لطف دستهاي تو بهار را نوشت
درنگي بر مجموعه شعر «دري به خانه خورشيد» از زندهياد «سلمان هراتي»"(فرامرز محمدي پور)
سلمان هراتي، اين شاعر همسايه مهربان شمالي با آسمان سبز طلوع كرد، دري به خانه خورشيد را نيلوفرانه سرود، و از اين ستاره مشرقي با زنبيلي از ترانه تا ستاره هميشه خدا، فصل كوچ را به تماشا نشست و اما: «دري به خانه خورشيد» را به نيت بازخواني برگهاي ارغواني بر ميگيرم آن هم با درنگي اندك مثل مسافر مهتاب.
در «دري به خانه خورشيد» شعرهاي آزاد، چند غزل، دو مثنوي و چهار رباعي شاعر را پيش رو داريم كه نشان ميدهد شاعر به زيبايي و ماندگاري ميانديشد تا اينكه خود را به سوي قالب مشخصي بكشاند و به جرات سلمان هراتي چون سهراب سپهري جور ديگري ميديد و ميتوانست حرف نو و تازهيي ارايه دهد:
ديشب آنقدر نزديك بودي \ كه پنجره از شاديام نمك ميچشيد \ و لبخندم را دامن ميزد \ من مشغول تو بودم \ نيلوفري از شانههاي من روييد \ و از پنجره بيرون رفت (شعر نيايش وارهها، صفحه 7)
يا:
چرا خديجه گريه نكند \ در حالي كه او ما را \ به اندازه دو باغ گل سرخ \ به بهار نزديكتر كرده است \ با تحمل دو داغ، به اندازه دو طلوع \ صبح ظهور را جلو انداخته است (شعر زمزمه جويبار، صفحه 15)
يا تركيبهايي چون:
چشم بر شمد سورمهيي آسمان \ عطش چشم تماشاجو \ در اطراف دستهاي آمين آسيه \ گندابي بر آمده بر شانه زمين \ دگرديسي گل سرخ \ هياهوي گنجشكهاي حقير و...
در واقع، شاعر «دري به خانه خورشيد» نوگرايي را به زيبايي تماشاي دور دستها به تجربه نشست و به توفيق رسيد.
زنده ياد «هراتي» در «دري به خانه خورشيد» مثل دو مجموعه «آسمان سبز» و «از اين ستاره تا آن ستاره» نگاهي دردمندانه دارد، نگاهي كه شاعر را نه از مذهب جدا ميكند و نه از اجتماع دور ميسازد، و بي ترديد روان شناختي امروزي دارد در شعر «نيايش واره» توحيد و عرفان را در هم ميآميزد:
درخشش تو مثل آبشاري \ از بلنديهاي محال ميريزد \ در تخيل پنجرهيي است \ كه هفت آسمان در او جمع ميشود \ من به مدد مهرباني تو\ و آفرينههاي اين تخيل مغموم \ در باغهاي ناممكن آواز ميخوانم \ براي سنگهاي پرنده (صفحه 8)
در شعر «هديه» براي پابلونرودا، با يك شاخه گل محمدي ميخواهد دينش را به دين ادا كند:
افسوس كه نيستي \ اگر و آرزوي لحظه ديدار كه ميداند هر صبح با سلام بيدار ميشود و سرشار از آفتاب چشم، چشمي كه مثل نقطه وحدت هستي زيبا به نظر ميرسد، و تكراري كه «ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند» را در ذهن تداعي ميكند:
روزي هزار مرتبه تا مرگ ميرويم
روزي هزار مرتبه تكرار ميشويم
فردا دوباره صبح ميآيد از اين مسير
چشم انتظار لحظه ديدار ميشويم
(غزل لحظه ديدار، صفحه 80)
به هر رو، «دري به خانه خورشيد» نشان ميدهد كه شاعر ميخواهد خورشيد و ماه و گياه را با چشمهاي عاشق به تلاوت جهان دعوت كند كه قرآن مصور است و آيا «تعهد» غير از اين ميتواند باشد؟ در دري به خانه خورشيد فرآيند تثيرپذيري رد پايي آگاهانه دارد، ردپايي كه ممكن است براي قريب به اتفاق شاعران پيش آيد آن هم به توفيق تجربه نه رونوشتي ديگر گونه:
لحظه ديدار نزديك است \ بازگويي در جهان ديگري هستم \ آبرويم را نريزي دل
«مهدي اخوان ثالث»
سلمان هراتي در غزل «لحظه ديدار» چشم انتظاري است كه با هزار پنجره لبخند ميزند تا روبروي فاجعهاي كه ديوار ميشود...
يا:
من از نهايت شب حرف ميزنم \ من از نهايت تاريكي \ و از نهايت شب حرف ميزنم \ اگر به خانه من آمدي \ براي من اي مهربان چراغ بياور
«فروغ فرخزاد»
وقتي فروغ «چراغ» را نماد آرزو ميداند، سلمان نيز در شعر «نيايش واره» ميخواهد «چراغي» افروزد:
چراغي ميافروزم \ پيراهن شب آتش بگيرد \ اما شب پهن شده است \ با ادامه گيسواني تا غيب (صفحه 9)
و در شعرهاي: من هم ميميرم \ زمزمه جويبار \ جمهوري گل محمدي \ زمستان قرن بيستم... نگاه سهراب سپهري در انديشه موسيقايي شاعر مجموعه «دري به خانه خورشيد» بيتاثير نبوده است.(etemaad)
- پنجشنبه 1 بهمن 1388-0:0
تشکر عالی بود عزیزم.
- پنجشنبه 1 بهمن 1388-0:0
خیلی عالی هست تشکر
- سه شنبه 6 فروردين 1387-0:0
ممنون ازمطالب جالبتون
- شنبه 25 فروردين 1386-0:0
salammatalebe khobi erae shode
khob bod
mer30 - يکشنبه 10 ارديبهشت 1385-0:0
با سلام عالي بود
من از شعر هايش لذت مي برم
http://www.taheri.blogsky.com