روی تو قبله است، چرا قبله شد حرم؟
کربلا و کعبه در نگاه فدایی مازندرانی چه جایگاهی دارد؟
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، دکتر فریدون اکبری شِلدره: میرزا محمود فدایی(1200تا 1280قمری) را با کلیات سوگ نامه ی عاشورایی اش که افزون بر هفت هزار بیت دارد، می شناسیم. در این نوشته، با رویکرد باورشناختی فدایی نسبت به کربلا بیشتر آشنا می شویم.
هر چیزی در زاد و بود خویش، برای رشد و بالندگی به سرچشمهها و آبشخورهایی، نیاز دارد و توش و توان خویش را از آن نیروگاهها و ینابیع فیض، برمیگیرد تا از این راه، بتواند ارزشی به هویت خویش ببخشد و هستی خویش را معنادار سازد.
شناخت سرچشمههای لطف و رحمت پروردگار و روی آوردن به آنها و خوگرفتن بدان درگاه، انسان را به سراپردهی نامیرایی و جاودانگی پیوند میزند.
«میرزا محمود فدایی»(عالِم و مقتل سرای عهد قاجار) آن عارف روشن ضمیر و پرورده جان، یکی از ره یافتگان به کوی معرفت حق بود.
معرفت فدایی نسبت به قیام امام حسین (ع) برخاسته از محبت و ارادت او به وجود مبارک آن بزرگوار بود؛ زیراکه «محبت بر معرفت، موقوف بُوَد» (توسی، 1356) او برای اتّصال به خزانهی کرم الهی و پیوستن به عرصهی ملکوتیان، سر بر آستانِ سرخیلِ عاشقان، سید و سالار شهیدان، حسین بن علی (ع) فرودآورد و خود را به جمع عشّاق سفینهی نجات رساند و از خیزابهها و طوفانهای زندگی دنیایی و فریب متاع دنیا، به سلامت رَست.
در نگاه فدایی، امام حسین(ع) روحی در کالبدِ جهان است. بی او جهان، بی روح است. اگر در این کلام قرآنی « وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَ شَی ءٍ حَی »(انبیا، 30)، آب، مایهی حیات پدیدهها و سبب تازگی و تراوت جسم است؛ فدایی، جانمایه و مغز جهان را در کربلا جستوجو میکند. تنِ خاکی جهان، همین گیتی است امّا آن روحِ تپنده و جانِ افلاکی که جهان از آن به جَهش در میآید و میل به عالم بالا میکند، شور و حماسهای است که در نام و مرام حسین(ع) نهفته است.
حسین، جانِ جهان و جهانِ جان است. فدایی مازندرانی، در کلیات سوگ نامهی خود، ترکیب «جانِ جهان» را شش بار در معنایی نمادین و استعاره از سرور و سالار شهیدان، حضرت امام حسین (ع)، به کار گرفته است.
نخست بار، در مقدمهای که به نثر پرورده و هنری نگاشته شده، میخوانیم: «جان جهانيان فدای آن «جان جهان» باد كه ذكر اسم ساميش را قلم مشكين رقم، از طريق ادب و از مسلك دانش، مهجور می داند.
آری، نامش را قَلَم صُنع از مدادِ نور بر قوايم عرش نوشته، نی نی نامش از عرش گذشته».(فدایی مازندرانی، 1394،ص168)
در بند هفدهم از نظام اوّل، فرماید: زينب چو شاه قافله را در ميان نديد // آهى ز دل كشيد و كشيد از جگر، فغان كاى همرهان، سُرورِ دل مرتضى كجاست؟ // كو خسرو زمين و چه شد، سَرور زمان؟... جان جهان كجاست كه جانم به لب رسيد // شد تيره پيش ديدهى من، بیرُخَش جهان (فدایی مازندرانی، 1394،ص189و190)
در بند چهاردهم از نظام دوم، گوید: چون تير كين به پيكر او، كوفيان زدند // از غُصّه چاك، جامه به تن، قُدسيان زدند آن تن كه برگِ گل به بَرَش خار مىنمود // چاكش چو گل به زارى و خوارى، خسان زدند از راه ظلم چون خط پرگار، حلقهها // بر مركز وجود امام زمان زدند از هر طرف ز ناوك بيداد و تيغ كين // زخمى به نازنين تن جان جهان زدند. (فدایی مازندرانی، 1394،ص260)
در بند چهلم از نظام دوم، می فرماید: اى سينهى سپهر، ز تير غم تو چاك // وى مِهر زردچهر، ز سوزِ تو سوزناك... جانِ جهان تو بودى، جانِ جهان چرا // بيرون نرفت و رفت ز جسمِ تو، جان پاك (فدایی مازندرانی، 1394،ص285)
در بخش نوحه ها و مراثی عاشورایی نیز دو جا از ترکیب« جان جهان» سود برده است: اى كشتهى راه حق به زارى، قربانى كردگار بارى خونابِ دل از غم تو جارى، از ديدهى ممكنات بادا جان جهان، حسين حسين، فخر زمان، حسين حسين خطِّ امام، حسين حسين، سر به سنان، حسين حسين. (فدایی مازندرانی، 1394،ص430)
چون حنجر تشنهات بريدند، صف بَهرِ نماز، بركشيدند بغض تو به دل، مگر نديدند، در شرع كه مُبطِل صلوت است اى جان جهان، حسين مظلوم، سر به سنان، حسين مظلوم وى فخر زمان، حسين مظلوم، وى خطّ امان، حسين مظلوم. (فدایی مازندرانی، 1394،ص432)
بدان سان که در این نمونه ها دیدیم، فدایی شأن و ارج نام امام را آن چنان، بلندجایگاه میداند که قلمِ سیاهکار را شایسته، آن است که از راهِ ادب و شیوهی پسندیدهی علم، شرط معرفت را به جای آورد و از بیانِ نام آن بزرگ، دوری جوید؛ زیرا که در کارگاه آفرینش الهی، این نام را از جوهرهی نور، سرشته و نگاشتهاند؛ بنابراین، حقیقت وجودی او از پرتو انوار الهی و نشان «نور حَقّهی محمّدیه» است « اللهُ نور السّماوات و الارض» (نور، آیه 35).
