در ایران نخبهکشی رواج دارد
گفت و گوی رضا بازی برون با خسرو سینایی درباره زنده یاد عباس کیارستمی/ در ایران نخبهکشی رواج دارد! ما این امکان را داشتیم که همگام با دنیا قدم برداریم اما هرگز قدر داشتههای خود را ندانستیم/ کیارستمی انسان و فیلمسازی خاص بود که دیگر تکرار نمیشود.
مازندنومه، سرویس فرهنگی هنری: اگرچه مرگ حق است و کسی را از آن گریز نیست اما گاه پیش میآید که مرگ همان واقعه ناگزیر سراغ فردی میرود که رفتنش آدم را به اما و اگر میاندازد و عباس کیارستمی در دایره بسته یکی از همان افراد جای میگیرد.
کیارستمی هنوز میتوانست بماند و جهان را با شاعرانههایش در قاب فیلمهایش به تحسین وادارد اما او هم در تقابل با مرگ همان واقعه ناگزیر تن به رفتن داد و فرصت نیافت تا اثر ماندگار دیگری خلق کند.
از کیارستمی فراوان میتوان گفت و نوشت اما هنگامی که استاد خسرو سینایی -هنرمند و فیلم ساز اهل ساری- با 50 سال آشنایی و شناخت از او سخن میگوید و شاعر سینمای جهان را در قاب نگاه خود مینشاند، فرصتی است کمیاب که نمیتوان و نباید آن را از دست داد.
این فرصت به همت رضا بازیبرون، صداپیشه سالهای دور و نزدیک و پیشکسوت رادیو و تلویزیون مازندران و دوستیاش با استاد خسرو سینایی فراهم شد. این گفت و گو در روزنامه جهان صنعت نیز منتشر شد و نسخه ای از آن را استاد بازی برون برای ما فرستاد.
آقای سینایی، آشنایی شما با زندهیاد کیارستمی از کجا شکل گرفت و چگونه ادامه یافت؟
ما رابطه خصوصی و رفتوآمد خانوادگی نداشتیم اما در فضاها و مناسبتهای هنری، یکدیگر را میدیدیم؛ در واقع رابطه هنری ما بسیار گسترده، صمیمی و گرم همراه با احترام و لطف متقابل بود.
یادم میآید نخستین بار، در سال 1347 خورشیدی هنگام بازگشت از اروپا، در گالری هنر جدید، نمایشگاهی از آثار همسرم خانم گیزلا دایر بود، کیارستمی همراه با کامران شیردل، در روز گشایش به نمایشگاه آمده بود. در واقع من نخستین بار ایشان را حدود 50 سال پیش در گالری هنر جدید متعلق به ژازه طباطبایی دیدم و رابطه صمیمی و احترامآمیز «کاری- هنری» ما هم شروع شد و ادامه یافت. کیارستمی همیشه دورادور به من لطف داشت، من هم در هر فرصتی، به تماشای کارهایش میرفتم. سالها پیش گروهی از فیلمسازان مطرح ایرانی در آمریکا نشستی در ارتباط با ارتقای سینمای ایران برگزار کرده بودند. کیارستمی تماس گرفت و از من هم دعوت کرد که به علت مشکل ویزا، این سفر میسر نشد. در سال 2000، او یکی از داوران جشنواره کارلووی واری در کشور چک بود. فیلم «عروس آتش» من هم در بخش مسابقه حضور داشت. کیارستمی با وجود اینکه به گفته خودش، «عروس آتش» را دوست داشت اما از «در کوچههای عشق» به عنوان فیلمی با نگاهی غیرمتعارف، خوب و هنرمندانه یاد میکرد و آن را بسیار میپسندید. به هر حال رابطه «کاری- هنری» بین ما هیچگاه قطع نشد و همواره نسبت به آنچه به هنر و به طور خاص سینما مربوط میشد، نقطه نظرهای نزدیک به هم داشتیم.
بسیاری از سینماگران برجسته و دستاندرکاران هنر هفتم، کارهای کیارستمی را با واژه جهانی وصف کردهاند. شما که از منظر آشنایی و شناخت با موسیقی، شعر و نقاشی با او وجه اشتراک دارید، در این مورد چه میگویید؟
همواره گفتهام و اینبار هم تکرار میکنم، یک هنرمند و به طور خاص یک فیلمساز را باید با مجموعه کارهایش سنجید و راجع به آن داوری کرده کیارستمی هم به باور من از این قاعده به دور نیست.
این روزها یعنی پس از فوت کیارستمی، در مورد کارهای او زیاد صحبت شده، در کشور ما که نبود مسوولیتپذیری، نزد دستاندرکاران هنری و سینمایی وجود دارد، فیلمساز در فرصتی که به دست میآورد، فیلم مورد علاقه خود را جلوی دوربین میبرد، کارهایی متفاوت که بعضیها دوستش خواهند داشت و برخی مورد انتقاد قرار خواهند داد اما کیارستمی با هوشیاری و استعداد خاصی که داشت، توانست بیشتر کارهایش را خارج از کشور بسازد که کارنامه پرباری از خود بر جای نهاده است.
