حاج علی حلاجیان هم پر کشید
استاد علی حلاجیان -نمدمال برجسته مازندرانی- بی هیچ نشانه ای از دلخوری و کسالت با همان تبسم همیشگی رخت سفر بربست و هنرهای سنتی مازندران را بی پدر رها کرد و رفت.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، سید رحیم موسوی ساروی: در سرزمین تبرستان اگر سخن از غنای فرهنگ و هنر و تمدن به میان آید بی شک این خطه حرف های بسیاری را در دیرینگی و زیبایی بی بدیل سنت هایش خواهد داشت اما روزگاری است که هنرهای سنتی ما به نفس هایی بریده افتاده و در پیچ و تاب گردنه های به ظاهر مدرن زندگی امروز اندام نحیفش را هیچ تاب نیست.
حاج علی حلاجیان مردی بود به وسعت بامداد شهر زیبای رامسر که تبسم مهربانانه اش هیچگاه از خاطره ها نخواهد رفت. ای کاش تداوم این مسیر درخشان همواره بماند و فرزندان نیک سرشت حاج علی ادامه دهنده ی راه او باشند.
هنر «نمدمالی» در سرزمین کهن ما نفس های آخر را می کشد و زنده به عرق های پیشانی حاج علی حلاجیان و چند مرد باقیمانده در این میدان کم فروغ بود.
حاج علی حلاجیان به سال 1313 در رامسر چشم به جهان گشود و از پانزده سالگی در کنار پدرش به نمد مالی روی آورد. او در طی 66سال زحمت و تلاش پیوسته، این چراغ پرتلالو را زنده نگاه داشت و در اعتلای این هنر پرمایه ی مازندران سخت کوشید.
اخلاق نیکو و باورهای عمیق مذهبی حاج علی از او الگویی ساخت کم نظیر و صلابتی پدرانه و شکوهی استادانه داشت. او که حتی با شهادت فرزندش در دفاع مقدس نیز از مسیر خدمت به هنر اصیل مازندران خارج نشد و به رضای خدا راضی بود و تا به روز آخر در کارگاهش دستان هنر سازش را به کار گرفت تا آثار بی بدیلش را به جهانیان عرضه کند.
استاد حاج علی حلاجیان به همراه همشهری اش، استادیحیی شاه نظری در سال 1391 توانستند مهر اصالت بین المللی یونسکو را برای آثار کم نظیر خود دریافت کنند و این هنر مازندران را در پهنه ی جهانی مطرح نمایند.
در نهایت دوشنبه چهاردهم دی ماه 1394،حاج علی بی هیچ نشانه ای از دلخوری و کسالت با همان تبسم همیشگی رخت سفر بربست و هنرهای سنتی مازندران را بی پدر رها کرد و رفت...یادش هماره سبز.
- شنبه 19 دی 1394-18:37
عادتِ ما شد به فراقِ تو هم
داغ بسی بود و ، به داغِ تو هم !
آنچه که از سوگ و سترگیِ اندوه گفتند - و از دفنِ دستهای ذی هنرِ پیرِ نمدمالِ رامسری - باید تعمیم به سراسرِ این مرز و بوم داد که (سبکبارانِ ساحل) اش سر به سلامت افراشته اند و باکی به شکستنِ (سبو ) و غروبِ ستاره ها ندارند !
حیاتِ به درد و مماتِ تلخ شان اگر خاطری را آزرد ، من و ماای به شمارِ انگشت بودیم که آن نیز به قرابتِ درد با آنان است !!
سیّد ! دستت بوسه گاه من که بدین سوگ سرود همدردم شدی ...!
من این روزها به اسف و اندوه ، چشم به راه ماتمِ بزرگی دارم - ماتمِ خاک شدنِ (پنجه)ای دیگر از تبارِ نغمه نوازانِ سرزمینِ من - ماتمِ گوشه گرفتنِ یک (کمانچه) ، و به قهر خفتنِ در طاقچه ! و خدا کند معجزه ای رخ دهد..!
آی سیّد !
تِه بَزِن....تِه بَخون .... تِه بنال
وَلکه سَوِک بَوِّ مِه حال .........- يکشنبه 20 دی 1394-22:49
حضرت استاد ارجمندم ، اگر حیاتی دارم و آبرویی دلم سخت درگیر سنت ها و هنرهای کم نظیری است که مردمان با نجابت مازندران با آن کم کم وداع می کنند و از رسیدن روزی بر خود می لرزم که در دستان خالی نسل پس از ما هیچ برای گفتن و هیچ برای شنیدن نباشد...عمرت دارز و سلامتت همواره دعای من است
- جمعه 18 دی 1394-22:14
روح اش شاد و یادش گرامی باد.