تعداد بازدید: 4149

توصیه به دیگران 1

چهارشنبه 30 دی 1394-10:15

نا آسمون مِه جائه، نا سیو گل

به مناسبت هفتمین روز درگذشت شاعر بابلی، محمود جوادی امیری/ بیان اوست: " شاکِر هَسّمه آ شاکی نیمه ". اهل مور مور نبود و با فریاد و فغان، درد و اندوه را بر دیگری آوار نمی کرد. درد،نداری، بیماری و دیالیز را صبورانه تاب می آورد. رفتارش زندگی آموز بود.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، محمد موسوی: مرحوم محمود جوادی امیری شاعر 53 ساله بابلی که هفته گذشته براثر بیماری و ایست قلبی جان به جان آفرین تسلیم گفت و امروز مراسم هفتم او در آرامگاه معتمدی بابل برگزار می شود، چهار اثر دارد که مهمترین آن مجموعه شعر« افرا» است و سه اثر دیگر آن در آستانه چاپ قرار دارد. او با وجود معلولیت جسمی که 28 سال برروی ویلچر بود، توانست در زمینه شعر مازندرانی آثاری را خلق کند.

      ***                                                                            

اینجا و آنجا، در نشست های ادبی و هنری او را می دیدم. اما دیدار نزدیک و رو در رو مثل نخستینه های دیگری، به همت عمو عیسا کیانی انجام گرفت. عصر یک روز بارانی به خانه مادری محمود جوادی امیری رفتیم. در را که باز کردیم لاله ها و شمعدانی ها به ما خوش آمد گفتند. چرخی کوتاه در باغچه ی زیبا زدیم و به اتاق هم کف نموری رفتیم. کتاب افرا در بسته های 100 تایی کنار تخت و توی رف چیده بود و افرای ما -سرخ چنک- با لبخندی آشنا به پیشواز آمد.

 پس از خوش و بش، چند شعر چاپ نشده از خود خواند و چای داغ مادرش را با لذتی دوچندان نوشیدیم. از آن پس تنها، با عمو عیسا و یا با دوسم جمال پورسلیمان چندبار به دیدنش رفتم.

 یکی از این دیدارها به همراه همسرم بود.با دیدن اشتیاق همسرم به گل ها، ویلچر راند و با شوری معصومانه و صفایی کودکانه از گل هایش گفت. گلدانی گل لاله به همسرم هدیه داد که هنوز به یادگار داریم. دیدار آن شب از خاطرات خوب زندگی مشترک مان شد.

یکی دوبار در همایش های کوه نوردی و زیست محیطی برای ما شعر خواند. در همایش گروه کوه نوردی آرش کمانگیر بابل برای بزرگداشت سه کوه نورد سرفراز جان باخته در اورست، در دو برنامه ی انجمن دوستداران حافظ- دفتر بابل به ویژه عصری با شعر 1391 در بنیاد علمی مهندس حریری شعرخوانی کرد.

در این نوشتار کوتاه به چند ویژگی شخصیتی و شعری او گذرا می پردازم :

1-با آن که شعرخوانی او به دلیل صفای شخصی، غنای واژگان تبری و تصویرهای ناب با استقبال خوبی روبرو می شد، فروتنانه از این جمله استفاده می کرد و می گفت : "شمه خنابدون. اِننی مره وَرنّی گوشه نشینی جه در اِیارنّی". با نهایت فروتنی و صفا، چهره ای گشاده و آغوش باز پذیرایت می شد. چون شهد و عسل بود؛ نه چون آنان که با صدمن عسل نمی توان خوردشان!

2- بیان اوست: " شاکِر هَسّمه آ شاکی نیمه ". اهل مور مور نبود و با فریاد و فغان، درد و اندوه را بر دیگری آوار نمی کرد. درد،نداری، بیماری و دیالیز را صبورانه تاب می آورد. رفتارش زندگی آموز بود.

