گفت و گو با داود هرميداس باوند،استاد مازندراني دانشگاه هاي تهران.
ميراث فرهنگي ايرانيان همواره در طول تاريخ در معرض تهاجم ها و تعرضاتي قرار گرفته است. زبان فارسي نيز به مثابه پايه اين فرهنگ آسيب هاي بسيار جدي ديده است.
دکتر هرميداس باوند-استاد مازندراني دانشگاه هاي تهران- با مروري بر پيشينه تاريخي ايران مي کوشد تحليلي از اين گذشته تمدني ارائه دهد تا براي امروز به کار آيد.
_ اجازه بدهيد سوالات را اينگونه شروع کنم که ميراث فرهنگي و تاريخي ايران در شرايط کنوني دچار نوعي ضعف شده است. به گمان شما چگونه مي توان با ارجاع به ميراث گذشته برخي از مولفه هاي اساسي اين فرهنگ و تمدن را در شکل هاي امروزين آن احيا کرد؟
*فرهنگ ما داراي دوره هاي متفاوتي است.يک دوره پيش از اسلام و يک دوره پس ار اسلام. فرهنگ ايراني پيش از اسلام در واقع فرهنگي چند بعدي بوده است. به اين معني که نه تنها بر مباني اجتماعي و فرهنگي تکيه داشت بلکه بر مباحث هنري نيز تاکيد ويژه اي به خرج مي داد. از منظر اجتماعي در مولفه هاي عمده فرهنگ ما همزيستي اجتماعي و تساهل و سازگاري نژادي و زباني و آزادي هاي مذهبي وجود داشت.اين ويژگي ها در زمان اشکانيان و هخامنشيان بسيار قوي بود اما در زمان ساساني به اين دليل که دين زرتشتي به دين رسمي تبديل شد و دايره آزادي مذهب بسيار محدود شد اين مولفه داراي فتور و سستي شد. در زندگي اجتماعي ايرانيان همواره ابعاد هنري مطرح بوده است.
مثلا در تخت جمشيد برخي از آثار به جا مانده و برخي از سنگ نوشته ها در واقع تکميل کننده کتيبه ها هستند. مجسمه سازي، حجاري، موسيقي و نقاشي جزء هنرهاي رايج در ايران بوده است اما با ورود اسلام به ايران، ابعاد فرهنگ ايراني به اين دليل که اصول مذهب اقتضا دارد فرامين ديني را اجرا کنيم ، دگرگون شد. فلسفه عرصه چون و چراست و همواره در پي پرسش از چيستي و چگونگي امور است. از سوي ديگر اين فرهنگ تازه با اموري مانند نقاشي و حجاري و .. الفتي نداشت. دين اسلام پاسخگوي بسياري از مسائل بود و به همين جهت برخي از اين شاخه هاي علوم به حاشيه رفتند.
از سوي ديگر در اسلام، ادبيات جايگاه ويژه اي داشت و به اين ترتيب ايرانيان بسياري از تمنيات هنري خود را در قالب ادبيات عرضه کردند. شکوفايي فرهنگ ايراني در واقع از قرن 9 ميلادي آغاز مي شود تا قرن 12 ميلادي که رنسانس ادبي تبديل به رنسانس فرهنگي مي شود. در اين دوره فضاي فعاليت ادبي و فرهنگي بسيار باز مي شود و نه تنها ادبيات ترکستاني و خراساني اوج مي گيرد بلکه در اين دوره نوعي بازنگري فرهنگي نيز در تمدن ايراني ايجاد مي شود. در واقع نوعي بازشناسي که منجر به برکات بسياري در عرصه هاي گوناگون مي شود.
_در عرصه علوم چطور؟
*در عرصه علوم نيز در اين دوره ظهور برخي از دانشمندان مانند خوارزمي و زکرياي رازي و ابن سينا در رشته هايي مانند نجوم و فلسفه و پزشکي و... نشان مي دهد که شکوفايي فرهنگ ايراني در واقع شکوفاي فرهنگ اسلامي نيز تلقي مي شد و رنسانس فرهنگ ايراني باعث شکوفاي فرهنگي ايران شد. در اين دوره برخي از آثار علمي و فرهنگي ايرانيان به زبانهاي ديگر ترجمه مي شود و همين امر باعث اوج گيري علوم در برخي از کشورهاي اروپايي نيز شود.
اروپاييان در اين دوره دچار چنان ضعف و فتور و عقب ماندگي بودند که به غير از انجيل به هيچ کتاب و علم ديگري توجه و اهتمام نشان نمي دادند. آثار علمي و فرهنگي ايران توسط برخي از يهوديان اسپانيولي که به زبان لاتين آشنايي داشتند براي کشورهاي اروپايي ترجمه شد اما با آغاز دوران تسلط سلجوقيه بر ايران تفکرات اصولگررايي بر فرهنگ ايراني حاکم شد و اين امر با نشر آثار انديشمنداني چون امام محمد غزالي اوج گرفت. به دنبال آن حمله مغولان فرهنگ ايران را دچار نوعي توقف کرد.
