یک رزمنده در توالت زندگی می کند!
او سرمایه زندگی خود را که همان سلامتی است، در جنگ از دست داده است و به جای آنکه این روزها در کنارخانواده و سرگرم نوه های خود باشد، کیلومترها دورتر از خانه و کاشانه اش است. اکنون توالت پارک، خوابگاه این رزمنده دوران جنگ است
مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، فاطمه عربی: 26 سالش که بود برای دفاع از خاک و ناموسش از لشکر 5 نصرخراسان به اتفاق برادر همسرش به جنوب کشور اعزام شد، ولی بسان بسیاری از هم قطارانش ادعایی در قبال 11ماه حضور در منطقه جنگی ندارد و پس از جنگ نیز به دنبال سهم خواهی نرفت.
موج انفجار خمپاره ای که به برادر همسرش اصابت کرد و موجب شهادتش شد، به او هم برخورد کرد و همین جراحت موجب شد پس از 11 ماه حضور در جبهه های جنوب، به شهرش برگردد.
اگر به بوستان دامادی (پارک آفتاب) ساری بروید و سری به سرویس بهداشتی پارک بزنید، مسئول سرویس بهداشتی پارک را خواهید دید؛ مردی لاغر اندام با قد متوسط که ته لهجه اش خراسانی بودنش را نشان میدهد.
عباس علی اف متولد 1340 است و پانزده سالی است که برای کار به ساری آمده است و طی این سالها به دلیل تامین معیشت زندگی و مشکلات مالی نتوانسته در کنار خانواده خود باشد. او اینجا در ساری زندگی میکند و همسر و فرزندانش در شهرستان بجنورد.
میگوید: با خودمان فکر میکردیم وقتی جنگ تمام شود، میتوانیم راحت زندگی کنیم، آخر هرچه باشد ایران کشوری ثروتمند و دارای ذخایر فراوانی است و برای همه کار وجود دارد.
علی اف سرمایه زندگی خود را که همان سلامتی است، در جنگ از دست داده است و به جای آنکه این روزها در کنارخانواده و سرگرم نوه های خود باشد، کیلومترها دورتر از خانه و کاشانه اش است. اکنون توالت پارک، خوابگاه این رزمنده دوران جنگ است.
می گوید: از 6صبح تا12 شب سرویس های پارک را میشویم، این پارک دارای دو سرویس بهداشتی مجزا است که در یکی از آنها پس از شستشو قفل میشود تا مردم از سرویس دیگری استفاده کنند.
وارد سرویس بهداشتی می شوم و اولین سرویس سمت چپ خوابگاهش است که نشانم میدهد. اتاقی که متشکل یک گاز دو شعله، پنکه، یک تکه موکت و توالت فرنگی که از آن به عنوان پایه گاز استفاده میکند. گوشه اتاق تخت خوابی قراردارد که با چند تکه آجر و چوب درست شده است.
تصورش هم سخت است که هرشب در توالت سر را بر بالین بگذاری. جدا از آلودگی های میکروبی و بیماری هایی که میتواند برای شخص به دنبال داشته باشد، زندگی در این مکان افسردگی را هم به همراه دارد، حال فکرش را کنید که خورد و خوراکت هم در این اتاق باشد.
از سابقه انقلابی اش میگوید که به اتفاق دایی خود در سالهای 56و57 اقدام به پخش اعلامیه میکرد و در تظاهرات علیه شاه نیز شرکت داشت، در همان بحبوحه انقلاب، دایی اش نیز که حق پدری برگردنش داشت، به شهادت میرسد.
دختر بزرگش ازدواج کرده و او اکنون دارای نوه است، پسر بزرگش نیز که متولد62 است قبلا در جایی مشغول به کار بوده که الان بیکار است، دختر دیگرش هم دانشجو است.
از عباس در مورد دستمزدش می پرسم که ادامه میدهد: «روزی30 هزارتومان دستمزد که البته هر 10 روز پرداخت میشود.»
