریدخوشابه حالتون....................
- سه شنبه 22 شهريور 1390-0:0
مطالب نگاشته قابل تحسین است تطفا تا عصر خاضر انرا ادامه دهید
- يکشنبه 20 شهريور 1390-0:0
فوق العاده بود
- چهارشنبه 9 شهريور 1390-0:0
خدایامن درکلبه فقیرانه خودچیزی دارم که تودرعرش کبریایی خودنداری من چون تویی دارم وتوچون خودنداری
- سه شنبه 8 شهريور 1390-0:0
واقعا جالب بود عید فطر بر تمام گرجی ها مبارکباد
- سه شنبه 8 شهريور 1390-0:0
ای بابا این چه وبلاگیه درست کردی/یه وبلاگ درست کردی بادوستات حرف بزنی/یخرده تنوع بده عکس بزار توضیحات بیشتربده هرچنددرباره روستای خوشکلمون خیلی سایت داریم اماتوهم تنوع روفراموش نکن ده صفحه فقط نظراته یه صفحه ونصفی توضیحیه دونه هم عکس.اگه میتونی یخرده بیشترتلاش کن
- چهارشنبه 2 شهريور 1390-0:0
ممنون سيد امير .الان مقداد در چه حاله؟چه كار ميكنه؟ازدواج كرد؟
- دوشنبه 17 مرداد 1390-0:0
مقداد قاسمیان سر حال خوش و سلامت بسیار خنده رو و شوخی باز و هنوزهم گرجی محله هست
- يکشنبه 16 مرداد 1390-0:0
خوش بحالت ميلاد-ماكه اينجاپوسيديم-بجاي ماهم حال كن
- شنبه 8 مرداد 1390-0:0
سلام بروبكس چطورين-خاستم دوباره سلامي به همتون كرده باشم وازاينجاسلامي بهمتون كرده وبگم همتونوميبوسم-الان كه اين پياموميدم هستم شهركركوك عراق و26همين ماه ميخام بعدچندوقت بيام بهشهر-اينوميخورم بسلامتي همتون-فعلاباي
- چهارشنبه 5 مرداد 1390-0:0
كسي از آقاي مقداد قاسميان كه گرجي محله زندگي ميكرد خبر داره؟من از دوستاي قديميش هستم .فكر ميكنم حسابداري خونده.اگر ازش خبر دارين به من بگين.مرسي
- دوشنبه 3 مرداد 1390-0:0
و سلام دوباره
یک نقشه کامل از بهشهر می خوام. ممنونم - دوشنبه 3 مرداد 1390-0:0
سلام من از تبریز هستم لطفا" عکسهای از شهرستان بهشهر برام ایمیل کنید می خوام بیام با فرهنگ بهشهر آشنا بشم.
- شنبه 1 مرداد 1390-0:0
راستي ميخاستم اسمي ازيكي ازبهترين دوستانم كه باهم خيلي خاطره ورازهايي كه فقط منو اون ميدونيم والان8-9سال ميشه به علت سانحه تصادف منوتنهاگزاشته ورفته توكماوارزوميكنم دوباره خوب بشه(بابك ميلادي)بيارم-بابك جان خيلي دلم هواي اون وقتاكه باهم(...)ميرفتيم روكرده-برات دعاميكنم وهنوزم سرقولمون وقسمي كه باهم خورديم هستم وخواهم بودوامانتيتومثل جونم تازمانيكه خوب بشي نگه ميدارم-ميدونم يروزخوب ميشي ودوباره باهم...-ميبوسمت ازدوروبراي سلامتيت دعاميكنم-زودخوب شوكه دلم برات يزره شده-راستي بچه هاهمه براش دعاكنين-باشه؟ياحق
- شنبه 1 مرداد 1390-0:0
باسلام خدمت تمام بروبچ باحال وسرحال گرجي محله-داشتم سايتونگاه ميكردم پيامي ازولي الاه فرزام ديدم خاستم ازهمين جاسلامتي بهش كرده باشم اسمتوديدم خيلي حال كردم-اميدوارم هم تووهم تمام اونايي كه گاهي به اين سايت سرميزنن هميشه سرحال وشادباشن-دمتون گرم-الان كه اين پياموميدم89روزه نيومدم بهشهروخيلي دلم براي محلمون تنگه-الان تويكي ازكاواره هاي معروف شهرسليمانيه عراق نشستم ودارم حال ميكنم جاي همتون خالي-اينوميخورم به سلامتي همه جوونهاي گرجي محله-به اميدديدار-ياحق(تواين تابستون باحال رفتين جنگل جاي ماروهم خالي كنين)
- پنجشنبه 30 تير 1390-0:0
عاشقتم گرجی سیتی
دوری از عشقم نمی کاهد . - دوشنبه 13 تير 1390-0:0
ابراهیم قاسمیان کم پیدایی مطالبت در مورد گرجی محله تمام شد من شروع کنم
- يکشنبه 12 تير 1390-0:0
خوب بود. مرسی
- سه شنبه 7 تير 1390-0:0
دم همتون گرم-اي ول-بخداهمتونودوس دارم كه بااصالتتونوحال ميكنين-همتونوميبوسم
- جمعه 3 تير 1390-0:0
اين سايتوديدم خيلي حال كردم دم تمام بچه هاي سرحال گرجي محله گرم-خيلي باحالين-اي ول
- يکشنبه 1 خرداد 1390-0:0
بابا این همه بنای تاریخی داریم یه نفر نیست ازشون واسه شهر پول در بیاره اشتغال زایی کنه .اگه نمیتونین برین بذارین بقیه بیان شاید یه کاری کردن
- چهارشنبه 7 ارديبهشت 1390-0:0
واقعا مطالب جالبی بود
- دوشنبه 5 ارديبهشت 1390-0:0
با سلام به تمام میانده ای ها
عشق من گرجی محله
مطالب بسیار عالی بود
دم همه بچه های گرجی محله گرم
راستی محمد باقری تبریک میگم ازدواج کردی - شنبه 3 ارديبهشت 1390-0:0
در خود شهر بهشهر محله ای بنام گرجی محله وجود داردکه گرجیهای اصیل دران زندگی می کنندهرچند مهاجر هم در این محله وجود داردوجالب اینجاست که با اقامت در این محل خودشان را گرجی می دانند.
- پنجشنبه 1 ارديبهشت 1390-0:0
slm be baro bache gorji .age mishe darmorede tarikhcheye gorji mahale,inke chejuri gorjia be inja sukunat kardan va inke ghedmate in rusta cheghade.mamnun misham
- سه شنبه 30 فروردين 1390-0:0
با سلام
کاش برای جلب گردشگر مسئولان تلاش بیشتری کنند.
البته اول شهردار باید وضعیت خیابان امام را درست کند. - چهارشنبه 10 فروردين 1390-0:0
امیدوارم با آزاد سازی صفی آباد،پارک ملت،چشمه عمارت و ... از دست ارگانهای دولتی و نیز رسیدگی به جاهای دیدنی شهر از جمله سنگ نو و تبلیغاتی گسترده به ویژه در نوروز و تابستان بوسیله بروشور و کاتالوگهایی مناسب قدمی در خور بهشهر و مردم نازنین شهر برداشته شود.
- چهارشنبه 18 اسفند 1389-0:0
سلام
آقای معلمیان عرض ارادت داریم امیدوارم که از دیدن این سایت خوشحال شده باشی و باز هم سری بزنی !!!!
امیدوارم هرچه زودتر ببینمت
وعده ما روستای گرجی محله نوروز 1390 - دوشنبه 9 اسفند 1389-0:0
شب دوشنبه9/12/89انستیتو رویان تهران از خستگیم کاسته شد اتاق عمل شلوغ بود
- دوشنبه 9 اسفند 1389-0:0
[جالبه یاد وطن و چه سایت فعالی عجب
- يکشنبه 1 اسفند 1389-0:0
سلام مطالب جالبی بودلذت بردم
- چهارشنبه 27 بهمن 1389-0:0
Täräfha:طرفها(سمتها)
Chap = martsxniv
Rast = marjvniv
Mostaghim = p'irdap'ir
Bala = zemot
Pain = kvemot
Dur = shors
Näzdik = axlos
Näghshe - چهارشنبه 27 بهمن 1389-0:0
با سلام خدمت گرجی های عزیز" چند کلمه به زبان گرجی برای یادگیری واستون می زارم
Bähar = gazapxuli
Tabestan = zapxuli
Paiz = shemodgoma
Zemestan = zamtari
- جمعه 15 بهمن 1389-0:0
سلام بر گرجی محله من از کانادا پیام میدم امیدوارم سلام منو به برو بچ برسونین ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛کوچه وحشت /میانده ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ا
وحید صدیق جامپر گرجی محله - يکشنبه 10 بهمن 1389-0:0
مهدي علي همتي
با سلام به همكاران محترم وعرض خسته نباشيد،.................................................لطفآ به درخواست اين دوست ما ...............(آقاي سعيد ديني)................ توجه نموده ويك اشاره اي نيز به....................................... روستاي تيله نو................................. نماييد .......با تشكر فراوان ....... مهدي علي همتي
- چهارشنبه 8 دی 1389-0:0
thanks for everything if possible,put an english translation from this site from all seesighting places of behshahr
- جمعه 3 دی 1389-0:0
جاي تشكر داردواميدوارم بيشتر تلاش شود تاشهر مابااين پتانسيل درجهت جذب گردشگر بتواندحركتي مثبت در راستاي ايجاد شغل براي جوانان بكند.
