انقلاب مردانه!
يادداشتي از:دكتراحمد سيف،استاد مازندراني دانشگاه لندن.
شاید بی ربط نباشد اگر آغاز کنم با یک ادعا که انقلاب مشروطه، به خصوص در رابطه با دست آوردهایش، یکی از« مردانه» ترین انقلاب های روزگار ماست. منظورم از انقلاب مردانه هم این است که نه فقط وجود زنان را به رسمیت نمی شناسد و برای ایشان حق وحقوقی در نظر نمی گیرد بلکه، حتی، به یک معنا، با یک کیسه کردن شان با دیوانگان و ورشکستگان به تقصیر، به زنان بی حرمتی هم می کند. به عنوان نمونه در قانون انجمن های ایالتی و ولایتی 5 گروه بودند که حق انتخاب نداشتند. اشخاصی که بواسطه جنحه یا جنایتی مجازات قانونی دیده اند. اشخاصی که معروف به فساد عقیده و به ارتکاب قتل یا سرقت باشند. اشخاص ورشکسته به تقصیر « رابعا، طایفه نسوان»و بالاخره، اشخاص خارج از رشد.
و اما وقتی می رسیم به هزینه های این انقلاب، داستان اندکی تفاوت می کند. ا زکوشش « چندین هزار زن ایرانی» برای پیوستن به بست نشینان سفارت انگلیس درتهران با خبر می شویم که « گرانتداف کاردار و جانشین و زیر مختار جلوگیری کرده است»[1] و بعد که کار اندکی « بیخ» پیدا می کند، از پیداشدن « اجساد شیرزنان مسلح در میدان های جنگ امیرخیز و خیابانی» میان شهدای حریت با خبر می شویم. تازه خبر داریم که « به موجب استخبارات صحیحه و اطلاعات موثقه که دردست داریم هستند زنان شیرافکن در یک نقطه مهمه شهر که بگاه جنگ با تغییر قیافت به یک مهارت خصوصی که در کار تیراندازی دارند سینه دشمن را می شکافند و آتش به فرق نامردانه سپاه یزد می بارند»[2] و بعد، بیانیه زنان را داریم به عین الدوله که به فرمان محمدعلی شاه به تبریز لشگر کشیده و شهر را در محاصره گرفته بود و امیدوار که شاید ملت از مشروطه دست بردارند ولی دربیانیه زنان می خوانیم« از برگ درختان و گیاه می خوریم با میوه سد جوع می نمائیم و حتی گوشت گربه و سایر حیوانات می خوریم بالاخره در خون خود می غلطیم وتابع هوای نفس محمدعلی میرزا نمی شویم. ولی شما بد نام می گردید» ( همان)
ظاهرا زنان تبریز دست به بیانیه نویسی شان روان است. اسپرینگ رایس به ادوارد گری گزارش می کند که « زنان تبریز به مردان اینجا [ شیراز] مکتوبانی فرستاده و ایشان را سرزنش و ملامت نموده اند که پس از رسیدن این گونه مکتوبات حساسیت اهالی چنان بجوش آمده که از این به بعد بهیچ وجه نمی توانم از ایشان جلوگیری نمود»[3]
وبعد « مقاله یکی از مخدرات وطن پرست» را داریم در صوراسرافیل که نگران مشروطه است و نکته سنجی های دقیقی دارد و افسوس می خورد که « چرا مرد نیستم تا ( گویم آن چیزها که می دانم. بکنم آنچه را که می خواهم) و تا آخرین قطره خون خود رادرراه وطن بریزم.....آه که نمی دانم مردها از چه می ترسند و از چه می هراسند..)[4]
مشروطه سرانجام به ثمر می رسد. حتی استبداد صغیر محمدعلی شاهی را هم پشت سر می گذارد و بعد می رسد به مجلس دوم. این هم گرته ای از مذاکرات مجلس در اوت 1911 که به زنان مربوط می شود.
« اشخاصی که از حق انتخاب نمودن مطلقا محرومند. اول نسوان....» وکیل همدان به اعتراض بر می آید که « با کدام دلایل منطقی می توانیم آن ها را محروم بکنیم.» ذکا ء المللک – وکیل تهران- اندکی لفاظی می کند ولی می گوید « این که ما سلب این حق را از آن ها کرده ایم محتاج به دلیل و برهان نیست که توضیح بدهم. هروقت که ممکن بود زن ها بیایند شرکت در انتخابات بکنند و رای بدهند فورا تصدیق خواهیم کرد» و سرانجام مدرس تیر خلاص را می زند« و اما جواب ما باید بدهیم از روی برهان.
نزاکت و غیر نزاکت رفاقت است. از روی برهان باید صحبت کرد و برهان این است که امروز ما هرچه تامل می کنیم می بینیم خداوند قابلیت در این ها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب را داشته باشند. مستضعفین و مستضعفات و آن ها از آن نمره اند که عقول آن ها استعداد ندارد. گذشته از این که در حقیقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیمومتند. الرجال قوامون علی النساء، در تحت قیمومیت رجال هستند مذهب رسمی ما اسلام است. آن ها در تحت قیمومیتند ابدا حق انتخاب نخواهند داشت. دیگران باید حفظ حقوق زن ها را بکنند که خداوند هم در قرآن می فرماید درتحت قیمومیت اند و حق انتخاب نخواهند داشت. هم دینی و هم دنیوی. این مسئله بود که اجمالا عرض شد....»[5]
[1] نهضت مشروطه ایران- بر پایه اسنادوزارت امور خارجه- دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی-تهران 1370، ص154
[2] روزنامه انجمن شماره 41 سال سوم 17 صفر1327 ص 971
کتاب آبی جلد اول ص 38[3]
[4] صوراسرافیل، شماره 7/8 21 جمادی الاخر 1325، ص 5
به نقل از آرش، شماره 95-96 ، ژوئن 2006، ص 35[5]