تورقي بر «كلماتي شبيه كليد»
کلماتی شبیه کلید، مجموعه شعرهای عباس حسن پور -«شيون نوري »- است که منوچهر خالقي نقدی بر آن نوشته است.
مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، منوچهر خالقی، شاعر و منقد: بحران اصلي شعر مدرن نه تنها بحران مخاطب بلكه بحران نگرش شاعر به جهان هستي است. اندام اصلي شعر شاعر را جهان بيني تشكيل مي دهد.
همان گونه كه انواع گونه هاي شعر وجود دارد؛ گونه هاي مختلف شاعر با طرز نگارش و جهان بيني هاي متفاوت هم وجود دارد.
آيا بايد شاعري كه جهان پيراموش را –از هر آنچه كه هست– در ذهن خود تفسير كرده و آثاري تمثيلي ارائه مي دهد و شاعري كه – هر آنچه كه هست – را مي نماياند و در ايجاد مفهوم و خلق معنا دخل و تصرف اندكي مي كند يكي دانست؟ و يا در مورد آثارشان با يك رويكرد به نقد و بررسي نشست؟
در حوزة نقد هم نمي توان با ديدگاهي شخصي به سراغ اثري رفت و به ناتوراليست بگوييم كه چرا رئال نيست و به شاعر رمانتيك حمله كنيم كه چرا تصاوير و مفاهيم سوررئال ارائه نداده است.
نقدي كه بر مبنای گرایش ها ارائه مي شود لاجرم بر مبناي انگاره هاي شخصي خواهد بود.
سبك هاي مختلف ادبي مدرن ايران، اگرچه متأثر از سبك ها و مكاتب دنياي خارج است، ليكن به طور جامع و كامل منطبق نيست. چون آثار هر دوره به طور كامل تفسير و تحقيق نمي شود، خيلي زود فراموش شده، از تكاپو مي افتد و سبك هاي سنتي ايران در فراز و رود خود همچنان مدار خود را حفظ كرده و خلأ بين دو هياهو را پر مي سازند.
گرچه در بيشتر اوقات مجموعه اي از عوامل تاريخي، فكري، فرهنگي، جغرافيايي، عقيدتي و سياسي دست به دست هم مي دهند تا فرهنگ معاصر ايران گرفتار فقر نگرش جهاني شود. گويي مدرنيته به طور دقيق در ادب ايران جايگاه خود را باز نكرده، هميشه به موازات سنت حركت مي كند.
گاهي هم جريان هاي مدرن چنان عوامانه حركت مي كنند كه نمي توانند جايگاه خود را حفظ و تثبيت كنند. در نتيجه آثار را بايد همان طور كه هست نقد و بررسي كرد نه آن طور كه دل مان مي خواهد.
شاملو در شعر زبان آركائيك را پيشنهاد كرد، اخوان زبان نيمايي را به حماسه تبديل كرد. سهراب عرفان شرق را چون تابلوهاي نقاشي ارائه داد و فروغ زبان محاوره ]گفتار[ را بي محابا شاعرانه ساخت. آنها به كار خود ايمان داشتند و چندان هم به نقدهاي پيرامون خود توجه نمي كردند. همچنين است علي باباچاهي با طرز نگارش خود، بدون توجه به نقدهاي پيراموني مشغول سرايش اشعار مورد پسند خود است.
غرض از اين مقدمه پرداختن به مجموعه شعر «كلماتي شبيه كليد» عباس حسن پور (شيون نوري) است كه در سال 94 به چاپ رسيده است.
اين مجموعه ي دوم حسن پور است. مجموعه ي اول با نام «اين شعر درخت خواهد شد» احتمالاً در سال 79 يا 80 به چاپ رسيده است.
عباس حسن پور شاعري است كه به هياهوي پيرامون خود كاري ندارد. شيون نوري در غزل درون گرا و تا اندازه اي آرماني است. با ارائه زبان تمثيلي و تصويري تابلوهايي ارائه مي دهد؛ با صور خيال تقريباً سنتي غزل هاي دهه هاي قبل و با بياني ساده و لطيف غزلياتي ما بين سنت و مدرن را ارائه مي دهد.