درضمن خواهشمند است از شهيداباد(تروجن)هم مطالبي بگذاريد. - چهارشنبه 3 آذر 1389-0:0
سلام اگه میشه درباره ی جنگ گرجیمحله و قره تپه توضیح بدین.متشکر.bye
- شنبه 15 آبان 1389-0:0
سلام خوبین
اتفاقی با وبلاگ شما آشنا شدم
من الهه هستم
یکی از نویسنده های وبلاگ پاپلی ها
مخصوص بچه های بهشهر هستش
خوشحال میشیم به ما سری بزنی - پنجشنبه 6 آبان 1389-0:0
لطفا"اطلاعات بیشتری دراین سایت به عمل اورید
- يکشنبه 2 آبان 1389-0:0
مه برار محمد تقی پور ته رایتمه برار ته نوکرمه چه خبر برار اگه اطلاعاتی در مورد گرجی محله دانی بنویس تا استفاده هکنیم
- شنبه 1 آبان 1389-0:0
سلام :من اهل شهید آباد (تروجن ) هستم میخواستم اگر امکان داشته باشه از خیابانهای بهشهر هم تصاویری در سایت قرار دهید
- جمعه 30 مهر 1389-0:0
سلام عرض میکنم خدمت همه بچه محلها. خیلی وقته که گرجی محله نیومدم.دلم خیلی تنگ شده.این سایت رو تازه پیدا کردم. از تهیه کنندگان این سایت خیلی ممنونم.به همه دوستام سلام میرسونم
- چهارشنبه 28 مهر 1389-0:0
سلام به همه گرجی های عزیز مخصوصا امیر رخت اعلای عزیز.
من پسر حاجی رضا هستم.دم همتون گرم که به فکر اصالت و محل خودتون هستین.
خیلی حال کردم که این سایتو دیدم.
من از شیراز اینا رو مینویسم.تا میتونین به جای من پنج شنبه نماشون برین دور بزنین.من تا عید نمیام محل.
فدای همتووووووووووووووون. - سه شنبه 27 مهر 1389-0:0
با سلام : جالب بود استفاده کردیم.(شهید آباد. کنده بن)
- يکشنبه 18 مهر 1389-0:0
سلام
میخواستم بدونم چرا بهشهر،خرگوران نامیده شده بود - پنجشنبه 15 مهر 1389-0:0
با سلام،
خسته نباشید، مطالب بسیارخوبی بود لطفا منبع چاپی آن را نیز ذکر بفرمایید تا استفاده کنیم. من در نقلهای سینه به سینه بزرگان از عاشق شدن درویشی متاهل به نام شاه عباس به دختری به نام اشرف در "التپه" شنیده ام. آنها آبادی شهرمان بهشهر را به شرط ذکاوتمندانه ای که پدر اشرف در خواستگاری شاه از دخترش گذاشته بود می د انند و آن "عدم دورنمودن اشرف زیبا از بهشهر" بوده است.
آیا می دانستید بنا بر نقل قول آنها اشرف و فرزندانش در چشمه عمارت زندگی می کردند و شاه جلسات دولتی تابستانه اش را در عباس آباد برگزار میکرد؟ آیا از سیستم آبیاری و تقسیم آب هنرمندانه معماران ایرانی در زیر بنای چشمه عمارت چیزی می دانستید؟ چشمه ای با کیفیت آب فراتر از استانداردهای بهداشتی امروزی که هنوز محل اصلی خروج آن از کوه کشف نشده است؟ آیا میدانستید سیستم فوق العاده مهندسی انتقال آب از طبقه همکف چشمه عمارت به طبقات اول و دوم آن بدون وجود هرگونه دستگاه پمپاژ چگونه انجام می گیرد؟ این تنها گوشه ای از جذابیتهای پنهان و فسیل شده شهرمان بهشهر است. من فکر می کنم به جای ازبین بردن حرمتهای یکدیگر بیاییم مانند برخی از دوستان عزیز حداقل راجع به یاران دیرینه خود، اقوام و نیاکانمان و هزاران ناشناخته بهشهر مانند شهر باستانی گوهر تپه، سد و عمارت عباس آباد، چشمه عمارت، صفی آباد و ... اطلاعاتمان را به اشتراک بگذاریم. شاید آینده بهترین شهر "بهشهر" به دستان ما باشد. ارادتمند شما حمید - چهارشنبه 14 مهر 1389-0:0
اگه ما نکایها ابمونو بهتون نمیدادیم چیکار میکردین؟
- چهارشنبه 14 مهر 1389-0:0
سلام به تمام بهشهریها بخصوص شهید آبادیها
- سه شنبه 6 مهر 1389-0:0
سلام من اهل فريدونشهرم گرجي هستم از اين كه فهميدم در بهشهر هم هموطنان گرجي زندگي ميكنند خيلي خوشهال شدم شهر ما حدود 20000 گرجي زندگي ميكنند
- دوشنبه 5 مهر 1389-0:0
my jumper gorjy mahale vahid triple jump koche vahshat
- شنبه 27 شهريور 1389-0:0
سلام..
فارس نزاد پرست نیست(مگه کوروش نزاد پرست بود؟)............
رشتی بی غیرت نیست(مگر میرزا کوچک خوان بی غیرت بود؟) ..........
.
.
.
.
.
به سراغ دل ما هم بیا
www.mahdar123.blogfa.com - پنجشنبه 25 شهريور 1389-0:0
سلام . کاری که قراره انجام بدم نیاز به آکساسوار داره . یعنی من به یه تعداد لباس محلی . چوقا . لمچوقا . چرمپاتو . لوه .لاقلی . فنر . لمپا . ماشین نخ ریسی دستی . آسیو دستی . سموار . دوشدره. کلاه . سفره دست بفت . تندیر قدیمی که همونجه بتونن ونه دله نون بپجن . مثل . فتیر .رانون . کوی نون . آغوز نون . منقل . ماشه . جوله . و سفره قدیمی دستبفت چارخنه و . . .
البته این وسایل بعد از استفاده در فیلم به صاحبش برگردانده می شه .
ضمنا من وبلاگی دارم که نه فقط در مورد گرجی محله که در مورد اماکنیست که برای تهیه فیلم به اونجاها سفر کردم مطلب داره .
اما بیشتر عکس . شعر . مقاله و داستان های کوتاهه . آدرس وبلاکم اینه خوشحال می شم مردم سرزمین محبت و موسیقی هم ازش بازدید کنن و نظر بدن .
http://amirgorji.blogfa.com با تشکر و قدردانی از همه ادبا . فضلا . هنرمندان و تلاشگران شهر محبت و موسیقی . شاد باشید . - يکشنبه 21 شهريور 1389-0:0
سلام بچه محله ها
دمتون گرم - دوشنبه 15 شهريور 1389-0:0
سلام آقای امیر گرجی ماهم خوشحال میشیم که بهتون کمک کنیم
اگه میشه آدرس سایتتو بنویس و هر سؤالی در مورد گرجی محله داری بپرس تا بنده یا آقای قاسمیان جوابتو میدیم.با تشکر - شنبه 13 شهريور 1389-0:0
سلام من امیر گرجی گرجی محله هستم و در تهران زندگی می کنم برام جالب بود وقتی به یه امیر گرجی دیگه آشنا شدم . یک کار مستند با موضوع فرهنگ وهنر گرجی محله در دست ساخت دارم . خوشحال می شم اگه بقیه گرجی یا حتی اون دسته از افرادی که اطلاعاتی در مورد گرجی محله دارن به من کمک کنن . ممنون می شم . البته اگه تمایل داشته باشن .
- شنبه 23 مرداد 1389-0:0
با عرض سلام
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه شما عزیزان
شعر خواسته شده توسط دوست عزیز در قسمت تاریخ گرجی محله نگاشته شده است امیدوارم مراجعه نموده و لذت ببرید
دوستدار همیشگی شما - پنجشنبه 21 مرداد 1389-0:0
میخواستم خواهش کنم اگر به شعر جنگ قره تپه وگرجی محله سروده اقای حسینی دسترسی دارید برای استفاده نسل جوان که اطلاع دقیقی از این واقعه ندارند را در سایت قرار دهید . پایدار باشید
- چهارشنبه 16 تير 1389-0:0
1سوال مي پرسم جواب بديد؟ چرا بد ميدونيد ازدواج گرجي ها با غريبه را؟
- سه شنبه 15 تير 1389-0:0
زبان گرجی پاینده باد
- جمعه 11 تير 1389-0:0
سلام خدمت تك تك بهشهريهاي خوب،ناب و....
من يه جنوبي هستم كه عزيزترترترترترترترترترترترترترترترترترترترترترترترترترترين دوستم بهشهريه،در نتيجه نه تنها با شنيدن اسم بهشهر كه با شنيدن اسم مازندران ضعف ميكنم.پايدار باشيد - جمعه 28 خرداد 1389-0:0
خدمت گرحی های عزیز فزیدون شهری سلام و دورود می فرستم . شما می فرمایید که فریدون شهر زبان گرجستانی را فراموش نکرده اند پس اگر می توانید الفبای گرجستانی یا بعضی از کلمات گرجستانی را رو سایت بزارین تا استفاده کنیم با تشکر امیر گرجی
- يکشنبه 23 خرداد 1389-0:0
درود . من گرجی ،گرجی محله ام . ساکن اصفهان .ارتباطم با گرجیهای اصفهان و گرجی های گرجستان خوبه .میدونید که میتونیم به انجمن گرجی های جهان بپیوندیم و اقامت گرجستان بگیریم!!!!!!!!با وبلاگ alirezavalizade.blogfa.com یا ایمیل alirezavalizadeyahoo.com در ارتباط باشید . تا اطلاعلت لازم ارسال بشه
- شنبه 22 خرداد 1389-0:0
با سلام. لطفا يه راهي نشون بديد تا جووناي گرجي همديگرو بهتر بشناسن تا باعث ازدواجهاي گرجي با گرجي بشن. يوووهوو خيلي باهال ميشه اگه كه بشه. از بهشر تا فريدونشهر - پنجشنبه 20 خرداد 1389-0:0
با عرض سلام به تمام گرجی ها و دیگر دوستان.اگه مطالب بیشتر در مورد موسیقی گرجی محله بذارین خیلی عالیه.
