تعداد بازدید: 4674

توصیه به دیگران 2

شنبه 2 خرداد 1394-19:29

گمان مبر كه به آخر رسيد كار مغان

به مناسبت دوم خرداد/ گفتمان اصلاحات توانست با طرح شعار استقرار جامعه مدني، تكيه بر رأي مردم و انتخابات آزاد، توأم بودن اسلاميت و جمهوريت در نظام سياسي و ملازم بودن حقّ و تكليف شهروندان و حكومت، پيشاهنگ تحوّل در منطقه باشد و باز نام ايران را در اين دوران بلندآوازه كند


  مازندنومه؛ سرویس سیاسی، صمد علیپور: از دكتر غلامحسين صديقي -بنيان گذار جامعه شناسي نوين ايران و وزير كشور دولت مصدق- گفته اي به ياد ماندني در نقد حال خويش نقل شده است.

مي گويند وقتي چگونگي حال او را پرسيدند، گفت:" خيلي بد، نه سياست گذاشت به علم برسيم و نه علم گذاشت به سياست برسيم."

در مصائب جريان اصلاح طلبي سخن گفتن و نوشتن حوصله اي ديگر مي خواهد اين جانب به پاس بزرگداشت دوم خرداد كه رخدادي شگرف و پر شعف در ايران زمين بود و تاريخ نيز آن را به نسيان نخواهد سپرد به مصلحت ديدم كه همراه با ديگر دوستان و همراهان و مازندنومه خوانان به بازخواني بخشي از كتاب كم حجم چاپ شده توسط موسسه اطلاعات سال 83، اما آكنده از انديشه هاي ژرف و متعالي سيد محمد خاتمي روشنفكر اصلاح طلبي كه بهانه اي شد كه جريان اصلاح طلبي در كشور به شكوفايي و پويايي برسد، بپردازيم.

«كوير صبور است و بي‌ادعا، اميدوار و پرتلاش؛ همه‌ي شب‌هايش شب قدر است و همه‌ي روزهايش سرشار از تلاش و ناآرامي در جست‌وجوي آرامش پايدار. من هم از كوير آمده‌ام؛ با همان اميد و شكيبايي و ايمان. اما خود را چون بيد مجنوني كه تنها در گستره‌ي كوير ايستاده است، لرزان مي‌بينم، بر سر ايمان خود، و نگران كه مبادا ناتوان از عمل به عهدي باشم كه با خداي خود و با زنان و مردان بزرگوار اين مرز و بوم بسته‌ام، ولي اميدوارم، به آينده‌اي اميد بسته‌ام كه دل و دماغ و بازو و همت فرزندان اين كشور در كار ساختن آن است.

فرزندان امروز ايران، ميراث‌داران زنان و مردان مومن و با فرهنگ و فداكاري هستند كه ديروز، سرود پيروزي مردمي‌ترين انقلاب ايماني و آزادي‌خواهي و سربلندي را نواختند و مبادا كه توطئه‌ها و ترفندها و كژتابي‌ها و كج‌انديشي‌ها آنان را مايوس كند.

من كه درس اميد را از مدرسه‌ي كوير آموخته‌ام، سخت اميدوارم كه شور و شعور و توان تشخيص والاي اين نسل، او را مشتاق به پيمودن راه دشوار، ولي مطمئني خواهد كرد كه آغاز كرده است.

هيچ قومي نمي‌تواند فارغ از آنچه بر او گذشته است، آينده‌ي خود را برگزيند و آينده‌ي هر قومي نيز در گرو آگاهي، اختيار، انتخاب و اعمال اراده‌ي اوست. گذشته‌ي ما گذشته‌اي استبدادزده است و استبدادزدگي درد مزمن و مشترك جامعه ما است.

عدم تامل در اين درد بزرگ تاريخي همه‌ي ما را به بي‌راهه خواهد برد. استبداد، خودانديشي و خودباوري را از مردم مي‌گيرد و جان و جهان آنان را پر از ترس مي‌كند. در فضاي استبداد، هركس در پي بيرون كشيدن گليم خود از آب است. دروغ، نفاق و ريا در جامعه رواج مي‌يابد. آنچه بر جان و جهان انسان استبدادزده غلبه مي‌كند، غفلت از حق خود و احساس تكليف در برابر آن است كه قدرت دارد. حتي خدا در چهره‌ي جبار خود تجلي مي‌يابد كه فقط بايد از او ترسيد و اسم جلال حضرت حق، اسم جمال او را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد.

در باور فرد نمي‌گنجد كه «جمع» يك واقعيت است و اگر افراد در كنار همديگر قرار گيرند، عقل جمعي و اراده‌ي جمعي به وجود مي‌آيد كه مي‌تواند سرنوشت را عوض كند. فشار نظام استبدادي، انسانها را كلافه مي‌كند و اجازه نمي‌دهد كه نيروي معجزه‌گر دروني افراد را كه در جمع تجلي مي‌يابد، بشناسد.

آنان گرچه وضع موجود را برنمي‌تابند و همواره خواستار تغييرند، ولي منتظر نيرويي خارج از اراده‌ي خويشند كه بيايد و ديو استبداد را از پي درآورد؛ در عين‌حال سراسر وجودشان دلهره است كه نيروي بعدي با مردم چه خواهد كرد.

به همين دليل با همه‌ي ستمي كه نظام حاكم دارد، اغلب وجود آن را از ترس ناامني بيش‌تر و آشفتگي افزون‌تر تحمل مي‌كنند. مگر تاريخ سياسي ما، تاريخ ترجيح امنيت استبداد بنياد بر آشتفگي آزادي ‌مدار نيست؟

در مقابل استبداد نفس‌گير گرچه حركت‌ها و نهضت‌هاي بزرگي نيز ديده‌ايم، اما طبع جامعه‌ي استبدادزده، حتي مبارزان را نيز به اين پندار مي‌رساند كه زور را جز با زور نبايد يا نمي‌توان پاسخ داد.