میگوید: «حتی حاضرم به خاطر خانواده ام توی توالت بخوابم تا بتوانم از عهده هزینه های زندگیم بربیایم.»
از دوندگی های بی سرانجامی که برای بیمه انجام داده است هم گفت، از اینکه دستمزد آنها را هر 10 روز پرداخت میکنند تا مبادا بیمهشان کنند، از گرانی و تهیه آزاد داروهای اعصاب و روان.
این قهرمان روزهای دیروز جنگ میگوید: «از زمانیکه استفاده ازسرویس های بهداشتی برای مردم رایگان شده دیگر کمتر کسی رغبت میکند این مسئولیت را قبول کند. سال گذشته مسئولیت سرویس های پارک قائم را من به اتفاق دو همکار دیگرم برعهده داشتیم اما پس از آن که رایگان شد دو همکار دیگرم رفتند و من به دلیل نیاز مالی ماندم تا هر سه سرویس پارک قائم را تمیز کنم.»
از شبی برای ما میگوید که ساعت یک بعد از نیمه شب به او اطلاع دادند قرار است فردا بازرس بیاید و او باید شبانه سرویس ها را تمیز کند و همان شب بعد از انجام کار دچار موج میشود.
او علاوه بر اینکه نتوانست شغلی برای خود و پسرش دست و پا کند، در توان خود نمی بیند که برای پسر32 ساله اش برای خواستگاری پا پیش بگذارد.
پیراهن مشکی اش نشان از داغ از دست دادن فرزند است. پسری که سه سال پیش برای کار به ترکیه رفته است اما دو هفته پیش به او خبردادند به دلیل بیماری فوت کرده است، پسر کوچکش در شرکتی تولیدی در ترکیه کار میکرد و گفت به علت بیماری آسم فوت کرده.
میگوید: «هزینه انتقال جنازه به ایران10میلیون تومان بود که نتوانستیم تهیه کنیم و پسرمان را همانجا دفن کردند. پس از سه سال دوری نتوانستیم برای آخرین بار حتی جنازه پسرمان را ببینیم، همسرم بعد از شهادت تنها برادرش دچار بیماری شد و فوت پسرمان نیز حال او را بدتر کرده است.»
کاغذهایی را نشانم میدهد؛ از سابقه حضورش در جبهه ها و از نامه نگاریهای متعدد که برای اشتغال داشته است..
انتظارش از مسئولان این است تا گره کوچکی از زندگی اش را بازکنند، دلش میخواهد برای پسرش شغل دائمی دست و پا کند تا هرچه زودتر سرو سامان بگیرد. حقوقش کفاف این را نمیدهد تا فاصله 15 سال دوری از خانواده را کوتاه کند و بتوانند در کنار هم زندگی کنند.
این توقع زیادی نیست از مردی که جوانی اش را برای این مملکت گذاشت. کسی دلواپس عباس علی اف هست؟!
*این گزارش در روزنامه حرف روز دوشنبه چاپ شد که برای بازنشر در اختیار ما نیز قرار گرفت
- شنبه 20 تير 1394-23:31
چرا ندونسته حرف میزنین؟؟؟؟ اینکه حقوقشونو 10 روز یه بار میدن خواسته همین کارگرا بوده. خودشون میخواستن که زود به زود پولشونو بگیرنو به ماه نکشه. این آقا هم حق صحبت کردن داشته اما همه چیو نگفته. شهردار و شهرداری که نمیتونه پاسخگوی همه افراد باشه. چ پر توقعین شما!!!!! بهتره نیمه پره لیوانو هم ببینین. به امید روزای بهتر....