- شنبه 15 خرداد 1389-0:0
به جنگ قره تپه در سال سی
به صحرا روان گشته گرجی بسی - يکشنبه 9 خرداد 1389-0:0
سلام به تمام گرجیان ایران زمین و بخصوص گرجیان فریدونشهر که زبانشان را پاس داشتند.
- يکشنبه 9 خرداد 1389-0:0
باسلام از گرجیهای بهشتر خواهش می کنم زبان گرجی را یاد بگیرند فقط پسوند فامیل گرجی کافی نیست ما گرجی ها همزمان به دست شاه عباس اسیر شده ایم ولی ما گرجیهای فریدن زبان گرجی را حفظ کرده وبا گرجستان عزیز رابطه داریم
- پنجشنبه 6 خرداد 1389-0:0
انسانهای اولیه را می توان در ماورا قفقاز به ویژه در گرجستان خیلی پیش از دوره پارینه سنگی ردیابی کرد . در دوره مربوط به آثار دوره پارینه سنگی در اراضی گرجستان انسان در گستره وسیعی سکونت داشت یکی از قرار گاهای آنزمان که بیشتر قابل ملاحظه است در یاشخوا در نزدیکی سو خومی کنونی است
- دوشنبه 3 خرداد 1389-0:0
جمهوری گرجستان شامل دو جمهوری خود مختار ابخازیا در شمال غرب و اوستای جنوبی در شما شرق است.جمهوری خود مختار پیشین آجاریا در جنوب غرب کشور نیز در سال 1383 به استان تبدیل شد گرجستان به 65 ناحیه ومناطق روستای تقسیم می شود ودارای 13 شهر وچندین شهرک است که شامل شهرهای تفلیس / کوتائیسی/گوری/چیاتورا/روستاوی/پوتی/تقیبولی/زوگدیدی/تسقالتوبو/سوخومی/تقوارچلی/گاگرا/باتومی و 37شهر کوچک و 61 مرکز روستای و 450 روستا است . جمعیت گرجستان در سال 1387 بالغ بر 000/630/4 تن بوده است که 8/83 درصد آنان از نژاد گرجی بوده اند که به زبان گرجی صحبت می کنند و سایر نژاد های ساکن در گرجستان آذری/روسی/آبخازی و اوستیابی هستند.
- شنبه 11 ارديبهشت 1389-0:0
با سلام خدمت دوست عزیز :
در همین سایت عکسهایی بسیار زیبا از مناظر و بناهای روستای گرجی محله و همینطور از شخصیتهای موسیقی این روستا نیز و شرحی از اوضاع آنها گذاشته شده در ضمن نقشه روستا نیز در سایت موجود میباشد لطفاً مراجعه و استفاده نمائید
از توجه شما متشکرم - شنبه 11 ارديبهشت 1389-0:0
سلام عرض كردم ..........................................................چندي پيش پيامي بشرح ذيل براي شما ارسال نمودم كه در پايگاه خبري مازندنامه درج گرديد ليكن ضاهرآ هيچيك ازمسئولين محترم وقت خواندن پيامها راندارند و پاسخي واقدامي نيزبه درخواستها نميكنند!
((((با سلام به همكاران محترم وعرض خسته نباشيد،.................................................لطفآ به درخواست اين دوست ما ...............(آقاي سعيد ديني)................ توجه نموده ويك اشاره اي نيز به....................................... روستاي تيله نو................................. نماييد .......با تشكر فراوان ....... مهدي علي همتي ))) لطفآ اين بار توجه نمائيد. با تشكر
- پنجشنبه 9 ارديبهشت 1389-0:0
سلام من ساكن ساري هستم اگه امكان داره نقشه گرجي محله را در سايت قرار دهيد
- دوشنبه 6 ارديبهشت 1389-0:0
با درود فراوان ؛
خواستم موضوعی را متذکر شوم !!!!
هدف از این سایت شناساندن آداب و فرهنگ روستاهای مختلف من جمله گرجی محله به دیگرانی که آشنایی با ما و رسوم ما ندارند
مطالبی که درج میشوند فقط تداعی خاطرات و پیشامدهای قدیم میباشد و الا هیچ خصومتی نمیباشد از دوستان عزیز نیز خواستارم اگر مطالب جالب و مناسب این مکان در نظر دارند که دیگران احتمالاً از آن اطلاع چندانی ندارند در این فضا وارد کنند
در ضمن در اینجا از دوستان عزیزم تشکر و قدر دانی میکنم
تا درود دیگر بدرود - يکشنبه 5 ارديبهشت 1389-0:0
با درود به تمامی گرجی های ایران زمین لطفا درمورد جنگ با مردم شریف قره تپه صحبت نکنید ما همه ایرانی هستیم سپس گرجی باسپاس
- سه شنبه 24 فروردين 1389-0:0
سلام
- يکشنبه 22 فروردين 1389-0:0
با سلام مطالب جالب بود لطفا عکسهاشو بیشتر کنید
- دوشنبه 16 فروردين 1389-0:0
لطفا نقشه قدیم بهشهر را در سایت نمایش دهید
- چهارشنبه 11 فروردين 1389-0:0
آقای آرسن (مسعود)،
با تشکر از اطلاع رسانی شما. لطفا منبع مطالب خود را نیز حتما ذکر نمایید!! - دوشنبه 9 فروردين 1389-0:0
سلام و درود به گرجی های عزیز و همچنین آرزومندی سالی خوش و سر شار از برکت و تندرستی برای شما عزیزان.
خواهشاً. حتی الامکان مطالب ارزنده ای در رابطه با گرجی های عزیز قرار دهید تا مردم بیشتر از رسم و رسوم و فرهنگ غنی خود آشنا شوند. - شنبه 7 فروردين 1389-0:0
در گذشت استاد بزرگوار (اصغر کتولی ) هنرمند نمونه بلبل مازندران استاد کمانچه را به تمام هنرمندان تسلیت عرض می نمایم
- جمعه 6 فروردين 1389-0:0
به نام خدا
منظور اقاى هاج و واج مونده -كه معلم بشه شهردار يعنى جه ؟
بنده يك معلمم بهشهرى در كشور قطر مشغول انجام وظيفه مى باشم واين يك عشق است براى من نه شغل ! وبه اين عشق افتخار مى كنم.
* * *
به اين هاج و واج موند ه تذكر بدهيد كه ايا هدفش توهين و تضعيف معلم بوده, تا جوابش را زيباتر بدهم.
در ضمن مطالبى را كه حس مى كنيد شايسته درج نيست ,حذر نماييد.
موفق باشيد
- پنجشنبه 5 فروردين 1389-0:0
با تبریک سال نو خدمت تمام گرجی ها.اقا رخت اعلا خیلی دوست داریم.خواهشن بیشتر در مورد گرجی محله چشم و گوش ما را باز کن.
- سه شنبه 3 فروردين 1389-0:0
ایر رخت اعلا ته همه جا در ؟ اب برار . چه گردن کفنی
- دوشنبه 2 فروردين 1389-0:0
شهر به این خوبی زیبایی با این امکانات خوب درصد رسیدن بهش خیلی پایینه(معلم بشه شهردار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)
- يکشنبه 1 فروردين 1389-0:0
باسلام وخسته نباشيد.
در
همهمه هاى باد
تنها
سمت صفاى شهرم
ارامم مى دهد!
" بهاران خجسته باد"
ازدوحه قطر:seyed ahmad jafarnezad - يکشنبه 1 فروردين 1389-0:0
سلام برار چتی هستی
- جمعه 28 اسفند 1388-0:0
خدمت تمام عزیزان عرض سلام وادب دارم انشالله که هر جا هستند خوب وخوش سر حال باشند وهمچنین عید نوروز را به همه دوستان تبرییک عرض می نمایم
- دوشنبه 17 اسفند 1388-0:0
ورود عزيزان گرجستاني را به روستاي گرجي محله گرامي مي داريم . آقاي قاسميان كم پيدا هستي رضا رو هم بگو يكمكي نظر بده
- دوشنبه 17 اسفند 1388-0:0
چاكر آقاي رحيمي ته رايتمه امان هم تره دوست دارمي
- شنبه 15 اسفند 1388-0:0
سلام به برو بچ گرجي محله من درمه زاهدان خدمت كمبه شما وچه محلاوه سلام رسمبه.
بي تو پوچم بي تو دكل - سه شنبه 11 اسفند 1388-0:0
جناب آقای حسین زنگنه گرگانی سلام از ماست خیلی خوش آمدی ما هم دوست داریم مزاحم دشمنه انشا الله که از مطالب شما در مورد گرجی محله گرگان استفاذه کنیم
- شنبه 8 اسفند 1388-0:0
شوق شهر/ مرا/ تا/انسوى/ابى ها/بال مى دهد. و/حضور عطر عبورش/در/انديشه ام/غوغا كرده است/و/شادابى شاعران شهر/بر شانه هايم باريدن/مى كند: باز/ باران/با/ترانه...
- جمعه 7 اسفند 1388-0:0
salam hale shoma ? man b ien rousta khely alagheh daram as gorgan mozahem shoma mesham baratoon arezuye movafagheyat mekonam eltemase doa
- يکشنبه 2 اسفند 1388-0:0
جناب آقای سهرابی ما با کسی که دعوا نداریم شما در مورد گرجی محله از ما سوال کنید بنده اگه بلد بودم جواب میدهم اکه بلد نبودم میگم بلد نیستم ما از شما سوال کردیم شما با ما دعوا دارین دمت گرم دیگه
- شنبه 1 اسفند 1388-0:0
سلام آقای رخت اعلا بنده ارادت بسیار خاصی به شما دارم مه برارررررررررررررررررررر امیر
- پنجشنبه 29 بهمن 1388-0:0
سلام به برو بچ بهشهر و حومه من گرجی هستم البته روستا چاکریم اهن خواستید اهن الات رحیمی گرجی فروشگاه اهن الات کمیل با نازل ترین قیمت اول قیمت بگیرید بد به ما مراجعه کنید
- چهارشنبه 28 بهمن 1388-0:0
سلام.