روي آوردن به تشكل‌هاي پنهاني و زيرزميني و اقدام به ترور در برابر سركوب، و آشوب در برابر اختناق باز هم بخشي از سرگذشت تلخ تاريخ ما است. به هر حال زندگي در جوامع استبدادزده با ناامني، خودناباوري، دلهره و بي‌اعتمادي به ديگران توأم است.

آنچه در اين ميان بيش و پيش از همه‌چيز آسيب مي‌بيند، تامل و انديشه در سرنوشت تلخ جامعه است و آنچه غلبه مي‌يابد، نه فكر، كه احساس نفرت و آرزو است. در فضاي استبدادزده ذهنها آشفته مي شود و صداهاي واقعي به خوبي به گوش نمي رسد. اين بيماري عام و خطربار است و براي درمان واقعي آن بايد آزادي و مردم سالاري را به جد پاس داشت و هزينه تحقّق آنها را پرداخت.

آنگاه كه بپذيريم با همديگر بهتر مي فهميم و كمتر اشتباه مي كنيم، به راهبرد و رويكرد درست دست يافته ايم. با اين نگاه است كه مي توان حتماً پيروز شد، نه بر مخالف، كه با مخالف و نه در عرصه سياست كه در همه عرصه هاي جامعه. اين جوهر حركت و حديثي است كه از دوم خرداد برآمد و در متن جامعه جريان يافت.

نقطه اميد من در اين راه پايداري، آگاهي و تداوم حضور جوانان و آحاد شهروندان كشور در قالب نهادها و تشكّلهاي مدني و در عرصه تعيين سرنوشت است. اين گونه مشاركت است كه مي تواند خطاها و كمبودهاي سياستمداران و دولتمردان را جبران كند.
گفتمان اصلاحات توانست با طرح شعار استقرار جامعه مدني، تكيه بر رأي مردم و انتخابات آزاد، توأم بودن اسلاميت و جمهوريت در نظام سياسي و ملازم بودن حقّ و تكليف شهروندان و

حكومت، پيشاهنگ تحوّل در منطقه باشد و باز نام ايران را در اين دوران بلندآوازه كند.
آنچه بعدها نام اصلاحات برخود گرفت، فرصت ملّي و سرمايه جديد اجتماعي براي كشور بود. مبادا كج انديشي ها، تنگ نظريها و توهّم گراييها، اين فرصت مغتنم را از ما و انقلاب و ملت بزرگ ما بگيرد.

در پايان باز براين نكته تأكيد كنم كه همه ما و شما جوانان عزيز بايد اين پندار غلط را كه حاصل يك بيماري تاريخي است از ذهن خود بزداييم كه: براي رهايي بايد منتظر قهرمان بود.
قهرمان شماييد و مسؤولاني شايسته شمايند كه خواست شما را درك و در جهت آن حركت كنند. كلام بلند خداوند جلّ وعلي را از ياد نبريم كه: " خداوند سرنوشت هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد مگر كه آن قوم، جان خود را دگرگون كند"

صحنه شگفت انگيزي را كه انديشه و دست هنرمند آلماني، "برشت" آفريده است همواره در نظر داشته باشيد كه : چون گاليله در برابر كليساي متعصّب و سخت گير مجبور شد از نظريه علمي خود توبه كند، پاره اي از شاگردان پرحرارت او پرخاشگرانه بر استاد نكته گرفتند كه: "واي بر قومي كه قهرمان آن تو باشي" و گاليله به كمال خونسردي پاسخ داد كه: "واي به قومي كه نياز به قهرمان داشته باشد".

نياز جدّي امروز ما، تأمل و بازانديشي همگاني در احوال خويش براي عبور از كليشه ها و قالبهاي استبدادزده ناكارآمد و گشودن راه گفتگوي همدلانه انتقادي در همه سطوح و لايه هاي اجتماعي است.

ايمان به خداوند، اميد به آينده و اعتماد به خويش هم مبنا و هم حاصل اين كار است. به ياري خدا در اين راه باز با شما سخن خواهم گفت و همچنان نيازمند نظرهاي شما خواهم بود. ما در آغاز راه نو اصلاح گري و نه در پايان آن هستيم. تداوم آن با شما و آينده روشن آن ازآن شماست، شما سازندگان اصلي فرداي روشن ايرانيد، پس:

گمان مبر كه به آخر رسيد كار مغان / هزار باده ناخورده در رگ تاك است

*مطلب مرتبط:

آسمان آبی اصلاحات



 

 


  • دوشنبه 4 خرداد 1394-22:37

    دوم خرداد ، طلایی ترین روز تاریخ ایران است . درود بر جناب علیپور که قلم شجاعانه اش را بر کف جاده خرداد رو به دومین روزش اشارت داد .

    • يکشنبه 3 خرداد 1394-7:52

      اي بابا از چپي ها هم جز .....خيري به مردم نرسيه اينها داشتن خودشون را...ميكردند الان درعرض اين مدت چه كردندآها يادم اومد شير دال تقلبي را آوردند!!؟؟
      حداقل مردم فرق بين خادم و...را شناختند

      • زنده باد دوم خرداد پاسخ به این دیدگاه 10 1
        يکشنبه 3 خرداد 1394-0:36

        درود بر خاتمي عزيز نه قهرمان است که سيد ماست و در قلب ماست زيرا سمبل اخلاق مداري و صبوري و مدارا و مديريت است


        ©2013 APG.ir