تعداد بازدید: 3423

توصیه به دیگران 1

چهارشنبه 17 اسفند 1384-0:0

چند انتصاب تازه در مازندران

همه فرمانداران استان برکنار خواهند شد.


بعد از رفتن سردار سعادتي-فرمانده مقاومت بسيج استان- به پايتخت،ديروز سردار حسين آبادي-فرمانده نيروي انتظامي مازندران-هم به تهران رفت تا از اين پس جاي سردار ابويي-رييس بابلي اداره مبارزه با مواد مخدرکشور- خدمت کند.

استاندار مازندران هم طي حکمي خانم شرف الدين را به سمت مشاور خود در امور بانوان و رييس کميسيون زنان استان انتخاب کرد.

همان طور که پيش تر گفتيم تغيير فرماندارن استان هم آغاز شده است. در نخستين گام،جلالي فرماندار آمل از کار برکنار شد.به زودي جاي وي علي اکبريان خواهد آمد.(http://www.mazandnume.com/?PNID=V5219)

در همين رابطه عزت الله يوسفيان-نماينده آمل-گفت: با اشاره به جلسه مشترك مجمع نمايندگان استان مازندران با استاندار اين استان افزود: وي در اين جلسه اعلام كرد كه همه فرمانداران استان را تغيير خواهد داد.
يوسفيان افزود: استاندار مازندران همچنين گفت كه در مرحله اول اين كار، فرمانداران شهرستان‌هاي رامسر، نور، آمل، محمود آباد و تنكابن عوض خواهند شد و سپس بقيه فرمانداران تغيير مي‌كنند.