میخواستم درباره روستای قره تپه بهشر بیشتر بدونم.
اگه ممکنه سایت یا وبلاگی رو معرفی کنین.
ممنون!
meisam.ds@gmail.com - چهارشنبه 28 بهمن 1388-0:0
آقای سید امیر رخت اعلا همه چیز رو که نمی شه مثل غذا حاضر و آماده کرد تا شما ببلعید.
عاقبت این کار میشه همین چیزی که هست .
یعنی بدون اطلاعات راجع به چیزی صحبت می کنید و کارشناسی می کنید برادر من.
بنده شما رو به تلاش و مطالعه دعوت می کنم لطفا مراجعه بفرمائید .
1- از آستارا تا استر آباد جلد چهارم و 2- کتاب معروف اشرف البلاد
من دوست دارم علاوه بر اینکه فرهنگ کتاب و کتابخوانی در شما بالا بره یاد بگیرید که بدون اطلاعات قدمت و ارزش باستانی مکانی رو زیر سوال نبرید . - چهارشنبه 28 بهمن 1388-0:0
سلام و درود به همه دوستان و عزیزان گرجی
مطلبم در خصصوص پیدایش سکه شیر و خورشید میباشد :
کیخسرو پسر علاءالدین کیکاووس که از پادشاهان خاندان سلجوقیان می بوده است
او دختر پادشاه گرجستان را به همسری برگزید در آن زمان زیبایی زنان گرجستان بویژه شاهزادگان گرجی در سراسر شرق و غرب شهرت یاقته بود
کیخسرو خواهان این شد که روی درهم و دینار را با نقش آن رخسار دلارا بیاراید اما نزدیکانش مخالفت کردند و با پافشاری شاه صورت شیری نگاشته و روی زیبای آن شاهزاده گرجی را همچون خورشیدی بر فراز آن نگاریدند باید گفت شیر و خورشید چون پدید آورنده عشق میباشند این بود فلسفه بوجود آمدن شیر و خورشید
پایدار و برقرار باشید - سه شنبه 27 بهمن 1388-0:0
آقاي قاسميان كم پيدا هستي لطفا مطالب شيرين خودتو در مورد اهالي فهيم وبا غيرت گرجي ادامه بده در ضمن براي رضا حيدرنژاد سلام برسان
- سه شنبه 27 بهمن 1388-0:0
باعرض سلام خدمت آقاي سهرابي شما سوالي كه من كردم جواب ندادي منتظر جواب مي مونيم
- يکشنبه 25 بهمن 1388-0:0
با سلام خدمت بچه محلهای عزیز بخصوص دوست گرامی خودم ترشی کلای حمزه و اریا حیدریان و تشکر فراوان از مدیریت سایت.
- يکشنبه 25 بهمن 1388-0:0
آقای سید امیر رخت اعلا لازم است که بدونن هم بنده و هم همه دوستانی که کتابهای اشرف البلاد و از آستارا تا استر آباد را مطالعه کرده اند از تاریخچه قره تپه و قدمت اون اطلاع داریم و نیاز به گوش زد شما نیست . در ضمن وبلاگ www.gharehtapeh.blogsky.com
کاملا به معرفی قره تپه می پردازه و از شما و همه دوستان دعوت به عمل میاد. - يکشنبه 18 بهمن 1388-0:0
مه برار جلسه بانکی کن سره هسته؟
- جمعه 16 بهمن 1388-0:0
سلام پسر دائی عزیزم سید امیر رخت اعلا این هم را اظافه کن که روستای گرجی محله یکی از بزرگ ترین روستای استان مازندران بلکه ایران می باشد و چند درصدی از زبان گرجستانی در روستای گرجی محله با قی مانده است و یکی دیگر از بنا های تاریخی این روستای چهار فصل قلعله لاچین (نام سردار گرجی ) می باشد که 70 درصد آن رو به تخریب می باشد و دیگر آثار تخریب شده قلعه اتش پرست می باشد که آثار ان باقی می باشد
- جمعه 16 بهمن 1388-0:0
مه برار عبدالرضا ته رایتمه چاکر آقای بهرامی چطوری خوبی خوش امدی اگر مطلبی در مورد گرجستانی های بهشهر داری در خدمتیم
- جمعه 16 بهمن 1388-0:0
با عرض سلام به تمام گرجی ها مه برار سید داوود امیر
- چهارشنبه 14 بهمن 1388-0:0
جناب آقای حاج سید امیر رخت اعلا گرجی خسته نباشید اگه میشه شعر های ناب محلی خودتو بنویس تا دیگران استفاده عالی رو ببرند راستی خودتو رو معرفی هم نکردی بگو که یکی از نوازنده گان دوتار می باشی بعد شاعر هم هستی بگو تا دیگران استفاده کنند باتشکر محمدی گرجی از ( تهران )
- چهارشنبه 14 بهمن 1388-0:0
در/اسمان جشمهاى شهرم/هلال ماه /مى كشم!
- چهارشنبه 14 بهمن 1388-0:0
آقای سهرابی قره تپه اول تاریخ قره تپه رو بخون ببین اصلیت اهل کجا هستند بعد بیا سمت گرجستان نظر بده از عزیزان قره تپه ای خواهشمندم که بنویسند اهل کجا هستند تا عزیزان دیگر استفاده نمایند دوستار تمام گرجی ها من و سید ابو عمار میری گرجی
- سه شنبه 13 بهمن 1388-0:0
سلام و درود میگم خدمت مردم با غیرت و مهمان نواز روستای گرجی محله و همچنین سرهنگ نعمت پور و خانواده محترمش و عرض خسته نباشید خدمت دوست عزیزم سید امیر رخت اعلا راستی امیر جان از قلی رمضون چه خبر ........
- سه شنبه 13 بهمن 1388-0:0
به اطلاع کلیه عزاداران حسینی می رسانیم که شب اربیعن سرور سالار شهیدان حسین بن علی مراسم باشکوهی پنجشنبه ساعت 8 شب در مکان امامزاده سید عبدالله روستای گرجی محله همراه با پختن شیر برنج از شما عزیزان دعوت بعمل می آید اجرکم عندالله
- سه شنبه 13 بهمن 1388-0:0
من ومحمد گرجي و عليرضا ابراهيم نزاد يكي از هواداران سر سخت گرجي محله هستيم گرجي محله دوست دارررررررررررررررررررررررريم - سه شنبه 13 بهمن 1388-0:0
کار قشنگی رو شروع کردی امیدوارم با کمک هم محلی های عزیز بتوانی اطلاعات جامعی را در باره محل زیبا و دوست داشتنی مان در اختیار دیگر هموطنان عزیزمان قرار بدهی با ارزوی موفقیت برای شما و تمام گرجیان عزیز
- دوشنبه 12 بهمن 1388-0:0
درود بر گرجیان پاک زاد
در خصوص مناطق زیبای گرجی محله حرف بسیار است در اینجا خواستم به غارهای معروف که دیدن آنها خالی از لطف نیست اشاره کنم
غار نرگسی- غار آتش پرست -غار قلقلی -غار گره سری
جا دارد که از عمارت صیامی نیز که از آثار تاریخی این محله میباشد یادی کنیم در این خصوص نیز در آینده مطالبی را ارائه خواهم داد - چهارشنبه 7 بهمن 1388-0:0
ابراهیم قاسمیان گرجی دمت گرم بابا هواتو داریم بعد یه چیزی رو فراموش کردی بگی بگو که معمار های اغلب ساختمان های قدیمی اصفهان و همچنین تمام بنا های عباس آباد بهشهر کار گرجی ها بود ( ته رایتمه )
- چهارشنبه 7 بهمن 1388-0:0
سلام دادا.عالی بود جیگر
- دوشنبه 5 بهمن 1388-0:0
با سلام
گرجی ابتدا در دوران صفویه به ایران آمدند
که حدود سی هزار نفر در زمان شاه طهماسب و حدود دویست هزار نفر در زمان شاه عباس و در حدود سی هزار نفر نیز در دوره افشاریه و بیست هزار نفر در دوره قاجاریه به ایران مهاجرت کردندکه در نواحی مختلف کشور اعم از مازندران -قزوین - اصفهان - فارس سکنا گزیدند
با تشکر از توجه شما - جمعه 2 بهمن 1388-0:0
فقط گرجستان عشق من است
- جمعه 2 بهمن 1388-0:0
به نظر من بهشهر واقعافوقالعادست البته اگه مردم محترمش تو کار هم سرک نکشن بهتر هم میشه!!!!!!!!!!!بد میگم؟؟؟؟؟؟؟
- سه شنبه 29 دی 1388-0:0
از كساني كه در اين سايت نظر مي دهند، مي خواهم كه نظراتشان در مورد مطلب مربوطه باشد.
- دوشنبه 28 دی 1388-0:0
به نظر شما جدیدن قره تپه بهتر شد تا اون گرجی محله ارواح.
- دوشنبه 28 دی 1388-0:0
با سلام و دورود بر شما گرجیهای عزیز (خصوصا" گرجیهای روستای گرجی محله بهشهر)
در ایران نیز نیز گرجیها منشأ خدمات بزرگی بودهاند. در دوره صفویه، مادر بسیاری از شاهان، از مردم گرجی بودهاند و گرجیها در بسیاری از مناصب کشوری و لشکری مشغول خدمت بودند و از بهترین و دلیرترین سپاهیان ایران به شمار میآمدند. تاریخ و فرهنگ مردم گرجستان با ایران اشتراکات بسیاری دارد و رابطهٔ دو کشور به پیش از دوره هخامنشیان میرسد. مردم گرجی علاقه فراوانی به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی دارند و این زبان در برخی از مدارس و دانشگاههای گرجستان آموزش داده میشود. از سرداران گرجی دورهٔ صفویه میتوان اللّه وردی خان، امامقلی خان، و رستمخان قوللر آقاسی را نام برد.