اين توقف همچنان ادامه داشت تا اينکه در زمان صفويه يک امپراطوري متمرکز در اين حوزه تمدني تشکيل شد و ايرانيان در اين دوره در رشته هاي گوناگون فرهنگي و علمي تجليات جديدي از استعدادهاي خود را بروز دادند. در اين دوره است که شهر اصفهان به بسياري از شهرهاي اروپايي و پيشرفته تن مي زند. پس از پايان حاکميت صفويه با بروز حوادثي چون فتنه افاغنه، جنگ سرداران نادرشاه و.... ايران مجددا دچار توقف هاي طولاني شد.
_اين اصولگرايي که از آن سخن مي گوييد باعث ايجاد چه وضعيتي در ايران شد که شما از آن به عنوان رکود ياد مي کنيد.
*ببينيد! اين اصولگرايي باعث مي شود بسياري از تفکرات فلسفي از بين برود و افکار و کتاب ها و در نتيجه راه و روش کساني به ميدان بيايد که با بسياري از اين پيشرفت ها در زمينه هاي علمي و فلسفي به ويژه در زمينه هاي هنري مخالف بودند. در اين دوره فلاسفه در محذوريت و محدوديت هاي بسيار شديدي قرار گرفتند. در دوره صفويه نسبت به اين دوره استعداد ايراني در کاشي کاري ها، قالي بافي ها و حتا رنگ آميزي اشعار و بيان احساسات بيان مي شود اما اين تمنيات دروني همچنان نمي تواند در قالب موسيقي و مجسمه سازي و نقاشي و ... بروز يابد و اين هنرها همچنان در محروميت و محجوريت قرار دارند.
_در قرون متاخر چطور در ابن سال ها آيا مجد و عظمت تمدن ايراني توانسته است در فالب و اشکال جديد احيا شود؟
*ما در قرن 19 که در تعامل با اروپا قرار گرفتيم توانستيم وجوهي از مشخصه هاي تمدني خود را احيا کنيم. تعامل با اروپا هم در زمينه ديپلماتيک و هم در جنگ هاي روسيه. در اين دوره تلاش براي خيزش در فرهنگ ايراني با الهام از ارزش هاي غرب آغاز مي شود. انقلاب کبير فرانسه در سراسر دنيا پيامدهايي داشت. اين پيامدها پس از يک دوره ايران را نيز فرا گرفت و ايرانيان در قالب آشنايي با فلاسفه اي چون: هابز، هگل، لاک، کانت، روسو، اسپينوزا، دکارت، بيکن و... و همچنين آشنايي با تحولات دوران اسکولاستيک در غرب کوشيدند خيزشي مجدد داشته باشند. آثار اين آشنايي با اين تفکرات در ادبيات و آثار علمي و فلسفي پيش از مشروطه (البته به صورت ضعيف) و پس از مشروطه پديدار شد.
_آگاهي ما از تمدن هاي هخامنشيان و اشکانيان بيشتر از طريق چه منابعي بود؟
*آگاهي ما از اين دو تمدن بيشتر از طريق شاهنامه بود. البته ما از اشکانيان هم اطلاعات درستي نداشتيم. حتا فردوسي در شاهنامه درباره اين سلسله مي گويد: «از ايشان به جز نام نشنيده ام.» اشکانيان حدود 500 سال در ايران حکومت کرده اند اما اطلاعات ما نسبت به آن ها بسيار محدوداست. ما تنها از طريق ترجمه آثار تاريخي "هرودوت" و مايگزنفون" و ترجمه تاريخ روميان با اشکانيان در تماس بوده ايم و البته از همين طريق هم با بخش هايي از اين مجد و عظمت تاريخي آشنا شده ايم. اين آشنايي مقارن با زمان مشروطيت بود. در زماني که دخالت روس و انگليس در ايران به اوج رسيده بود و همين بازگشت به افتخارات ايرانيان باستان نوعي مقاومت در درون مردم ايران ايجاد کرد.
آشنايي با تفکرات گذشته و آگاهي به دستاوردهاي جديد اروپا به صورت فرايندي در ذهن انديشمندان ايراني عمل کرد که نمودهاي آن در انقلاب مشروطه بروز کرد بنابراين ما در انقلاب مشروطه شاهد دگرگوني جامعه ايران هستيم اما اين روند نيز با نهايت تاسف دچار فترت مي شود. يک سال پيش از انقلاب مشروطيت يعني در سال 1905 در روسيه انقلاب مشروطه اي براي تشکيل پارلمان آغاز شده که به سرعت و به شدت سرکوب مي شود. براي روس ها اين امر قابل قبول نبود انقلابي که يک سال پيش در کشور آنان شکست خورده بود، در همسايگي آنان ايجاد شده و موفق شود. براي انگلستان نيز انقلاب مشروطه ابزاري بيش نبود. اگر انقلاب مشروطه در ايران شکوفا مي شد جرقه اي براي مشتعل کردن انقلاب در هندوستان ايجاد مي شد به همين دليل انگلستان از اين امر به شدت جلوگيري مي کرد.