  • دوشنبه 10 خرداد 1389-0:0

    خیلی عالی بود

    • حسين صادقي‌مرشتپاسخ به این دیدگاه 0 0
      يکشنبه 21 اسفند 1384-0:0

      هوالعزيز
      اِنَّ شَرَّالدَّوابِ عِنْدَاللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَايَعْقِلُونَ.( الانفال، 22 )
      جانوران نزد خدا كساني هستند كه از شنيدن و گفتن حرف حق، كر و لال‌اند و اصلاً تعقّل نمي‌كنند!
      Surely the vilest of animals, in ALLAH sight, are the deaf, the dumb, who do not understand!!
      از چند شخص معقول، منقول شده بود كه در هنگامه‌ي خلافت جناب «ايرج حسن‌زاده»، فرماندار بومي(!!) و رشيد و قدر قدرت و قوي‌شوكت و معزول و يا مستعفي(!!) شهرستان باصطلاح دانشگاهي و توريست‌پرور بابلسر، در مانور يا همان رزمايش زلزله‌ي سال گذشته، در محل دبيرستان شاهد پسران، دانش‌آموزي، از محدوده‌ي جواني لبخندي و يا نيشخندي نموده بود كه جنايتي نابخشودني محاسبه(!!) و خليفه‌ي دارالاماره بابلسر كه حاضر در معركه‌ي زلزله بود، رگ غِريتش(غيرتش) متورّم شده و پس از نزديك شدن به اين دانش‌آموز، با پنجه‌هاي شيركش خود آنچنان «پَسِ گردنِ» نحيف دانش‌آموز را گرفته و تكان داده بود تا از طريق ميان‌بر، مفهوم آيه‌ي ثقل اكبر مبني بر «وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ اَحْسَن»( نحل، 125 ) را عمليّاتي فرمايند!! لذا شايسته و رواست كه فرمانداران آتي استان مازندران(تاپورستان)، يك دوره كلاس توجيهي در خصوص تعليم و تربيت به روش جناب ايرج خان را در قالب كلاس ضمن خدمت، طي نمايند و از قِبَل توفيق در آن دوره نيز برنده‌ي يك قطعه بليط دو سره‌ي سير و سياحت مبتني بر زيارت كشورهاي حاشيه درياي خزر را از آن خود نمايند. ياد آقاي «سيّد احمد ميري»، فرماندار بومي(!!) و اسبق شهرستان بابلسر گرامي باد كه به وقت خلافت وي نيز كه چهار نفر از دانش‌آموزان كلاس پنجم ابتدايي دبستان شهيدعلي‌محمّد لقماني، واقع در شهر بابلسر در يوم ملاقات عمومي با اين خليفه‌ي خالق «شلّيك دموكراسي»(!!)، كه از تنبيهات و رفتار موهن مدير و آموزگاران دبستان مذكور به تنگ آمده بودند، تنها به جُرم اينكه از فرزندان خانواده‌هاي محروم بوده و در خانه و كوچه و قبرستان، مي‌شنوند و مي‌بينند و مي‌خورند آنچه را كه ناشنيدني و ناديدني و ناخوردني و كوفت و زهر مار است!، لذا از اينها، هر چه از توهين و تهديد و كتك، كم بگذاري، در درگاه خداوند تبارك و تعالي و رسول «وَ اِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ»ش( القلم، 4 )، مسئول هستي!! ـ بطور حضوري عارض اين فرماندار گير كرده در دور تسلسل‌هاي شبهه دموگراسي، شده بودند كه، نه تنها خواسته‌شان مورد تفحص(البت، نه از نوعي كه مجلس ششم نسخه‌اش كرد و آن مازندراني هم گفت : همه‌اش كشكي است!!) و توجه جناب ميري قرار نگرفت، بلكه مدير جسور و پرورش يافته در آب و خاكي كه دو سلسله‌ي خونخوار و متجاوز و لاابالي و بي كفايت «قاجار» و «پهلوي»، از محصولات محتوم و محكوم و متعفّن و جبران ناپذير آن هستند، آن دانش‌آموزان را در خلوت به دفتر دبستان برده و بساط گوش‌بُري، آنهم به سبك و سياق تأميناتچي‌هاي عهد قجر و پهلوي، را آنچنان گسترانيد كه عليرغم تماشاي من نيز آنها را رها ننموده و اولياء آنها را به مدرسه فراخواند و آنها را وادار به شكرخواري و اعلام توبه نمود!! ـ زِهي روداري مازندراني!! ـ البته از آنسويش نگويم كه در اداره آموزش و پرورش شهرستان بابلسر چه قشقرق و داد و فريادي به هوا نرفت و به جاي اينكه از آن كودكان دلجويي كنند و شود!!، همه به فكر آبروداري اداره‌اي كه براي حفظ آبرو و حيثيّت و ايجاد زمينه‌ي سالم تعليم و تربيت انساني و اسلامي يك مُشت دانش‌آموز بي دفاع تأسيس و داير شده بود، سينه و فاق مي‌دراندند كه اي واي آموزش و پرورش بابلسر را بي آب، سر بُريدند!!
      همسرم در دبيرستان نفيسه بابلسر كتابدار بود، با تحريكات عده‌اي مدير تاپورستاني گرفتار در نافرماني‌هاي پنهان مدني، آن قدر او را با رفتارهاي نابهنجار لفظي و عملي تحت فشار گذاشتند كه به جان آمده و از باب شكايت نزد باصطلاح مدير اداره رفت تا شايد بفهمد و درك كند و به فريادش برسد!