- دوشنبه 28 دی 1388-0:0
ახალ გაზრდა ქართველების ჯგუფი
.ايام سوگواري سيد و سالار شهيدان را به همه شما عزيزان تسليت عرض مي نماييم.
گرجستان (گرجی: საქართველო، تلفظ: ساکارتْوِلو) کشوری در قفقاز است که پايتخت آن شهر تفلیس است. گرجستان کشوری است که در منطقه اوراسیا قرار دارد که مرز میان اروپا و آسيا است. گرجستان در میانه و غرب قفقاز جنوبی (ماورای قفقاز) واقع شده است و از شمال با فدراسیون روسیه، از شرق با جمهوری آذربایجان، از جنوب با ارمنستان، و از جنوب غربی با ترکیه هم مرز است و در غرب هم با دریای سیاه همسایه است.
گرجستان کشوری کوهستانی و پرباران میباشد که پهناوری آن ۶۹٬۷۰۰ کیلومتر مربع (۱۲۱ام) است و جمعیت آن ۶/۴ میلیون تن (آمار ۱۳۸۷) میباشد. بیشتر مردم گرجستان مسیحی هستند و ۸۴ درصد آنان از نژاد گرجی هستند که به زبان گرجی سخن میگویند، این زبان خط ویژه خود را دارد.
گرجستان تاریخ و فرهنگ پربار و کهنی دارد و از نخستین کشورهایی است که مسیحیت را به عنوان دین رسمی کشور برگزید (در سدههای چهارم و پنجم میلادی). تاریخ و فرهنگ گرجستان با ایران مشترکات بسیاری دارد چراکه این کشور مدتها جزئی از ایران بوده است. در دوره صفویه، مادر بیشتر شاهان، گرجی بودند و گرجیها در بسیاری از مناصب کشوری و لشکری حضور داشتند. در سال ۱۱۹۲ هجری خورشیدی (۱۸۱۲ میلادی/۱۲۲۸ قمری) طبق پیماننامه گلستان، گرجستان رسماً از ایران جدا شد و به خاک روسیه تزاری پیوست. گرجستان در دی ۱۳۷۰ (دسامبر ۱۹۹۱) از شوروی اسقلال یافت.
نام بینالمللی گرجستان، جرجیا (Georgia) میباشد که در بیشتر جهان به این نام خوانده میشود. این کشور دارای دو جمهوری خودمختار آبخازیا و اوستیای جنوبی (به گرجی: منطقهٔ تسخینوالی) است که در شمال کشور و در همسایگی روسیه هستند و اکنون این دو منطقه با پشتیبانی روسیه اعلام استقلال کردهاند.
حکومت گرجستان، جمهوری دموکراتیک و سکولار است. رئیس جمهور کنونی کشور میخائیل ساکاشویلی است که رابطه نزدیکی با غرب دارد و خواهان عضویت گرجستان در ناتو و اتحادیه اروپا میباشد. و با روسیه برسر دو جمهوری خودمختار آبخازیا و اوستیای جنوبی - به ویژه پس از جنگ سال ۱۳۸۷ - اختلافات فراوانی دارد.
- يکشنبه 27 دی 1388-0:0
سلام بر گرجيهاي ايران زمين. عاشق تمام گرجيهاي ايرانم مخصوصا بچه هاي روستاي گرجي محله(احسان رفيقي و سعيد ميري)و سلام مي كنم خدمت دكتر موليياني و كامران ميكلاني در اصفهان و فريدون شهر
- يکشنبه 20 دی 1388-0:0
خیلی خوب نبود چون بهشهر بیشتر از اینها لیاقتشه
- پنجشنبه 3 دی 1388-0:0
با تشکر از تلاشتون در شناسوندن بهشهر.
در جواب اقای قاسمیان باید بگم بهشهر قدمتی بیش از سه هزار سال داره!بهتره مطالعاتی در رابطه با پیشینه غار هوتو،غار کمربند،گوهر تپه وخیلی از سایت های دیگه داشته باشید! - چهارشنبه 25 آذر 1388-0:0
بهشهر دوست داريم
- پنجشنبه 12 آذر 1388-0:0
بهشهر شهر عشقه
- پنجشنبه 12 آذر 1388-0:0
من و رضا و رمضان (قلی رمضون )حامدو علی و روح اله محمد (رشید محمد )گرجی محله رو دوست داریم راستی آسیابسر رو که هم تیکه ای از گرجی محله است دوست داریم میگن بین گرجی محله و کوهستان یه دره ای بود که این دوتا روستا رو از هم جدا می کرد و توی این دره یه چشمه بود که این دوروستا سر این چشمه درگیری داشتند لازم به ذکره که این چشمه از دل کوههای گرجی محله می جوشه بالاخره گرجی ها چند خانوار رونگهبان اون آب می کنند و اونجا روی رودخونه یه آسیاب آبی درست میکنند که از همه روستاهای دوروبر گندم هاشونو میارن اونجا و آرد می کنند واسه همین اونجا میشه آسیابسر و پسوند همگی اونها گرجیه
- شنبه 30 آبان 1388-0:0
از نظر نژادي گرجيها به نژادي بنام پونتو زاگرس تعلق دارند كه يكي از اقوام منفرد در آسيا ميباشند . شاردن يكي از سياهان معروف دربارة گرجيها مينويسد : نژاد مردم گرجستان پاكترين واصيلترين نژادهاي شرق و اگر گزافه نباشد خالصترين نژادهاست .
زبان اين قوم گرجي است كه متعلق به خانوادة زبانهاي قفقازي ميباشد . اين زبان داراي خط مخصوص با 33 حرف ميباشد . زبان گرجي بسيار پيچيده و مورد علاقة زبان شناسان ميباشد اما نوشتار وخط گرجي بسيار آسان ولي بسيار كامل ميباشد .
شاردن دربارة خصلتهاي گرجيها چنين مينويسد : گرجيها به طبع هوشمند ، قابل و مستعد ميباشند و اگر در تعليم و تربيت آنان اهتمام بعمل آيد از ميان آنان صنعتگران ، استادان ، دانشمندان و پژوهشكران بزرگ در همة رشته ها و زمينه ها پديد ميآيد . گرجيها مقتدر ، عظيم ، پر هيبت ، مغرور ومتكبرند … گرجيها مردمان سختكوش ، سركش ، بيباك و چالاكند … گرجيها در رفتار انفرادي و زندگي اجتماعي خود در طي قرنها بعضي خصايص كاملا ويژه پيدا كرده اند در بعضي از اين خصايص با همسايگان خود از لحاظ ميراث قفقازي در مورد شرافت ، مهمان نوازي ، وفاداري قبيلهاي مشتركند وبعضي ديگر از اين خصايص مربوط به احساسات ملي و سنتهاي باستاني ملت گرجستان است . در مقايسه با همسايگان خويش از لحاظ غرور متمايز هستند در حقيقت گفته شده است كه در گرجستان هر فرد روستايي به منزلة شاهزاده اي است يا مانند شاهزادهاي رفتار ميكند . در عقايد شخصي خود اصرار ميورزند . سخنرانان ماهري هستند … از هوش و زكاوت بسيار و بذله گويي و حاضر جوابي بهره مندند
- يکشنبه 17 آبان 1388-0:0
سلام دوستان عزیزم. من به عنوان یک گرجی که در اصفهان زندگی میکنم کوچیک هر چی گرجی که در بهشهر زندگی میکنه هستم.درود بر گرجیان ایران. همیشه گرجی بمانید
- جمعه 15 آبان 1388-0:0
گلی خوشبوتر از احمر نباشد
رفیقی بهتر از ساغر نباشد
به زیبایی میان خطه ی ما
مکانی بهتر از بهشهر نباشد - جمعه 15 آبان 1388-0:0
اگر چه اصفهان نصف جهانه و یا شیراز ورای اصفهانه
ولی با این تفاصیل شهر بهشهر به زیبایی ورای این و آنه - پنجشنبه 14 آبان 1388-0:0
آنقدر که من اطلاع دارم گردشگرانی که به ایران می آمدند علاوه بر "اصفهان" از "اشرف البلاد" نیز دیدن می کردند.
- پنجشنبه 14 آبان 1388-0:0
از شما خواهشمندم بهشهر را در چند نگاه ببینید.
- پنجشنبه 14 آبان 1388-0:0
از همه ی اصفهانی ها و تمام ایرانی ها دعوت می کنم که به بهشهر بیایند و این شهر تاریخی و صاحب طبیعت کم نظیر را تماشا کنند.
فرق این شهر با نصف جهان و شهرهای تاریخی دیگر این است که توجه چندانی به تاریخ این سرزمین نمی شود. در کل مازندران چیز دیگری است.