به اين ترتيب دو استعمارگر در يک زمان به يک نتيجه مشترک رسيدند و ايران به دو منطقه نفوذ تقسيم شد و مي دانيم که از آن پس هرچه در اين کشور رخ داد زير نفوذ اين دو کشور بود.
_زبان عاملي بسيار مهم در ميراث فرهنگي و حفظ و حراست از آن است. به گمان شما ما تا چه اندازه توانسته ايم در اين خصوص از گنجينه هاي تمدني استفاده کرده و زبان فارسي را غنا ببخشيم.
*رستاخيزي که از آن سخن گفتيم بر مبناي زبان بود. فارسي در حوزه تمدني ايران زبان درباري بود. فرهنگ براي گسترش خود نيازمند حامي است. اگر سامانيان موفق به ايجاد نوعي نظم و نسق شدند به اين دليل بود که از شاعران حمايت کردند و زبان را به عنوان يک عامل قوام بخش حفظ کردند. زبان فارسي در آسياي ميانه زبان درباري بود. در هندوستان نيز در زمان گورکانيان و عثماني و همچنين در ديگر حوزه هاي تمدني داراي چنين کارکردي بود.
_به نظر مي رسد تلاشي براي از بين بردن اين زبان وجود داشته است.
*بله_ در قرن 19 يک استراتژي سيتماتيک با عنوان «زدودن مباني فرهنگ و زبان ايراني» از سوي روس و انگليس آغاز شد. انگلستان در سال 1858 در هندوستان انقلاب سپاهيان هند را سرکوب کرد و بهادر شاه_ آخرين پادشاه گورکاني _ را به پايتخت برمه تبعيد کردند. به اين ترتيب هندوستان مستعمره انگلستان شد و کشور استعمارگر زبان درباري فارسي را حذف کرد و به جاي آن زبان انگليسي را جايگزين کرد.
انگلستان همچنين در بحرين که داراي برخي از اقوام ايراني بود زبان فارسي را عقيم کرد حتي از تشکيل برخي از مکتب ها به زبان فارسي جلوگيري کرد. به اين ترتيب در بحرين نيز زبان عربي قوت گرفت و زبان فارسي ضعيف شد. پس از چشم پوشي ايران از هرات، تاريخ جداگانه اي براي افغانستان درست کردند و زبان پشتو را به جاي زبان فارسي نشاندند. همين کار را نيز بعدها در آسياي مرکزي و قفقاز تکرار کردند. حتي اجازه ندادند که مراسم سنتي عيد نوروز را بر مبناي رسوم ايراني برگزار کنند. در سمرقند و بخارا که جايگاه خيزش فرعنگ ايران بود جلوي تشکيل برخي از مکتب خانه ها را گرفتند.
_ امروز بايد براي قوام اين زبان چه کرد؟
*اکنون در بسياري از کتابخانه هاي ما کتاب هاي بسياري به زبان هاي بومي وجود دارد بايد بدانيم که زبان فارسي امروز در مظان تهاجم از بيرون و درون است. ما بايد براي خروج اين زبان از اين وضعيت بکوشيم. به جاي برخي از کلمات خارجي بيشتر از کلمات فارسي استفاده کنيم. من معتقدم که ما مي توانيم به جاي استفاده از نام هاي خارجي براي پرندگان و ماهي ها و حيوانات از فرهنگ محلي و سنتي مان استفاده کنيم. فرهنگستان زبان فارسي در اين زمينه مي تواند بسيار فعال باشد.
_کارکرد اين نهاد را در پاسداري از زبان چطور مي بينيد؟
*به هرحال بودنش بهتر از نبودنش است. اين کارها بيشتر بعد ارزشي دارد. اما اگر به جاي تاکيد بر واژه هاي عربي اهتمام بيشتري به زبان فارسي داشته باشند بهتر است. ما مي توانيم به موازات واژه هاي قديم از برخي از کلمات امروزين هم استفاده کنيم. فارسي زبانان در جهان به لحاظ کميت نسبت به اعراب برتري ندارند. بنابراين اگر ما هم اقدام به منزوي کردن اين زبان کنيم نابودي آن حتمي خواهد بود و در اين صورت ديگر چيزي براي افتخار به ميراث فرهنگي خود نداريم.(chn)