، نه تنها چنين نشد، بلكه آنچنان در اداره هم بر او كه يك آموزگار محجّبه و منتقد و آمر به معروف و ناهي از منكر بود و از طريق مسالمت‌آميز و مكتوب، موارد مورد نظرش را منتقل مي‌نمود كه مديريّت تاپورستاني سلطه و خودكامه و آلاشتي و قجري به خشم آمد و در يك تجميع قواي اداري و آموزشي، پرونده‌اي را گرد آورد كه اين زن بي دفاع و بي پناه، مصلوب شد. حالا جناب طالب شفقّت‌بارفروش(ابوطالب شفقّت) ـ آقاي سيد نصرت‌الله فاضلي، با «يك آسمان پرواز»، چه باور بكنيد، چه نكنيد، برادر من! اين استان سابقه‌تاريخي مصيبتي‌باري دارد. حتي اگر اسطوره‌هاي ديرين آن را هم بنگريد، خواهيد ديد كه ساكنين اين خطّه را ديوان و موجوداتي تشكيل مي‌داده‌اند كه سال‌هاي سال بواسطه‌ي محبوس ماندن در پَسِ البرز كوه، از عبور حتّي نسيم آزاد تمدّن و شهرنشيني محروم بوده و لذا توصيه مي‌شود قدري از فصل سوّم كتاب «حماسه‌سرايي در ايران» اثر «دكتر ذبيح‌الله صفا» را بخوانيد و ابتدا، يك دل سير، شيوني و زجّه‌اي و مرثيه‌اي در رثاي حال فرهنگ و تمدّن تعليم و تربيت و انسان‌مداري به حال «كُما» رفته‌ي خودتان در بوق بگذاريد و سپس هم اگر خداوند از دست زلزله و سيل و آتش‌سوزي و هزاران بلاي خانمان برانداز رفتاري و اخلاقي كه به طرز وحشتناكي گرفتار آن هستيد و مطمئناً نيز حاشايش مي‌كنيد، به امثال شما فرصتي داد، كه آنهم با علم به اينكه سخت گرفتار كور كردن چشم اكوسيستم به بهانه‌ي برداشتن ابرو و بزك دوزك ناشيانه‌ي خط و خال معدوم بوم زورخيز خودتان شده‌ايد، محال به نظر مي‌رسد عليرغم وجود اين همه سياهي لشكر مديران بومي، خداوند به شما و ديگر مديران بومي‌تان افتخار اين را بدهد تا امثال من و خانواده‌ي مظلوم من كه مع‌الاسف و شايد هم خوشبختانه، بومي اين خراب آباد نيستيم و هنوز داريم چوب فقد فرهنگ انساني و اسلامي را در جاي جاي اين استان وامانده مي‌خوريم، به عاقبت بخيري برسيم!!
      آقاي شفقت!! ـ من يك آموزگار هستم ـ پنجاه سال از عمرم را شرافتمندانه زندگي و كار كرده‌ام، آيا نوشتن رويدادهاي روزانه كه حاكي از روال نمودن امور دلّال‌گري و دلّالي معاملات ملكي توسّط مدير و آموزگار آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران، در داخل كلاس درس و دفتر دبستان مزيّن به نام شهيد، خيانت نيست؟!
      آقاي شفقت!! ـ آيا كتابت شرح احوالات حضرات متخلّف توسّط اينجانب كه منتهي شد به اِعمال هجمه و فحّاشي از سوي دلّالان مذكور و تنظيم استشهاديه كذب بنا بر تحريك دلّال مدير و دلّال معلّم حاكم بر فضاي باصطلاح تعليم و تربيت اسلامي از نوع تاپورستاني محيط آموزشي، آنهم در راستاي مستتر نمودن و پوشش دادن اقدامات غير قانوني دلّالان فوق و نيز حضور تمامي كاركنان واحد آموزشي در راستاي اداي شهادت كذب بر عليه من در دادگاه جمهوري اسلامي، نشان از تمدّن و اسلام و سلامت تاريخ تاپورستان دارد؟! ـ بگذريم از اينكه هر منطقه و بومي مصيبتهايي دارد ولي نرخ و دانسيته و غلظت و عيار مصيبت حساب جاري و تاريخي بوم تاپورستان قماش و صبغه‌اي عليهده است و باور نكردني كه بايد في‌الواقع و بدون رودربايستي مورد كنكاش و چالش و دغدغه و فك پلمب عرصاتي واقع گردد!ـ و فكر مي‌كنيد با چند عزل و نصب صوري مبتلا به دميدن بر شيپور وارونه، فرهنگ و تمدني كه پرورش دهنده‌ي دو سلسله‌ي جبّار و ويرانگر «پهلوي» و «قاجار» بوده زير پوست موجودات اين خطّه نفوذ ننموده و منتظر رصد فرصت مناسب براي بروز و ظهور تمام قد، نيست؟! ـ فراموش نمي‌كنم جمله‌ي سخنراني كه از قم آمده و او نيز مازندراني بود، در يكي از شب‌هاي ماه مبارك رمضان سال جاري(1427 هجري، 1384 شمسي)، در حسينيّه و مسجد بي‌بي سرروضه شهر بابلسر قريب بدين مضمون اعلام نمود : «علماي مازندران از دست مردمش فرار كرده‌اند!!» ـ البته اين واعظ محترم نمي‌داند كه علمايي كه از قوم خود فرار مي‌فرمايند!، اوّلاً؛ تحقيق و تعالي و اجتهاد و وعظ و منبرشان، در هر كجا كه باشند، بركت و اثر و كارآمدي لازمه را نخواهد داشت و ثانياً؛ عاقبت امورشان نيز منتهي به فضايي چون شكم ماهي مي‌شود و مجبور به اَدايِ ذكر يونسيّه«فَنَادَي فِي‌الظُّلُمَاتِ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنْتَ سُبْحَانَكَ اِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»( الانبياء، 87 )!! حال خداوند قادر هم خود را ضامن اين ابتلا و نجات از آن نفرموده كه كسي بگويد، بله اگر هم مبتلاي آن وضع شديم، خداوند كرامت و رحمانيّت دارد و ما را بيرون مي‌كشد!!، خوب اين هم نوعي فرار از ندانم كاري جاري است كه روزني شده براي يوم «اَيْنَ الْمَفَرّ»( القيامه، 10 )يا اينكه خود و قومش «يَتِيهُونَ فِي‌الْاَرْضِ اَرْبَعِينَ سَنَه»( مائده، 26) ـ
      زمان ارسال به پايگاه اينترنتي «مازندنومه» ـ 07:29 صبح يكشنبه 21/12/84 ـ ذيل خبر «چند انتصاب تازه! ـ همه فرمانداران استان بركنار خواهند شد!»
      اَلَّلهُمَّ سَدِّدْ اَلْسِنَتَنَا بِالصَّوابِ وَالْحِكْمِه
      حسين صادقي‌مرشت
      بابلسر ـ خيابان امامزاده ابراهيم (ع) ـ كوچه شهيد رستمعلي آقاباباپور ـ كوچه شهيد جمال جعفري خلفلو ـ شماره 26
      تلفن منزل : 5255637 ـ 0112 ـ كد پستي : 75367 ـ 47417 ـ
      (marasht87@yahoo.com) ـ (wrappedup@maktoob.com


      ©2013 APG.ir