پس از تبیین و تحلیل دیدگاه فدایی در باره ی ترکیب « جانِ جهان»، به یک نو اندیشی و عادت ستیزی فدایی میپردازیم و آن، قیاس کعبه با کربلا و برتری نهادن کربلا بر کعبه است.
روی تو قبله است، چرا قبله شد حرم؟ // کوی تو کعبه است، کجا میروند حاج ؟ (فدایی مازندرانی، 1394،ص284)
در نظام دوم کلّیات سوگ نامه، فدایی شیدایی و شوریدگی خود را نسبت به ساحت مقدّس حضرت اباعبدالله آشکار میدارد و بی پروا، دست به سنجشی خردآشوب میان خانهی کعبه و آستان کربلا میزند که شاید هرکسی جرأت و جسارت واگویی آن را نداشته باشد.
فدایی آن سوخته جان و آشفته نهانی است که غوغای درون را این گونه از سر عشق و محبّت آشکار میدارد که « چون سوز محبّت، پدیدار آید؛ دامن فراهم مکش که اگر سوخته دامنت خوانند، بهتر از آن که تَردامن».(سمعانی، 1384)
این بند را که بیانگر نهایت ارادت فدایی به امام حسین (ع) و رفعت جایگاه آن بزرگوار در چشم بصیرت اوست؛ میخوانیم:
بند چهلو سوم از نظام دوم:
اى خَــم قــدِ سپهر، ز بـارِ عــزاى تو // سرهاى سروران جهان، زير پاى تو اى تا ابد، طفيل وجودِ تو هر چه هست // وى از ازل، خداى جهان، خونبهاى تو... بالله، حريم كوى تو بهتر ز كعبه است // اى كعبه طايف حرم كربلاى تو آن كعبه راست اشتر و گاو و غَنَم فدا // وين كعبه را فداش تويى، من فداى تو از صُفّهى تو، مروه صفا جويد و، صفا // دارد هميشه سعى كه يابد صفاى تو شاها چهلچراغ تو خود نخلِ ايمن است // بر اين دهد كليم، شهادت براى تو ظاهر، دَمِ مسيح ز خاك مقدّست // باهِر، كفِ كليم ز خشتِ طلاى تو شد مولد مسيح چو در خاكِ درگهت // آن روز دَم گرفت ز خاك شفاى تو مىكُشت چون خليل به قربانيت پسر // مىگشت چون ذبيح ذبيح مناى تو ترجيح داده بود به ذبح پسر، خليل // اشكى كه ريخت از بصر اندر عزاى تو پروانه شد به شمع مزار تو جبرئيل // زيرا كه داشت بال و پرى در هواى تو مقراض چون به شمع نهد خادمِ دَرَت // ترسم شود بُريده پرش بىرضاى تو جنبانده است مَهدِ تو را آن امين وحى // خواندهست لااِلهَ گهِ لاى لاى تو جاروب آستان تو پرّ ملايك است // در چشم حور سُرمه، غبارِ سراى تو اى آنكه جمله كون و مكانت نه خونبهاست // باشد نجات شيعهى تو، خونبهاى تو هنگام رجعت است بكش تيغ از غلاف // اى من فداى آن كف معجز نماى تو شاها فدائيان تو را من فدائيم // اى صدهزار همچو فدايى فداى تو دارد اميد اين كه شود در زمان مرگ // اين خاكسار، خاكِ رهِ كربلاى تو روى سپيد گرچه سيه گشتش از گناه // موى سيه، سفيد شدش در ولاى تو. (فدایی مازندرانی، 1394،ص288)
منابع:
- قرآن کریم
- توسی، خواجه نصیرالدین،1356، اخلاق ناصری، به تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، چاپ اوّل .
- سمعانی، شهابالدّین احمد، 1384، رَوح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتّاح، تصحیح نجیب مایل هروی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم
- فدایی، میرزامحمود،1394،کلیات سوگ نامه ی عاشورایی فدایی، تحقیق و تصحیح فریدون اکبری شلدره، انتشارات فرتاب، تهران، چاپ سوم