این ...هنوز خودشونو مالک سوادکوه و مازندران می دونند.یه عده هم الکی به به و چه چه میکنند.

هر حرکتی توام با زحمتی است و باید از دست اندرکاران تشکر کرد و اگر راهکاری برای بهینه نمودن به ذهنم می رسد تذکر بدهیم ودست اندرکاران چنین مراسم هائی به تذکرات توجه بفرمایند .

• -پاسخ به این دیدگاه 30 2
  دوشنبه 29 تير 1394-13:50

  البته اینکه زحمت یک گروه نیک اندیش را کسی بدون اذن و اجازه آنان به نام خود یا مرکزی بیاورد،عملی خلاف اصول اخلاق و فرهنگ محسوب می شود.

در سال 1383 جوانان کندلوس با نشستهای متعددی به یک راهکار دست یافتند که در ابتدا با جشن آغاز و در انتها به امور توسعه و تامین اجتماعی باید می رسید. اما این جشن ... مسیر تکاملی خود را طی نکرد و در روند خود ،هدف متعالیش را گم کرده است.لذا این جشن، اولاجشن کهنی نبوده است،بلکه نوپا ولی اصیل و محصول خرد جمعی بود که نشد! ثانیا متعلق به هیج فرد و دفتر و دیوانی نبوده ....ضمنا سابقا هم نسبت به موضوع مذکور مطالب انتقادی نگارش شده که فضای مجازی قابل دسترسی است.

• علیرضاصادقی امیری(dara)پاسخ به این دیدگاه 3 20
  سه شنبه 30 تير 1394-12:46

  دوست گرامی، منظور از واژه "کهن" خود جشن فردینه ماه شو است، که ریشه در تاریخ چند سده ای دارد، و دیگر آنکه انحصاری در ترویج فرهنگ نبوده و نیست، کوشش های شما ستودنی است، اما هیچ کس حتا بنیانگزاران برپایی این جشن هم نمیتوانند مالکیت و انحصار این فرهنگ ها و آیین ها را بنام خود گردانند، اگر واکنش شما به واژه "نخستین" است ؛ انگیزش آن بود و هست که به امید خدا و به کوشش همه دلسوزان راستین فرهنگ ایرانی و تبری دومین و سومین و .... را با همین ساختار در سازمانی اینچنینی برگزار نماییم، نه آنکه یک فرهنگ را مال خودو بنام خود گردانیم... دوست خوب من مزرعه دزدیدنی نیست ... امید است همه دوستداران این آب و خاک و این فرهنگ و ادب ما را در هرچه نکوتر برگزار نمودن آن یاری نمایند....

  • کندلوسپاسخ به این دیدگاه 33 1
    سه شنبه 30 تير 1394-18:1

    با سلام و احترام
    در آغاز دوباره به عرض می رسانم که ما جشن کهنی بدین نام نداشته ایم و این جشن محصول اندیشه ناب جمعی از جوانان خردمند کندلوس بوده است که اهداف غیر شخصی را دنبال می کرد ... !نیک می دانید حقیقت ،گوهر فر و فرهنگ است لذا نادیده انگاری راستی، این صدف را بی در می نمایاند! در کار فرهنگی نه فرار از حقیقت ،درستکاری است و نه کتمان حقیقت !درست است که می فرمایید،مزرعه دزدیدنی نیست .ولی آفت زدگی،آتش زدن مزرعه و...در آسیب شناسی مزرعه را نیز اساسا انکار می فرمایید؟!! در انتها ضمن سپاس از همه خادمان فرهنگ راستین،اگر مازند نومه رخصت دهد متن کوتاهی را که در گذشته بر دنیای مجازی نگاشته شده بود را به عشق مردمان زیبابین کندلوس،تقدیم می دارم:فردینماشو
    معنی نو از حرف کهن
    