- جمعه 12 تير 1394-23:36
وجودم درد می کنه تا صبح نمی تونم بخوام به این دلیل که می بینیم خیلی راحت ازش عبور می کنیم. تلاش به کمک کردنشون نمی کنیم ازشون دوری می کنیم مبادا پرشون به پرمون بخوره. فقط دردمنده که دردشو می تون حس کنه. هر روز که می گذره شوک پشت شک بهم دست می ده. به جایی این که بهتر بشه بدتر می شه . دلیلش خودمونیم اصلا توجه نداریم به بندگان خدا حتما باید برای خودمون اتفاق بیفته حادثه ای شاید یادمون بیاد کمک کنیم به کسی. به کجا داریم می ریم چنان شتابان خودمم نمی دونم توش ماندم. فقط دعا دست جمعی کردن می تونه نجات بده. ببخشید دیگه نمی تونم ادامه بدم .....
- جمعه 12 تير 1394-23:36
چه بد!
- جمعه 12 تير 1394-0:34
هر انسانی داستانی دارد. داستان عرش و فرش!
چند روز پیش منزل جانبازی رفتم که مدعی بود یخچال هم ندارد ولی ریشه این همه فلاکتش این بود که در کار اقتصادی ورشکست شده بود و تمام حقوقش به اقساط و .. می رفت.بی شک در این قضیه نه دولت مقصر بود نه بنیاد و این عزیز هم داستانی دارد. البته این را هم انکار نمی کنم که زمانه نامهربان است و این عزیزان روز به روز به فراموشی سپرده می شوند. - پنجشنبه 11 تير 1394-12:18
دوستان مجموعه شهرداری بعد از پخش این گزارش آقای عباس را تحت فشار گذاشتند و تهدید به اخراجش کردند. پیگیری کنید لطفا. خیلی بد است. خیلی. آقای عبوری زیردستانت چه کار می کنند؟ مگر ایشان درباره شهرداری حرفی زد؟ تازه بزند مگر شهروند حق انتقاد ندارد؟ ای بابا
- پنجشنبه 11 تير 1394-12:10
دوستان عزیزی که تمایل به کمک در هر قالب و شکلی دارند میتوانند شماره تماس خود را به نشانی:info@mazandnume.com ارسال نمایند تا با آنها تماس بگیریم.
با تشکر - پنجشنبه 11 تير 1394-10:34
سلام.ازتون میخوام یه اطلاعاتی درباره ایشون بدین.و شماره و راهی که میشه باهاشون تماس گرفت.شاید بتوانیم کاری بکنیم.
- چهارشنبه 10 تير 1394-21:51
اینک هر ده روز حقوق پرداخت میشه ربطی به بیمه نکردن نداره. حالا باید خوش شانس باشه که این انتقادهایی که میکنه باعث نشه تا همین جای خواب هم ازش گرفته بشه. بهرحال امیدوارم مسئولین فکری برای این عزیزان بکنن.
- چهارشنبه 10 تير 1394-17:25
خیلی درد آوره. امسال ماه رمضان نفهمیدم چی طور شروع شد چطور داره سپری می شه. هر شبکه ای گرفتم افراد دردمند نشان داد. باورش برای بعضی ها سخت مغزم تا صبح درد می کنه نمی تونم بخوابم. خواب از چشمام گرفته
- چهارشنبه 10 تير 1394-17:24
بعد اونوقت حضرات دوباره دارن بر طبل جنگ میکوبن! انگار نه انگار که هزینههای اون جنگ قبلی و زیادهخواهیها و بیتدبیریهاشون هنوز که هنوزـه تمومی نداره!!
- چهارشنبه 10 تير 1394-17:20
امروز اخراجش کردن بخاطر مصاحبه
- چهارشنبه 10 تير 1394-15:21
ای وای بر ما و ایران!
ایران چه بر سرت آوردند !!!!!عباس ها در این مملکت در کار خویش مانده اند!!!
زبانهای پر مدعا کجایند؟!؟! ثروتهایمان کجا میرود؟!؟!