از مسئول سایت خواهشمندم مطالب و عکس های بیشتری از اماکن تاریخی این شهر (صفی آباد، چشمه عمارت، پارک ملت، غار هوتو و کمربند، قبرستان سفیدچاه، شهر 4000 ساله گوهرتپه و......) در سایت بگذارید. - يکشنبه 10 آبان 1388-0:0
اصفهان را نیمه خواندند در جهان صد جهان من دیده ام در اصفهان....... با سلام و درود بر تمامی گرجیان ایران. امیدوارم روزی بهشهر و گرجی محله را از نزدیک ببینم هر چند میدونم هر جا که گرجیها باشند زیباست
- سه شنبه 5 آبان 1388-0:0
اگر نباشد بهشهر اصفهان نصف جهان
- سه شنبه 5 آبان 1388-0:0
با سلام چرا فقط در مورد تاریخ گرجی محله میگین یه خرده هم از شخصیت های علمی این محل بگین جوونهایی که تو مقطع دکترا تو دانشگاههای بزرگ درس میخونن. اینا را معرفی کنین که واسه همه جوون های گرجی الگو بشن.ما گرجی ها خیلی باهوشیم کاش قد خودمونو میدونستیم
- يکشنبه 3 آبان 1388-0:0
دستتون درد نكنه خوب بود اما كامل نست !!
bahal tar besazinesh
tx - جمعه 17 مهر 1388-0:0
براي ابادانيت اين هميشه سبز (مازندران ) مي کوشيم www.lemrask.ir
- جمعه 17 مهر 1388-0:0
سلام دوستان وقت شما بخيرآقاي زنگانه درخصوص آقاي فلاح لمراسکي جانباز 40 درصد يه کم اطلاعات بده فرزند کيه ؟ آيا در لمراسک زندگي مي کنه اتفاقا بنده بدنبال اطلاعات جامع وکامل از جانبازان وشهداي لمراسک وشخصيت ها هستم لطفا راهنمايي ونظريه اعلام کن www.lemrask.ir
- يکشنبه 12 مهر 1388-0:0
با سلام به همكاران محترم وعرض خسته نباشيد،.................................................لطفآ به درخواست اين دوست ما ...............(آقاي سعيد ديني)................ توجه نموده ويك اشاره اي نيز به....................................... روستاي تيله نو................................. نماييد .......با تشكر فراوان ....... مهدي علي همتي
- دوشنبه 30 شهريور 1388-0:0
نام این شاعر گرجی محله ای که در مورد جنگ گرجی محله و قره تپه سروده آقای
میر اصغر حسینی بود که صدای بی نظیری دارد و بهترین تعزیه خوان و همواره نقش اول تعزیه خوانان بوده است.
یادآوری می کنم که در آن زمان جنگ کدخدای گرجی محله "شعبان علی نادری" معروف به "شلی" بود و کدخدای قره تپه "اطخان" نام داشت. - سه شنبه 24 شهريور 1388-0:0
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش - با تشکر از بچه محلمون sh-p که یاد اور فراش محله شده من حرفشو تایید میکنم البته اگر از گرجی های فراش محله هم یادی شود چقدر جالب تر میشود
- دوشنبه 23 شهريور 1388-0:0
ببخشید من در نظر قبلیم اسم شخصی را اشتبا بردم و ان را به این صورت اصلاح می کنم اقای رمضان علی ملاح ساکن عباس اباد
- دوشنبه 23 شهريور 1388-0:0
بسیار عالی بود لطفا در مورد اقای قربانعلی فلاح لمراسکی که بچه ی لمراسک بهشهر است و جانباز 40درصد نیز می باشد گزارشی تهیه کنید
- پنجشنبه 12 شهريور 1388-0:0
ایلیا چاوچاوادزه می گوید: "سه گنج آسمانی از اجدادمان مانده است: میهن، زبان، دین. اگر این ها را مواظبت نکنیم، چه انسانهایی خواهیم بود، چه پاسخی به آیندگان خواهیم داد؟ دیگران را نمی دانم ولی ما حتی از پدر خود به خاطر با خاک یکسان شدن زبان مان نخواهیم گذشت. این امری است خدایی، دارایی و ثروتی عام، به آن انسان گناهکار نباید نزدیک شود..."
در مورد زبان تاریخ زبان گرجی و قدمت تاریخی آن قبلا در اینجا و اینجا گفته ام.
source: wikipedia
«სამი ღვთაებრივი საუნჯე დაგვრჩა ჩვენ მამა-პაპათაგან: მამული, ენა, სარწმუნოება. თუ ამათ არ ვუპატრონეთ, რა კაცები ვიქნებით, რა პასუხს გავსვემთ შთამომავლობას? სხვისა არ ვიცით და ჩვენ კი მშობელ მამასაც არ დავუთმობდით ჩვენ მშობლიურ ენის მიწასთან გასწორებას. ესა საღმრთო რამ არის, საზოგადო საკუთრებაა, მაგას კაცი ცოდვილის ხელით არ უნდა შეეხოს…»
durudddddddd ba hafezane zaban va farhange gorjiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii - پنجشنبه 12 شهريور 1388-0:0
ყველა ადამიანს თავისი ხვედრი და აზრი გააჩნია, მაგრამ ეს იმას არ ნიშნავს, რომ მან ეს აზრი აუცილებად უნდა განახორციელოს. უნდა განხორციელდეს უკეთესი აზრი, ამიტომ ადამიანებმა სხვებს უნდა მოუსმინონ და არა ერთს. ერთ ბრძენ კაცს ჰკითხეს, "რა არის ყველაზე საშიშიო", მან უპასუხა, "კატეგორიული აზროვნებაო".
دیروز در طی مراسم دعای برگزار شده توسط ایلیای دوم (اسقف اعظم گرجستان) به مناسبت همین روز، سخنانی توسط ایشان ایراد شد. او از طرفین "مخاصمه" خواسته است که از "درخواست های مطلق (جزمی)" دوری کنند. "تمام انسانها دارای دید و نظری خاص خود می باشند ولی این به آن معنی نیست که باید نظر وی عملی شود. بایستی نظر و دیدگاهی جامه عمل بپوشد که بهترین آنها باشد و به همین خاطر است که انسانها باید به نظر دیگران نیز گوش دهند و فقط به یک نفر اکتفا نکنند. از حکیمی پرسیدند، "خطرناک ترین برای آدمی چیست؟ وی پاسخ داد: تفکر مطلق."
salam bar hameye dustane gerami,omidvaram haletoon khoob bashe.durud bar gorjiyan az behshahr ta ferydunshar.gaumarjos ghvela qartvelebi .gvighvarxartttttttttttttttttt - پنجشنبه 5 شهريور 1388-0:0
با سلام
از مطالب بسیار زیبای شما متشکرم. البته تعداد عکسها خیلی کم بود. لطفا راجع به لمراسک هم مطلب بنویسید.
با تشکر - يکشنبه 1 شهريور 1388-0:0
جناب آقای کابلی
باعرض سلام ، بی صبرانه منتظر اون روز هستم امیدوارم که این امر هر چه زودتر اتفاق بیفته ! - جمعه 30 مرداد 1388-0:0
با سلام خدمت آقاي قاسميان. البته تعبير دعواي دو روستا به جنگ جالب نيست . كما اينكه الان همه در كنار هم ومسلمان وايراني هستيم .اما ان شاء ا... در اولين فرصتي كه به بهشهر آمدم با شما در تماس خواهم بود وشعر مذكور را هم تقديم مي كنم.
- سه شنبه 27 مرداد 1388-0:0
باسلام لطفابه روستاي تيله نو هم اشاره كنيد
- پنجشنبه 22 مرداد 1388-0:0
خدا بیامرزه شاه عباس صفوی رو که به خاطر علاقه به مادرش چندین سال پیش این کارهارو کردو رضاشاه بازسازیش کرد خوب بود. چرا بازحمات دیگران پز میدیم . متاسفانه بهشهر با تمام استعدادی که داره خیلی چیزها کم داره و از خیلی جاهای ایران عزیز عقبه . چون شهر خودم هست با اینکه الان جای دیگه مشغول به خدمت به صنعت هستم ولی دوسش دارم صادقانه گفتم . یکی از دلایل درجا زدن اینه که یه مزیت رو سالها بچسبیم و اصلا تکونی به خودمون ندیم که بیشترش کنیم . باید سر از برف بیرون آورد .
- چهارشنبه 21 مرداد 1388-0:0
جدیدترین دانشیار دانشگاه سمنان عضو هیات علمی گروه ریاضی است . دکتر مجید اسحقی گرجی دانشیار گروه ریاضی دانشکده علوم پایه بوده که به تازگی به این مقام علمی ارتقاء پیدا کرده است .وی که پس از دکتر علی غفاری و دکتر ناهید اشرفی سومین دانشیار این گروه آموزشی است سوابق درخشانی در کارنامه پژوهشی خود دارد .دکتر اسحقی گرجی متولد سال 1351 شهرستان بهشهر از توابع استان مازندران است .وی پس دوره کارشناسی در دانشگاه فردوسی مشهد و اخذ مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه تربیت معلم تهران به دانشگاه شهید بهشتی رفت و از آن دانشگاه در مقطع دکتری تخصصی ریاضی با گرایش آنالیز فارغ التحصیل شد . دکتر اسحقی از سال 1384 فعالیت خود را در دپارتمان ریاضی دانشکده علوم پایه دانشگاه سمنان آغاز کرد و تاکنون بیش از 60 عنوان مقاله پذیرش شده و چاپ شده علمی پژوهشی و ISI ، همچنین تالیف سه عنوان کتاب در زمینه تخصصی ریاضی یعنی آنالیز دارد .وی تاکنون استاد راهنمای بیش از 20دانشجوی فارغ التحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و سه دانشجوی دکتری خارج از دانشگاه بوده و در حال حاضراستاد راهنمای سه دانشجوی دکتری و 8 دانشجوی کارشناسی ارشد گروه ریاضی است .دکتر اسحقی هم اکنون علاوه بر فعالیت در گروه ریاضی ، معاون پژوهشی دانشکده علوم پایه و مدیر دفتر استعدادهای درخشان دانشگاه است .وی عضو هیات تحریریه چند ژورنال معتبر بین المللی ریاضی همچنین عضوبازنگر مجلات انجمنهای ریاضی آمریکا و اروپا بوده و تاکنون داوری بسیاری از مقالات چاپ شده در ژورنالهای معتبر علمی خارج از کشور را بر عهده داشته است .
- چهارشنبه 21 مرداد 1388-0:0
یکی از استاتید موسیقی گرجی محله استاد حسینعلی اسحقی گرجی است که استاد دف و تنبک فرهنگ خانه مازندران می باشد .