با اين تفاصيل به طور كامل خود را از شعر معاصر و جريانات ادبي دور نمي دارد. با پرداختن به برخي مؤلفه هاي شعر معاصر در غزل به بازيهاي زباني دست مي يابد.
باغ در زلزلة قحطي باران يعني / زردي حوصله ي كال درختان يعني
شيون در شعر خود (غزل) ديدي انتزاعي به زمان خود دارد. دايرة معنايي او بسيار محدود و استعاري است.
عباس حسن پور ناتوان نيست، توانايي پيچيده اي در اين زاده ي كوهستان وجود دارد. او در عين حال كه اشعارش سمبليك و استعاري است؛ زير چشمي نيم نگاهي به پيرامون خود مي اندازد.
تأثير نفرين خدايان است آيا / يا دست بخت سينماي هاليوودي
نفرين به آناني كه ديدند و نديدند / بغض ترا از پشت عينكهاي دودي
شيون شاعريست كه معماري غزلياتش زيبا و ساده و موسيقي شعرش روان است. ويژگي مثبت او در غزليات نيمه سنتي اش اين است كه با دل و جانش پيوندي ناگسستني دارد. بدون ارتباط عاطفي دروني، با مضامين انتخاب شده دست به قلم نمي برد. لاجرم عناصر عاطفي در شعرهايش به قلب مخاطبانش مي نشيند.
تركيب فكري شيون نوري در غزليات ما بين قطب هاي رئال –نگاه اجتماعي– و ناتوراليستي مستغرق است. با اين پس زمينه باستان گرايي را نيز در كيسة خود دارد، با آوردن اسامي شاهنامه فردوسي بار معنايي را به دوش شخصيت هاي شاهنامه مي اندازد و از آنها كمك و مدد مي جويد. گويي از سترون بودن زمانه در رنج است و حسرت گذشته هاي دور تاريخ او را به خود مشغول داشته است.
مي سوزد اينجا كارواني از ساووش
تكثير سيمرغ است و زال و چوبة گز
در آتش سودابه هاي روزگارم
در خود چگونه نشكند اسفنديارم
رستم انديشه با تير و فريب
گرد آفريدي هاي تو بانوي باران
در ميان چاه شغادان اسير
هرگز نمي آيد به چشم اين اهالي
در مجموع اساطير در شعر شيون كاربردي ترند تا بيان كاملاً ناتوراليستي و استعاري شاعر. در مجموعة نخست «اين شعر درخت خواهد شد» بيشتر به سمبل هاي نيما توجه داشت. مثل «ماخ اولا – تلاجن – كهور (درختي جنگلي ) –ري را– مرغ آمين و... با اين توضيح كه سمبل هاي شاهنامه نيز كم نبودند.
با اين روند مجموعة «كلماتي شبيه كليد»نسبت به مجموعة نخست داراي زباني شسته و بياني قوي با ابعاد معنايي وسيع تري برخوردار است.
و اما بخش دوم «كلماتي شبيه كليد» با عنوان «آدمهاي برفي در آفتاب مي ميرند» اشعاري چشم نواز و دل انگيز دارد. زبان اين اشعار با غزليات شاعر در تقابل است. گويي از كوه به دشت آمده اي يا از سايه به آفتاب اگرچه در غزليات و اصولاً شعرهاي سنتي خويش از روحيه اي آزاد و روستايي برخوردار است و بال هاي پرواز شاعر بر فراز كوهها و جنگل ها گسترده و گاه در ستيغ يا بر بلنداي شاخه اي نشسته، به رود پرخروشي كه جريان دارد مي نگرد و در حسرت اعصار گذشته غبطه مي خورد. اما در شعر نو در ميان مردم است و در شهر زندگي مي كند. در چنگال ديو مشكلات دست و پنجه نرم مي كند.