من به مجموعه آثار او احترام میگذارم چراکه او را واجد جهانبینی انسانی میدانم. از نظر من او یک شاعر و هنرمند اصیل بود. شعر سرچشمه اصلی کارهای کیارستمی بود، در کارهای او جوشش شاعرانه دیده میشود که افراد مختلف با نگاههای متفاوت را به دیدن و شنیدن ذهنیات خود دعوت میکند.
کیارستمی در واقع یک شاعر اصیل، با ذهنیات و نگاهی عمیق و ظریف با ظرفیتهای جهانی بود.
برای کیارستمی سینما حرفه نبود، نوعی زندگی بود. در شرایطی که خشونت، کشتار، سکس و فضاهای دلآشوب بر سینما سایه انداخته، سینمای کیارستمی، انسانی بود که با زبانی ساده، ظریف و با کلام و تصویری انسانگرا، خود را مطرح کرد و ماندگار شد.سینمای کیارستمی خاص بود، او خودش هم هنرمند و شاعری خاص بود، به طوری که فضای ذهنیاش تکرار نمیشود. به عبارت دیگر، تکرار کیارستمی غیرممکن خواهد بود.
در این رهگذر به باور من شناخت کیارستمی از هنرهایی چون موسیقی، نقاشی و شعر، سلیقهای فطری در او به وجود آورده بود که باعث تفاوت او با دیگران شده است.
در مورد کارهای کیارستمی خاطرهای دارم؛ فیلم «خانه دوست کجاست» او در جشنواره فجر در بخش رسمی در سینما فرهنگ به نمایش درآمده بود و من یکی از اعضای هیات داوران بودم. در فرصت کوتاهی که برای استراحت در سالن سینما قدم میزدم، بیشتر منتقدان نسبت به اهمیت و ارزش فیلم با تردید حرف میزدند، فیلمی که به تازگی جایزه لوکارنو را گرفته بود، از نظر بسیاری از اهالی سینمای کشور، چندان باارزش جلوه نکرده بود و در راستای همین نوع قضاوتها بود که کیارستمی با هوشیاری فراوان، کارهایش را به خارج از کشور کشاند و موجبات کشف جهانی آنها فراهم شد.
فکر میکنید در زنده بودنش، در وطن قدرش را میدانستیم؟
در ایران نخبهکشی رواج دارد! هر ملتی، مثل آدمها، صاحب فضیلتهایی است. ملت ایران بسیار بااستعداد است، ما این امکان را داشتیم که همگام با دنیا قدم برداریم اما هرگز قدر داشتههای خود را ندانستیم و بعد از، از دست دادن فرصتها نشستیم و حسرت آنها را خوردیم.
تاثیر کیارستمی بر سینماگران ایران را تا چه میزان میدانید، آیا سینماگران مولفی چون ایشان، شما و دیگرانی چون گلستان، شهید ثالث و چند نفر انگشتشمار دیگر پیروانی دارند؟
هنگامی که کیارستمی کار خود را شروع کرد، در واقع راه سینمای مولف و هنری ایران باز شده بود. به عبارتی خود راه، از نظر سبک و سیاق، مکتب تازهای نبود اما آنچه او انجام داد، با اصالت و شناخت هدف و در نهایت با ظرافت و هوشیاری و چیرهدستی، سینمای ایران را در خارج مطرح کرد.
او در ادامه راه خود به نوعی اصالت درونی و دنیایی شاعرانه دست یافت، در یک کلام کیارستمی اصالت شاعرانه داشت. در توصیف تیزهوشی و چیرهدستی کیارستمی، همان بس که او با کمترین هزینه و سادهترین روش به ویژه با بازی گرفتن از نابازیگران، به عنوان فیلمسازی مستقل فارغ از فشار شبکههای تودرتوی سینمای پرخرج، سینمای خاص خودش را در قالب فرهنگی اصیل و والا به جهان معرفی کرد.
او در فیلمهایی چون «خانه دوست کجاست» یا «مشقشب» به راحتی از نابازیگران، بازیهای عالی و درخور تحسین گرفت. او ظرافت کار با آدمهای عادی را به درستی میشناخت و استاد کار با نابازیگران بود.
کیارستمی انسان و فیلمسازی خاص بود که دیگر تکرار نمیشود. من در دفتر یادبود مراسم باغ فردوس که یکی دو شب پس از فوت کیارستمی برگزار شد، نوشتم؛ تو گنج بودی و گنج را زیر خاک پنهان میکنند.
- سه شنبه 22 تير 1395-13:41
چرا نمی فرمایید عقب ماندگی تاریخی ؟ چرا نمی فرمایید جهالت ؟ این هم از مرده پرستی ما است ، اصطلاحی که خود آن دردی را دوا نمی کند و راهی را نشان نمی دهد .