- شنبه 17 مرداد 1388-0:0
سلام
ظاهرا جمع گرجی محله ای ها جمع شده و گل مجالس یعنی قره تپه ای جاش خالیه
بنده با اطلاعات کامل از قدمت چندین چند ساله این روستای زیبا در خدمت دوستانی هستم که علاقه مند به تاریخ هستند .
در ضمن از آقای کابلی هم که دفاع به جایی از جنگ قره تپه و گرجی محله کردند تشکر می کنم . - دوشنبه 12 مرداد 1388-0:0
اگه ممکنه در مورد گرجی ها چیزی نفرمایید
بیشتر در مورد فراش محله مطلب بفرمایید... - چهارشنبه 7 مرداد 1388-0:0
سلام خیلی خوب بود اما عکساش کمه
- دوشنبه 5 مرداد 1388-0:0
با سلام از گرجی های بهشهر و تاریخچه زندگی انها بیشتر مطلب بفرستید
- چهارشنبه 31 تير 1388-0:0
با سلام
ضایععه از دست دادن پسرخاله عزیزم حاج مقداد معلمیان گرجی رو به همه تسلیت می گم
مقداد جان همیشه در قلب ما هستی و تا پای جان دوستت دارم - شنبه 27 تير 1388-0:0
مقداد جان همیشه وهمه جا در قلب ما هستی
این ضایعه رو به پدر و مادر حاجی تسلیت میگم. - پنجشنبه 25 تير 1388-0:0
با سلام
با خبر شدیم که یکی از سر نشینان سانحه هوایی دیروز 24/4/88 یکی از دوستان و هم محلی مان مرحوم مقداد معلمیان گرجی بوده که این ضایعه اسفناک را به خانواده محترمش و تمامی دوستان و گرجی های محترم تسلیت عرض میکنم
باشد که خداوند روح این دوست عزیز را با ائمه اطهار محشور بگرداند - سه شنبه 23 تير 1388-0:0
خیلی خوب بود از خلیل شهر هم عکس و مطلب بذذارید
- سه شنبه 16 تير 1388-0:0
gamarjobat=درود
دوستانی که مایلند کتاب تاریخچه گرجی محله نوشته آقای اجاکه را مطالعه بفرمایند لطفا به آدرس روبرو مراجعه کنند. http://www.facebook.com/home.php?#/album.php?aid=3637&id=1821635261
این لینک که حاوی صفحات اسکن شده کتاب می باشد فقط برای مطالعه علاقممندان به کتاب قرار داده شده و در تایید کامل محتویات آن نمی باشد. پیروز باشید
naxvamdis
keyword: history of gorji mahale village
تاریخچه روستای گرجی محله
- دوشنبه 15 تير 1388-0:0
سلام لطفا از خیابان امام بهشهر تصویر تهیه کنید تا چشم تهرانیا در بیاد!!!!!!!!
- پنجشنبه 11 تير 1388-0:0
با تشکر از دست اندر کاران این سایت ه مطالب مفیدی را درباره ی روستای باصفای ما نوشتند
- دوشنبه 8 تير 1388-0:0
با سلام و خسته نباشید خدمت خواننده های عزیز
- دوشنبه 28 ارديبهشت 1388-0:0
از اینکه این امکان و به هر ایرانی میدید که راجع به شهرتون و سایتتون اظهار نظر کنه ممنونم دوست دارم راجع به اینکه آیا اهالی گرجی محله از نژاد کشور گرجستان هستند یا نه بدونم و از دوستان بهشهری تقاضا می کنم تصاویر بیشتری از شهر زیباشون تهیه کنند تا هر ایرانی ایرانشو بهتر ببینه با تشکر
- يکشنبه 27 ارديبهشت 1388-0:0
سایت جالبی است.لطفا در مورد گرجی محله بنویسید
- شنبه 26 ارديبهشت 1388-0:0
سلام چرا بعد از چند روز هنوز مطالب سایتتون عوض نشده
- چهارشنبه 23 ارديبهشت 1388-0:0
درمورد عباس اباد بهشهر بیشتر اطلاع رسانی کنید خیلی ها اشنائی ندارند واگر بیشتر بدانند افراد بیشتری می توانند از این نعمت خدادادی استفاده نمایند .با تشکر .
- سه شنبه 22 ارديبهشت 1388-0:0
جذاب و خوندنی بود ولی بازم میگم لطفا عکس بیشتری به نمایش بگذارید. متشکرم
- جمعه 28 فروردين 1388-0:0
با سلام در صورت امكان عكس هايي از چشمه عمارت و هدف از ساخت كاخ آن مطالبي بنويسيد. با تشكر
- جمعه 21 فروردين 1388-0:0
با سلام و تشکر میخواستم بگم آثار تاریخی جالبی مثل دختر قلعه هم وجود داره از این آثار تاریخی هم مطالبی بنویسید
- شنبه 15 فروردين 1388-0:0
با سلام. میخواستم مطلبی در باره تاریخ گرجی محله و آثار تاریخی معاصر آن مطرح کنم.در واقع مهمترین این آثار امارت متعلق به خاندان صیامی گرجی که در منطقه میانده قرار دارد میباشد که در ظاهر به کاخهای قدیمی شبیه است.
- پنجشنبه 22 اسفند 1387-0:0
gamarjobat
باعرض سلام خدمت دوست عزیزم
من احسانم از گرجی زبانان فریدونشهر اصفهان .
می خواستم از شما و سایت زیباتون با زبان گرجی تشکر کنم
didi madloba - سه شنبه 13 اسفند 1387-0:0
خیلی خوبه ولی عکس بیشتری رو به نمایش بگذارید . ممنونم
- پنجشنبه 8 اسفند 1387-0:0
با تشکر از توضیحات دوست خوبم آقای قاسمیان. آقای حسن صیامیان گرجی نیز پایان نامه کارشناسی ارشدخودرا رابطه با گرجیان در دوران شاه عباس صفوی دفاع کردند که در فرصت مناسب گوشه هایی از مطالب آنرا بیان خواهم کرد.
- چهارشنبه 30 بهمن 1387-0:0
با سلام خدمت دوستان و علاقمندان به گرجی ها ،
عزیزی در مورد موسیقیدانهای گرجی محله اطلاعاتی خواستند
قبلاً نیز اسمی آنها را ذکر کرده بودم
ساز تار و سه تار ؛ استاد علی اسحقی و محمد رضا ولیزاده
ویولن ؛ حمید رضا ولیزاده و آرش اسحقی
تنبک ؛ علیرضا ولیزاده و برزو بهرامی
دف ؛ صادق اسحقی
کمانچه ؛ نصرا... صیامیان
دو تار ؛ محمد رضا اسحقی و علی اصغر ابراهیم نژاد
نی و فلوت ؛ آرمین اسحقی
نی ؛ رمضانعلی رستمی و عارف ابراهیم پور
و استاد طاهری
سنتور ؛ رضا طاهری , فتحعلی بهرامی , محمد علی اسحقی و جعفر محمدی
قره نی ؛ مرحوم ابراهیم بهرامی
ارگ و پرکاشن ؛ وحید جعفری , علیرضا جعفری, یوسف رستمی
جاز ؛ سیاووش ابراهیم نژاد
گیتار ؛ علی اکبر ابراهیم نژاد
و هستند کسانی که به مرز استادی نزدیک هستند و حتی کسانی نیز هستند که از نوازندگان قدیمی و سنتی میباشند.
امیدوارم این مطلب مورد استفاده این دوست عزیز و دیگر عزیزان قرار بگیرد - دوشنبه 28 بهمن 1387-0:0
سلام.
چن تا از موسیقی دانهای گرجی محله را نام ببرید. - شنبه 26 بهمن 1387-0:0
با عرض سلام خدمت دوست گل و زحمتكشم آقاي محمد عظيمي /
من به عنوان يك گرجي / به گرجي بودنم افتخار ميكنم/ در ضمن گرجي محله مهد موسيقي ايران مي باشد.
شوخي تاريخي با قره تپي هاي عزيز و دوست داشتني... !!!
///به گرجی گران آمد این حرف زشت که ای قره تپی بدسرشت اگر سر به سر تن به کشتن دهیم نشاید که غاز چال به دشمن دهیم غاز چال نام قسمتی از مزرعه کشاورزی گرجی محله میباشد که اهالی قره تپه به آنجا دستبرد میزدند./// - يکشنبه 20 بهمن 1387-0:0
تیساپه اسدی کجایی.؟دوست داریم.