    گویند " آثار عطار بر سه رکن «زیبایی»،«عشق» و«درد» تکیه دارد.اینست که نخست جان های عاشقان را در دام زرین جمال اسیر و سرمست باده عشق کرده،آنگاه به کمک معجون و اکسیر خویش تسلی و راحت ابدی می بخشد."
    پروفسور لوئی ماسینیون*
    جشن فردینماشو هم به باور بنده در این راستا می رفت تازیبایی حق را به عشق،فهم کند و به شادی،شکر نهد و زندگی را پاس دارد و درد متعالی و زمینی همنوع را در بستره خویش مرهم نهد و درمان بخشد!
    روزی که سه چشمه «یگانگی»،«مهربانی»و«زندگانی» به هم پیوند خوردند،دریایی برآمد با خیزآبهای انرژی،اندیشه و اخلاق. و چه بسیار امید بر آن بسته شد تا گره از کار فروبسته انسان متعالی و دردمند بگشاید. بر این باور بودیم که هر چند تولد را مکانی خاص نیست اما میتوانیم ساعتی سر و پا از آن بیرون نهیم،آنچنانکه مولانا میفرماید:
    چون ز «ساعت» ساعتی بیرون شوی «چون» نماند محرم بیچون شوی
    دفتردوم مثنوی
    و زمان را در صورت «ماضی،مستقبل و حال» تصور نکنیم تا شاید در یک لحظه، ازل و ابد را «چون عروس و داماد»در کنار هم بنشانیم!
    اما افسوس که لختی بعد،دهانی چون دهانه دوزخ،زبانه کشید و زبانی چون کاکتوس برآمد و چشمی به سوی مغرب روشنایی دوان گشت و اینگونه شد که مهربانی ،یگانگی و روشنایی را به سراشیب درآورد و خشکسالی خرد و اخلاق را بیاورد تا با رویش خارستان نام و ثنا،کشتگه را به خرمنگه کاه برد، نه خوشه های پرمحصول!
    این شد که دریا دیگر دریا نیست، دریاچه هم نیست، غدیر و آبگیر شاید! و اگر چنین بماند، از آن،فقط حوض و پاشوره ای می ماند که دیگر یک فرد هم نتواند در آن شنا کند حتی اگر شناگر ماهری باشد!!
    با اینهمه راز حیات و روزنه امیدش،آن است که در حرف کهن، قاصر از معنی نو نباشد.
    
    دانه معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل مولوی
    
    

    • پاسخ به این دیدگاه 15 0
      چهارشنبه 31 تير 1394-17:58

      این همون جشن دهکده است؟
    • سوادکوهی 2پاسخ به این دیدگاه 0 7
      چهارشنبه 31 تير 1394-13:33

      بگذار جشن برگزار شود از یک نقطه شروع بشه بعد بیاییم ملی کنیم
      هر کس آداب و رسوم و خاصی داره این جشنها بود:
      26شیگون دارنه
      طبع بزرگون دارنه
      غم ره هراسون دارنه
      خاله جان مه راه دیره
      کیجا ی غر و فره
      ته خرزا چون فقیره
      کنا بن واش بیره
      انحصاری نیست شما کمک کنید از انحصار هم بیرون می آید انشالله موارکه
      

      • سلامپاسخ به این دیدگاه 17 0
        چهارشنبه 31 تير 1394-19:47

        کار باید نو هم باشه الان مثل نفل و نبات شروع کردن به جشنواره اقوام،از برج میلاد،دانشگاه،....انگاری مد شده! هنر،آفرینش دارد ولی اینگونه کار تقلیدی و تکراری دیگر می شود بی هنری.یا مثل تب جشنواره ها.

        • اقوامپاسخ به این دیدگاه 13 0
          شنبه 3 مرداد 1394-20:51

          به نظر می رسد همه اینها به نام فرهنگ و به کام خویش است...
• عاشقپاسخ به این دیدگاه 2 55
  دوشنبه 29 تير 1394-9:15

  برادر كندلوسي دغدغه شما ستودني است درفضاي مجازي هم مشخص است اولين بار دركندلوس برگزار شدواحتمالا طراح ان شما بوديد كه از شما ممنونيم ولي گفتيدكهن نيست اصيله .انچه شما توقع داشتيد نشد/ميشه لطف كني راهنمايي كني دست ما رو بگيري خودت هم بيايي ما هم كمكت كنيم درست برگزار بشه/چون سالها هركجا اين جشن هاي پارپيرار برگزار ميشه شما نقد ميكني اونم از نوع مازندرانيش/هروقت هم از شما كمك وراهنمايي ميخواهيم ميري كره ماه يا مريخ/مامرديم از اين ارزوهاي خوب/باور كنيد توان ما همينقدره شماهروقت ازسفر برگشتي خبر بدهيد ما سراسيمه براي كسب تكليف خدمت برسيم/اگر وقت نداشتي راهكارهايت رادرحد سواد ما بنويسيد كه به سرمنزل مقصود به اتفاق برسيم .به جاي پرداختن به افراد به موضوع بپردازيد...خداوند سايه شما را(حتي از كرات ديگر) برسرماوديارتبرستان حفظ نمايد.امين

  • سواد کوهیپاسخ به این دیدگاه 28 4
    سه شنبه 30 تير 1394-14:56

    -درحد سواد ما بنويسيد- که در متن اومده آدم یاد داستان کربلایی علی و حج رفتنش میندازه!یا یه بنده خدایی تو روستامون که بعد پنجاه سال داشت شبانه کارشناسی ارشد می خوند خویشاونداش تو هرموضوع صحبتی، می گفتند فلانی داره درس می خونه دانشگاه هستن! و خودش هم برای اینکه سوادش رو یادآوری کنه در هر جمعی که می رسید می گفت من که بی سوادم!
• همولایتیپاسخ به این دیدگاه 53 1
  دوشنبه 29 تير 1394-0:52

  بنده کاملا با دیدگاه آقا یا خانم « کندلوس» موافقم و کاملا حقیقت داره