ضائِه نخا هدائی، گمه: خِره
دَرد آ بلا هدائی، گمه: خِره
خدایا، خالقا، این درد آ بلا
تو بی دوا هدائی، گمه: خِره

3- با پیوند درستی که با طبیعت و زندگی طبیعی و روستایی داشت، واژگان و تصاویر در روالی طبیعی و دور از تصنع از ذهن و زبانش سر ریز می شدند. از زادگاه مادری نگسسته بود و جستجوگرانه هر واژه، متل و مثل را می نیوشید و می نوشید؛ می پروراند و چون شهدی خوشگوار بیرون می داد.

دماونّ ِ کلا ره مونّه تِه دیم
تاجِ اسبِه تلا ره مونّه تِه دیم
سیصد تمن چیه؟ قِمت ندارنه
تتیِ اونه ماره مونّه تِه دیم

4- به بیان نزدیکان سری پرشور و نشاط و سرشار از آرزوهای شیرین زندگی داشت. در تلاش معاش سختکوش و پیگیر بود و در این راه نیز اسیر دام حادثه شد. حادثه، آتشفشان درون را بیدار کرد و شعرها سرریز و سرازیر شدند. شور و چالاکی جسم و جان به تکیه بر تخت و ویلچر انجامید و طبیعی است که شعر او ترجمان فراق و آرزوی وصل باشد. درد و درمان، وصل و هجران، شکوه و شِکوه، همنشین و همپرسه در شعر او به زندگی ادامه دادند.

از یکسو دردمندانه می سراید:
نا آسمون مِه جائه، نا سیو گل
مِه نوم ره بَئیرین، بورده سَر آ دل
وا-دم مِه یار آ من مشمّا-پاره
مِه تنِ لِک لا صد ساله ی ِ جل

و از سوی دیگر شکوهمندانه تن به تن افرا می ساید و دفترش را افرا نام می نهد؛ چرا که سر همسری  و همفرازی با افرا دارد:

افرایِ دیمِ دار-کاش بواشم من
ونِه رفِق ونِه تاش بواشم من
من افرا ره نمومّه ره شِه دومّه
خوامه نداشتی ره باش بواشم من

5- از زبان طنز بهره مند بود و دوبیتی هایی با سویه های اجتماعی روشن و دردمندانه از او به یادگار مانده است:

ونِه اَکِر-مَکِر مه ره بکوشته
کاهنه گالش بییه، نَر ره چِه دوشته؟
رو-نخ کر نَیبییه سی ننه-سلطون
بورده اَبرو بَیرِه چش ره دَخوشته

و :

اَمِه مَله یِ قاضی چَکّه بَیّه
ونِه پاک-پاک دامن لَکّه بَیّه
دارایِ رفِق آ نادارِ دشمن
کَشش ِ سنگ، شیطونِ نَکِّه بَیّه!!

با رفتن او شعر تبری و به ویژه دوبیتی، یکی از سرایندگان خوب خود را از دست داد. او حالا حالا ها می توانست بسراید و  از گرمای شعر و وجودش ما را بهره مند سازد. با یک دوبیتی چاپ نشده از او نوشتار را به پایان می برم:

ما-تتی نَووه، روجا گنه مره
شمِه سر-پیشِ اوجا گنه مره
مره خوانی، تره رو نَونه بووی!
وا-ره پیغوم هده وا گنه مره
این سخن بگذار تا وقت دگر.

خیابان گل، گلی خوشرنگ و خوش نوا از دست داد. یاد و خاطره اش جاودان


  • سوادکوهی پاسخ به این دیدگاه 2 0
    چهارشنبه 30 دی 1394-18:12

    خدا رحمتش کند هر کس برای اعتلای فرهنگ بومی و ملی و. منطقه ای از خود ایده ای به یادگار می گذارد خدایش بیامرزد و با اولیایش محشور کند


    ©2013 APG.ir