- يکشنبه 20 بهمن 1387-0:0
سلام من از جمله بهشهریهای دور از وطن هستم .ولی بهشهر را همیشه دوست دارم
- سه شنبه 15 بهمن 1387-0:0
عشق بهشهر
- جمعه 11 بهمن 1387-0:0
خوب بود
- شنبه 14 دی 1387-0:0
سلام وخسته نباشيد،لطفا در مورد تاريخچه محله زيروان بيشتر بنويسيدمخصوصا در مورد امامزاده آن،متشكرم.ك.موسوي
- چهارشنبه 11 دی 1387-0:0
خوب بودولي به قول آقا يا خانم قاسميان از تاريخ لمراسك هم بگيد . ممنون
- چهارشنبه 4 دی 1387-0:0
بهشهر شهر زيباييه عكسهاي بيشتري بزارين ما هم به شما خسته نباشيد ميگيم
- چهارشنبه 27 آذر 1387-0:0
سلام خیلی ممنون از متن اگر تصویر هم بگذارید بهتر میشود
- چهارشنبه 20 آذر 1387-0:0
مطلب تازه ای که خواستم بیان کنم اینه که
آقای باقر صیامی گرجی بعد غیبت چند ساله ایکه خارج از کشور بوده بالاخره به ایران برگشت و در حال حاظر در روستای گرجی محله در خانه پدری اش که قدمتی دیرینه دارد و از آثار باستانی بشمار میرود سکونت دارد
ایشان تنها کسی است درمنطقه که به زبان و گویش گرجی آشنایی کامل دارد و در گذشته این زبان را تدریس میکرد متاسفانه به دلیل عدم استقبال مسئولین فعلا از تجربیاتش استفاده کافی و وافی نمیشود
امیدوارم کسانی باشند که بتوانند این شخصیت را حمایت کنند باشد که سرامد همگان باشیم - چهارشنبه 20 آذر 1387-0:0
با سلام خدمت آقای کابلی
تحریف و بی انصافی در کار نیست البته نظرتان محترم
ولیکن این مطالبی را که بنده عرض کردم از زبان قدیمیهایی که خود شاهد این ماجرا بودند میباشد
و هیچگونه دخل و تصرفی از جانب بنده نشده است
در ضمن و قتی شاهد عینی وجود دارد دیگر نیازی به روایات جعلی نمی باشد
بنده با کمال میل منتظر پیشنهاد و حتی شعری که میگوئید هستم و خود نیز از اهالی همان روستا هستم آن وقت به دنبال تحریف اشعار باشم؟؟؟؟ - يکشنبه 10 آذر 1387-0:0
N/A
- شنبه 9 آذر 1387-0:0
با سلام .بهتر است آقاي ابراهيم قاسميان گرجي كمي تاريخ بهشهر وقضيه جنگ گرجي محله وقره تپه را كمي با حوصله وانصاف مطالعه نمايند واينگونه اشعار را تحريف ننمايند . وارونه جلوه دادن يك قضيه اصلا كار سختي نيست .ايشان اگرخواستند ،بنده شعر مذكور را كه اتفاقا از زبان اهالي گرجي محله هم است تقديمشان مي كنم .باتشكر.كابلي -تهران
- پنجشنبه 18 مهر 1387-0:0
با درود فراوان به شما
در روستای ما که گرجی محله میباشد آثار باستانی زیادی وجود دارد از جمله میتوان به قلعه دختر و قلعه نرگس اشاره کرد که هر کدام قدمت چندین هزار ساله دارند و همینطور قسمتی از کوه که در آنجا مراسم آتش پرستی انجام میگرفت که همین نام را روی آن منطقه گذاشته اند
منطقه دیگه هزار کشته میباشد که تقریبا در مقابل قلعه دختر و بر روی کوه روبرویی میباشد که در زمانهای قدیم جنگی صورت گرفته و تلفات زیادی داده شد
امیدوارم خوشتون اومده باشه - شنبه 13 مهر 1387-0:0
با سلام
با خاطره جالب از گرجیهای قدیم ساکن روستای گرجی محله
و اون هم جنگ بین مردم گرجی محله و روستای قره تپه که منجر به شکست تاسف بار گرجی ها شد ، موضوع از این قرار بود (به روایت قدیمی ها ) مردم قره تپه شب هنگام به زمینها و الات کشاورزی گرجی ها دستبرد میزدند و حتی آب را میدزدیدند تا اینکه گرجی ها به خشم آمدند و تعدادی از آنها به روستای قره تپه رفته و بعضی ها را به باد کتک گرفته و به روستا برگشتند بعد از مدتی اهالی قره تپه به صورت خیلی ناگهانی و موقعی که مردان گرجی در روستا نبودند مگر عده معدود(پیرمردان و نوجوانان و زنان) شبیحخون زده و با آن حال پیر مردان و نوجوانان با آنان به مقابله پرداختند و تعداد زیادی از طرفین زخمی شدند و پای ژاندارمها به محل باز شد و پس از مدت طولانی توانستند به این جنگ خاتمه بدهند حتی یکی از شعرای آن زمان در وصف این جنگ شعری حماسی آفرید که چند بیتی را برایتان بازگو میکنم
به گرجی گران آمد این حرف زشت
که ای قره تپی بدسرشت
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
نشاید که غاز چال به دشمن دهیم
غاز چال نام قسمتی از مزرعه کشاورزی گرجی محله میباشد که اهالی قره تپه به آنجا دستبرد میزدند
با سپاس از توجه شما - سه شنبه 5 شهريور 1387-0:0
باسلام لطفا عكس بيشتري نمايش داده شود متشكرم
- جمعه 14 تير 1387-0:0
N/A
- دوشنبه 27 خرداد 1387-0:0
توضیحات بسیار کامل است اگر امکان دارد تصاویر جاذبه ها را بیشتر به نمایش در آورید
متشکرم. - چهارشنبه 8 خرداد 1387-0:0
جای عکسهای سنگ نو ومیانکاله خیلی خالی
- دوشنبه 30 ارديبهشت 1387-0:0
بهتراست از برنامه های اجرایی اینده نوشته شود
- دوشنبه 30 ارديبهشت 1387-0:0
N/A
- چهارشنبه 25 ارديبهشت 1387-0:0
سلام توضیحات بیشتری راجع به شهرستان بهشهر داده نشد.
- دوشنبه 23 ارديبهشت 1387-0:0
ba salam dar morede behshahr aksha ye bishtary gharar dahid
mersi - دوشنبه 16 ارديبهشت 1387-0:0
با سلام
جاذبه اصلي و ديدنيهاي بهشهر مردمان خوب آن شهر هستند كه ساختمانها و مناظر را زيباتر جلوه ميدهند.بسياري از آثار پيش از تاريخ بهشهر هنوز شناسايي نشده است.به نظر مي رسد در بهشهر مردمان مثبت تري زندگي مي كنند. - شنبه 14 ارديبهشت 1387-0:0
سلام خوب بود ولی کاش عمل بود تا حرف
- شنبه 10 فروردين 1387-0:0
با سلام
در روستای گرجی محله چند سال قبل شخصی به نام باقر صیامی گرجی زبان گرجی را تدریس میکرد و شاگردانی نیز داشته متاسفانه به دلیل عدم حمایت از این زبان ایشان در حال حاضر در خارج از کشور به سر میبرند و دیگر عملا کسی به تدریس این زبان نمی پردازد امیدوارم در مورد گرجی محله اطلاعات درست و موثقی در سایت قرازر گیرد تا دوستان علاقمند بتوانند در مورد نژاد و تاریخچه روستای گرجی محله مطلع شوند - شنبه 25 اسفند 1386-0:0
mataleb besyar galeb bood.
- يکشنبه 5 اسفند 1386-0:0
کم بود
- جمعه 19 بهمن 1386-0:0
تاریخچه محله زیروان
- جمعه 19 بهمن 1386-0:0
لطفا تاریخچه روستای گرجی محله را با توضیحات کامل روی سایت بیاورید
درصورت امکان ازعکس استفاده شود - دوشنبه 28 آبان 1386-0:0
تاريخ بهشهر مرهون قدمت سه هزار ساله لوراسك يا شهربند همان لمراسك هست لطفا دركتابخانه بهشهراسنادموجودرابررسي كنيدودرسايت بگذاريد
- دوشنبه 21 آبان 1386-0:0
خوب و تا حدي راضي كننده بود ...
- يکشنبه 6 آبان 1386-0:0
از اطّلاعات موجود متشکرم. در جامع تر بودن اطلاعات بیش تر تلاش نمایید.
- دوشنبه 12 شهريور 1386-0:0
لطفا عكس بيشتري در سايت بگذاريد.
- دوشنبه 5 شهريور 1386-0:0
اگر میشه درباره سنگنو بهشهر اطلاعت بدین ممنون میشم
- يکشنبه 24 تير 1386-0:0
اطلاعات مفید بود
موفق باشید! - شنبه 23 تير 1386-0:0
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
بیشتر صحبتم با م عظیمی است. لابد می دانند که در پژوهشها نام اشرف البلاد آمده و اگر ایشان به یافته های جدیدی دست یافتند بهتر است دست از کلی گویی کشیده و دست کم بخشی از پژوهش خویش را منتشر نمایند. - دوشنبه 7 خرداد 1386-0:0
خیلی سایتتون عالیه
لطفاً یک نقشه کلی از بهشهر که راههای ارتباطی بین روستاههای اطراف را نشان دهد را داشته باشد- دوشنبه 17 خرداد 1395-22:23
با سلام به همه ایرانیها، مازندرانیها، بهشهریها و گرجی های عزیز
دوست عزیز براستی با یک جستجوی ساده در گوگل نقشه بهشهر روستاها و .... میشه هم نقشه فضایی و هم نقش زمینی
موفق باشید
- پنجشنبه 14 دی 1385-0:0
خيلي دوست داشتم در مورد گرجي محله بيشتر بدانم يا گرجياني كه هنوز انجا زبان خود را حفظ كرده اند يك گرجي زبان
- چهارشنبه 7 تير 1385-0:0
عالی بود very good
- شنبه 6 خرداد 1385-0:0
عالی بود
- شنبه 6 خرداد 1385-0:0
عالی بود
- شنبه 19 فروردين 1385-0:0
اطلاعات جامعی از نهوه پیذایش وتاریخچه کلی آن را خصوصا روستای قره تپه می خواهم
- سه شنبه 18 بهمن 1384-0:0
پيشنهاد ميشود در خصوص كراكز تاريخي و باستاني وهچنين تفريحي بيشتر تحقيق نموده تا چيزي را از قلم نياندازيد به نظر ميرسد اطلاعات شما در خصوص شهرتان بسيار ناچيز بوده و بصورت اطلاعات مردم كوچه و بازاري است در صورتيكه بايد غير از اين باشد اطلاعات ارائه شده از طرف سايت شما كمتر از 15% اطلاعات مربوده بهشهر ميباشد . يا نكن با پيلبان دوستي يا...
- شنبه 17 دی 1384-0:0
باسلام یک نقشه کلی از بهشهر را میخواهم
- چهارشنبه 7 دی 1384-0:0
خانه از پاي بست ويران است. نگارنده محترم در قدم اول اثبات نمايند كه نام اين شهر اشرف البلاد است. پژوهش را جدي بگيريم.