نوشته ي دکتر احمد سيف،استاد آملي دانشگاه هاي انگلستان.

آقای حسن عزتی، صبح زود ساعت 6 با زنگ ساعت-
ساخت ژاپن- از خواب بلندشد. برخلاف دیگران که صح قهوه نمی نوشند، عزتی قهوه جوش-
ساخت چین اش را براه انداخت و در حالیکه قهوه -
تولید برزیل- داشت اون تو قل قل می کرد، او صورتش را با ریش تراش برقی-
ساخت هنگ کنگ- تراشید. بعد، پیراهن-
ساخت سیلان- ، جین –
ساخت سنگاپور- رابه تن کرده کفش کتونی تازه اش-
ساخت کره- را پوشید. برای خودش دو تا تخم مرغ-
تولید هلند- را در ماهی تابه-
ساخت هندوستان- نیمرو کرد و بعد، درحالیکه داشت صبحانه می خورد ماشین حساب-
ساخت مکزیک- را از کیف اش در آورد شروع کرد با آن ور رفتن. چون ساعت مچی اش –
ساخت تایوان- نامیزان بود، آن را با رادیو-
ساخت هندوستان- میزان کرد و بعد سوار اتوموبیل بی ام دبلیو-
ساخت آلمان- 35 ساله خود شد و به خودش گفت، بد نیست به چند بنگاه کاریابی سر بزنم شاید برایم کاری پیدا شود! در پایان یک روز خسته کننده دیگر، کاری گیرش نیامد به خانه برگشت.
صندل –
ساخت برزیل- را پوشید، پیژامه نخی-
ساخت ترکیه- را به تن کرد. برای خودش یک گیلاس شراب ( قاچاق، ولی
تولید فرانسه) ریخت و رفت گوشه اطاق نشیمن و تلویزیون –
ساخت اندونزی- را روشن کرد.
روی مبل نشست و در حالی که سیگاروینستون-
تولید اوکراین- اش را روشن می کرد، به خودش گفت:
خیلی عجیبه... چرا نمی تونم تو این آباد شه یه کار خوب بگیرم...!