اين نشان از قدرت، زيركي و شناخت شاعر دارد. او به راستي مي داند كه شعر نو زباني ديگر مي خواهد. نمي توان با شمشير و گرز به جنگ مسلسل رفت تا چون دون كيشوت ديگري نشود.
شايد/ به خاطر بي چتري/ يا چتر پاره تست / كه باران نمي بارد، باران صبح، دستمال مچاله ي آنفولانزاي خوكي/ ظهر ، مردار پرنده اي بر ايوان/ عصر ، بريده دروغين جرايد/ عجب خاطره ي گندي دارد/ اين سطل زباله ي يك روزه!
راستي / چه وقت مي رسيم/ به ساعت هشت/ كنار پنجره و گيتار / و غزل نگاهي كلاسيك دارد و عكسهايي كه خاك مي خورند.
...
حالا بگو / چگونه مي توانم / با مهره هايي كه ندارم، باز مي كنم/ كنار خودم بنشينم/ كلماتي كه شبيه كليد بسازم و / پست كنم / سراغ هر چه در ديوار شد.
....
شما / پس از اين شعر مي توانيد / نفس راحتي بكشيد / و قدم بزنيد بي خيال / اصلاً بخنديد / و فكر نكنيد اگر كارمند بوديد و...
....
پيش از اينكه / سطرهاي بعدي برسند / و يا چشمتان بخورد / جاي خالي هر چه هست و نيست . لطفاً كمي جابجا شويد.
شعر سپيد شيون به بالاترين سطح انديشگي خود رسيده است. اين مجموعه آن چنان فاصله اي با مجموعة اول خود دارد كه قابل مقايسه نيست. تنها وجه مشترك اين دو مجموعه جاي خالي عاشقانه هاست. همچنان در حجب و حياي روستايي و پاك خود باقي مانده است.
شيون نوري فرم ذهني سروده هايش در شعر نو محكم و در عين حال لطيف و پرجاذبه است. طنز را در كنه ابيات جاي مي دهد. اگرچه در غزل نگاهي كلاسيك دارد و زباني ساده با تركيباتي چون بغض غريب ، نيروآناي حضور – جادوي چشم، شب تكليف ، هبوط تلخ، رستم انديشه، رگبار عشق و ... اما در شعر نو يا اثري از آنها نيست و يا آن قدر كم كه به چشم نمي آيد.
در شعر نو اگرچه در زبان نوآوري چنداني نمي¬كند اما شاعري نوجو و نوسرا است.
شيون نوري همچون اسلاف خويش، نادر نادرپور و نصرت رحماني طبيعت را خوب به نقاشي نشسته و در درجة اول تصويرگراست. رويكرد به جنبة شهري ، شعر او را از جنبه هاي تغزلي بيرون مي آورد و از حال و هواي آزاد روستايي بيرون مي كشد.
تأثيرپذيري شاعر از شعر ديگران بسيار كم است. كمتر شاعراني بودند كه در او تأثير مستقيم داشته باشند. اما اندك تأثيري در جاي جاي آثارش ديده مي شود كه بيان آن ضرورتي ندارد.
او دارد در حوزة زبان –معنا- عاطفه و تصوير نمادي مستقل از خود ارائه مي دهد. او در اكثر شعرها همچون سهراب سپهري محور عمودي شعر را رها كرده و در يك شعر شعركهايي را مي گنجاند كه تابلوهايي مستقل از يكديگر محسوب مي شوند. به گمانم اين بهترين طرز بيان يك شاعر است.
حسن پور هنرمندانه در اشعار خود لذت را ارائه مي دهد. شايد به نظر بعضي ها اين لذات ديده نشوند. اما من معتقدم اثري زيباست كه لذت بخش باشد. شيون با گذشت زمان چهره اش روشن و واضح در ادبيات ايران ثبت خواهد شد و در حافظه ي ميراث فرهنگي مان باقي خواهد ماند.