ع - چهارشنبه 10 تير 1394-14:33
واقعا دیدن چنین تصاویری حتی از زجر و شکنجه در زندان ها بد تر است!!! زمانیکه فرزندان و پدران ما در جلوی چشمانمان برای زنده ماندن ( نه زندگی کردن )!!! فرزندان دلیری که جان خود را برای آقایان فدا کردند٬ تا آقایان در قصرهایشان شبها به خواب نوشین فرو روند!!! و عاقبت دستمزد این همه فدا کاری خوابیدن در کنار بوی کند وتعفن توالت است و جدا از خانواده! که سگ اروپایی در تختخوابهای زیبا و نرم و خوش بو در کنار صاحبش می خوابد!!! ...
- چهارشنبه 10 تير 1394-4:18
جدیدا رفتین امارت شهرداری
طبقه ... بغل اتاق ...
تا دلت بخواد دخترای 13 - 14 - 15 ساله هستن
واقعا این همه ادم میتونن ولی یه جانباز یا نه یه محتاج خانواده دار نمیتونه این همه پول میدین به این دخترا که بشینن حرفای خاله زنگی تموم نشدنی بزنن؟ - سه شنبه 9 تير 1394-11:51
واقعا باعث تاسفه به حال مسئولین ... ما، کاش این گزارش بتونه موثر بشه و وجدان مسئولین رو بیدار کنه
- سه شنبه 9 تير 1394-8:50
یوسفی یعقوب دارد یوسفی حاجی رضا
هر دو یوسفند اما این کجا و آن کجا
داستان غم انگیز این هم وطن تحت تاثیرم قرار داد تا بگویم مگر رزمنده ها با هم فرق دارند طرف مادر زادی یک پایش می لنگید و رفت جبهه جانباز شد طرف از اسب افتاده دستش شکسته بود رفت جبهه گفت دستم تو جبهه شکست
الان ریس فلان ناحیه یک اداره هست
ولی جانباز موجی در فضایی برای حفظ آبروی خودش داخل توالت عمومی زندگی می کند باید به غیرت و شرافت این مرد بی ادعا تحسین کرد و درود فرستاد و به مسئولین هشدار داد که اگر قانون هست برای همه هست اینکه کسی مجروح و جانباز هشت سال دفاع مقدس باشد برای یک لقمه نان در فضایی متعفن آبروداری کند و یک طرف دیگر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ درود بر مازند نومه همین فعالیت های اجتماعی شما بهتر از کارها ی سیاسی می باشد - سه شنبه 9 تير 1394-7:21
با توجه به سن ومدركش جذبش مشكله ضمنا از صحبتهايش مشخصه كه نتونست جانبازي خويش را اثبات كنه يا مشكل ديگري هست!؟
باز هم دم شهرداري گرم كه جور ساير دستگاههاي مولد كار را ميكشه اين همه پروزه درسطح شهر چقدر بنا كارگر راننده مصالح فروش و...دارند نون ميخورند اين آقا هم همينطور- سه شنبه 9 تير 1394-11:25
فرقش اینه که این بشر جانبازه و مدرک جانبازی داره. شرایطش حاده. تو جنگ بوده. شهرداری و شورا 12 میلیارد پول میزارن واسه کنسرت یگانه و جشن تداوم و سیزده رجب و واسه خودشون تبلیغات میکنند اما یک انسان و جانباز باید تو توالت پارک بخوابه. عبوری چه جوری شبها راحت سر با بالین می گذارد؟ چرا بیمه اش نمیکند؟ چرا ده رو ده روز حقوق می دهد که بیمه نشود. این جور گزارشها نشان می دهد پشت پرده شورا وشهرداری خبرهای دیگریست. نه خدمت به همنوعان و شهروندان
- چهارشنبه 10 تير 1394-7:10
متولي امورايثارگرانه واين موضوع بايد ازاين طريق حل بشه ازش بپرسين شهرداري چه لطفي درحقش كرد مانگيم بهتره همين كار رامتوليان امر برايش جورنكردند درآمد خوبي داره منصف باشين اودقت كنين طرف خودش گفت موضوع چه خبره